آرامش مومن (۱)

آرامش عبد صالح

«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ» (حشر، ۲۳)

آرامش حالتى نفسانى همراه، با آسودگى و ثبات‏ است که از مهم‌ترین نیازهای بشر می­باشد. بشر، به‌طور طبيعى در طول زندگى با نگرانى‏ها و اضطراب‏هاى بسيارى رودررو بوده و پيدايش مجموعه بزرگ اختراعات و پدید آمدن اجتماعاتی مانند خانواده و دولت و به وجود آمدن سنت­ها و حتّى گاه جنگ‏ها، برای دست‏يابى به آسودگی است. تلاش براى رسيدن به آرامش و آسايش از دردهاى جسمى و روانى بشر، مورد توجّه ادیان الهی و بسيارى از اندیشه­های بشری، مانند هندو و بوداست.[۱]

اضطراب نیز یک جنگ داخلی در روان انسان است. همان­قدر که اختلافات خانوادگی و اجتماعی ویرانگرند، اضطراب روانی نیز این‌گونه است. انسان امروز در اثر نگرانى‏ها و ناآرامى‏هاى دنياى جديد، بیش‌ازپیش به احساس امنیت و آرامش نيازمند بوده، هم چنان در پى يافتن راه‏هاى جديد براى رسيدن به آرامش معنوى است؛ و برخى رویكردهاى جديد در ميان روان‏شناسان به تأثير دين و ايمان در سلامت روان اشاره دارند.[۲] روان‏شناسان بزرگى از قبيل ويليام جيمز، كارل يونگ و هنرى لينك به تأثير شگرف ايمان در آرامش روانى، اعتمادبه‌نفس و قدرت روحى انسان تصريح كرده‏اند.[۳]

سخن ما در آرامش فردی و روانی است. از آرامش اجتماعی بیشتر به امنیت تعبیر می­کنند. قرآن دراین‌باره واژه‏هاى اطمينان، سكينه، سُبات، ربط قلوب، نفى خوف و حزن و تثبيت فؤاد را بکار برده است. قران به آرامش، نگاهى قدسى افكنده و آن را پديده‏اى الهى شمرده‏ است كه از سوى فرشتگان بر دل‏هاى مؤمنان فرود مى‏آيد و زمينه‏ساز تقويت ایمانشان است؛ همان‏گونه كه اضطراب و نگرانى از جانب شيطان بر دل‏هاى آلوده به گناه چنگ انداخته و زمينه‏ساز فسق و كفر است.

واژه ايمان که جامع‏ترين مفهوم دينى است، از ريشه «أمن» به معناى آرامش جان و رهايى از هرگونه هراس و اندوه است. «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ».

واژه اسلام، به معنای تسليم محض در برابر خداوند، نیز برای احساس امنیت و آرامش معرفی شده است. «بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ». (بقره، ۱۱۲)

 حتی دستور اکید به دوری از شیطان به سبب اضطراب افکنی اوست. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ.» (بقره، ۲۰۸) و هدف اصلی از دعوت خداوند نیز رسیدن به آرامش و سلامت است. «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (يونس، ۲۵)

قران وصال به مقصد اعلی، یعنی بهشت و نیز به دست آوردن زندگی شاد دنیوی را از آثار اطمینان به خدا و آرامش نسبت به وعده­های او می­شمارد. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي.» (فجر، ۲۷- ۳۰) «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ» (يونس، ۶۲- ۶۴)

واژه سكينه که شش بار در قرآن به كار رفته، نورى در قلب انسان است كه در مواجهه با امور غيبى، به انسان ثبات و آرامش مى‏بخشد. خداوند در ماجراى انتخاب طالوت به پادشاهى يهود در قالب تابوت بنی‌اسرائیل به آنان آرامش داد: «إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ». (بقره، ۲۴۸) علّامه طباطبايى منظور از سكينه را روحى الهى مى‏داند كه به قلب انسان، آرامش و به جان آدمى، استقرار و ثبات مى‏بخشد. اين روح الهى، مرتبه‏اى از كمالات نفس انسانى و جلوه‏اى از روح ايمان است.[۴]

