استاد: حجت الاسلام مهدی زمانی فرد

بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی محکم کتابه الکریم: «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ»
موضوع این آیه یکی از مباحث مهم تربیتی و اخلاقی با عنوان «عبرت‌آموزی» است؛ پروردگار متعال می‌فرماید: آیا خبر امت‌های پیشین به شما نرسیده است که چگونه در اثر تمرد از فرمان‌ها الهی دچار عذاب دردناک پروردگار شده‌اند؟
محور بحث ما امروز مسئله عبرت‌آموزی است؛ ابتدا سه مقدمه مطرح می‌شود و بعد تطبیق می‌دهیم.
مقدمه اول
اولین مقدمه آن است که یکی از ابزارها و منابع مهم معرفتی، مسئله تجربیات است. خداوند متعال به انسان قدرتی داده است که می‌تواند بسیاری از امور را با تجربه و با آزمایش متوجه شود. مسئله تجربه از مسائل مهم است که انسان در طول زندگی تجربیاتش انباشته می‌شود و به‌مرورزمان که حوادث برای او تکرار می‌شود، از آن‌ها درس می‌آموزد و نکته‌ها را فرامی‌گیرد. دقیقاً مثل کودکی که به هنگام راه افتادن، زمین می‌خورد و بلند می‌شود و این چند بار تکرار می‌شود تا اینکه آرام‌آرام می‌تواند تعادلش را حفظ کند و به‌طور درست راه برود؛ و همچنین در رشته‌های دیگر نیز این‌گونه است. کسی که می‌خواهد حرفه‌ای مثل نجاری یا آهنگری را یاد بگیرد، باید تجربه و مهارت اندوزی کند.
بنابراین اولین مقدمه این است که از ابزارهای مهم معرفت که خداوند ما را بهره‌مند ساخته است و ما می‌توانیم برای آگاهی و بینش از آن استفاده کنیم، بهره بگیریم.
مقدمه دوم
تجربه به دو قسم تقسیم می‌شود.

  1. گاهی تجربه، تجربه شخصی است؛ یعنی برای من حوادثی پی‌درپی اتفاق می‌افتد و در زندگی فردی مثل تحصیل، شغل و سایر کارها تجربه کسب می‌کنم و آرام‌آرام مهارت پیدا می‌کنم و متوجه می‌شوم که کدام راهکار صحیح است.
  2. گاهی تجربه، تجربه دیگران است؛ یعنی برای من اتفاقی نیفتاده است ولی برای دیگران اتفاقی رخ داده است و من از تجربیات دیگران می‌خواهم بهره‌مند شوم ولی خودم از موضوعات جدید آزمایش و تجربه‌ای ندارم. به همین جهت اسلام تأکید می‌کند بر مشورت و می‌گوید با دیگران مشورت کنید. چرا؟ چون مشورت کردن بهره‌مند شدن از تجربه‌های دیگران است.
    فرض کنید طلبه‌ای تازه‌وارد حوزه شده است و کیفیت درس خواندن، تحقیق و مباحثه کردن را تجربه نکرده است؛ از استادی که استاد برتر و بالاتر است پرسش می‌کند و از او مشاوره می‌گیرد. طبیعتاً استاد تجربیات بیشتری دارد و طلبه می‌تواند از این تجربیات استفاده کند.
    پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلّم و اهل‌بیت عصمت و طهارت بااینکه خودشان دارای علوم ملکوتی و الهی بودند اما همیشه از مشورت بهره می‌گرفتند. «و شاورهم في الامر» و «وَ أَمْرَهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ» قرآن کریم تأکید بر این مطلب دارد.
    مقدمه سوم
    یکی از بهترین موارد استفاده از تجربه دیگران تاریخ است. علم تاریخ علمی است که تجربه دیگران را در اختیار ما قرار می‌دهد. اینکه برای امت‌های پیشین چه اتفاقاتی رخ داده است، اتفاقات خوب کدام بود، اتفاقات بد کدام بود، چرا آن اتفاقات بد برای آن‌ها رقم خورد، چرا اتفاق‌های خوب برای آن‌ها به وجود آمد، رمز آن‌ها چه بود. این‌ها همگی می‌تواند اطلاعات و تجربیات بسیار خوبی را در اختیار انسان قرار دهد.
    یکی از بهترین و عالی‌ترین مسائل تربیتی و اخلاقی عبرت‌های تاریخ است. متأسفانه ما در مواجهه با تاریخ بیشتر به جنبه‌های حکایتی تاریخ توجه می‌کنیم نه به جنبه‌های تحلیلی و تجربه‌ای تاریخ؛ این نکته اساسی است. ما تاریخ را بیشتر گوش می‌دهیم تا از تاریخ درس بگیریم.
    تاریخ کلاس تدریس تجربیات طولانی‌مدت است که انسان به‌خوبی می‌تواند از آن‌ها بهره ببرد و در تکامل و تربیت خود استفاده کند. به همین جهت است که شما ملاحظه می‌کنید در کتاب الله المجید خداوند متعال چقدر داستان‌های پیامبران گذشته را برای ما نقل می‌کند.
    کمترین سوره از سوره‌های قرآن کریم است که در آن از ماجراهای پیامبران گذشته نقل نشده باشد. در میان پیامبران بیشترین پیامبری که تاریخ او در قران کریم تکرار شده است حضرت موسی علیه‌السلام است. زمانی که از امام سوال می‌شود چرا داستان قوم حضرت موسی در قرآن کریم از بقیه امت‌ها بیشتر نقل شده است، در پاسخ می‌فرماید به خاطر مشابهت نزدیک میان امت پیغمبر اکرم با بنی‌اسرائیل و امت حضرت موسی است که خیلی مشابهت‌ها نزدیک است و می‌تواند برای امت اسلام حقیقتاً درس باشد.
    تاریخ درس است. عبرت‌های تاریخی یکی از مهم‌ترین عوامل تحقق صفات اخلاقی است و این را می‌توانیم از تاریخ استفاده کنیم و قران کریم به این مسئله بسیار اهمیت می‌دهد. در یکی از آیات قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ» در این داستان‌هایی که ما برای شما نقل می‌کنیم عبرت است. کلمه عبرت یعنی عبور کردن از ماجراهای گذشته به زمان حال، یعنی از تجربیات گذشته عبور کنیم و تطبیق بر حالات فعلی خودمان دهیم و از آن‌ها بهره ببریم و همچنین عوامل شکست و پیروزی را تشخیص دهیم تا این‌که عوامل پیروزی را محقق کنیم و جلوی عوامل شکست را بگیریم.
    در آیه دیگر می‌فرماید: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» ای پیامبر، این داستان‌ها را برای آن‌ها بیان کن به امید این‌که آن‌ها متذکر شوند و استفاده ببرند.
    در بیان دیگری امیرالمؤمنین می‌فرماید: «مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ» چه بسیار ماجراهای دارای عبرت که زیاد است ولی چه‌بسا عبرت‌آموزی کم است! آنچه بتواند برای ما عبرت باشد فراوان است اما می‌فرماید: «اقل الاعتبار» عبرت‌آموزها کم هستند. اعتبار یعنی عبرت‌آموزی؛ یعنی نکته‌ها را استخراج‌کنیم و از آن‌ها استفاده کنیم. این مسئله، مسئله مهمی است. آیه موردبحث ما روی همین جهت تمرکز دارد که خداوند می‌فرماید: «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ» آیا خبر آن‌کسانی که قبل از شما بودند و کافر شدند به شما نرسید که چگونه عذاب‌های دردناک شامل حال آن‌ها شد؟
    اگر انسان حقیقتاً عبرت‌آموز باشد، وقتی این‌ها را ملاحظه می‌کند، بیشتر مراقب اعمال خودش است و سعی می‌کند به آن محدوده‌هایی که سبب این عذاب دردناک می‌شود نزدیک نشود؛ بنابراین مسئله تاریخ و عبرت‌آموزی از تاریخ یکی از بنیادهای تربیتی ما است که ما باید در کلاس تاریخ تربیت شویم.
    در مورد تاریخ نباید صرفاً به جنبه حکایتی آن توجه کرد، بلکه باید به جنبه تحلیل و رسیدن به نکته‌های اساسی توجه کرد. از مسائل مهم قرآنی نیز همین است و مربوط به بحث ما نیز می‌شود و آن عبارت از سنت‌های الهی درباره‌ی تاریخ است. واژه سنت به معنای روش‌های تغییرناپذیر و مستمر است. زمانی که چیزی سنت می‌شود یعنی این عمل تغییر نمی‌کند و ثابت است.
    خداوند متعال در تاریخ سنت‌های ثابتی دارد. قرآن می‌فرماید: «وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً» هرگز سنت‌های الهی تغییر نمی‌کند، سنت‌های خداوند در تعامل با جامعه‌ها در طول تاریخ، در قرآن کریم قابل تحقیق است.
    چند نمونه از آن سنت‌ها را خدمت شما عرض می‌کنم و بحث عبرت‌آموزی از سنت‌های خداوند درباره جوامع بشری را تکمیل می‌کنیم.
    اولین سنت در این آیه است که می‌فرماید «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم» خداوند هیچ‌گاه در هیچ قومی تغییری حاصل نمی‌کند مگر آن‌ها خودشان تغییری به وجود آورند؛ یعنی اگر یک امتی خوب باشد، خدا برای آن‌ها خوبی تقدیر می‌کند و اگر امتی بد شد، خداوند نیز برای آن‌ها بدی تقدیر می‌کند.
    بین جامعه و حضرت حق رابطه متقابلی وجود دارد. مثلاً فرض کنید یک امتی بر مسیر صلاح حرکت کنند و خداوند نیز برای آن‌ها صلاح تقدیر کند، طبیعتاً فراوانی، ارزانی، عمرهای طولانی، آرامش، برکت و رحمت الهی برای این امت سرازیر خواهد شد؛ اما اگر امتی بد شد و اعمال ناشایسته انجام داد، معکوس می‌شود. گرانی، استرس، نگرانی، عذاب و حوادث غیرطبیعی دامن‌گیر این جامعه می‌شود.
    در سوره مبارکه اعراف خداوند متعال می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» اگر اهل آبادی‌ها ایمان و تقوا داشته باشند ما برکات آسمان و زمین را بر آن‌ها نازل خواهیم کرد ولکن «كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» این‌ها تکذیب کردند و لذا ما نیز نتیجه اعمال آن‌ها را در قالب آسیب‌های اجتماعی به آن‌ها بازخورد دادیم.
    بنابراین باید دقت کرد که خداوند متعال در این سنت می‌فرماید که در طول تاریخ برنامه ما چنین است که اگر امت به‌سوی صلاح، فلاح، تقوا و ایمان حرکت کرد، ما نیز برکات آسمان و زمین را نازل می‌کنیم و در زمان نیاز به باران، باران می‌بارد، در زمان نیاز به برف، برف می‌بارد، ارزانی شامل حال آن‌ها می‌شود، قحطی و کمبود نیز از بین خواهد رفت.
    برکات آسمانی یعنی باران، برکات زمینی یعنی فراوانی، ارزانی، عمرهای طولانی، آرامش، رحمت و برکت که اگر این‌ها برعکس شود، می‌فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» دریا و خشکی به‌واسطه کارهایی که مردم انجام می‌دهند به فساد و تباهی کشیده می‌شود. دریا به تباهی می‌افتد، درنتیجه سونامی می‌شود. خشکی به فساد می‌افتد، کم‌آبی، قحطی و مشکلات دیگر مثل جنگ، خون‌ریزی و … رخ خواهد داد.
    این سنت خداوند است و در طول تاریخ تغییر نخواهد کرد «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» تاریخ به ما می‌آموزد که اگر ما جامعه‌ای مثبت باشیم، تقدیرات خداوند نیز مثبت است و اگر جامعه‌ای منفی باشیم، تقدیرات حضرت حق تبارک‌وتعالی نیز منفی است. «مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» ما به آنان ظلم نمی‌کنیم اما خودشان به خودشان ظلم می‌کنند.
    در تاریخ آمده است که حجاج ابن یوسف ثقفی به‌عنوان حاکم و فرماندار کوفه و اطراف آن منصوب شد. حجاج حاکمی خون‌ریز و سفاک بود که در خون‌ریزی بی‌نظیر بود. حسن بصری می‌گوید: اگر روز قیامت خداوند به تمام امت‌های پیشین بگوید جنایت‌کاران خودتان را معرفی کنید و هر یک از امت‌ها جنایتکارانشان را بیاورند و در صحرای محشر معرفی کنند، می‌فرماید که در امت پیغمبر نیز یک حجاج یوسف ثقفی را معرفی کند، با تمام جنایتکاران گذشته برابری می‌کند؛ حدود ۱۵ سال در این مناطق حکمرانی کرد اما چه کرد و چه بلایی به سر آن‌ها آورد، چقدر خونریزی، زندانی، شکنجه و عذابی که انجام داد.
    روزی یکی از عالمان و دانشمندان به حجاج گفت: بس است دیگر؛ چقدر خونریزی، آدم کشی و…؟ دست‌ بردار. حجاج به آن شخص رو کرد و گفت: شما به من این‌گونه می‌گویی اما این مردم مستحق حاکمی مثل من هستند! گفت: چطور؟! گفت: ببین، این مردم خودشان به خودشان خیانت می‌کنند! من نتیجه اعمال خود این مردم هستم که خدا من را بر آن‌ها مسلط کرده است. دست در جیب کرد و یک سکه طلا بیرون آورد (آن زمان معاملات با سکه طلا بوده است) گفت: سکه را بگیر؛ این سکه عیارش ۲۴ است. این را شما ببر در بازار زرگرهای کوفه بگو می‌خواهم بفروشم، عیارش چقدر است و چقدر ارزش دارد؟ ببین آیا این زرگرها به تو قیمت درست را می‌گویند؟ اگر در این بازار بروی، همه خلاف واقع را می‌گویند تا سکه را از تو به ثمن بخس بخرند. در این بازار فقط یک پیرمرد است که آدم درستکاری است. برو این را امتحان کن.
    شخص سکه را برداشت و به بازار زرگرها رفت. مغازه اول گفت: این سکه عیارش ۱۸ است، دومین مغازه نیز همین را گفت، سومین مغازه مجدد همین حرف را زد، چند مغازه دیگر رفت و همین سخن را شنید. به سمت مغازه آن پیرمرد رفت و سکه را نشان داد، پیرمرد نگاهی کرد و گفت این سکه عیارش کامل است و قیمت آن نیز فلان مبلغ است. سکه را گرفت و برگشت.
    حجاج گفت: چه چیزی دیدی؟ گفت: همان‌که تو دیدی. گفت: ببین، این انسان‌هایی که خائن هستند، اهل غش در معامله هستند و اهل دروغ هستند، آیا سزاوار حاکمی مثل من نیستند؟
    البته باید توجه کرد که نمی‌خواهیم حجاج را معذور و موجه کنیم. خیر، گناه او جای خودش باقی است. ولی این شخص آلوده، سفاک و خون‌ریز نتیجه یک سلسله از کارها است؛ یعنی هم خود حجاج به‌واسطه ظلمش نزد خداوند عقاب خواهد شد و هم مردم به‌واسطه آن روحیه نادرستی که دارند در دنیا به‌وسیله حجاج مورد شکنجه و آزار باید قرار بگیرند.
    دو نمونه تاریخی داریم که یک‌مرتبه امیرالمؤمنین مردم کوفه را لعن کرد و گفت: خدا شما را به آن غلام ثقفی (منظور حجاج است) مبتلا کند.
    یک‌مرتبه امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا مردم کوفه را نفرین کرد: «اللهم سلط علیهم غلام ثقیف یسومهم کاس مصبره» خدایا بر این‌ها آن غلام ثقفی را مسلط کن (حجاج بن یوسف از قبیله ثقیف بود) تا پیوسته کاسه‌های تلخ زهر را بر کام آن‌ها بنوشاند و جرعه‌های تلخ عذاب، شکنجه، ترس و وحشت را پی‌درپی بر آن‌ها سرازیر کند.
    این سنت‌های خداوند در طول تاریخ است. ما باید از این‌ها بهره ببریم. اهل علم و مبلغان باید این مسئله را تبیین کنند. تا ما درست نشویم، خداوند متعال با ما درست نخواهد شد. خداوند به بنی‌اسرائیل نیز می‌فرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» اگر شما جامعه خوبی باشید، به نفع خودتان کار کردید و من برای شما تقدیرات خوب و نافع را مقدر می‌کنم.
    بنابراین ما می‌توانیم در پرتو آیه ۶ از سوره مبارکه تغابن مسئله عبرت‌آموزی را برای خودمان و برای دیگران توضیح دهیم و سنت‌های پروردگار متعال در طول تاریخ را بیان کنیم.
    زندگی‌نامه بزرگان را باید خواند، باید عبرت گرفت که چطور درس خواندند، چطور زحمت کشیدند، چطور به رشد و ارتقا راه پیدا کردند. این‌ها همه برای ما عبرت‌آموزی محسوب می‌شود. سنت‌های خداوند یکی است. ما می‌توانیم از کلاس تاریخ بهترین و عالی‌ترین آموزه‌ها و درس‌ها را فرابگیریم. آیه‌ای که از سوره تغابن بیان شد ناظر به همین جهت است.
    والسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *