استاد: حجت الاسلام مهدی زمانی فرد

بسم‌الله الرّحمن الرّحیم


در تفسیر سوره مبارکه تغابن به ادامه بحث در آیه اول می‌پردازیم.
در آیه اول عرض شد که چهار مطلب در ارتباط با مسئله توحید و خداشناسی مطرح می‌شود:
۱-تسبیح عمومی موجودات: جمله «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» بر این مطلب دلالت می‌کند.
۲- انحصار مُلک به پروردگار متعال: «لَهُ الْمُلْكُ» از این جمله حصر فهمیده می‌شود، زیرا هنگامی‌که جار و مجرور مقدم ‌شود، از این تقدیم حصر فهمیده می‌شود. «لَهُ الْمُلْكُ» یعنی پادشاهی و مُلک، در وجود مقدس پروردگار متعال منحصر است
در توضیح این جمله دو نکته عرض می‌نماییم.
نخستین نکته، تفاوت مُلک با مِلک است. خداوند متعال هم مالک است و هم مَلِک؛ یعنی هم ملکیّت عالم برای خداوند است و هم مُلک عالم هستی برای خداوند است.
تفاوت بین مِلک و مُلک
مِلک و مُلک یک ماده اشتراکی و یک ماده افتراقی دارند. هر دو مشترک هستند در دلالت بر یک نوع سلطنت و احاطه، کسی که مالک است، بر آن مِلک خودش سلطنت و احاطه‌ای دارد، لذا هرگونه تصرفی که بخواهد در آن انجام می‌دهد.
و همچنین مُلک و پادشاهی هم به همین معنا است. آن‌کسی که دارای مُلک و پادشاهی است بر آن رعیت و مردم زیرمجموعه خودش یک نوع احاطه و تسلطی دارد. پس ماده اشتراک این‌ها تسلط است.
اما ماده افتراق آن‌ها چیست؟ ماده افتراق این است که مِلک تسلط بر اشیاء است اما مُلک تسلط بر افراد است. در ملکیت انسان نسبت به اشیائی مثل خانه، ماشین و متعلقات آن‌ها و…، انسان مالک آن‌ها می‌شود.
اما مُلک و سلطنت عبارت است از تسلط بر افراد؛ یعنی آن‌کسی که جنبه پادشاه و مُلک دارد، بر انسان‌ها تسلط دارد و لذا مُلک قوی‌تر است ازملک. هر دو تسلط است اما تسلط یک پادشاه، قوی‌تر است از تسلط یک مالک؛ زیرا مالک فقط بر مِلک خود تسلط دارد اما پادشاه اولاً تسلطش عمومی است و بر همه افراد است. ثانیاً نسبت به همین مالک، پادشاه تسلط دارد و لذا وقتی می‌گوییم مُلک عالم هستی برای خداوند می‌باشد، آن تسلط گسترده و عمومی بر تمام افرادی که در عالم هستند برای خداوند ثابت می‌شود.
بنابراین تفاوت بین مُلک و بین مِلک روشن گردید. البته در قرآن کریم آیاتی داریم که هم مِلک را منحصر به خداوند می‌کند و هم مُلک را منحصر به پروردگار متعال می‌کند.
نکته دوم این حصر است. قرآن می‌فرماید: پادشاهی و سلطنت فقط و فقط در اختیار پروردگار است.
سؤالی مطرح می‌شود که در طول تاریخ، در طول دوران زندگی بشر پادشاهان فراوانی بودند که بعضی از آن‌ها پادشاهی گسترده‌ای داشتند و بر کلّ دنیا پادشاهی می کردند. مثل اسکندر مقدونی که به او پادشاه جهان گشا می گفتند، اسکندر در زمان خودش بر تمام کره زمین استیلاء و پادشاهی پیدا کرد.
حال این سوال مطرح است که این حصری را که خداوند متعال می فرماید که مُلک و سلطنت منحصر در پروردگار متعال است، در صورتی که می بینیم پادشاهی و سلطنت در افراد دیگری هم وجود دارد، این حصر چگونه معنا می شود؟
این حصر به این کیفیت است که مُلک دو نوع می باشد. یک زمان بالذات است و یک زمان بالغیر است، این حصری که در قرآن می فرماید مُلک اختصاص به خداوند دارد، منظور مُلک به ذات است، اما مُلک و پادشاهی دیگران بالغیر است؛ یعنی به اراده، خواست و مشیّت پروردگار متعال است؛ اما مُلک الهی مطلق و به ذات است و هیچ کسی به او اعطاء نکرده است و چنین مُلک به ذاتی فقط یک مصداق دارد و آن خداوند متعال است؛ اما پادشاهان دیگر اگر مُلکی دارند، این مُلک بالغیر است. به این آیه در سوره مبارکه آل عمران دقت بفرمایید: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ» بارالها؛ پادشاهی در اختیار تو است «تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ» به هر کس که بخواهی آن مُلک و سلطنت را می دهی «وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ» از هر کسی که بخواهی آن را می گیری.
بله؛ اسکندر، نمرود و فرعون پادشاهی داشتند اما زمانی که خداوند متعال اراده می کند، تاج و تخت فرعون را توسط حضرت موسی سلام الله علیه در هم می پیچد و آن مُلک و پادشاهی را می گیرد. قدرت فرعون به حدّی بود که می گوید: «أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی» من بزرگ ترین خداوند هستم؛ اما وقتی که اراده خداوند متعال تعلق می گیرد، آن مُلک و سلطنت را از او می گیرد.
در تاریخ فرعون چنین آمده است که شبی در عالم خواب دید که کودکی تمام تاج و تخت و سلطنت و پادشاهی او را به فنا داده است. هنگامی که از خواب بیدار شد تعبیر کنندگان خواب را احضار کرد. تمام کسانی که شایستگی تعبیر خواب را داشتند آمدند و فرعون گفت: من دیشب چنین خوابی را دیدم که طفلی، تمام حکومت و پادشاهی من را نابود می کند، تعبیر کنندگان خواب گفتند: در میان بنی اسرائیل فرزندی متولد خواهد شد، آن فرزند بزرگ خواهد شد و تاج و تخت تو را از بین خواهد بُرد.
فرعون گفت: من کاری خواهم کرد که در میان بنی اسرائیل اصلاً فرزندی متولد نشود، فرزندی به وجود نیاید تا اینکه بتواند تاج و تخت من را از بین ببرد؛ و لذا دستور داد که هر یک از خانم های بنی اسرائیل که باردار می شوند و آثار حمل در او ظاهر می شود اگر فرزندش پسر بود مأموری بلافاصله سر او را ببرد و از بدن جدا کند و اگر دختر بود زنده باشد «يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ» نوزادی که متولد می شد اگر پسر بود، همانجا کنار مادر، سر او را از بدن جدا می کردند و اگر دختر بود زنده می ماند.
با این تدبیر می خواهد سلطنت و پادشاهی خود را حفظ کند اما نمی داند که سلطنت در او بالغیر است، مال خود او نیست، دیگری برای او تصمیم می گیرد، اراده و مشیت دیگری، در این داستان ها و ماجراها وجود دارد.
خداوند متعال وقتی که اراده فرمود پادشاهی را از فرعون بگیرد، کاری کرد که فرعون با دست خود آن کسی که باید پادشاهی را از او بگیرد، با دست خود پرورش دهد، با دست خود، شخصی که باید او را نابود کند، بزرگ کند. این است «مالک المُلک» این است آن خداوندیی که سلطنت و پادشاهی در اختیار او، به دست او و به اراده او است که با دست خود نابود کننده خودش را پرورش دهد و لذا زمانی که مادر حضرت موسی باردار شدند هیچ آثار حملی در ظاهر ایشان نبود، نُه ماه این فرزند در رَحم مادر دارد رشد می کند بدون اینکه آثار ظاهری باشد؛ و لذا مأمورین به ایشان مشکوک نبودند که مراقبت کنند که هر زمان زایمان کرد دختر بودن یا پسر بودن را دریابند، هیچکس به ایشان مشکوک نبود.
شب ولادت ناگهان مادر حضرت موسی درد زایمان گرفتند و فرزند به دنیا آمد و هیچکس هم خبر ندارد؛ اما از آن جایی که فرزند زمان تولد صدای گریه ای دارد و بالأخره مشخص می شود، مادر نگران شد که این فرزند پسر ظاهر می شود و او را مانند مابقی کودکان بنی اسرائیل سر خواهند برید. این نگرانی که در دل او آمد، از طرف خداوند به او الهام شد «وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ» به قلب مادر حضرت موسی الهام شد که بچه را فعلاً شیر بده و اگر نگران شدی که دیگران متوجه بشوند، او را در صندوقچه ای قرار ده و در رود نیل بینداز. مادر در این هنگام او را در صندوقچه ای قرار داد و در آب رها کرد.
از قضا همان روز فرعون و همسر او برای تفرج به کنار رود نیل آمده بودند، مشاهده کردند که صندوقچه ای روی رود نیل در حال حرکت است. فرعون به مأمورین دستور داد که این صندوقچه را بیاورید تا ببینیم درون آن چه می باشد. صندوقچه را آوردند و دید که کودکی در صندوقچه است و مشخص بود که این بچه از بنی اسرائیل می باشد. دستور داد سر بچه را ببرید، همسر او به فرعون گفت: ما بچه ای نداریم و این بچه را هم روی آب انداخته اند، اجازه بده او به عنوان فرزند خوانده خودمان بزرگ کنیم، نزد خودمان هم هست، مراقب او هم هستیم لذا جای نگرانی و خوفی نیست.