واژه اطمينان به معناى استقرار جان پس از نگرانى و ناراحتى است. به زمين فرورفته‏اى كه آب در آن بی حرکت گرد مى‏آيد، زمين مطمئن گفته مى‏شود. اين واژه در اصطلاح فقهى به‏حالت استقرار نمازگزار و در علم اخلاق به اعتدال صفات و ثبات شخصیت گفته مى‏شود. اطمينان دارای درجاتى است، ازجمله: اطمينانِ قلب به ياد خدا و اميد به رحمت الهى براى انسان هراسان از خداوند، آرامشِ تسليم در برابر قضا و قدر الهى و آرامشِ ياد پاداش خداوندى هنگام سختى و رنج زندگانى. اطمينانِ ناشى از شهودِ اسما و صفات الهى، كه سالك را به مقام فنا مى‏رساند را بالاتر از سکینه دانسته­اند. ابراهیم علیه‌السلام از خدا اطمینان و یقینی بی­زوال و رخنه ناپذیر می­خواست. «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي …» (بقره، ۲۶۰)

اضطراب اثرِ بیم یا اندوه بوده و کشنده است. به دو مثال توجه کنید. اگر چتر بازی از چتر خود مطمئن نباشد خائف و مضطرب می‌گردد تا حدی که ممکن است قبل از پرواز سکته کند. اگر فرزند کسی از دنیا برود او نیز مضطرب و پریشان می‌گردد تا حدی که شاید کنترل خود را از دست داده و کارهای خطرناکی انجام دهد. چتر باز از آینده اطمینان ندارد و خائف است. آن پدر نیز از حادثه رخ داده خشنود نبوده و محزون است. خوف از عدم اطمینان و حزن از ناخوشنودی است. البته چون غالباً ناخوشنودی از گذشته و ترس از آینده می­شود، این دو واژه را به گذشته و آینده نیز تفسیر کرده­اند. اگر از گذشته خوشنود شویم و از آینده مطمئن، آرامش می­یابیم.

آرامش­های کاذب نیز این گونه‌اند. آن‌ها نیز در سایه خوشنودی­ها و اطمینان­های کاذب پدید می­آیند. کاذب بودنشان به سبب موقتی بودنشان است. آن‌ها پشتوانه واقعی و منطقی ندارند. آیه ۷ سوره یونس می­فرماید: إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُون.‏

قران در ۱۳ آیه خوف و حزن را در کنار هم آورده و اطمینان و خشنودی را در سایه ایمان و ولایت الهی دست­یافتنی می­داند. تابوت که سکینه بنی‌اسرائیل بود، از این بود که با وجود آن از دشمن نمی‌ترسیدند. پس سبب آرامش اطمینان، خوشنودی و رضاست. «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»‏

آرامش دارای اسبابی تسکینی و سببی درمانی است. ابتدا انواع مسکن­ها را ذکر می­کنیم.

اسباب آرامش و رفع نگرانی‌ها

اندیشمندان عموماً بر این نظرند که زندگانی زیباست. همچون بوستانی پر از گل و شکوفه که کافی است به آن‌ها نگاه شود. اگر در چنین بوستانی تنها به خار و علف­های هرز نگاه کنیم از لذت باغ چیزی نمی‌فهمیم. نوع نگاه به زندگی مهم است. از این دید به عوامل زیر بنگرید.

رهایی از گذشته

بیشتر وقت‌ها گذشته ما سلب آرامش می‌کند و باید از آن رها شد. امام صادق علیه‌السلام فرمود: عمر تو سه روز دارد. دیروزت، روزی که گذشت و تنها موعظه­ای بیش نیست. باید از آن جدا شد و خاطرات تلخ آن را از یاد برد. امروزت، روزی که در آن بسر می‌بری و تنها غنیمت توست. باید آن را بچسبی، هم لذتش را ببری و هم تلاشت را بکنی؛ و فردایت، روزی که نیامده و اصلاً معلوم نیست که بیاید. نباید غصه آن را بخوری و امروز را فدایش کنی. به دیروزت تنها به‌عنوان عبرت بنگر، برای فردایت تنها تدبیر کن. امروز را دریاب.[۵]

 علی علیه‌السلام فرمود: فکر گذشته جز تضییع وقت نیست. ترس از آینده نیز جز تخریب شادی امروز نیست. رشد و عیش در امروز توست.[۶]

رها شدن از گذشته با توجه به این نکته ممکن است که گذشته است. باید رابطه ما با گذشته عبرت‌آموزی و نه افسوس باشد. رابطه ما با آینده نیز تدبیر و نه نگرانی باشد. رضایت به آنچه هستیم بهترین راه برای رهایی از گذشته هست. دنیا دست ما نیست. إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُجْرِي الْأُمُورَ عَلَى مَا يَقْتَضِيهِ لا عَلَى مَا تَرْضَاهُ. غررالحکم، ص ۲۲۲

تجزیه مشکلات

مشکلات، همانند عقده­های روانی و مراسم عروسی، بی­خود بزرگ شده­اند و اگر تجزیه شوند نابود می­شوند. به این مثال واقعی توجه کنید: جوانی باید در جلسه رسمی دانشگاه کنفرانسی ارائه می­داد، ترسید، دچار افسردگی شد، کار به بیمارستان کشید و در طول ۱۵ روز نصفِ وزن بدن کم شد. روزی یکی از دوستانش به ملاقات او آمد و به او گفت: اگر ما بدترین حالت را فرض کنیم که تو ارائه بدی داشته باشی، به تو بخندد و تو را اخراج کنند، آیا آن روز بدتر از امروز است که در حال مرگ افتاده­ای؟ آیا می­توان به بهانه اینکه شاید بمیرم الان مرد؟ او آرام شد، تلاش خود را شروع کرد و در وقت مقرر کنفرانس جالبی ارائه کرد.

علی علیه‌السلام می­فرماید: بعضی کارها را بزرگ می­شماریم چون به آن‌ها یکجا می­نگریم. اگر خوردشان کنیم خواهیم دید که کار سبکی بوده­اند. اگر از کاری ترسیدی، حتماً انجامش بده؛ زیرا زیان ترس تو از آن کار بیشتر است.[۷] اگر کارها را سبک بشماری و در برابرشان درشتی کنی ذلیل تو خواهند شد.[۸] (البته بی­گدار به آب زدن مسئله دیگری است.)

نگاه به پایین‌دست

تفاوت‌ها در این جهان اجتناب­ناپذیرند، البته یقیناً حکیمانه­اند. باید به آن‌ها راضی شد و به قدر و اندازه خود نگاه کرد. این روحیه قناعت آورده و روحیه شکرگزاری را تقویت می‌کند.

 امام صادق علیه‌السلام به حمران، یار دانشمند خویش، فرمود: به پایین دستِ خود نگاه کن تا قناعت نصیب تو شود و در سایه آن فزونی یابی. خدا روزی قانع را افزون می‌کند.[۹] دو خصلت انسان را نزد خدا شاکر و صابر قرار می­دهد: در امور معنوی از بالادست پیروی کند و در امور مادی به زیردست بنگرد. او می­تواند شکر خدا را بجا آورد.[۱۰]

 امام صادق علیه‌السلام فرمود: به مِکنت دنیا بسندگان خیره نشوید. اندوهتان زیاد می‌گردد، داشته خود را کم خواهید شمرده و شکرتان کم می­شود.[۱۱]

یکی از صاحبان شرکت‌های بزرگ از یک پا علیل بود. در خاطرات خود می­نویسد: در جوانی مدتی مأیوس شدم. زمان زیادی را با افسردگی بسر بردم. روزی در خیابان ایستاده بودم که مردی را دیدم. او از دو پا علیل بود و نشسته از چهارراه عبور کرد. به خود آمدم که من یک پا دارم. من چرا چهارراه زندگی را رد نشوم؟


