بسم الله الرّحمن الرّحیم
قال الله تعالی فی محکم کتابه «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»
با عرض سلام محضر مبارک شما بزرگوارن اساتید معظم، روحانیون مکرم، ائمه جماعات که بسیار در حرکتهای فکری جامعه ما موثر، راهگشا و هدایتگر هستید.
سلام عرض میکنم خدمت شما و در این ایام که دو مناسب از جملهی مناسبها است، یکی رحلت جانگداز علامه فقید آیت الله محمدتقی مصباح یزدی که در ۱۲ دیماه ۱۳۹۹ ارتحال پیدا کردند. و یکی هم شهادت مظلومانه و غمبار و تأثیرگذار در عرصه جهانی و همه آفاق و عرصههای فکری، شهادت سردار افتخارآفرین و سرافراز سپاه قرآن و سپاه اسلام مرحوم شهید سردار قاسم سلیمانی که در سال ۱۳۹۸ در ۱۳ دیماه توسط خبیثترین عناصر شیطانی و انساننما به شهادت رسید. این مناسبتها را در این ایام داریم و محضر مبارک شما سروران مکرم این دو فاجعه و دو مناسبت مهم را که باید آنها را از فرصتهای الهی شمرد، من این دو مناسبت را خدمت شما تسلیت عرض میکنم.
راجع به علامه مصباح یزدی من چند نکته را میخواهم محضر مبارک شما عرضه بدارم.
عنوانی که دوستان در این گردههمایی برای صحبت بنده اختصاص دادند، دو عنوان است: مصباحی بصیرت و دوم مکتب شهید سلیمانی.
این دو عنوان در یک جلسه شاید نتوان به درستی حق مطلب را اداء کرد ولی سعی میکنیم آنچه را که محضر مبارک شما عزیزان و سروران و مکرم ارئه میدهیم إن شاء الله راهگشا باشد.
راجع به علامه آیت الله مصباح یزدی من چند نکتهای را عرض میکنم و راجع به شهید سلیمانی هم چند نکتهای را عرض میکنم.
علامه مصباح یزدی هم معیار علم هستند، هم معیار حکمت اسلامی هستند، هم معیار فقاهت هستند، هم معیار عرفان هستند، هم معیار ولایتمداری هستند و سرآمد همه اینها شاخص بصیرت ایشان است. معیار بصیرت هستند.
ببینید؛ شما راجع به بصیرت در این سالهای اخیر نکات زیادی را خواندهاید، گفتید، شنیدید و مطرح شده است. اما من یک نکتهای را میخواهم عرض بکنم که شاید در باب بصیرت به آن توجه کمتری شده باشد. و بعد این را با شخصیت والای فکری و علمی علامه مصباح یزدی منطبق کنیم.
بصیرت چیست؟ اینجا تکرار زیاد شده است اما من یک نکته را در خصوص مفهوم و شناخت بصیرت میخواهم عرض بکنم که شاید این مفهوم کمتر مورد عنایت قرار گرفته باشد.
خب حالادر لغت چیست این نکته مهمی است. بصیرت در لغت روشنایی ضمیر و روشنایی درون است. نور باطن است. در حقیت بصیرت یک روشنایی درونی در ذات انسان است که افاضه الهی است. این چیز سادهای نیست. با شعار و سخنرانیهای داغ و اینها هم نمیشود.
بصیرت یک روشنبینی باطنی است که در واقع این روشنبینی باطنی یک نور افاضی الهی است. یعنی نوری است که این نور بر کالبد وجود انسان تابش میکندو یکباره یک تحول اتفاق میافتد، وجود را منقلب میکند و وجود انسان را تغییر میدهد.
یعنی این نور باطن در دست، در چشم، در زبان، در گوش، در رفتار، در گفتار، در نوع کیفیت راه رفتن، در همه اینها اثر میگذارد و وجودش را متحول میکند، دیگری میشود. همه با هم هستند ولی این چیز دیگری است. این همان نور باطن است.
نکتهای که میخواستم محضر شما عرض بکنم که شاید به آن کمتر توجه و عنایتی شده است این است که بصیرت با این معنا که وجود را متحول میکند. شما ببینید؛ چشم که میبینید دست میتواند جسمی را یا چیزی را بشنود، چشم که میبیند پا میتواند راه برود. آن نور باطنی هم که ایجاد میشود علم را، سخن را، رفتار را و همه وجود را در یک مسیری وادار به حرکت میکند. «قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي» بگو راه من این است، من دعوت به سوی خدا با بصیرت و روشنبینی خودم و کسانی که از من تبعیت میکنند.
بنابراین آن چیزی که میخواستم عرض بکنم این است که بصیرت در وجود انسان یک شعار نیست، یک سخنوری و یک نطق رسا نیست، ادعا هم نیست. روی آن زوم کردن و تمرکز کردن هم نیست و با اینها حاصل نمیشود. بصیرت ماهیت انتزاعی دارد. این را خوب دقت بفرمایید که بصیرت ماهیت انتزاعی دارد یعنی چه؟ یعنی از عمل گرفته است، از بُرد کار گرفته میشود، از نقشآفرینی الهی و معنوی کار گرفته میشود.
پس بصیرت ماهیت انتزاعی دارد. یعنی عمل خودش را نشان میدهد که آمیخته با بصیرت است. خیلیها عالم هستند ولی این را ندارند، خیلیها فیلسوف هستند ولی این را ندارد، خیلیها فقیه هستند اما این را ندارند، خیلی امام جماعت هستند امام این را ندارند، خیلی واعظ بلیغی هستند اما این را ندارند. بصیرت ماهیت انتزاعی دارد، گرفته میشود از عمل، نوع کار تیپ کار، رفتارشناسی، گفتارشناسی، علمشناسی در خصوص عالمان، میخواهید عالم بصیر را پیدا بکنید چطور باید بشناسید.
اینکه علی علیهالسلام فریاد میزند «أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ» کجا هستند عمار و ابن تیهان و ذوالشهادتین و اینها؟ کجا هستند؟ کجا هستند برادران من که در راه قرار گرفتهاند؟
«أبصر طریقه» راه برای او روشن بود «و عرف مناره» علمها را میشناخت «و سلک سبیله» راه را سولک میکرد «و قطع غماره» آن ابرهای تیره را میشکافت و جلو میرفت.
این میشود بصیرت. بصیرت پس یک نور باطنی است اولا، افاضی است ثانیاً، انتزاعی است ثالثاً، از عمل گرفته میشود رابعاً و به داد و فریاد و سخنوری هم نیست خامساً.
