آثار یاد مرگ

Contents

منزل مرگ… ۱

یاد مرگ… ۲

یک. معنای زندگی.. ۳

دو. کنترل خشونت.. ۴

سه. مستی لذّات.. ۶

چهار. تحمّل رنج ها ۸

پنج. انگیزه تلاش… ۱۰

شش. آرزو مانع یاد مرگ… ۱۱

منزل مرگ

خدای بزرگ انسان را آفرید و برایش از نیستی تا به خود منازلی قرار داد. خاک، گیاه، نطفه، خون بسته، گوشت و استخوان، روح زندگی، دنیا، برزخ، قیامت و بهشت جاودان. سفر او از نیستی تا لقاء­الله ادامه دارد. هر منزلی نیز ویژگی­های خود را دارد. در این میان، روح او نیز چهار منزل را طیّ می­کند. روح نباتی که تنها رشد و نمو دارد. روح حیوانی که احساس و حرکت دارد. روح انسانی که عواطف و عقل دارد. نفس مطمئنه که دارای حیات طیبه گشته و شبیه فرشتگان می­شود. روح در سعادت یا شقاوت به جایی می­رسد که از جسم بی­نیاز شده و از آن جدا می­شود. شبیه بذری که در خاک قرار گرفته، سفر می­کند تا میوه شیرین یا فاسد گشته و از درخت جدا ­شود. «ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً» «إِنَّا خُلِقْنَا وَ إِيَّاكُمْ لِلْبَقَاءِ لا لِلْفَنَاءِ، وَ لَكِنَّكُمْ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ تُنْقَلُونَ، فَتَزَوَّدُوا لِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ وَ خَالِدُونَ فِيهِ»[۱]

قرآن همه آن منازل را می­شمارد، ولی از سه منزل با اهمیت یاد می­کند. تولّد، مرگ و بعث. با این سه به سه جهان متفاوت، یعنی دنیا، برزخ و قیامت، قدم می­گزاریم. باید به هر سه منزل با سلامت پا گذاشت. از این سه منزل آنچه بیش از بقیه به دست ماست منزل مرگ می­باشد؛ زیرا نوع مرگ خود را با نوع زندگی خود در دنیا برمی‌گزینیم. هر اندازه وابستگی و مشغولیت در منزلی زیاد باشد کوچ از آن مشکل­تر شده و هر اندازه منزل بعدی آباد گردد شوق به انتقال بیشتر می­شود. «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا»

از این رو، قران و حدیث از مرگ زیاد یاد کرده­اند. یاد مرگ آثار تربیتی فراوانی دارد.

یاد مرگ

یاد مرگ آثار تربیتی فراوانی دارد. از این رو علی علیه‌السلام می­فرمود: یاد مرگ بالاترین موعظه است. «كَفَى بِالمَوتِ مَوعِظَة»[۲]

یاران پیامبر خدا روزی به ایشان گفتند: ای پیامبر خدا، آیا کسی در مرتبه شهدا محشور خواهد شد؟ فرمود: آری، آنکه هر روز ۲۵ بار از مرگ یاد کند.[۳] زیرا یاد مرگ غفلت را می­زداید، شرح صدر داده، آمادگی برای جهان پس از مرگ آورده و جدا شدن از دنیا را آسان می­کند.[۴]

یاران امام جواد به ایشان گفتند: گروهی از مرگ می­ترسند. فرمود: از آن آگاهی ندارند. ولیِّ خدا آن را دوست دارد، همچون کودکی که از دارو می­ترسد، ولی دارو تسکین دردهای اوست.[۵]

محدث بزرگوار، سید عبدالله شُبّر می­گوید: بهترین روش در یاد مرگ یادآوری مرگ دوستان است. روزی می­خندیدند و برای صدها سال جمع می­کردند. چه خانه­هایی ساختند، چه بدنی داشتند. امروز از هیچ­کدام خبری نیست. بدن دست حشرات افتاده و مال دست دیگری است. نمی­تواند پلکی بزند یا از نامش دفاع کند. او مانده و خانه­ای جدید؟ خانه­ای که باید از پیش مفروش می­شد. یاد مرگ باید او را به حرکت درآورد و تا می­تواند نیکی کند. آری، آن­که با یاد مرگ به یاد لذت­های از دست رفته می­افتد افسرده می­گردد.[۶]

آثار یاد مرگ از این قرار هستند.

یک. معنای زندگی

چیزی به‌اندازه فهم درست از مرگ، به زندگی معنی نمی­دهد. زندگی بی­معنی افسرده و تاریک است، ادامه دادنش جان­فرساست، تبه­کاری، بی­قانونی و خودکشی را توجیه می­کند. اگر زندگانی همراه با هدف، عدالت، رضایت و اطمینان نباشد پوچ و دشوار خواهد بود. اگر زندگی با مرگ پایان یابد، حکمت و عدالت آفرینش چگونه تفسیر خواهد ­شد؟ زندگانی که رنجش از شادش افزون است چه حکمتی خواهد داشت؟ دنیایی که پر از ظلم و ستم باشد، گردنکشان بکشند، بسوزانند و به راحتی جان دهند، عدالتش کجاست؟ هر دو پرسش با جهان پس از مرگ پاسخ می­یابند. اگر رنج مقدمه کمالی پایدار باشد، هر ستمی جبران شود و تاریکی به روشنی پایان یابد، نه‌تنها تحملشان آسان، بلکه شیرین خواهد شد. یاد مرگ یاد حکمت و عدالت آفرینش است. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»

علامه جعفری می­نویسد: مرگ رسمی­ترین و قانونی­ترین دعوتی است که در عرصه هستی وجود دارد. در دفتر حیات بشر کس نخوانده است * جز داستان مرگ حدیث مسلمی.[۷] نیچه می­گوید: مشکل ترس از مرگ تنها با اندیشه نکردن به آن برطرف می­شود. آیا این کار ممکن است؟ راه غلبه بر این ترس همگانی سعی در درست فهمیدن آن است.

داستان شب عاشورا و گفتگوی یاران امام حسین علیه‌السلام شاهد بزرگی بر ادعای فوق هست. همه آن شب از مرگ سخن می­گفتند و آن را به زندگی تفسیر می­کردند. مرگ میوه زندگانی است. اگر کسی می­خواهد مرگش را بشناسد زندگانی خود را بشناسد. مرگ هر کس ای پسر هم‌رنگ اوست * پیش دشمن، دشمن و بر دوست، دوست * آنکه می­ترسی ز مرگ اندر فرار * آن ز خود ترسا، نه از آن، هوش دار * روی زشت توست نی رخسار مرگ * جان تو همچون درخت و مرگ برگ * گر به خاری خسته­ای خود کِشته­ای * ور حریر و قز دری، خود رشته­ای.

دانشمندان تلاش زیادی کرده­اند، ولی برای زندگی و سپس هیچ، تفسیر معقول و دست‌کم راضی‌کننده نیافته­اند.

دو. کنترل خشونت

خوی خشونت انسان را از حیوان درنده­تر می­کند. هیتلر چند ده میلیون انسان کشت؟ در ساختن یکی از اهرام مصر بیست هزار برده مرد. فرعون چقدر نوزاد خفه کرد؟ طاغوت دیگران را به بردگی می­گیرد. «وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيل».‏ خرده طاغی­ها که زیادند. امروزه طغیان بشر بیش از گذشته است، البته با نام­هایی زیبا. «لویس اسنایدر» استاد تاریخ دانشگاه نیویورک می­نویسد: انسان قرن بیستم مهار کردن همه چیز را آموخت، جز مهار وحشی­گری­های سرشت بشری را.

یاد مرگ بهترین راه برای کنترل نخوت و گستاخی است. مرگ آرام از گردن جبابره، اکاسره و قیاصره می­گیرد و آنان را از شکوه تاج، تخت و قصرهای طلایی در میان گل‌ولای جای می­دهد. آنان را از کنار مغنیّه­ها و ساقی­ها فرود آورده و با کرم­های زمین هم­نشین می­کند. آنکه روزی سر هر سخن­گویی را می­زد امروز لخت و عور در برابر ده­ها شاهد پاسخ­گوی رفتار خویش است.

شبی متوکّل مست بود و قهقهه مستانه می­زد. چون دیو مسخ شده بود و فرمان داد امام هادی علیه‌السلام را به حضورش بیاورند. او از فرعون و نمرود پیشی گرفته بود. آن شب قصد داشت بر امام که عصاره همه هستی بود، توهین کند. جام شرابی به امام تعارف کرد. امام فرمود: گوشت و خونم با آن ناآشناست. روح و جسم من آن را نمی­شناسد. گفت: پس برایم بخوان. امام فرمود: از شعر اندکی می­دانم. گفت: چاره نیست. باید بخوانی. امام اشعار زیر را خواند:

۱. بر فراز قله‏ها شب‌ها را سحر كردند و دژبانان نگهبانشان بودند، ولی نتوانستند مانع از مرگ آنان شوند. ۲. آنان را از کاخشان فرود آورده و در گودال جاى دادند. ۳. پس از دفن فريادشان کردند: كجايند فرزند، خانواده و تاجتان؟ ۴. صورت‌هایی كه غرق در نعمت بودند و با بهترين وسایل زينت آرايش داده می‌شدند. ۵. قبر با بيانى گويا از آنان پرسش كرد و کرم‌های زمين بر آن صورت‌ها بالا و پائين می‌رفت. ۶. روزگارى خوردند و آشاميدند؛ و امروز کرم‌ها آنان را می­خورند.

متوکل گریه کرد و مجلس نیز غرق در گریه شد. جام شراب را بر زمین زد و عیشش منغّص شد.[۸] تنها یاد مرگ توانست متوکل را بگریاند.

انسان با این ناتوانی و این سرانجامی شایسته نیست طغیان کند. روزی باید از بالش­های حریر و زربافت سر بردارد و بر خاک گور سر بگذارد. غزالی چه زیبا می­نویسد: فجدير بمن الموت مصرعه و التراب مضجعه و الدّود أنيسه و منكر و نكير جليسه و القبر مقرّه و بطن الأرض مستقرّه و القيامة موعده و الجنّة أو النار مورده أن لا يكون له فكر إلّا في الموت و لا ذكر إلّا لأجله… فإنّ كلّ ما هو آت قريب و البعيد ما ليس بآت و قد قال ع: «الكيّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت».[۹]

اسکندر مقدونی ۳۶ پادشاه کشت. در سن جوانی و در فتح بابل مریض شد و در بستر مرگ افتاد. با خود می­گفت: خازن اموال من کجاست تا با رشوه مرگ را از من دور کند؟ کجاست حکیم مخصوصم تا با شمشیر مرگ را چاره کند؟ سرلشکرانم کجایند تا به دادم برسند؟

امام صادق فرمود: هرگاه جنازه­ای دیدی تصور کن تو بر آن تابوتی. التماس می­کنی تا لحظه­ای تو را برگردانند. شگفت که وقتی پیشینیان را نگه داشتند تا بقیه لاحق شوند چگونه آنان سرگرم بازی‌اند.[۱۰]

پيوند عمر بسته به موئيست هوش دار غم­خوار خويش باش، غم روزگار چيست

گرگ اجل يكايك از اين گلّه مى‏برد وين گله را ببين كه چه آسوده مى‏چرد

سه. مستی لذّات

پس از خوی خشونت به مستی­ها می­رسیم. مسیر مستی و لاشعوری نیز تباهی است. مست تنها خود را می‌بیند و هر چه سد راه او باشد را ویران می­کند. مست خرمنی را آتش می­زند، آدمی می­کشد و هیچ حقی را برنمی‌تابد. نتیجه مستی مسخ و بی­هویتی است. علی علیه‌السلام از پنج مستی نام می­برد: مال، قدرت، علم، ستایش و جوانی.[۱۱] پنج لذت و خوشی که اگر مهار نشوند تباهی، طغیان و فساد می­آورند.

یاد مرگ شادی­ها، لذّات و آرزوهای مخرّب را کنترل می­کند. مگر نه این است که عجوزه دنیا تنها با همین بزک­نمایی آدمی را می­فریبد. وابستگی او به دنیا را سنگین­تر کرده و بال­های پروازش را می­کند. سپس با کمال نامردی و هنوز سیر نشده تنهایش می­گزارد، رهایش می­کند و متواضعانه او را به مرگ می­سپارد.

خدا خطاب به قارون فرمود: «لا تَفْرَحْ‏ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِين». اولیای خدا از مستی به خدا پناه برده­اند.

یاد مرگ زنگار از دل می‌برد و او را از مستی درمی‌آورد. یاد مرگ هوشیاری است. به یاد می­اندازد که لذّت‌ها فانی­اند، با سختی و تلاش می­آیند و با مستی می­روند، در کنارشان حقوق ضایع می­شود. هر چه بیشتر باشند وابستگی را بیشتر و مرگ، یعنی جدا شدن از علاقه‌ها را سخت­تر می­کنند. عقل را می­ستانند و غفلت می­آورند. آیا این لذت شایسته انسان است؟ إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ.

علی علیه‌السلام می­فرمود: أَلا فَاذْكُرُوا هَاذِمَ اللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصَ الشَّهَوَاتِ وَ قَاطِعَ الأُمْنِيَاتِ عِندَ الْمُسَاوَرَة، ‏اذْكُرُوا مُفَرِّقَ الْجَمَاعَاتِ وَ مُبَاعِدَ الأُمْنِيَّاتِ وَ مُدْنِيَ الْمَنِيَّاتِ وَ المُؤذِنَ بِالبَيْنِ وَ الشَّتَاتِ.[۱۲] تنغیص یعنی شتر سیر نشده را از برکه آب بازگردانند که آزاری بیش از لذت سیرابی می­کشد. آری، مرگ برای دنیاخواهان چنین است.

تنها یاد مرگ قهقهه مستان را می­شکند و از غفلت فراگیر می­رهاند. علی علیه‌السلام فرمود: برای سالک الی الله یاد مرگ موعظه­ای کافی است. كَفَى بِالمَوتِ مَوعِظَة.[۱۳]

البته نبود لذت هم رنج­آور است. کسانی که احساس کنند از لذایذ دنیا به دورند، افسردگی­ گرفته و دست به تبه­کاری می­زنند. یاد مرگ این گروه را نیز مهار می­کند. تمام این لذائذ حتی اگر از حلال باشند حساب­رسی خواهند شد. استفاده از حلال عقاب نخواهد داشت ولی مسئولیت خواهد داشت. امام رضا علیه‌السلام فرمود: به خدا خوش‌گمان باشید. از آنان که روزی کمی دارند اعمال کمی خواهد خواست و در روزی کم حلال عیش و راحتی قرار داده است.[۱۴]

چهار. تحمّل رنج‌ها

یاد مرگ یاد رسیدن به مقصد و تمام شدن خستگی است. تحمل رنجی که در آن حکمتی نهفته باشد و روزی به پایان رسد آسان است. شهید ثانی در مرگ فرزندانش، آیات صبر و پاداش بر سختی را تسلای خود قرار می­داد. ابو بصیر جوانی را به امام صادق معرفی کرد که تنها فرد شیعه در خانواده‌اش بود و از ناحیه آنان آزار می­دید. امام علیه‌السلام فرمود: به خدا تا زمانی که جان به گلو برسد صبر نمایید.[۱۵]

مردی در مرگ فرزند خویش بی­تابی می­کرد، امام صادق علیه‌السلام به او فرمود: اگر از مصیبت بزرگ یاد کنی و خود را برای آن آماده کنی مصیبت­های کوچک فراموش می­شوند.[۱۶]

ابو بصیر می­گوید: وسوسه زندگی ذهنم را درگیر کرده بود. به امام صادق علیه‌السلام شکوه کردم. فرمود: به خانه قبرت فکر کن. روزی که بندبند بدنت جدا شوند، دوستانت از کنارت برگردند و حشرات زمین گوشت بدنت را بدرند. این فکر تو را تسکین می­دهد. ابو بصیر می­گوید: به خدا، هر وقت آن لحظه را یاد می­کردم اندوه دنیا از بین می­رفت.[۱۷]

یاد مرگ کفاره گناهان است و اندوه و غصّه دنیا را می­زداید. غصّهِ چیز فانی شایسته انسان نیست. ما ذكره أحد في ضيق الّا وسّعه عليه.[۱۸]

پیامبر خدا فرمود: اگر نور داخل قلب‌هایتان شود آن را فراخ کرده و وسعت می­دهد. گفتند: نشانه این نور چیست؟ فرمود: آمادگی برای مرگ.[۱۹]

وَاقِدِي، سیره‌نویس مشهور، می­گوید: سخن پایانی علی به هنگام مرگ این بود: فرزندانم، با ابن ملجم نزد خدا مخاصمه خواهم کرد. هر کس کوچک­ترین رفتاری داشته باشد آن را خواهد دید. سپس مدام لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ گفت تا از دنیا رفت.[۲۰] با این نگاه چه غصه­ای در دنیا می­ماند؟

پنج. انگیزه تلاش

یادِ گرفتنِ مدال، ملاقات با دوستان و لذت­های مدام محرک بزرگی در مسابقه یا مسافرت است. کوهی که دیده شود طولانی نخواهد بود. آنچه بداند کیسه­اش را پر می­کنند هدیه بزرگی پیش­کش خواهد نمود. مَن أَيقَنَ بِالخَلَفِ جَادَ بِالعَطِيَّة.[۲۱] از شب اول قبر آثار عقیده و رفتار نمایان می­شود. نماز و روزه با صورتی نورانی همراه انسان می­شوند.

انگیزه پرتوان علی علیه‌السلام را به هنگام مرگ بنگرید: فرزندانش را تسکین داد و فرمود: توصیه می­کنم بر خدا شرک نورزید و سنت پیامبر را تباه نسازید. این دو چراغ راه شمایند. همین کافی است که بدانید من دیروز کنار شما بودم، امروز عبرت شمایم و فردا مرا نخواهید دید. اگر ابن ملجم را ببخشم، گذشت برای من و شما حسنه است. آیا نمی­خواهید خدا نیز شما را ببخشد. من با مرگ به چیز بدی نرسیدم. گم‌شده‌ام را پیدا کردم.[۲۲]

به هنگام بازگشت از جنگ صفین نیز ابتدا به قبرستان رفت و فرمود: اى آرميدگان خانه‏هاى هراسناك و محله­هاى تهى و گورهاى تاريك، اى غنودگان در خاك! اى بى­كسان، اى تنها خفتگان! اى وحشت زدگان! شما پيش از ما رفتيد و ما بى شماييم و به شما رسندگان. امّا خانه‏ها، در آن‌ها آرميدند، امّا زنان، به زنى‏شان گزيدند. امّا مالها، بخش گرديدند. خبر ما جز اين نيست، خبرى كه‏ نزد شماست چيست؟ سپس به ياران خود نگريست و فرمود: اگر آنان را رخصت مى‏دادند كه سخن گويند شما را خبر مى‏دادند كه بهترين توشه‏ها پرهيزگارى است.[۲۳]

مگر نه این است که علی علیه‌السلام در آن دوران قحط آدمیت و انصاف، خود را تنها با یاد مرگ آرام می­نمود و چون کوه استوار می­گشت. زمزمه شبانه او این بود: ای دنیا، جز من را بفریب، من تو را سه بار طلاق دادم. عیش تو کوتاه، بهایت اندک و آرزویت پست است. آه که راه دراز است، سفر طولانی است، توشه­ام اندک و مقصدم بزرگ است.[۲۴]

بعضی می­گویند: یاد مرگ خمودی و سستی می­آورد. ولی حدیث معصومین علیه‌السلام پاسخ می­دهد: دو گروه از یاد مرگ در هراسند. آنان که دوست دارند نخوت و بزمشان هرگز نشکند، بر دوش بردگان راه بروند، از خون مردم بمکند، جلوی راهشان باز باشد و آنان که اسیر آرزوهایشان هستند. همه زندگی­شان فرداهاست. هر دو گروه مرگ را فراموش و بلکه انکار می­کنند تا در ضمیر ناخودآگاه نیز آزرده نشوند.

شش. آرزو مانع یاد مرگ

یاد مرگ آثار تربیتی فراوانی دارد که به پنج مورد اشاره شد. علی علیه‌السلام حرص بر دنیا و آرزوهای تمام‌نشدنی را مانع بزرگ برای یاد مرگ می­شمارد. آرزوهایی که برای دین و دنیا مفید نیستند، فکر انسان را مدام به خود مشغول می­سازند و یاد رفتن را سخت و دشوار می­کنند. فرمود: بدانید، خودخواهی شما را از حقیقت و آرزوهای دراز از یاد مرگ بازمی‌دارد. او مرگ را خوش ندارد زیرا با مرگ از رؤیاهای خود دور می­شود.[۲۵]

پیامبر خدا روزی به یارانشان فرمودند: آیا خجالت نمی­کشید؟ گفتند: از چه چیزی؟ فرمود: جمع می­کنید آنچه را که نمی­خورید. آرزو می­کنید چیزی را که به آن نمی­رسید. می­سازید خانه­هایی که در آن نخواهید نشست.

ابوسعید خدری می­گوید: روزی رسول خدا به ما فرمود: آیا از اسامه در شگفت نیستید؟ خانه‌ای به نسیه تا یک ماه خریده است. به خدا قسم وقتی چشم باز می­کنم، نمی­دانم که آن را خواهم بست. به خدا قسم آنچه وعده داده شده­اید خواهد آمد.[۲۶]

یاد مرگ به انسان آسان­گیری را یاد می­دهد. با بار سبک می­شود به مقصد رسید. تَخَفّفوا تَلحَقُوا. باید از مال، عِقار، علم زائد و رفیق ملال­آور و هر چیز غیرمفید دوری جست. آرزوها مرگ را از یاد می­برند و رفتارها را تباه می­سازند.

پیامبر خدا فرمود: پیشینیان از امت من با زهد و یقین نجات یافتند و پسینیان با بخل و آرزو تباه خواهند شد. هرگاه آرزو دراز گشت عمل اخروی ضعیف گشت. اگر می­دیدید چه با سرعت به‌سوی مرگ می­روید آرزو نمی­کردید.[۲۷]

مشکل آرزوهای طولانی را با دو چیز می­توان علاج نمود. مرگ نزدیک و ناگهانی است. مرگ جوان چقدر دیده­ایم. شاید کفن ما نیز بافته و آجر لحد ما چیده شده باشد. راه دوم علاج محبت دنیاست. حرص و آرزو متورّم می­شوند و آنکه در دنیا غوطه­ور باشد به یاد مرگ نمی­افتد.

«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُم‏» «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُون‏» «يشيب ابن آدم و يشبّ فيه خِصلتان الحرص و طول الأمل»[۲۸]


[۱] أمالي طوسی، ص ۲۱۶

[۲] كافي، ج‏۲، ص ۸۵

[۳] يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ يُحْشَرُ مَعَ الشُّهَدَاءِ أَحَدٌ قَالَ نَعَمْ مَنْ يَذْكُرُ الْمَوْتَ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ عِشْرِينَ مَرَّة. مجموعة ورام، ج‏۱، ص ۲۶۸

[۴] يَا أَبَا ذَرٍّ، إِذَا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ انْفَتَحَ الْقَلْبُ وَ اسْتَوْسَعَ. قُلْتُ: فَمَا عَلَامَةُ ذَلِكَ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ، وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ، وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ. أمالي طوسي، ص ۵۳۲

[۵] لِأَنَّهُمْ جَهِلُوهُ فَكَرِهُوهُ وَ لَوْ عَرَفُوهُ وَ كَانُوا مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَحَبُّوهُ. معاني الأخبار، ص ۲۹۰

[۶] التائبون الذين يكثرون ذكر الموت لينبعث من قلوبهم الخوف و الخشية فيفوا بتمام التوبة. الاخلاق، ص ۲۹۲

[۷] تفسیر نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۹۰

[۸] بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ * غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ‏ * وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ * فَأُسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَ مَا نَزَلُوا * نَادَاهُمُ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ مَا دُفِنُوا * أَيْنَ الْأَسِرَّةُ وَ التِّيجَانُ وَ الْحُلَلُ‏ * أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُحَجَّبَةً * مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْكِلَلُ‏ * فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِينَ سَاءَلَهُمْ * تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَيْهَا الدُّودُ تَنْتَقِلُ‏ * قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ مَا شَرِبُوا * فَأَصْبَحُوا بَعْدَ طُولِ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُو. فَضَرَبَ الْمُتَوَكِّلُ بِالْكَأْسِ مِنَ الْأَرْضِ وَ تَنَغَّصَ عَيْشُهُ فِي ذَلِكَ الْيَوْم‏. كنز الفوائد، ج‏۱، ص ۳۴۲ و مروج الذهب، ج ۴، ص ۹۳

[۹] المحجة البيضاء، ج‏۸، ص ۲۳۷

[۱۰] يَا أَبَا صَالِحٍ إِذَا أَنْتَ حَمَلْتَ جَنَازَةً فَكُنْ كَأَنَّكَ أَنْتَ الْمَحْمُولُ وَ كَأَنَّكَ سَأَلْتَ رَبَّكَ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْيَا فَفَعَلَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَسْتَأْنِفُ قَالَ ثُمَّ قَالَ عَجَبٌ لِقَوْمٍ حُبِسَ أَوَّلُهُمْ عَنْ آخِرِهِمْ ثُم نُودِيَ فِيهِمُ الرَّحِيلُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ. كافي، ج‏۳، ص ۲۵۹

[۱۱] يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَحْتَرِسَ مِنْ سُكْرِ الْمَالِ وَ سُكْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُكْرِ الْعِلْمِ وَ سُكْرِ الْمَدْحِ وَ سُكْرِ الشَّبَابِ فَإِنَّ لِكُلِّ ذَلِكَ رِيحاً خَبِيثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَارَ. غرر الحكم، ص ۷۹۷

[۱۲] نهج البلاغة، ص ۱۴۵ و غرر الحكم، ص ۱۶۰

[۱۳] كافي، ج‏۲، ص ۸۵

[۱۴] وَ أَحْسِنُوا الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام كَانَ يَقُولُ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْقَلِيلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ الْيَسِيرَ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْحَلَالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ تَنَعَّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْيَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَام‏. كافي، ج‏۸، ص ۳۴۶

[۱۵] عَادَيْتُمْ فِينَا الآبَاءَ وَ الأَبْنَاءَ وَ الأَزْوَاجَ وَ ثَوَابُكُمْ عَلَى اللَّه، إِنَّ أَحْوَجَ مَا تَكُونُونَ فِيهِ إلَى حُبِّنَا إِذَا بَلَغَتِ النَّفْسُ هَذِهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِه‏. الزهد، ص ۸۶

[۱۶] مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: رَأَى الصَّادِقُ علیه‌السلام رَجُلًا قَدِ اشْتَدَّ جَزَعُهُ عَلَى وَلَدِهِ فَقَالَ يَا هَذَا جَزِعْتَ لِلْمُصِيبَةِ الصُّغْرَى وَ غَفَلْتَ عَنِ الْمُصِيبَةِ الْكُبْرَى وَ لَوْ كُنْتَ لِمَا صَارَ إِلَيْهِ وَلَدُكَ مُسْتَعِدّاً لَمَا اشْتَدَّ عَلَيْهِ جَزَعُكَ فَمُصَابُكَ بِتَرْكِكَ الِاسْتِعْدَادَ أَعْظَمُ مِنْ مُصَابِكَ بِوَلَدِكَ. عيون الأخبار، ج‏۲، ص ۵

[۱۷] يَا أَبَا مُحَمَّدٍ اذْكُرْ تَقَطُّعَ أَوْصَالِكَ فِي قَبْرِكَ وَ رُجُوعَ أَحْبَابِكَ عَنْكَ إِذَا دَفَنُوكَ فِي حُفْرَتِكَ وَ خُرُوجَ بَنَاتِ الْمَاءِ مِنْ مَنْخِرَيْكَ وَ أَكْلَ الدُّودِ لَحْمَكَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُسَلِّي عَنْكَ مَا أَنْتَ فِيه‏. كافي، ج‏۳، ص ۲۵۵

[۱۸] رياض السالكين، ج‏۵، ص ۳۴۹

[۱۹] يَا أَبَا ذَرٍّ، إِذَا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ انْفَتَحَ الْقَلْبُ وَ اسْتَوْسَعَ. قُلْتُ: فَمَا عَلَامَةُ ذَلِكَ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ، وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ، وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ. أمالي طوسي، ص ۵۳۲

[۲۰] بحار الأنوار، ج‏۴۲، ص ۲۵۴ و ۲۱۳

[۲۱] تحف العقول، ص ۴۰۳

[۲۲] مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا كُنْتُ إِلَّا كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ- وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرار. نهج البلاغة، ص ۳۷۹

[۲۳] يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا [وَ اللَّهِ‏] لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏. نهج البلاغة، ص ۴۹۲ و ترجمه شهيدى، ص ۳۸۴

[۲۴]. هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِد. نهج البلاغة، ص ۴۸۱

[۲۵] أَلا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَصْلَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولُ الْأَمَلِ يُنْسِي الْآخِرَةَ. بحار الأنوار، ج‏۲، ص ۱۰۶

[۲۶] المحجّه البیضاء، ج ۸، ص ۲۴۵

[۲۷] نجاء أوّل هذه الامّة باليقين و الزّهد و يهلك آخرها بالبخل و الأمل. مَا أَطَالَ عَبْدٌ الْأَمَلَ إِلَّا أَسَاءَ الْعَمَلَ وَ كَانَ يَقُولُ لَوْ رَأَى الْعَبْدُ أَجَلَهُ وَ سُرْعَتَهُ إِلَيْهِ لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ طَلَبَ الدُّنْيَا. نهج الفصاحة، ص ۷۸۵ و الزهد، ص ۸۱

[۲۸] وافي، ج‏۵، ص ۸۹۰