[۱] تاريخ تمدن، ج ۱، ص ۴۷۹، ۴۸۵ و ۴۹۰

[۲] آرامش بيكران، ص ۸۷- ۱۵۵ و دين و روان، ص ۱۷۸

[۳] قرآن و روانشناسى، ص ۳۳۵ و ۳۳۶

[۴] الميزان، ج ۲، ص ۲۸۹

[۵] أَلَا إِنَّ الأَيَّامَ ثَلاثَةٌ يَوْمٌ مَضَى لا تَرْجُوهُ وَ يَوْمٌ بَقِيَ لابُدَّ مِنْهُ وَ يَوْمٌ يَأْتِي لا تَأْمَنُهُ. فَالأَمْسِ مَوْعِظَةٌ وَ الْيَوْمَ غَنِيمَةٌ وَ غَدٌ لاتَدْرِي مَنْ أَهْلُهُ. أَمْسِ شَاهِدٌ مَقْبُولٌ وَ الْيَوْمَ أَمِينٌ مُؤَدٍّ وَ غَدٌ يُعَجِّلُ بِنَفْسِكَ سَرِيعَ الظَّعْنِ طَوِيلَ الْغَيْبَةِ أَتَاكَ وَ لَمْ تَأْتِه‏. تحف العقول، ص ۲۲۰

[۶] الاشْتِغَالُ بِالْفَائِتِ يُضَيِّعُ الْوَقْتَ. حَلاوَةُ الْأَمْنِ تُنَكِّدُهَا مَضَاضَةُ الْخَوْفِ وَ الْحَذَرِ. الْخَائِفُ لاعَيْشَ لَهُ. اعْمَلْ لِكُلِّ يَوْمٍ بِمَا فِيهِ تَرْشُدْ. غررالحکم، ص ۶۴، ۳۴۹، ۵۵ و جعفريات، ص ۲۳۳

[۷][۷] تَأْتِينَا أَشْيَاءُ نَسْتَكْثِرُهَا إِذَا جَمَعْنَاهَا وَ نَسْتَقِلُّهَا إِذَا قَسَمْنَاهَا. إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْه‏. غررالحکم، ص ۳۲۰ نهج البلاغة، ص ۵۰۱

[۸] إِذَا خِفْتَ صُعُوبَةَ أَمْرٍ فَاصْعُبْ لَهُ يَذُلَّ لَكَ وَ خَادِعِ الزَّمَانَ عَنْ أَحْدَاثِهِ تَهُنْ عَلَيْكَ. غررالحکم، ص ۲۸۸

[۹] يَا حُمْرَانُ انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فِي الْمَقْدُرَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْنَعُ لَكَ بِمَا قُسِمَ لَكَ وَ أَحْرَى أَنْ تَسْتَوْجِبَ الزِّيَادَةَ مِنْ رَبِّك. علل الشرائع، ج‏۲، ص: ۵۶۰

[۱۰] خَصْلَتَانِ مَنْ كَانَتَا فِيهِ كَتَبَهُ اللَّهُ شَاكِراً صَابِراً وَ مَنْ لَمْ يَكُونَا فِيهِ لَمْ يَكْتُبْهُ اللَّهُ شَاكِراً وَ لَا صَابِراً مَنْ نَظَرَ فِي دِينِهِ إِلَى مَنْ فَوْقَهُ فَاقْتَدَى بِهِ وَ نَظَرَ فِي دُنْيَاهُ إِلَى مَنْ دُونَهُ فَحَمِدَ اللَّهَ عَلَى مَا فَضَّلَهُ عَلَيْهِ بِهِ. نهج الفصاحة، ص ۴۵۷

[۱۱] وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تَمُدُّوا أَطْرَافَكُمْ إِلَى مَا فِي أَيْدِي أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَمَنْ مَدَّ طَرْفَهُ إِلَى ذَلِكَ طَالَ حَزَنُهُ وَ لَمْ يُشْفَ غَيْظُهُ وَ اسْتَصْغَرَ نِعْمَةَ اللَّهِ عِنْدَهُ فَيَقِلُّ شُكْرُهُ لِلَّهِ وَ انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فَتَكُونَ لِأَنْعُمِ اللَّهِ شَاكِراً وَ لِمَزِيدِهِ مُسْتَوْجِباً وَ لِجُودِهِ سَاكِناً. مستدرك الوسائل، ج‏۸، ص ۳۳۷