حرف همسر فرعون در دل او تأثیر کرد. اینها همه اراده خداوند است، دلها به دست اوست، بالا و پایین شدن به دست خداوند است. فرعونی که با آن همه قساوت دستور می دهد که همه پسر بچه ها را سر ببرید، اینجا تحت تأثیر قرار می گیرد و یکدفعه دلش برمی گردد، این کار و اراده و مشیت خداوند است.
فرعون گفت اشکالی ندارد و بچه را بیاورید! حضرت موسی سلام الله علیه در دامان فرعون بزرگ شد! با دست خودش او را بزرگ کرد! و بعداً از همان چیزی که می ترسید بر سرش آمد.
فرق مُلک به ذات با مُلک بالغیر همین است.
لذا هنگامی که می فرماید مُلک منحصر در خداوند است یعنی آن کسی که ملک او بالذات و به اراده او است بله پادشاهان دیگری هم بوده اند اما.
. ملک شان بالغیر است.
مِلک هم همین طور است. مِلک بالذات هم مربوط به خداوند است و تمام ملکیت هایی که ما داریم، همه بالغیر و به اراده خداوند است اگر خداوندی متعال اراده کند آن ملکیت ما زائل می شود؛ یک حادثه ای، یک مسئله ای، یک موضوعی پیش می آید یک دفعه شخص تمام سرمایه اش را از دست می دهد. یک حادثه ای پیش می آید یک دفعه شخص چه ثروتی برایش درست می شود. در طول تاریخ از این گونه اتفاقات فراوان رخ داده است.
هنگامی که این حصر ها را در قرآن می بینیم، در موارد فراوانی خداوند بسیاری از امور را حصر در خود می نماید «و لله العزه» عزت فقط مربوط به خداوند است؛ یعنی دیگران عزیز نیستند؟! آری، دیگران هم ممکن است عزت داشته باشند ولی بالغیر است، عزت بالذات مربوط به خداوند است. در جای دیگر می فرماید «لله الشفاعه جمیعا» شفاعت فقط مربوط به خداوند است. هیچ کس دیگر شفاعت ندارد؟ ما می بینیم که پیغمبر شفاعت، اهل بیت، قرآن، علما و نیز شهدا شفاعت می کنند.
لذا شفاعت بالذات فقط مربوط به خداوند است هیچ کسی در عالم شفاعت بالذات ندارد یعنی پیغمبر شفاعت می کند به اذن خداوند است اهل بیت شفاعت می کنند به اذن خداوند است در بعضی از آیات دیگر می فرماید: «قل لا یعلم من فی السماوات و الارض الغیب الا الله» علم غیب منحصر به خداوند است بر اساس همین آیه وهابی ها و همفکران او می گویند این که شیعه می گوید امامان ما علم غیب دارند اشتباه است آیه قرآن می فرماید «لا یعلم الغیب الا الله». فقط خداوند است، حصر می کند. چطور شما می گویید غیر خداوند هم علم غیب دارد؟! پاسخ ما این است که:
این حصر منافاتی با علم غیب دیگران ندارد، زیرا این حصر در مقام این است که می فرماید علم غیب بالذات مربوط به خداوند است، اما اهل بیت، رسول الله و دیگران علم غیب شان بالغیر است.
و همچنین آیاتی که قدرت را منحصر در خداوند می کند در حالی که دیگرانی را داریم که دارای قدرت هایی هستند، قدرت های معنوی و مادی، اما بالغیر است و خداوندی متعال بالذات.
پس حصر نکته اش مشخص شد. وقتی می فرماید «له المُلک»، فقط و فقط مُلک، سلطنت و پادشاهی از آن پروردگار متعال است منظور آن ملک به ذات است.
یک مصداق بیشتر در جهان هستی ندارد و آن ملک بالذات است که فقط در انحصار پروردگار متعال است.
۳-نکته سوم؛ حصر حمد و ستایش
سه نکته در ارتباط با حمد و ستایش؛
۱- تفاوت حمد با مدح.
حمد با مدح متفاوت است، زیرا مدح عبارت است از ثناء، تمجید و تعریف نسبت به شیئی که دارای کمال و جمالی است اما اعم از این که آن کمال و جمال اختیاری باشد یا غیر اختیاری مثلا فرض بفرمایید یک گل زیبایی را می بینید شروع به تعریف کردن از این گل می کنید و می گویید چه گل زیبایی است، چه رنگ قشنگی دارد چه برگ هایی دارد. به این «مدح» می گویند؛ به چه علت؟ زیرا جمال این گل جمال غیر اختیاری است اما حمد: ستایش، تعریف و تمجید از عمل اختیاری است؛ مثلا می گویند آقای زید چه طلبه ی خوبی است، خوب درس می خواند، اخلاق و رفتار او خوب است. به این «حمد» می گویند.
لذا به جهت اینکه خداوند با اختیار خود کار هایی را انجام می دهد او را «حمد» می کنیم.
۲- انحصار «حمد».
از تقدم جار و مجرور انحصار حمد فهمیده می شود.
در ادبیات می گویند: «تقدیم ما حقّه التاخیر یفید الحصر» اگر یک چیزی جایش تاخیر است، مقدم کنیم از آن حصر فهمیده می شود. «لَهُ» جار و مجرور و باید بعد از حمد بیاید؛ زیرا حمد متعلق است اما در این جا جار و مجرور مقدم شده است؛ له الحمد اصلش این بوده است؛ «الحمد له». حالا این لهُ مقدم شده است و از آن معنای حصر فهمیده می شود.
۳- تبیین و توجیه این حصر
گفته می شود ستایش بر کار های اختیاری اختصاص به خداوند دارد، حمد و ستایش مختص به پروردگار متعال است؛ یعنی شخص دیگری قابل ستایش نیست؟ یک فردی، دانشمندی، عالمی، سیاستمداری، اقتصاد دانی که کار های مثبت انجام دادند و به درستی وظایف خودشان را انجام داده اند، آن ها را ستایش نمی کنیم؟ حمد نمی کنیم؟ پس چرا در این آیه می گوید حمد مختص خداوند است؟
دو نکته مهم
۱- نکته اول همان حمد به الذات و حمد بالغیر است. خداوند را، به خاطر این که کمالش، جمالش و… مربوط به خود او است حمد می کنیم، بالذات است؛ اما اگر دانشمندی، عالمی را حمد می کنیم، باید بدانیم که کمال، جمال و کار های مثبت این ها بالذات نیست بلکه توفیق و عنایات خداوند بوده است. اگر لطف، توفیق و عنایات خداوند نباشد، هیچ کس به هیچ کمال و جمالی نمی رسد.
بنابر اولین دلیل این حصر این است که ستایش ها در خداوندی متعال بالذات است اما در غیر خداوند متعال از رسول خداوند، اهل بیت و دیگران، هر چه دارند از خداوند متعال دارند و در حقیقت حمد ما نسبت به اینها به خداوند بر می گردد و منحصر در خداوندی متعال می شود.
۲-نکته دوم در حصر حمد.
هنگامی که ما شخصی را در کار اختیاری حمد می کنیم، ملاکش چیست؟
ملاک حمد و ستایش بر کار اختیاری، حکیمانه بودن آن کار است. انسان ها اگر چه کار حکیمانه انجام می دهند اما بالاخره در معرض خطا و اشتباه هستند و چه بسا اشتباه هم می کنند.
بنابراین آقایی را که حمد وستایش می کنیم در معرض خطا است اما خداوند متعال اصلا در معرض خطا نیست و تمام کار ها او از روی حکمت است لذا در واقع حمد واقعی اختصاص به خداوند پیدا می کند و ستایش مطلق، از آن اوست و ستایش افراد دیگر نسبی است یعنی ۸۰ درصد، ۹۵ درصد، ولو ۵ درصد، بالاخره در آن اشتباه است خطا است.
حال ممکن است سوال مطرح شود که ائمه معصومین هم همین طور اند و آن ها هم اشتباه نمی کنند. پیامبران هم معصوم اند و اشتباه نمی کنند پس حمد آن ها هم حمد مطلق می شود.
جواب آن است که اگر آن ها اشتباه نمی کنند، خداوند آن ها را در چنین شرایطب قرار داده است، لذا بنابراین حمد و ستایش مختص به خداوند متعال است.
اولا حمد بالذات برای او است و در دیگران حمد و ستایش بالغیر است.
ثانیا حمد خداوند حمد مطلق است چون کار او همیشه حکیمانه است هیچگاه در کار او خطاو اشتباه و مخالف حکمت و عدالت نیست پس ستایش برای او است. دیگران اگر آن ها را حمد و ستایش می کنیم، نسبی است؛
مطلب چهارم را در جلسه آینده عرض کنیم.
خداوندیا به حق قرآن کریم قسمَت می دهیم ما را از این مائده آسمانی و از این نعمت الهی به نحو اکمل بهره مند بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *