خدای بزرگ انسان را آفرید و برایش از نیستی تا به خود منازلی قرار داد. خاک، گیاه، نطفه، خون بسته، گوشت و استخوان، روح زندگی، دنیا، برزخ، قیامت و بهشت جاودان. سفر او از نیستی تا لقاءالله ادامه دارد. هر منزلی نیز ویژگیهای خود را دارد. در این میان، روح او نیز چهار منزل را طیّ میکند. روح نباتی که تنها رشد و نمو دارد. روح حیوانی که احساس و حرکت دارد. روح انسانی که عواطف و عقل دارد. نفس مطمئنه که دارای حیات طیبه گشته و شبیه فرشتگان میشود. روح در سعادت یا شقاوت به جایی میرسد که از جسم بینیاز شده و از آن جدا میشود. شبیه بذری که در خاک قرار گرفته، سفر میکند تا میوه شیرین یا فاسد گشته و از درخت جدا شود. «ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً» «إِنَّا خُلِقْنَا وَ إِيَّاكُمْ لِلْبَقَاءِ لا لِلْفَنَاءِ، وَ لَكِنَّكُمْ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ تُنْقَلُونَ، فَتَزَوَّدُوا لِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ وَ خَالِدُونَ فِيهِ»[۱]
قرآن همه آن منازل را میشمارد، ولی از سه منزل با اهمیت یاد میکند. تولّد، مرگ و بعث. با این سه به سه جهان متفاوت، یعنی دنیا، برزخ و قیامت، قدم میگزاریم. باید به هر سه منزل با سلامت پا گذاشت. از این سه منزل آنچه بیش از بقیه به دست ماست منزل مرگ میباشد؛ زیرا نوع مرگ خود را با نوع زندگی خود در دنیا برمیگزینیم. هر اندازه وابستگی و مشغولیت در منزلی زیاد باشد کوچ از آن مشکلتر شده و هر اندازه منزل بعدی آباد گردد شوق به انتقال بیشتر میشود. «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا»
از این رو، قران و حدیث از مرگ زیاد یاد کردهاند. یاد مرگ آثار تربیتی فراوانی دارد.
یاد مرگ آثار تربیتی فراوانی دارد. از این رو علی علیهالسلام میفرمود: یاد مرگ بالاترین موعظه است. «كَفَى بِالمَوتِ مَوعِظَة»[۲]
یاران پیامبر خدا روزی به ایشان گفتند: ای پیامبر خدا، آیا کسی در مرتبه شهدا محشور خواهد شد؟ فرمود: آری، آنکه هر روز ۲۵ بار از مرگ یاد کند.[۳] زیرا یاد مرگ غفلت را میزداید، شرح صدر داده، آمادگی برای جهان پس از مرگ آورده و جدا شدن از دنیا را آسان میکند.[۴]
یاران امام جواد به ایشان گفتند: گروهی از مرگ میترسند. فرمود: از آن آگاهی ندارند. ولیِّ خدا آن را دوست دارد، همچون کودکی که از دارو میترسد، ولی دارو تسکین دردهای اوست.[۵]
محدث بزرگوار، سید عبدالله شُبّر میگوید: بهترین روش در یاد مرگ یادآوری مرگ دوستان است. روزی میخندیدند و برای صدها سال جمع میکردند. چه خانههایی ساختند، چه بدنی داشتند. امروز از هیچکدام خبری نیست. بدن دست حشرات افتاده و مال دست دیگری است. نمیتواند پلکی بزند یا از نامش دفاع کند. او مانده و خانهای جدید؟ خانهای که باید از پیش مفروش میشد. یاد مرگ باید او را به حرکت درآورد و تا میتواند نیکی کند. آری، آنکه با یاد مرگ به یاد لذتهای از دست رفته میافتد افسرده میگردد.[۶]
آثار یاد مرگ از این قرار هستند.
چیزی بهاندازه فهم درست از مرگ، به زندگی معنی نمیدهد. زندگی بیمعنی افسرده و تاریک است، ادامه دادنش جانفرساست، تبهکاری، بیقانونی و خودکشی را توجیه میکند. اگر زندگانی همراه با هدف، عدالت، رضایت و اطمینان نباشد پوچ و دشوار خواهد بود. اگر زندگی با مرگ پایان یابد، حکمت و عدالت آفرینش چگونه تفسیر خواهد شد؟ زندگانی که رنجش از شادش افزون است چه حکمتی خواهد داشت؟ دنیایی که پر از ظلم و ستم باشد، گردنکشان بکشند، بسوزانند و به راحتی جان دهند، عدالتش کجاست؟ هر دو پرسش با جهان پس از مرگ پاسخ مییابند. اگر رنج مقدمه کمالی پایدار باشد، هر ستمی جبران شود و تاریکی به روشنی پایان یابد، نهتنها تحملشان آسان، بلکه شیرین خواهد شد. یاد مرگ یاد حکمت و عدالت آفرینش است. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»
علامه جعفری مینویسد: مرگ رسمیترین و قانونیترین دعوتی است که در عرصه هستی وجود دارد. در دفتر حیات بشر کس نخوانده است * جز داستان مرگ حدیث مسلمی.[۷] نیچه میگوید: مشکل ترس از مرگ تنها با اندیشه نکردن به آن برطرف میشود. آیا این کار ممکن است؟ راه غلبه بر این ترس همگانی سعی در درست فهمیدن آن است.
داستان شب عاشورا و گفتگوی یاران امام حسین علیهالسلام شاهد بزرگی بر ادعای فوق هست. همه آن شب از مرگ سخن میگفتند و آن را به زندگی تفسیر میکردند. مرگ میوه زندگانی است. اگر کسی میخواهد مرگش را بشناسد زندگانی خود را بشناسد. مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست * پیش دشمن، دشمن و بر دوست، دوست * آنکه میترسی ز مرگ اندر فرار * آن ز خود ترسا، نه از آن، هوش دار * روی زشت توست نی رخسار مرگ * جان تو همچون درخت و مرگ برگ * گر به خاری خستهای خود کِشتهای * ور حریر و قز دری، خود رشتهای.
دانشمندان تلاش زیادی کردهاند، ولی برای زندگی و سپس هیچ، تفسیر معقول و دستکم راضیکننده نیافتهاند.
خوی خشونت انسان را از حیوان درندهتر میکند. هیتلر چند ده میلیون انسان کشت؟ در ساختن یکی از اهرام مصر بیست هزار برده مرد. فرعون چقدر نوزاد خفه کرد؟ طاغوت دیگران را به بردگی میگیرد. «وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيل». خرده طاغیها که زیادند. امروزه طغیان بشر بیش از گذشته است، البته با نامهایی زیبا. «لویس اسنایدر» استاد تاریخ دانشگاه نیویورک مینویسد: انسان قرن بیستم مهار کردن همه چیز را آموخت، جز مهار وحشیگریهای سرشت بشری را.
یاد مرگ بهترین راه برای کنترل نخوت و گستاخی است. مرگ آرام از گردن جبابره، اکاسره و قیاصره میگیرد و آنان را از شکوه تاج، تخت و قصرهای طلایی در میان گلولای جای میدهد. آنان را از کنار مغنیّهها و ساقیها فرود آورده و با کرمهای زمین همنشین میکند. آنکه روزی سر هر سخنگویی را میزد امروز لخت و عور در برابر دهها شاهد پاسخگوی رفتار خویش است.
شبی متوکّل مست بود و قهقهه مستانه میزد. چون دیو مسخ شده بود و فرمان داد امام هادی علیهالسلام را به حضورش بیاورند. او از فرعون و نمرود پیشی گرفته بود. آن شب قصد داشت بر امام که عصاره همه هستی بود، توهین کند. جام شرابی به امام تعارف کرد. امام فرمود: گوشت و خونم با آن ناآشناست. روح و جسم من آن را نمیشناسد. گفت: پس برایم بخوان. امام فرمود: از شعر اندکی میدانم. گفت: چاره نیست. باید بخوانی. امام اشعار زیر را خواند:
۱. بر فراز قلهها شبها را سحر كردند و دژبانان نگهبانشان بودند، ولی نتوانستند مانع از مرگ آنان شوند. ۲. آنان را از کاخشان فرود آورده و در گودال جاى دادند. ۳. پس از دفن فريادشان کردند: كجايند فرزند، خانواده و تاجتان؟ ۴. صورتهایی كه غرق در نعمت بودند و با بهترين وسایل زينت آرايش داده میشدند. ۵. قبر با بيانى گويا از آنان پرسش كرد و کرمهای زمين بر آن صورتها بالا و پائين میرفت. ۶. روزگارى خوردند و آشاميدند؛ و امروز کرمها آنان را میخورند.
متوکل گریه کرد و مجلس نیز غرق در گریه شد. جام شراب را بر زمین زد و عیشش منغّص شد.[۸] تنها یاد مرگ توانست متوکل را بگریاند.
انسان با این ناتوانی و این سرانجامی شایسته نیست طغیان کند. روزی باید از بالشهای حریر و زربافت سر بردارد و بر خاک گور سر بگذارد. غزالی چه زیبا مینویسد: فجدير بمن الموت مصرعه و التراب مضجعه و الدّود أنيسه و منكر و نكير جليسه و القبر مقرّه و بطن الأرض مستقرّه و القيامة موعده و الجنّة أو النار مورده أن لا يكون له فكر إلّا في الموت و لا ذكر إلّا لأجله… فإنّ كلّ ما هو آت قريب و البعيد ما ليس بآت و قد قال ع: «الكيّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت».[۹]
اسکندر مقدونی ۳۶ پادشاه کشت. در سن جوانی و در فتح بابل مریض شد و در بستر مرگ افتاد. با خود میگفت: خازن اموال من کجاست تا با رشوه مرگ را از من دور کند؟ کجاست حکیم مخصوصم تا با شمشیر مرگ را چاره کند؟ سرلشکرانم کجایند تا به دادم برسند؟
امام صادق فرمود: هرگاه جنازهای دیدی تصور کن تو بر آن تابوتی. التماس میکنی تا لحظهای تو را برگردانند. شگفت که وقتی پیشینیان را نگه داشتند تا بقیه لاحق شوند چگونه آنان سرگرم بازیاند.[۱۰]
پيوند عمر بسته به موئيست هوش دار غمخوار خويش باش، غم روزگار چيست
گرگ اجل يكايك از اين گلّه مىبرد وين گله را ببين كه چه آسوده مىچرد
پس از خوی خشونت به مستیها میرسیم. مسیر مستی و لاشعوری نیز تباهی است. مست تنها خود را میبیند و هر چه سد راه او باشد را ویران میکند. مست خرمنی را آتش میزند، آدمی میکشد و هیچ حقی را برنمیتابد. نتیجه مستی مسخ و بیهویتی است. علی علیهالسلام از پنج مستی نام میبرد: مال، قدرت، علم، ستایش و جوانی.[۱۱] پنج لذت و خوشی که اگر مهار نشوند تباهی، طغیان و فساد میآورند.
یاد مرگ شادیها، لذّات و آرزوهای مخرّب را کنترل میکند. مگر نه این است که عجوزه دنیا تنها با همین بزکنمایی آدمی را میفریبد. وابستگی او به دنیا را سنگینتر کرده و بالهای پروازش را میکند. سپس با کمال نامردی و هنوز سیر نشده تنهایش میگزارد، رهایش میکند و متواضعانه او را به مرگ میسپارد.
خدا خطاب به قارون فرمود: «لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِين». اولیای خدا از مستی به خدا پناه بردهاند.
یاد مرگ زنگار از دل میبرد و او را از مستی درمیآورد. یاد مرگ هوشیاری است. به یاد میاندازد که لذّتها فانیاند، با سختی و تلاش میآیند و با مستی میروند، در کنارشان حقوق ضایع میشود. هر چه بیشتر باشند وابستگی را بیشتر و مرگ، یعنی جدا شدن از علاقهها را سختتر میکنند. عقل را میستانند و غفلت میآورند. آیا این لذت شایسته انسان است؟ إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ.
علی علیهالسلام میفرمود: أَلا فَاذْكُرُوا هَاذِمَ اللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصَ الشَّهَوَاتِ وَ قَاطِعَ الأُمْنِيَاتِ عِندَ الْمُسَاوَرَة، اذْكُرُوا مُفَرِّقَ الْجَمَاعَاتِ وَ مُبَاعِدَ الأُمْنِيَّاتِ وَ مُدْنِيَ الْمَنِيَّاتِ وَ المُؤذِنَ بِالبَيْنِ وَ الشَّتَاتِ.[۱۲] تنغیص یعنی شتر سیر نشده را از برکه آب بازگردانند که آزاری بیش از لذت سیرابی میکشد. آری، مرگ برای دنیاخواهان چنین است.
تنها یاد مرگ قهقهه مستان را میشکند و از غفلت فراگیر میرهاند. علی علیهالسلام فرمود: برای سالک الی الله یاد مرگ موعظهای کافی است. كَفَى بِالمَوتِ مَوعِظَة.[۱۳]
البته نبود لذت هم رنجآور است. کسانی که احساس کنند از لذایذ دنیا به دورند، افسردگی گرفته و دست به تبهکاری میزنند. یاد مرگ این گروه را نیز مهار میکند. تمام این لذائذ حتی اگر از حلال باشند حسابرسی خواهند شد. استفاده از حلال عقاب نخواهد داشت ولی مسئولیت خواهد داشت. امام رضا علیهالسلام فرمود: به خدا خوشگمان باشید. از آنان که روزی کمی دارند اعمال کمی خواهد خواست و در روزی کم حلال عیش و راحتی قرار داده است.[۱۴]
یاد مرگ یاد رسیدن به مقصد و تمام شدن خستگی است. تحمل رنجی که در آن حکمتی نهفته باشد و روزی به پایان رسد آسان است. شهید ثانی در مرگ فرزندانش، آیات صبر و پاداش بر سختی را تسلای خود قرار میداد. ابو بصیر جوانی را به امام صادق معرفی کرد که تنها فرد شیعه در خانوادهاش بود و از ناحیه آنان آزار میدید. امام علیهالسلام فرمود: به خدا تا زمانی که جان به گلو برسد صبر نمایید.[۱۵]
مردی در مرگ فرزند خویش بیتابی میکرد، امام صادق علیهالسلام به او فرمود: اگر از مصیبت بزرگ یاد کنی و خود را برای آن آماده کنی مصیبتهای کوچک فراموش میشوند.[۱۶]
ابو بصیر میگوید: وسوسه زندگی ذهنم را درگیر کرده بود. به امام صادق علیهالسلام شکوه کردم. فرمود: به خانه قبرت فکر کن. روزی که بندبند بدنت جدا شوند، دوستانت از کنارت برگردند و حشرات زمین گوشت بدنت را بدرند. این فکر تو را تسکین میدهد. ابو بصیر میگوید: به خدا، هر وقت آن لحظه را یاد میکردم اندوه دنیا از بین میرفت.[۱۷]
یاد مرگ کفاره گناهان است و اندوه و غصّه دنیا را میزداید. غصّهِ چیز فانی شایسته انسان نیست. ما ذكره أحد في ضيق الّا وسّعه عليه.[۱۸]
پیامبر خدا فرمود: اگر نور داخل قلبهایتان شود آن را فراخ کرده و وسعت میدهد. گفتند: نشانه این نور چیست؟ فرمود: آمادگی برای مرگ.[۱۹]
وَاقِدِي، سیرهنویس مشهور، میگوید: سخن پایانی علی به هنگام مرگ این بود: فرزندانم، با ابن ملجم نزد خدا مخاصمه خواهم کرد. هر کس کوچکترین رفتاری داشته باشد آن را خواهد دید. سپس مدام لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ گفت تا از دنیا رفت.[۲۰] با این نگاه چه غصهای در دنیا میماند؟
یادِ گرفتنِ مدال، ملاقات با دوستان و لذتهای مدام محرک بزرگی در مسابقه یا مسافرت است. کوهی که دیده شود طولانی نخواهد بود. آنچه بداند کیسهاش را پر میکنند هدیه بزرگی پیشکش خواهد نمود. مَن أَيقَنَ بِالخَلَفِ جَادَ بِالعَطِيَّة.[۲۱] از شب اول قبر آثار عقیده و رفتار نمایان میشود. نماز و روزه با صورتی نورانی همراه انسان میشوند.
انگیزه پرتوان علی علیهالسلام را به هنگام مرگ بنگرید: فرزندانش را تسکین داد و فرمود: توصیه میکنم بر خدا شرک نورزید و سنت پیامبر را تباه نسازید. این دو چراغ راه شمایند. همین کافی است که بدانید من دیروز کنار شما بودم، امروز عبرت شمایم و فردا مرا نخواهید دید. اگر ابن ملجم را ببخشم، گذشت برای من و شما حسنه است. آیا نمیخواهید خدا نیز شما را ببخشد. من با مرگ به چیز بدی نرسیدم. گمشدهام را پیدا کردم.[۲۲]
به هنگام بازگشت از جنگ صفین نیز ابتدا به قبرستان رفت و فرمود: اى آرميدگان خانههاى هراسناك و محلههاى تهى و گورهاى تاريك، اى غنودگان در خاك! اى بىكسان، اى تنها خفتگان! اى وحشت زدگان! شما پيش از ما رفتيد و ما بى شماييم و به شما رسندگان. امّا خانهها، در آنها آرميدند، امّا زنان، به زنىشان گزيدند. امّا مالها، بخش گرديدند. خبر ما جز اين نيست، خبرى كه نزد شماست چيست؟ سپس به ياران خود نگريست و فرمود: اگر آنان را رخصت مىدادند كه سخن گويند شما را خبر مىدادند كه بهترين توشهها پرهيزگارى است.[۲۳]
مگر نه این است که علی علیهالسلام در آن دوران قحط آدمیت و انصاف، خود را تنها با یاد مرگ آرام مینمود و چون کوه استوار میگشت. زمزمه شبانه او این بود: ای دنیا، جز من را بفریب، من تو را سه بار طلاق دادم. عیش تو کوتاه، بهایت اندک و آرزویت پست است. آه که راه دراز است، سفر طولانی است، توشهام اندک و مقصدم بزرگ است.[۲۴]
بعضی میگویند: یاد مرگ خمودی و سستی میآورد. ولی حدیث معصومین علیهالسلام پاسخ میدهد: دو گروه از یاد مرگ در هراسند. آنان که دوست دارند نخوت و بزمشان هرگز نشکند، بر دوش بردگان راه بروند، از خون مردم بمکند، جلوی راهشان باز باشد و آنان که اسیر آرزوهایشان هستند. همه زندگیشان فرداهاست. هر دو گروه مرگ را فراموش و بلکه انکار میکنند تا در ضمیر ناخودآگاه نیز آزرده نشوند.
یاد مرگ آثار تربیتی فراوانی دارد که به پنج مورد اشاره شد. علی علیهالسلام حرص بر دنیا و آرزوهای تمامنشدنی را مانع بزرگ برای یاد مرگ میشمارد. آرزوهایی که برای دین و دنیا مفید نیستند، فکر انسان را مدام به خود مشغول میسازند و یاد رفتن را سخت و دشوار میکنند. فرمود: بدانید، خودخواهی شما را از حقیقت و آرزوهای دراز از یاد مرگ بازمیدارد. او مرگ را خوش ندارد زیرا با مرگ از رؤیاهای خود دور میشود.[۲۵]
پیامبر خدا روزی به یارانشان فرمودند: آیا خجالت نمیکشید؟ گفتند: از چه چیزی؟ فرمود: جمع میکنید آنچه را که نمیخورید. آرزو میکنید چیزی را که به آن نمیرسید. میسازید خانههایی که در آن نخواهید نشست.
ابوسعید خدری میگوید: روزی رسول خدا به ما فرمود: آیا از اسامه در شگفت نیستید؟ خانهای به نسیه تا یک ماه خریده است. به خدا قسم وقتی چشم باز میکنم، نمیدانم که آن را خواهم بست. به خدا قسم آنچه وعده داده شدهاید خواهد آمد.[۲۶]
یاد مرگ به انسان آسانگیری را یاد میدهد. با بار سبک میشود به مقصد رسید. تَخَفّفوا تَلحَقُوا. باید از مال، عِقار، علم زائد و رفیق ملالآور و هر چیز غیرمفید دوری جست. آرزوها مرگ را از یاد میبرند و رفتارها را تباه میسازند.
پیامبر خدا فرمود: پیشینیان از امت من با زهد و یقین نجات یافتند و پسینیان با بخل و آرزو تباه خواهند شد. هرگاه آرزو دراز گشت عمل اخروی ضعیف گشت. اگر میدیدید چه با سرعت بهسوی مرگ میروید آرزو نمیکردید.[۲۷]
مشکل آرزوهای طولانی را با دو چیز میتوان علاج نمود. مرگ نزدیک و ناگهانی است. مرگ جوان چقدر دیدهایم. شاید کفن ما نیز بافته و آجر لحد ما چیده شده باشد. راه دوم علاج محبت دنیاست. حرص و آرزو متورّم میشوند و آنکه در دنیا غوطهور باشد به یاد مرگ نمیافتد.
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُم» «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُون» «يشيب ابن آدم و يشبّ فيه خِصلتان الحرص و طول الأمل»[۲۸]
[۱] أمالي طوسی، ص ۲۱۶
[۲] كافي، ج۲، ص ۸۵
[۳] يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ يُحْشَرُ مَعَ الشُّهَدَاءِ أَحَدٌ قَالَ نَعَمْ مَنْ يَذْكُرُ الْمَوْتَ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ عِشْرِينَ مَرَّة. مجموعة ورام، ج۱، ص ۲۶۸
[۴] يَا أَبَا ذَرٍّ، إِذَا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ انْفَتَحَ الْقَلْبُ وَ اسْتَوْسَعَ. قُلْتُ: فَمَا عَلَامَةُ ذَلِكَ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ، وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ، وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ. أمالي طوسي، ص ۵۳۲
[۵] لِأَنَّهُمْ جَهِلُوهُ فَكَرِهُوهُ وَ لَوْ عَرَفُوهُ وَ كَانُوا مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَحَبُّوهُ. معاني الأخبار، ص ۲۹۰
[۶] التائبون الذين يكثرون ذكر الموت لينبعث من قلوبهم الخوف و الخشية فيفوا بتمام التوبة. الاخلاق، ص ۲۹۲
[۷] تفسیر نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۹۰
[۸] بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ * غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ * وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ * فَأُسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَ مَا نَزَلُوا * نَادَاهُمُ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ مَا دُفِنُوا * أَيْنَ الْأَسِرَّةُ وَ التِّيجَانُ وَ الْحُلَلُ * أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُحَجَّبَةً * مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْكِلَلُ * فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِينَ سَاءَلَهُمْ * تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَيْهَا الدُّودُ تَنْتَقِلُ * قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ مَا شَرِبُوا * فَأَصْبَحُوا بَعْدَ طُولِ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُو. فَضَرَبَ الْمُتَوَكِّلُ بِالْكَأْسِ مِنَ الْأَرْضِ وَ تَنَغَّصَ عَيْشُهُ فِي ذَلِكَ الْيَوْم. كنز الفوائد، ج۱، ص ۳۴۲ و مروج الذهب، ج ۴، ص ۹۳
[۹] المحجة البيضاء، ج۸، ص ۲۳۷
[۱۰] يَا أَبَا صَالِحٍ إِذَا أَنْتَ حَمَلْتَ جَنَازَةً فَكُنْ كَأَنَّكَ أَنْتَ الْمَحْمُولُ وَ كَأَنَّكَ سَأَلْتَ رَبَّكَ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْيَا فَفَعَلَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَسْتَأْنِفُ قَالَ ثُمَّ قَالَ عَجَبٌ لِقَوْمٍ حُبِسَ أَوَّلُهُمْ عَنْ آخِرِهِمْ ثُم نُودِيَ فِيهِمُ الرَّحِيلُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ. كافي، ج۳، ص ۲۵۹
[۱۱] يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَحْتَرِسَ مِنْ سُكْرِ الْمَالِ وَ سُكْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُكْرِ الْعِلْمِ وَ سُكْرِ الْمَدْحِ وَ سُكْرِ الشَّبَابِ فَإِنَّ لِكُلِّ ذَلِكَ رِيحاً خَبِيثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَارَ. غرر الحكم، ص ۷۹۷
[۱۲] نهج البلاغة، ص ۱۴۵ و غرر الحكم، ص ۱۶۰
[۱۳] كافي، ج۲، ص ۸۵
[۱۴] وَ أَحْسِنُوا الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام كَانَ يَقُولُ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْقَلِيلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ الْيَسِيرَ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْحَلَالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ تَنَعَّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْيَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَام. كافي، ج۸، ص ۳۴۶
[۱۵] عَادَيْتُمْ فِينَا الآبَاءَ وَ الأَبْنَاءَ وَ الأَزْوَاجَ وَ ثَوَابُكُمْ عَلَى اللَّه، إِنَّ أَحْوَجَ مَا تَكُونُونَ فِيهِ إلَى حُبِّنَا إِذَا بَلَغَتِ النَّفْسُ هَذِهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِه. الزهد، ص ۸۶
[۱۶] مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیهالسلام قَالَ: رَأَى الصَّادِقُ علیهالسلام رَجُلًا قَدِ اشْتَدَّ جَزَعُهُ عَلَى وَلَدِهِ فَقَالَ يَا هَذَا جَزِعْتَ لِلْمُصِيبَةِ الصُّغْرَى وَ غَفَلْتَ عَنِ الْمُصِيبَةِ الْكُبْرَى وَ لَوْ كُنْتَ لِمَا صَارَ إِلَيْهِ وَلَدُكَ مُسْتَعِدّاً لَمَا اشْتَدَّ عَلَيْهِ جَزَعُكَ فَمُصَابُكَ بِتَرْكِكَ الِاسْتِعْدَادَ أَعْظَمُ مِنْ مُصَابِكَ بِوَلَدِكَ. عيون الأخبار، ج۲، ص ۵
[۱۷] يَا أَبَا مُحَمَّدٍ اذْكُرْ تَقَطُّعَ أَوْصَالِكَ فِي قَبْرِكَ وَ رُجُوعَ أَحْبَابِكَ عَنْكَ إِذَا دَفَنُوكَ فِي حُفْرَتِكَ وَ خُرُوجَ بَنَاتِ الْمَاءِ مِنْ مَنْخِرَيْكَ وَ أَكْلَ الدُّودِ لَحْمَكَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُسَلِّي عَنْكَ مَا أَنْتَ فِيه. كافي، ج۳، ص ۲۵۵
[۱۸] رياض السالكين، ج۵، ص ۳۴۹
[۱۹] يَا أَبَا ذَرٍّ، إِذَا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ انْفَتَحَ الْقَلْبُ وَ اسْتَوْسَعَ. قُلْتُ: فَمَا عَلَامَةُ ذَلِكَ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ، وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ، وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ. أمالي طوسي، ص ۵۳۲
[۲۰] بحار الأنوار، ج۴۲، ص ۲۵۴ و ۲۱۳
[۲۱] تحف العقول، ص ۴۰۳
[۲۲] مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا كُنْتُ إِلَّا كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ- وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرار. نهج البلاغة، ص ۳۷۹
[۲۳] يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا [وَ اللَّهِ] لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى. نهج البلاغة، ص ۴۹۲ و ترجمه شهيدى، ص ۳۸۴
[۲۴]. هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِد. نهج البلاغة، ص ۴۸۱
[۲۵] أَلا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَصْلَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولُ الْأَمَلِ يُنْسِي الْآخِرَةَ. بحار الأنوار، ج۲، ص ۱۰۶
[۲۶] المحجّه البیضاء، ج ۸، ص ۲۴۵
[۲۷] نجاء أوّل هذه الامّة باليقين و الزّهد و يهلك آخرها بالبخل و الأمل. مَا أَطَالَ عَبْدٌ الْأَمَلَ إِلَّا أَسَاءَ الْعَمَلَ وَ كَانَ يَقُولُ لَوْ رَأَى الْعَبْدُ أَجَلَهُ وَ سُرْعَتَهُ إِلَيْهِ لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ طَلَبَ الدُّنْيَا. نهج الفصاحة، ص ۷۸۵ و الزهد، ص ۸۱
[۲۸] وافي، ج۵، ص ۸۹۰