این یک تعریف و بازتعریفی از عنوان بصیرت بود.
علامه مصباح یزدی، محمدتقی گیلکی نام شناسنامهای ایشان معروف به مصباح یزدی. حقیقتاً در این دهههای اخیر ایشان مصباح و چراغ راه بود. چگونه؟ این را یک مقدار تطبیق دهیم.
آیه مبارکه ۴۱ سوره رعد میفرماید: «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ» آیا ندیدند که ما زمین را دچار نقص میکنیم از اطراف و گوشهها و جوانبش.
این « نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا » یعنی «فقدُ عالمٍ» فقدان یک عالم که بعداً میشود یک ثلمه، میشود رخنه. واقعاً رفتن علامه مصباح یزدی یک رخنه و ثلمه بزرگی بود.
کسی که ولیّ زمان ما مقام عظمی ولایت و مقام معظم رهبری ایشان را مطهری دوم و طباطبایی دوم نامیدند.
شما دیدید وقتی که مطهری رفت چه ضایعهای پیش آمد، وقتی علامه رفتند ضایعه پیش آمد. جای آن باید پر بشود و این نشود که « نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ » خدا حکم میکند، کسی نیست که حکم الهی را بخواهد تعقیب کند و به تأخیر بیندازد. حکم الهی اینگونه است. ولی باید جای آن را افرادی بگیرند. « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ » مومنین مردانی هستند که آنچه را که عهد و پیمان بستند را صادقانه انجام دادند « عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا » آیه ۳۳ سوره مبارکه احزاب است.
خب؛ اگر کسی میرود، کسی باید بیاید. کسی میرود، ده نفر باید جای آن را بگیرد، صد نفر باید جای آن را بگیرد. حوزههای علمیه عقیم نباشند که نازا و نابارور بشود. افرادی را نتوانند در درون خود بپرورانند و در جریان زمان و در جریان تاریخ آن افراد را به جامعه عرضه بکنند.
واقعاً عالم ربانی، فقیه صمدانی، فیلسوف متغول در الوهیت، پیشگام در ارائه تفکر فلسفی، پیشگام در دفاع نظری از انقلاب اسلامی، پشتیبان و تقویت کننده مبانی نظری انقلاب اسلامی، مفسر قرآن. یک کلمه بگویم و بعد خصوصیات مرحوم علامه مصباح یزدی را بگویم.
ببینید دوستان؛ این را در خاطر بسپارید. الهیات اسلام بر دو بخش تقسیم میشود: الهیات نظری و الهیات عملی.
امروزه در دنیا در کشورهای غربی افرادی از مسیحیان مثل کارل اشمیت وارد شدند و الهیات عملی ادیان رو دارند بحث میکنند و بعد میگوید که الهیات عملی در اسلام از همهجا پرنگتر است. ما الهیات را دو بخش کنیم: الهیات نظری همین چیزهایی که ما فرض کنید در حوزهها میخوانیم. فقه، معارف، کلام، دینشناسی اینها معارف نظری هستند. حتی تفسیر قرآن و روایات. اینها یک بخشی از الهیات نظری اسلام را تشکلی میدهند.
آن بخشی که از همه تأثیرگذارتر است، از همه راهگشاتر است و راهبردیتر است الهیات عملی است. یعنی آن چیزی را که در نظر فراگرفته است بیاید در عمل هم پیاده شود.
در واقع مطلع سخن من هم در مرحوم علامه مصباح است و هم در مرحوم شهید سرافراز قاسم سلیمانی است. الهیات عملی.
خب حالا یک شخصیتی از میان ما رفته استف کسی که الهیات عملی اسلام را مو به مو اجراء کرده است و لذا رهبر ما دلخوش است که فردی مانند علامه مصباح تا زمانی که بودند در جامعه وجود داشتند.
ایشان یک فیلسوف بود. درس را محضر آیت الله بروجردی، حضرت امام خمینی قدس سره الشریف تفکر فقهی و اصولی و تفکر فلسفلی و تفکر عرفانی و سایر رویکردهای فکری دیگر را محضر بزرگانی مانند آیت الله بروجردیف حضرت امام خمینی، مرحوم ایت الله بهجت و شخصیتهای دیگر از جمله علامه طباطبایی این دیدگاهها را فراگرفتند، خیلی تأثیرگذار بودند.
ایشان در چند مسئله خیلی تأثیرگذار بودند که اینها بخشی از الهیات عملی ایشان است که من یک مقدار ریزتر وارد بحثهای عملی میشوم.
در ایجاد تأسیس مدرسه حقانی خیلی صادقانه تلاش کرد که افرادی در آنجا دارند درس میخوانند و مدرسه حقانی در اوایل انقلاب تأثیرگذار در حرکت انقلاب اسلامی بود.
دفتر همکاری وحدت حوزه و دانشگاه
بنیاد علمی و پژوهشی امام خمینی
رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
و بعد هم نماینده مجلس خبرگان رهبری از استان خراسان
اینها جنبههایی بود که در واقع مظاهر عملی آنچه که در حوزه و درون جامعه بود.
اما مظاهر عملی این بصیرت در علامه مصباح در یک جاهای دیگری تجلی کرد.
لذا من عرض بکنم که واقعا فقدان علامه مصباح برای جامعه ما یک ضربه بود. شما این روایت را زیاد خواندهاید: « إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ » رخنهای میشود که چیزی آن را پر نمیکند.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله میفرمایند: « ما قَبَضَ اللّه ُ تَعالى عالِما مِن هذهِ الاُمَّةِ إلاّ كانَ ثَغرَةٌ فِي الإسلامِ ، لا تُسَدُّ ثُلمَتُهُ إلى يَومِ القِيامَةِ » خداوند عالمی را (مثل علامه مصباح، مثل شهید مطهری، مثل امام و مثل خیلیهای دیگر) وقتی که میرود رخمنه در اسلام میشود « لا تُسَدُّ ثُلمَتُهُ » این سنگری است که این سنگر فرو ریخته است که این رخنه چیزی آن را پر نمیکند « إلى يَومِ القِيامَةِ » تا رو قیامت.
و پیغمبر اکرم باز فرمودند: « مَوتُ العالِمِ مُصيبَةٌ لا تُجبَرُ و ثُلمَةٌ لا تُسَدُّ ، و هُوَ نَجمٌ طـمِسَ ، و مَوتُ قَبيلَةٍ أيسَرُ مِن مَوتِ عالِمٍ » عالم که از دنیا میرود مصیبتی است که جبران نمیشود، رخنهای است که پر نمیشود و آن ستاره، خورشید فروزانی است که غروب کرده است و مرگ یک قبیله راحتتر است از مرگ یک عالم.
خب چرا این همه جلالت و مقام دارد؟ به چند دلیل.
دقت بفرمایید اینها را که من دارم عرض میکنم خدمتتان برای اینکه ما خودمان را بسازیم، حوزه ما به خودسازی نیاز دارد، نیاز دارد به پرورش عالم. من چندتا خصوصیت را برای ایشان نوشتهام شاید نتوانم همه را بگویم لذا چند موردی را عرض میکنم.
۱. ایشان یک سدّ پولادین بود. حقیقتاً سدّ پولادین بود. اینکه « عُلَماءُ شيعَتِنا مُرابِطونَ فِي الثَّغرِ الّذي يَلي إبليسَ و عَفاريتَهُ ، يَمنَعونَهُم عَنِ الخُروجِ عَلى ضُعَفاءِ شيعَتِنا» علمای شیعه ما مرزبان هستند.
مرزبان چه هستند؟ مرزبان جغرافیایی؟ بله آن هم هستند ولی این مرزبانی، مرزبانی فکری و دینی است.
علامه مصباح مرزبان سنگر اسلام بودند. چرا؟ چون همواره از اولی که انقلاب شد ماتریالیستها، کمونیستها، لیبرالها آمدند و حرکتهایی انجام دادند. تفکرات ماتریالسم آمد مثل احسان طبری، مثل تیا نوری و امثال اینها که آمدند علیه اسلام موضع گیری میکردند، یکی از کسانیکه در برابر شبههپراکنیهای تفکر ماتریالسم تاریخی در اوایل انقلاب ایستاد مرحوم علامه مصباح بود که به عنوان نماینده حوزه علمیه قم.
لازم بود که به اینها جواب داده شود. همین الآن خیلی از کسانیکه وارد شدند و علیه اسلام، علیه تشیّع، علیه انقلاب، علیه ولایت و علیه ولایت فقیه دارند حرف میزنند، ما کجا نشستهایم؟! چرا جواب نمیدهیم؟! چرا حوزه جواب نمیدهد؟! حرف زیاد است.
ایشان در آن زمان از طرف حوزه علمیه قم مأموریت پیدا کرد تا بیاید و با احسان طبری مناظره کند و آمد و با احسان طبری مناظره کرد به عنوان یک نظریهپرداز. نوارهای آن موجود است ملاحظه بفرمایید.
به عنوان یک نظریهپرداز در اثبات توحید، در اثبات خالقیت خدا، در نفی اینکه تفکر مادیگرایی بتواند الهامبخش باشد و مبناءً و برهاناً غلط است، اینها را در مناظره با احسان طبری مطرح کردند. این مناظرهها در یک دوره کتاب ۶ جلدی به چاپ رسیده است که علامه مصباح به عنوان یک ایدئولوگ، یک نظریهپرداز، تئوریسین اسلامی.
ما الآن در حوزه نظریهپرداز کم داریم! به من خورده نگیرید که چه میگویی؟!! فلانی و فلانی
نه آقا! ببینید؛ نظریه با آن مبانی خودش، ما باید نظریهپرداز در حوزه زیاد داشته باشیم حالا نگویم که کم داریم، باید زیاد داشته باشیم و معنایش هم همین است که الآن چون کم داریم باید زیاد داشته باشیم.
ایشان در آنجا به عنوان یک سد پولادین، به عنوان یک جبهه مقاوم در برابر تفکر ماتریالیسم تاریخی، در برابر تفکر تودهایها، فدائیان خلق و چریکهای فدایی خلق و ایدئولوگهای آنها مانند احسان طبری و مانند افراد اینها تقی ارانی.
البته شهید مطهری قبلش در برابر تقی ارانی در اصول فلسفه وروش رئالیسم ایستاد و ایشان هم در این دوره در برابر احسان طبری استاد.
اینها همه نشانه بصیرت است که یک کسی بیاید از اسلام دفاع کند و آن هم دقیق دفاع کند.
۲. ایشان یک فیلسوف متغول (فرورفته) در الوهیت بودند. فلسفه را در محضر امام خمینی و آیت الله فیلسوف علامه طباطبایی و تفسیر را گرفتند. پشتوانه معرفتی، تعقلی و فسلفی پیدا کردند.
ببینید دوستان؛ ما برای اینکه از اسلام خوب دفاع کنیم، برای اینکه نظریه تولید کنیم و از اسلام دفاع بکنیم به تفکر فلسفی احتیاج داریم. تفکر فلسفی انسان را قوت میبخشد، قوت استدلال میآورد.
و لذا یک عالم برای دفاع از اسلام نیازمند به پشتوانه فکری و نظری و تعقلی است که علامه مصباح در بحثهای فلسفه و در مباحث فلسفی آن را ممشای فکری خودشان قرار دادند.
دو جلد کتاب آموزش فلسفه که وجود دارد، امروز خیلی راهبردی است. بحثهایی را ایشان راجع به نهایهالحکمه، راجع به اسفار دارند که اینها خیلی مهم است. از این موضع عقلی به دفاع از اسلام پرداختند.
۳. ایشان یک جبهه مدافع در خصوص نظریه ولایت فقیه بود.
دوستان عزیز؛ چقدر از ولایت فقیه اطلاع دارید؟! آیا همین مقدار که الآن مقام معظم رهبری ولیّ فقیه است و امم ولیّ فقیه بود و در دوره غیبت ولیّ هستند؟! آیا همین مقدار کافی است؟! این خیلی بحث دارد.
مبانی نظری و عقلی آن چیست؟ مبانی کلامی آن چیست؟ مبانی فلسفی و عرفانی آن چیست؟ مبانی فقهی آن چیست؟ اینها کلی دارای بحث است، همین مواردی را که من اسم بردم یک سال نیاز به بحث دارد، به خدا یک سال بحث دارد. افراط و مبالغه هم نمیکنم، یک سال بحث دارد.
اطلاق ولایت، اختیارات سیاسی، اختیارات اقتصادی، اختیارات حقوقی، اختیارات قضائی یک سال بحث دارد.
ادله عقلی و نقلی عالمی بحث دارد و شما باید به این مباحث مجهز باشید.
علامه مصباح یکی از خصوصیات ایشان این بود که به این بحثها کاملاً اشراف داشتند. بحثهایی را که ایشان راجع به ولایت فقیه ارائه کردند را ببینید که خیلی همهجانبه و با همه ابعاد اکثری به بحث ولایت فقیه میپردازد و لذا علامه مصباح دفاع همهجانبه را از نظریه ولایت فقیه داشتند.
۴. ترسیم چهره ممتاز مقام عظم رهبری.
دوستان عزیز من یک نکتهای را عرض بکنم خدمت شما. مقام معظم رهبری شناخته نشده است! آن تفکر عمیق، آن نور الهی که به ایشان داده شده است.
اینکه امام صادق علیه السلام فرمودند: «إنّا لا نعد الفقیه منکم فقیها حتی یکون مفهما» ما فقیهی از شما را فقیه به حساب نمیآوریم مگر اینکه مُفَهَّم باشد أی یکون محدّثا. یعنی سروش غیبی بر گوشش خوانده باشد. مقام معظم رهبری یک چنین شخصیتی هستند.
خب من در اوایل دوران طلبگی در درسهای مقام معظم رهبری در مکاسب و در شرح باب هادی عشر و سوره توبه و نهجالبلاغه و بحثهای نظری دیگر عمق بینش ایشان و والایی اندیشه ایشان مثال زدنی است و عجیب است.
علامه مصباح این را درک کرده بود. خیلی عجیب است که ایشان یک گرایش عجیبی به مقام معظم رهبری داشتند که حالا بعضی هم آمدند و بعضی نکاتی را خدمت ایشان گفتند و به عنوان تنقیض بیان کردند و حال اینکه به عنوان امتیاز است. کسی که میخواهد پای رهبر را ببوسد، خودش را اینگونه در این مرحله میدید و رهبر را به عنوان یک انسان الهی تماشا میکرد.
ایشان یک چهره ممتازی از مقام رهبری ترسیم میکرد که فراتر از آن چیزی بود که در معمول دیدگاهها راجع به مقام معظم رهبری در دیدگاهها وجود دارد. مقام معظم رهبری مقام والایی هستند و علامه مصباح این را ادراک کرده بودند.
یک متنی دارند که علامه مصباح میفرمودند: هیچ رهبری در دنیا قابل مقایسه با آیت الله خامنهای نیست و اینکه آیت الله خامنهای به مدت ۳۰ سال در مسندی بنشیند و با پیچیدهترین مسائل اجتماعی مواجه باشد و نتوان یک نمونه بیان کرد که ایشان اشتباهی داشته باشد جای تعجب است! آن هم در دنیایی که رهبرهای عالم روزانه اشتباهات متعددی دارند.
علامه مصباح ذوب شدهی در مقام ولایت بودند و از آن طرف هم مقام معظم رهبری جایگاه و مکانت ایشان را شناخته بودند و میفرمودند: هیچ شخصیت مذهبی و علمی و سیاسی را اینقدر مانند آقای مصباح واقعاً نمیدانستند و میفرمودند که حدّ ایشان خیلی والا است و بالا است.
این هم خصوصیات پنجم ایشان و اما خصوصیت ششم ایشان.
۶. نور بصیرتی بود که در برابر جریان فتنه ایشان مقابله کردند.
اینکه علی علیه السلام فرمود: «فَأَنَا فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ» من چشم فقته را از کاسه سرش درآوردم «وَ لَمْ یَكُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْها اَحَدٌ غَیْری» کسی بر آن جرأت نداشت غیر از من چشم فتنه را برکند. فته جمل را، فتنه خوارج را، فتنه قاسطین را، فتنه مارقین را و فتنه ناکثین را « وَ لَمْ یَكُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْها اَحَدٌ غَیْری بَعْدَ اَنْ ماجَ غَیْهَبُها » بعد از اینکه تاریکی آن همه جا را فرا گرفته بود.
مرحوم آیت الله مصباح فرموده بودند که دشمنان به وسیله فتنه سال ۸۸ یا میخواستند این رکن اساسی ولایت فقیه را حذف کنند یا تضعیف کنند و یا کمرنگ کنند.
۷. ایشان ولایت فقیه را نور افاضی الهی میدانستند. میگفتند این از مسب و مجرای امامت گذشته است، از ولایت معصوم گذشته است، ذیل اختیارات معصو دارد آن را بررسی میکند و لذا این را یک نور افاضی الهی میدانستند و در مباحثی که راجع به ولایت فقیه دارند بیان میکنند که همه اختیاراتی که یا اطلاقی که در مقام ولایت ائمه معصومین علیهم السلام دارند، همه آن اختیارات را بدون فرق در ولیّ فقیه زمان آن اختیارات وجود دارد. لذا ولایت فقیه را نور افاضی الهی میدانستند.
۸. موضعگیری در برابر دولت یازدهم و دوازدهم.
دولت یازدهم و دوازدهم حقیقتاً نمادهای انحراف بودند، حقیقتاً کشور را به چالش بردند، حقیقتاً دل داشتند به بیگانه، یک قبلهای داشتند به نام آمریکا و واقعاً به آن سمت داشتند حرکت میکردند و لذا مرحوم علامه مصباح یزدی دولت یازدهم را نماد انحراف جامعه اسلامی معرفی میکردند. این چیزی نبود جز بصیرت اشیان که در جریان فتنه سال ۸۸ این یک مقداری ملموستر و عینیتر شد که جریان فتنه وابسته به این دولت بود یا همکاران این دولت بودند و یا مددکاران دیگر این دولت بودند و یا پشتیبانان نظری این دولت بودند.
لذا شخصیتی مانند علامه مصباح در برابر جریان فتنه اینگونه مقابله میکند و شناسایی کرد فتنه را. علی علیه السلام میفرمایند که من اگر بخواهم از الآن تا روز قیامت سران فتنه را که در تاریخ خواهند آمد بیان کنم با اسم، خصوصیات، موضع، سربازها، جبههای که درآنجا دارندفعالیت میکنند، با نام و نشان همهی فتنهگران تاریخ را میتوانم بیان کنم. و بعد فرمودند که من در شناخت فتنه مانند کسی هستم که مانند این است که مورچهای در شب سیاه و تاریک و ظلمانی بر روی سنگ سیاه خارا حرکت بکند. من رد پای فتنهگران را اینگونه میشناسم.
و واقعاً چنانچه مقام معظم رهبری در فتنههای مختلف و چنانچه در قبل حضرت امام در فتنههای مختلف و علامه مصباح در همان فتنهها رد پای فتنهگران را خوب شناسایی کردند. لذا در موضعگیری در برابر دولت یازدهم و ماجرای فتنه مولود از آن طیف و از آن جریان فکری به خوبی مقابله کردند.
۹. بنا به درک وظیفهای که داشتند در سال ۱۳۹۸ در انتخابات میاندورهای خبرگان از خراسان رضوی شرکت کردند و وارد مجلس شدند و به عنوان یک رکن در مجلس به حساب میآمدند.
۱۰. رویکرد ایشان را اصولگرایی تشکیل میداد و در برابر اصلاحطلبان این موضع را داشتند. میگفتند: اصلاحطلبان احیاءکنندگان سنت کفار هستند.
۲۵۰۰ سال این سنت ادامه پیدا کرده است، بسیاری از اطلاح طلبان (حالا همه را که ما نمیتوانیم با یک چوب برانیم، چون اطلاحطلبان هم طیفهای مختلفی دارند، گروههای مختلفی دارند) بعضی از طیفهای اطلاحطلبی حقیقتا بازگشت به عهد جاهلیت داشتند میکردند و لذا علامه مصباح میفرمایند که ۲۵۰۰ سال این جریان سابقه خودش را داشته است و اینجور موضعگیری هم در برابر اصلاحات داشتند.
الآن راجع به علامه مصباح میتوان یک موسوعه درست کرد و طلاب ما باید این کارها را واقعاً انجام بدهند. راجع به شهید مطهری ما کم گذاشتیم. راجع به امام کم گذاشته ایم، راجع به مقام معظم رهبری خیلی کم گذاشتیم، راجع به شخصیت ها باید یگ مقداری شخصیت شان تحلیل شود و کاویده شود
خصلت یازدهم؛ ایشان پدر معنوی جریان انقلابی در ایران شمرده می شود و دیگران هم همین نگاه را داشتند
دوازدهم؛ مخالفت با ولی فقیه را نوعی شرک می دانستند
و سیزدهم؛ وجوب حفظ نظام را به تقویت مبانی نظام می دانستند؛ حفظ نظام نیاز به تقویت مبانی دارد، یعنی اگر ما مبانی را تقویت کنیم نظام تقویت می شود
[من بیست و سه چهار تا خصوصیت برای مرحوم علامه مصباح نوشتم که در یک دقیقه سر فصلی عرض کنم و رد شوم بروم مکتب شهید سلیمانی و آن را هم نکاتی عرض کنم راجع به این شهید وارسته]
خصوصیت چهاردهم ایشان این بود که می گفتند مردم، یاری کننده ولایت فقیه اند نه نصب کننده؛ یعنی به ولایت فقیه مشروعیت الهی می دادند مانند نظام های مبتنی بر قرارداد ، نظام های مبتنی بر دموکراسی چنین دیدگاهی را نداشتند
و پانزده؛ ایشان دارای تفکر تشکیلاتی بودند؛ آن مجموعه امام خمینی که ایشان ایجاد کردند و مدرسه حقانی هم که همان زمان دارای تفکر تشکیلاتی بودند. این تشکیلات خیلی مهم است. الان ائمه جماعات می خواهند در بین خودشان تشکیلات داشته باشند نه که سالی یک بار جمع شوند اسمش را بگذارند تشکیلات. یه رفاقتی باهم بکنند اسمش را بگذارند تشکیلات نه؛ تشکیلات به این معنا که در دهه محرم چه ضرورت دارد گفته شود؟ روی یک نظام تشکیلاتی باید باشد؛ این را سعی کنید ایجاد کنید. البته در کشور ما تفکر تشکیلاتی قوی است ولکن همه جانبه نیست و جامع نیست؛ هم جامعیت، هم همه جانبه بودن و هم تمامت در نگاه تشکیلاتی ضرورت دارد.
هفدهم؛ ایشان مرزبان اندیشه دینی بودند
هجدهم؛ تفکر سیاسی، به عنوان یک اندیشمند سیاسی و یک فیلسوف سیاسی می شود ایشان را مطرح کرد.
نوزدهم، آشنای به زمان و مکاتب و نحله های فلسفه های غربی؛ ایشان فلسفه غرب را خوب خوانده است که ما هم ضرورت دارد در فلسفه غرب ورود داشته باشیم
و بیستم، یک شخصیت انقلابی و روزآمد بودند
بیست و یکم، روشن اندیشی و بصیرت شان والا و بسیار مهم بود
بیست و دوم، شناخت های مهمی از فتنه گران داشتند و دام های فتنه را می شناختند اینکه علی علیه السلام می فرماید « ثُمَّ إِنَّكُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ أَغْرَاضُ بَلَايَا » ای گروه عرب شما در معرض تیر های بلا قرار دارید« قَدِ اقْتَرَبَتْ » به شما نزدیک شده؛ الان جامعه ما، تیر های بلا از هر طرف به سمتش دارد حرکت می کند و روان است« فَاتَّقُوا سَكَرَاتِ النِّعْمَةِ » از مستی های نعمت بپرهیزید؛ شاید دمادم و دائم نباشد، نگه دارید خودتان را، « وَ احْذَرُوا بَوَائِقَ النِّقْمَةِ » از آن بلایایی که نقمت بر سر شما بیاورد « تَثَبَّتُوا فِي قَتَامِ الْعِشْوَةِ » و ثبات قدم داشته باشید در قیام فتنه ها« وَ اعْوِجَاجِ الْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِينِهَا وَ ظُهُورِ كَمِينِهَا وَ انْتِصَابِ قُطْبِهَا وَ مَدَارِ رَحَاهَا، تَبْدَأُ فِي مَدَارِجَ خَفِيَّةٍ وَ تَئُولُ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِيَّةٍ، شِبَابُهَا كَشِبَابِ الْغُلَامِ وَ آثَارُهَا كَآثَارِ السِّلَامِ، يَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالْعُهُودِ، أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لِآخِرِهِمْ وَ آخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بِأَوَّلِهِمْ » ایشان در خصوصیت بیست و دوم حرکت عمارگونه داشتند و سعی می کردند جامعه را از فتنه ها عبور دهند.
خب باید بگوییم « سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا »
خب حالا ببینید شهید سلیمانی که بود؟
مقام معظم رهبری فرمودند مکتب شهید سلیمانی. نه که ایشان را بالا بردند بلکه اینقدر بالا بود و بینش درستی داشتند، فرمودند شهید سلیمانی یک مکتب است.
من راجع به این مکتب یک نکته را عرض کنم؛ مکتب که می گوییم یعنی چه؟
ببینید کلماتی مثل مکتب، مسلک، مدرسه، منهج، مذاق، سبک، شیوه، طریقه، این ها کلماتی است که در این باب می شود استخدام کرد. یعنی می توانید بگویید مسلک شهید سلیمانی، می توانید بگویید منهج شهید سلیمانی، می توانید بگویید مدرسه شهید سلیمانی، مذاق شهید سلیمانی، سبک شهید سلیمانی، طریقه شهید سلیمانی، ولکن از همه این کلمات جامع تر را مقام معظم رهبری فرمودند؛ فرمودند مکتب شهید سلیمانی؛ این کلمات اشکالات خودش را دارد؛ البته اشکال ندارد و هم قرینه می شوند ولکن مکتب خیلی جامع است.
مکتب، هم راهبرد های نظری را بیان می کند و هم راهبرد های عملی را بیان می کند هم به لحاظ نظر و هم به لحاظ عمل.
حالا اگر ما بخواهیم در حوزه نظری بحث کنیم، خب شهید سلیمانی نه فیلسوف بود، نه فقیه بود، نه اصولی بود، نه متکلم بود، نه مفسر قرآن بود، نه مدرک دکترا داشت، نه مدرک چهار حوزه داشت، هیچ یک از این ها نبود ولکن یک مکتب شد. خیلی ها هستند فقیه هستند ولی مکتب نیستند، خیلی ها هستند فیلسوف هستند مکتب نیستند خیلی ها هستند متکلم هستند ولی تبدیل به مکتب نشدند و یک بعد داشتند مثلا فرض بفرمایید علامه حلی یک مکتب کلامی دارد ولکن فقط کلام است، یا فلانی مکتب است سامرّا، مکتب قمّیین مثلا، مکتب کجا و مکتب کجا…، این ها فقط بحث های نظری است.
خیلی عقب هستیم نه؟ از این حرف ها که من عرض می کنم شما در ذهن تان می آید که چقدر عقب هستیم! ببینید فرض کنید یک کسی سطر به سطر کفایه را حفظ باشد و خوب هم تحلیلش کند، استصحاب اصل مثبت را، استصحاب نوع اول و نوع دوم و نوع سوم و استصحاب قهقرایی و اصل مثبت و همه این هارا هم خوب بلد باشد، خب حالا نتیجه ای را برای جامعه نداشته باشد ثم ماذا؟ چه نتیجه ای دارد؟ کمتر نتیجه دارد. نمی خواهیم بگوییم هیچی ندارد؛ یک جایی یک روایتی هم استشهاد و استنباطی هم می کند، ولکن هنوز تبدیل به مکتب نشده است.
امام یک مکتب است؛ خود مقام معظم رهبری یک مکتب است؛ شهید مطهری یک مکتب است منتهی شهید مطهری یک مکتب نظری و عملی است یعنی ایدئولود هم شده است، نظریه هم داده است نوشته شده است.
اما می آییم وارد زندگانی شهید سلیمانی می شویم باید بگوییم. این شعری که مربوط به پیامبر اکرم است ولکن چه بعدی دارد که در مراتب نازل ترش قائل به تشکیک شویم، مشکک شویم و مراتب تشکیک را در نظر بگیریم و بگوییم
« نگار من که به کتب نرفت و خط ننوشت ، به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد»
شهید سلیمانی مسئله آموز هزاران مدرس شد، در دنیا اثر گذاشت، الان در آمریکا پیرو دارد ، در استرالیا پیرو دارد، در آلمان در فرانسه در روسیه در کشور های عربی درهمان عربستان سعودی ایشان سینه چاک دارد شیفته دارد « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا » کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند خدا به آن ها ودّ می دهد ود محبت از آن طرف به این طرف است؛ یعنی در قلب ها مغناطیسی می شود جذب میکند مانند مغناطیس قلوب دیگران را به سوی خودش جذب می کنند. شهید سلیمانی یک چنین مکتبی است.
دوباره بگویم و یک توضیح واضح تری عرض کنم که این مطلب روشن تر شود؛ ببینید این مکتب مکتب عملی بود مکتب نظری نبود؛ گفتم ایشان فیلسوف نبود، فقیه نبود به معنای مصطلح آن ولکن بود، این که آن نفر آمد آن آیه را برایش خواندند « فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شرّاً یره» سوال کرد که این آیه از قرآن است گفتند بله. گفت همه چیز را گرفتم به پیغمبر خبر دادند پیغمبر فرمود: «صار فقیها» این فقیه شد. گفت همه چیز را از این گرفتم « فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شرّاً یره » گفت همه چیز را از این آیه گرفتم برای هدایتگری بس است. پیغمبر فرمود «صار رجلَ فقیها» این مرد فقیه شد.
اگر از این وادی نگاه کنیم، شهید سلیمانی فقیه بود اما نه فقه نظری، فقه عملی؛ فیلسوف بود اما نه فلسفه نظری، فلسفه عملی؛ عارف بود اما نه عرفان نظری، عرفان عملی؛ متکلم بود اما نه متکلم نظری، متکلم عملی؛یعنی در این راه جان داد و عمل کرد فقه، آیه صادقین در موردش صادق الوعد است « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ » ولایت، «لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً »،« لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ » ولایت، « أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا» مصداق آیات ولایت بود ، مصداق اطاعت بود« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ » چقدر ایشان تَبَع مقام معظم رهبری قرار گرفتند؟ تبعیت مطلق، تبعیت بی چون و چرا. می گوید والله هر که از این مرد(مقام معظم رهبری) پیروی کند وظیفه است اولا و بعد هم او بنده ی خاص و مخلص خداوند است و صلاح و سعادت ما در دو سرای دنیا و آخرت بستگی به اطاعت از این مرد دارد لذا من می توانم بگویم شهید سلیمانی تجسم همه آیات قرآن بود.
می گفتند ایشان آمدند برای چهار صد نفر از بچه یتیم ها صحبت کند، یکی از آن ها بلند شد و گفت آقای سلیمانی، پدران ما شهید شدند چه شد؟ یک مقداری نگرانی داشت. ایشان صحبت کردند و چنان شوری در جلسه ایجاد کردند که فریاد همه به گریه بلند شد و گفتند آری ما افتخار می کنیم به پدران مان که شهید شدند و چنین محصولی برای ما به بار آمده است.
ایشان ذوب در معنویت بودند. این که در آیات قرآن می خوانیم « وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ » یا مثلا در آیات قرآن داریم « تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ »
ارادت به اهل بیت، خصوصیت چهارم
ولایت پذیری، خصوصیت پنجم
[می خواهم این هارا عرض بکنم و بروم در جریان جبهه مقاومت و ببینیم این مرد چکار کرد؟ دنیارا تکان داد. مهندسی عالم را بهم زد. هندسه استکبار را ریخت و به زباله دان تاریخ فرستاد و مغز منحرف و کثیف ترامپ را بهم ریخت ]
ایشان بصیرت داشت، خصوصیت ششم
امت گرایی داشت خصوصیت هفتم
در عرصه عملی وارد می شد خصوصیت هشتم
اسلام عملی را مطرح می کرد
جهادگرایی، خصوصیت نهم
دشمن شناسی، خصوصیت دهم
و اخلاص، خصوصیت یازدهم
عشق به توحید، خصوصیت دوازدهم
شناختن سیستم تفکر جهادی، خصوصیت سیزدهم
همه قرآن عملی شد در این مکتب، مکتب سلیمانی
مکتب شهید سلیمانی که مقام عظمای ولایت بیان می کنند یک چنین مکتبی است.
علما بروید این مکتب را بشناسید، فقها بروید این مکتب را بشناسید، فیلسوفان بروید این مکتب را بشناسید، صاحب نظران بروید این مکتب را بشناسید استادان حوزه این مکتب را بشناسید، ائمه جماعات این مکتب را بشناسید، دانشگاهیان این مکتب را بشناسید، تئوری پردازان این مکتب را بشناسید.
تین مکتب بود، مکتب اسلام و مکتب تجسم عملی اسلام بود.
من شعری را از مولانا عرض کنم که در شان این فرد است واقعا:
هیچ محتاج می گلگون نهای ** ترک کن گلگونه تو گلگونهای
ای رخ چون زهرهات شمس الضحی ** ای گدای رنگ تو گلگونهها
باده کاندر خنب میجوشد نهان ** ز اشتیاق روی تو جوشد چنان
ای همه دریا چه خواهی کرد نم ** وی همه هستی چه میجویی عدم
ای مه تابان چه خواهی کرد گرد ** ای که مه در پیش رویت رویزرد
تاج کرمناست بر فرق سرت ** طوق اعطیناک آویز برت
تو خوش و خوبی و کان هر خوشی ** تو چرا خود منت باده کشی
جوهرست انسان و چرخ او را عرض ** جمله فرع و پایهاند و او غرض
ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش ** چون چنینی خویش را ارزان فروش
خدمتت بر جمله هستی مفترض ** جوهری چون سجده خواهد از عرض
این ها تفسیر دارد و فرصت نیست من تفسیر کنم. این ها شهید سلیمانی است. شناخت دشمن، شناخت فتنه، نابودی نقشه های غرب و… این ها همه کار هایی بود که شهید سلیمانی انجام داد.
حالا بیاید ببینیم در نقشه هندسه سیاسی جهان ایشان چه کاری کرد. عجیب کارستان کرد. واقعا رهبری گریه کرد حق داشت و باید می گریست و گریه کرد و گریه ها کرده است. این که علی فریاد می زند «این عمار، این ابن تیّهان، این ذوالشهادتین؟» این فریاد دل رهبر ما هم است که باید بگوید کجاست قاسم سلیمانی، کجاست شهید باکری، کجاست شهید مطهری، کجاست شهید صدوقی ، کجاست شهید باهنر، کجاست شهید رجایی، کجاست شهید همت و امثال این ها و البته از این ها زیادند در جامعه الحمدلله؛ اینطوری نیست که بگوییم رفتند دیگر نیست. هستند و قاسم سلیمانی تکثیر شده است. حالا چکار کرد؟
ببینید ایشان عشق به شهادت دارد، عشق به شهادت باعث می شود که شعر مولانا بخواند
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند
گوش سر بر بند از هزل و دروغ
تا ببینی شهر جان با فروغ
شهید سلیمانی این بود. خب چکار کرد؟ ببینید شما؛ داعش آمد در عراق و همه را گرفت کم مانده بود که بغداد را بگیرد. داعش آمد در سوریه همهجا را گرفت و کم مانده بود که برود دمشق را بگیرد، شام را بگیرد. همه جا رفت و مثل یک پازل بود.
پازل اول عراق بودف تکه دوم آن سوریه است و تکه سوم این پازل لبنان است و یک تکه هم افغانستان است و تکه اصلیِ اصلیِ اصلی هم ایران است.
شهید اینجا چه کرد؟
در سال ۲۰۱۳ ابو مصعب الزرقاوی رهبر القاعده در عراق شد و از سرشناسترین تروریستهای تکفیری و فرزند خبیث کاخ شیطان بود (کاخ سفید) که جنایات بسیاری کرد.
در سال حدوداً ۲۰۰۶ حالا من منظورم تاریخ آمدن داعش بود ولی ابو مصعب الزرقاوی حدوداً در سال ۲۰۰۴ بود که در ۲۰۰۶ به درک واصل شد.
این تفکر نوعی از طالبانیسم بود و در هندسه و نقشه شکلگیری طالبان در این منطقه اینها خیلی مهم بودند. سال ۲۰۱۳ عراق، سال ۲۰۱۵ نیمی از خاک سوریه اشغال شد. سردار شهید همدانی (رحمت و رضوان خدا بر ایشان باد) پیشنهاد میدهد که درهای انبار تسلیحات سوریه به روی مردم باز بشود. مردم برای نجات دمشق مسلح بشوند. بشار اسد موافقت میکند و با مشورت سردار سلیمانی این کار انجام میشود و مردم مسلح میشوند.
خب عراق هم در سوی دیگر سقوط کرده است. موصل را چند ساعته از ناو شیطان گرفتند و بعد هم به سوی شهرهای فلوجه و تکریت تا سامرا رفتند و آنها را هم تصرف کردند تا حدود مرزهای ایران پیشروی کردند. بحران از دمشق صادر شد.
این شخصیت شما ببینید! و اربیل عراق مورد توجه قرار گرفت. اینجا مدیریت سردار سلیمانی و سپاه قدس خودش را به خوبی، با اقتدار و با ابهت و شکوت خودش را نشان میدهد.
شهید سلیمانی وارد معرکه میشود و نقشههای راهبردی و اساسی را طراحی میکند.
برای رسیدن به دیروزور و تدمر و صحرای سوریه شهید سلیمانی نقشه میکشد. خیلی عجیب است! از یک طرف عراق را دارید، از یک طرف سوریه را دارید که داعش در همه جا نیروهای شیطان در همه جا دارند قتل میکنند، سر میبرند، شکم پاره میکنند، میسوزانند و جنابت میکنند به نام اسلام.
ایشان سپاه زینبیون، سپاه حیدریون، سپاه فاطمیون را تشکیل میدهند. حشدالشعبی عراق، نیروهای مردمی سوریه، نیروهای مستشاری ایران زیر نظر شهید سردار سرافراز سپاه اسلام شاید بگوییم بالاتر از مالک اشتر وارد معرکه میشود.
شهر دیروزور توسط دشمن محاصره میشود و در معرض فروپاشی قرار میگیرد و توسط ایشان محاصره میشود. حرکت به سوی میادین مهم مبارزاتی و البوکمال آغاز میشود و اوضاع به نفع مقاومت رقم میخورد.
در عراق و سوریه هم پیش میروند، داعش در یک عملیات غافلگیرانه حمله تند و تیزی را به یکی از پایگاههای منطقه انجام میدهد که منجبر بشود به شهادت عدهای از مستشاران ایرانی و زینبیون و فاطمیون و حیدریون و سایر میشود.
اینجا شهید سلیمانی از انتقام سخت میگوید. نقشه عملیاتی را طراحی میکنند. در عراق، در بوکمال، در دیروزور و در مواقف حساس این جبهه این نقشه جغرافیایی این تنظیم میشود و تدریجاً شهرهایی که دست داعش است به محاصره و به معرض یک حملات سنگین همهجانبه زمینی و هوایی و هوشمندانه قرار میگیرد.
شهرهای دیروزور، البوکمال و جاهای دیگر و تدمر اینها آزاد میشوند و شهید سلیمانی از انتقام کمتر از سه ماه سخن میگویند. سردار سلیمانی در یک سخنرانی پرشور در شهر لنگرود چنین میفرمایند و اعلام میکنند: «ما انتقام خواهیم گرفت، ما باید به وعده خود صادق باشیم، صادقالوعد باشیم. آن انتقام کمتر از سه ماه دیگر خواهد بود و سه ماه دیگر اعلام پایان داعش و حکومتش در این کره خاکی خواهد بود. ما ضربات خودمان را قاطعانه و بدون وقفه ادامه خواهیم داد برای اینکه سه ماه را به دو ماه تبدیل کنیم تا این شجره خبیثه و این غده خطرناک ساختهشده به دست آمریکا و اسرائیل را ریشهکن کنیم و جشن آن را در ایران و در منطقه اعلام کنیم»
و چنین میشود عملیاتی گردانهای عصائب الحق که شهید ابوکوثر در آنجا به شهادت میرسد و عده دیگری عملیاتهای مختلفی شکل میگیرد.
خیلی عجیب است که این شخصیت هیچ ترسی ندارد. یک کتابی اخیراً در تلویزیون تبلیغ میکرد با عنوان «از چیزی نمیترسیدم» نقل میکند که من یک گاوی را پدرم داد که ببرم و فاصله ۱۵ کیلومتر راه بود سوار شدم، این گاو صورت وحشی داشت و من نمیترسیدم و او را رام کردم و رساندم.
از کودکی یک چنین روحیهای دارد. من این را تحقیقاً عرض میکنم که ایشان در دوره جوانی میآید مشهد، شهید کامیاب را میبیند و بعد به شهید کامیاب میگوید که من شنیدهام آقای خامنهای درس (دارند).
(ما که یادمان نمیآید ولی ایشان) ایشان درس مقام شرکت میکند و با مقام معظم رهبری از قبل از انقلاب آشنا میشود. این یعنی واقعاً شهید سلیمانی یک شخصیتی است که موفق من عند الله است، موید من عند الله است. و لذا شما میبینید که شهید سلیمانی در عرصه مقاومت جبهه مقاومت را رقم میزند.
امروز جبهه مقاومت از نتایج عملیات شهید سلیمانی در این منطقه بسیار قوی مطرح میشود. یمن جبهه مقاومت استف افغانستان جبهه مقاومت است، لبنان جبهه مقاومت است، عراق جبهه مقاومت است، ایران جبهه مقاومت است. این جبهه مقاومت از مرزهای جغرافیایی گذشته است و به قلوب (رسیده است) قلبها را دارد فتح میکند. شما امروزه میبینید که در همه جای دنیا برای شهید سلیمانی یادواره میگذارند. بالأخره ایشان به دلیل آن اعتقاد عمیقی که به مقام معظم رهبری دارد.
ایشان یک نامهای به رهبر مینویسد: «حقیر به عنوان سرباز مکلف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام می کنم»
واقعاً عجیب بود این شهید، واقعاً مکتب بود، بینش عمار (داشت)
ما در قرآن مجید نهیبهای قرآن را میبینیم که این شخصیت به آنها عمل میکند و مانند عمار در صفین بود. واقعاً عمار (بود)
نقل شده است که شهید سلیمانی در خاکهای گرم عراق و سوریه مینشست، همانجا نماز میخواند و همانجا میخوابید و خداوند سایه لطفش را بر سر ایشان گسترانده بود.
شما میبینید که مانند عمار در جبهههای جنگ و جبهههای مبارزه با داعش عمل میکند.
ایستادگی و مقاومت، گذراندن لیله الهریرهای فراوان، دفاع فکری از جبهه حق، ابهام زدایی و مقابله با شببه افکنیها و دشمن شناسی و هوشیاری و اقدام به موقع اینها از خصوصیات شهید سردار سرافراز اسلام شهید سلیمانی بود که حقیقتاً در این میدان بر اساس یقین عمل کرد و این میدان را گذر کرد. و شما دیدید که ایشان به آرزوی خودش رسید. افراد شهید میشدند و ایشان گریه میکرد و میگفت که من از غافله جا ماندم. جاماندن خودش از افله را نقل میکرد و میگفت که من نرسیدم، وصل پیدا نکردم.
اینکه علی علیه السلام فرمود: «انس للموت من الطّفل بثدی امّه» به خدا قسم فرزند ابوطالب انسش به مرگ از پستان مادر بیشتر است، شهید سرافراز سپاه قرآن و اسلام چنین بود و بدنش مانند مولایش و سرورش و مقتدایش حسین ابن علی علیهما السلام (وجود مبارک حضرت بعد از شهادت چون آنقدر تیر و سنان و نیزه و ضربت شمشیر بر این بدن مبارک وارد کردند «قعطوه اربا اربا» شناخته نمیشد) بدن مبارک سردار سرافراز اسلام و همراه وی شهید ابومهدی المهندس (شناخته شده نبود). دو نفر دو سربازی بودند، خود را سرباز ولایت میدانستند.
در واقع باید بگوییم دو افسر توانمند، دو رهبر توانمند یک مبارزه بودند و در صبحگاه ۱۳ دیماه ۱۳۹۸ توسط شریرترین و خبیثترین و کثیفترین انسان روی کره زمین که البته همه آنها در خباثت یکی هستند، توسط ترامپ فاسقِ فاجرِ کافرِ ملحد به شهادت رسید. باید بگوییم السلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیّا.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته