معراج

معراج

خداوند بخشی از اسرار آفرینش را به پیامبران خود نشان داده بود. آنان باید ببینند تا با اطمینان بازگو کنند. آنچه ما می­بینیم اندکی از بی­نهایت است. ابراهیم زنده شدن مردگان، نوح شگفتی­های کوه و دشت، صالح تولّد شتر از سنگ سخت و یونس عجایب دریا را مشاهده کردند. عیسی و سلیمان بر بخشی از این اسرار تسلط یافتند. ولی خدا به آفریده ویژه خود آیات بیشتری نشان داد. در کودکی دو فرشته نزدش آمدند و سینه­اش را شکافتند. کینه و حسد، در روایتی دیگر سهم شیطان را از آن در آوردند، بدون اینکه خونی بیاید سینه را شستند و رأفت و رحمت را در آن کاشتند. اندکی پیش از بعثت یا معراج نیز چنین حالی به او دست داد. جبرئیل را دید که با تنی چند فرود آمد. سینه او را شکافت، آن را با آب زمزم شست و سپس ظرفی که پر از ایمان و حکمت بود در آن ریخت.[۱] این شگفتی­ها قطره­ای از دریایی بود که پیامبر در شب معراج مشاهده کرد. ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى،‏ لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى‏. (نجم، ۱۷ و ۱۸)

سحرگاهی جبرئیل به همراه میکائیل و اسرافیل بر مکه فرود آمد. محمد ص را بر بُراق، مرکبی کوچک‌تر از اسب، سوار کرد و او را به بیت‌المقدس برد. محمد وقتی از مکه در آمد کاروان ابوسفیان را دید که شتری گم کرده و در پی اویند. در بَلقاء، منطقه‌ای از شام به‌طرف حجاز، تشنه شد و آب خواست. ظرف آبی برایش آوردند. در مسیر راه دو صدا شنید و زنی زیبا، با آرایش کامل و زیور بسیار دید که را او را به خود می­خواندند و حضرت پاسخ نداد. بعدها جبرئیل گفت: صداها از یهودیان و نصرانیان بود و آن زن زیبا دنیا بود. جبرئیل سپس به طور سینا، مکانی که خدا با موسی سخن گفت و بیت لحم، مکان تولّد عیسی، رفت و پیامبر در آن­ها نماز خواند. سپس وارد بیت‌المقدس شدند. ابراهیم، موسی، عیسی و تنی چند از پیامبران منتظر بودند. ابراهیم به حضرت خوش­آمد گفت: خوش‌آمدی، فرزند شایسته من. سپس نماز به امامت پیامبر اقامه شد. پیامبر بعدها می­فرمود: شک نداشتم که جبرئیل امام خواهد بود. از اینجا سفر حضرت به هفت‌آسمان شروع شد.

در آسمان اول آدم ابوالبشر، عزرائیل و خازن جهنم را دید. عزرائیل گفت: همه دنیا چون درهمی در دستان من است. من امّت تو را بهترین مردم یافته­ام. فإنّی أرَی الخَیرَ کُلّهُ فِی اُمّتِک. حضرت در اینجا مردمانی را دید. مردی غذای پاکیزه در دست داشت، ولی از غذای ناپاک می­خورد. جبرئیل گفت: آنان حرام خوارانند. کسی از گوشت بدن خود می­خورد، او سخن‌چین بود. کسی سر خود را به صخره می­کوفت، او نمازهای عشایش را نخوانده بود. کسی آتش در دهانش می­ریختند، مال یتیم خورده بود. کسی شکمش گنده بود و توان راه رفتن نداشت، ربا خورده بود. زنی را آویخته بودند چون فرزند دیگری را به شوهر خود نسبت داده بود.[۲] پیامبر صدای دو فرشته را نیز شنید. اولی دعا می­کرد: اللَّهُمَّ أَعْطِ كُلَّ مُنْفِقٍ خَلَفاً و دیگری: اللَّهُمَّ أَعْطِ كُلَّ مُمْسِكٍ تَلَفاً.

سپس جبرئیل محمد را به آسمان دوّم برد. در آنجا عیسی و یحیی و تنی دیگر از پیامبران را دیدند. حضرت در آسمان سوّم با یوسف، در آسمان چهارم با ادریس، در پنجمی با هارون، در ششمی با موسی و در آسمان هفتم با ابراهیم دیدار کرد. حضرت در هفت‌آسمان فرشتگان زیادی دید، با آنان آشنا شد، ذِکر و کارشان را مشاهده کرد. سپس دریایی از نور دید که چشم را خیره می­کرد. جبرئیل گفت: آن نور پرده‌ای است میان جهان با خداوند. ازاینجا بیت‌المعمور شروع می­شد.

حضرت به همراهی جبرئیل وارد بیت‌المعمور شد و دو رکعت نماز خواند. کنار دو نهر کوثر و رحمت رفته، از اولی نوشید و در دومی غُسل کرد. ازآنجا عبور کردند و به سدرةالمنتهی رسیدند. حضرت در اینجا ندایی شنید: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّه‏؛ و از جانب خود و امّتش عرض کرد: وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَن‏ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه‏، سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِير. باز ندایی آمد: لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ‏ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَت. در اینجا محمد صلّی الله علیه و آله سه تقاضا کرد: رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا. رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا. رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِين و هر بار ندا آمد: چنین می‌کنم.

حضرت فرمود: در اینجا صدای فرشته­ای را شنیدم که اذان گفت و آن ندا آمد که پنجاه رکعت نماز بر امّت تو واجب شد. به من اجازه بازگشت دادند. در بازگشت موسی را دیدم و به من گفت: امّت تو توان پنجاه نماز را ندارند. بازگرد و تخفیف بگیر. بازگشتم و در سدرةالمنتهی به سجده افتادم تا خداوند پنج نماز را واجب کرد. ندایی آمد: این پنج نماز ثواب پنجاه نماز را خواهد داشت.[۳]

حوادث دیگر معراج چنین‌اند: ابراهیم کودکانی سرپرستی می­کرد. آنان کودکان نابالغی بودند که از دنیا رفته بودند. یک فرشته به حضرت حجامت را سفارش کرد. در آسمانی ذکر لاحول و لا قوه الا بالله را شنید. حضرت هر چه پیش می­رفت تابش نور بیشتر می­شد. فرشتگان از پنج‌تن پرسیدند که نامشان را در بیت‌المعمور دیده بودند. در بیت‌المعمور کتابی نیز بود که نام شیعیان در آن نگاشته بود.

بیت‌المعمور مکانی شبیه به کعبه و محل طواف فرشتگان است. پیامبر آنجا وضو گرفت، نماز خواند و طواف کرد. به او گفتند: علت اینکه نماز با هفت تکبیر شروع می‌شود و طواف هفت شرط دارد چون تو از هفت حجاب نوری گذشتی تا ندای خداوند را شنیدی. حضرت در این نماز که سوره حمد را می­خواند پاسخ خداوند را می­شنید. در رکعت اول سوره توحید را خواند زیرا شناسنامه خداوند بود و در رکعت دوم سوره نور را، زیرا شناسنامه اهل‌بیت بود.[۴]

سدرةالمنتهی یا همان درخت سدرِ پایانی پایان جهان است. آنجا بهشت نیز به انتها رسیده و هیچ فرشته­ای نزدیک آن نشده و از آن آگاه نیست. جبرئیل نیز در آنجا محمد را همراهی نکرد. اینکه هر برگ این درخت بر امّتی سایه انداخته بود، می­تواند نمادی ‏ از رحمت خداوند باشد که جهان را پوشش داده است. وقتی محمد به اندازه دو تیر کمان با آن فاصله داشت ندای خدایش را شنید.

بر اساس سوره اسرا، هدف از معراج مشاهده نظام هستی بود تا تسبیح پیامبر کامل شود. او یگانگی و حکمت تدبیر را ببیند و خدا را از هر نقصی تنزیه کند. سوره اسرا با سبحان شروع و با حمد و تکبیر پایان می­یابد. این مشاهده او را برای بندگی نیز آماده­تر می­کرد و ازاین‌رو، آموزش نماز نیز در همین سفر رخ داد.


[۱] فقال احدهما: اخرج الغل و الحسد و أدخل الرأفة و الرحمة. واستخرجا منه علقه سوداء فقال: هذا حظ الشیطان. مسند احمد، ج ۵، ص ۱۳۹ و مستدرک الحاکم، ج ۲، ص ۶۰۰. فشقّ جبرئیل ما بین نحره الی لبّته… ثم أتی بطست من ذهب محشوّاً إیانا و حکمةً فحشا به صدره… البخاری، ج ۲، ص ۱۹۱. علامه طباطبایی احتمال داده است این داستان رمزی و مثالی باشد.

[۲] در نقل صدوق: مردی را دیدم که پوستش از آتش بود. جبرئیل گفت: او با زنان به حرام درآویخته است. امالی صدوق، ص ۵۳۴

[۳] تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳ – ۱۲

[۴] کافی، ج ۳، ص ۴۸۲ – ۴۸۷