موضوع و محور بحث ما نگرشی گذرا در کتاب شریف الغدیر است.
البته در این جلسه جلد اول را بررسی میکنیم، اما مقدمهی بحث، خاطره ای از علامهی امینی در کتاب «ثمرات الاسفار الی الاقطار» است.
این کتاب شرح خاطرات مرحوم علامه امینی است و نکات علمی از ایشان جمع شده است. روی جلد این کتاب نوشته شده «تکملة الغدیر؛ ثمرات الاسفار الی الاقطار»، یعنی در سفرهایی که ایشان داشتهاند، مناظرهای، بحثی، نکته ی علمیای، مطلبی، اتفاقی که افتاده و … را جمع کردهاند.
یکی از این خاطرهها را نقل می کنیم تا گوشهای از فضائل امیرالمومنین (علیه السلام) را بشنویم و بدانیم قهرمان غدیر کیست و ما این جلسات و این جشن ها را برای چه کسی میگیریم؟
او کسی است که نفس رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم» است. «لحمک من لحمی و دمک من دمی و الإیمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی».
کتاب فضائل احمد را دیدهاید؟ آنجا خود احمد این روایت را نقل می کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «انا و علی من شجره واحده و الناس من شجر شتی».
حالا این جریانی که آقای امینی نقل میکند، گوشهای از بیان شخصیت امیر بیان و شخصیتی است که غدیر به نام او شناخته میشود.
علامه امینی میگوید: روزی روزنامهای به نام «السّاعه» که در بغداد منتشر میشد را مطالعه میکردم (آقای امینی به روز بود، یعنی اینجور نبود که فقط مباحث تاریخی و حدیثی را ببیند)، در این روزنامه قصیدهای بسیار محکم در رثای امام حسین علیه السلام از یکی از علمای اهل سنت به نام «استاد علی اعظمی» چاپ شده بود؛ یک سنی اعظمیه[۱] چنین قصیده ای گفته بود.
[۱]:اعظمیه منطقه ای در بغداد بود که به علت دفن ابوحنیفه (امام اعظم اهل تسنن) به این نام مشهور شده است.
البته این سنی هم فرد معمولی نبود، بلکه یکی از مسئولین دانشکدهی حقوق بغداد بود. جالب این است که این قصیده را که در روزنامه چاپ کرده بود، در پاورقی آورده بود که من کتابی هم راجع به شخصیت امیرالمومنین علی(علیه السلام) نوشتهام!
مرحوم علامه امینی می گوید: این قصیده را که دیدم، میل پیدا کردم که ایشان را ببینم و کتابی که راجع به امیرالمومنین علیه السلام نوشته را از ایشان بگیرم و مطالعه کنم، دوست داشتم مطلع شوم یک سنی اعظمی راجع به امیرالمومنین علیه السلام چه نوشته است؟
در این ایام مشغول تدوین «شعراء الغدیر» بودم. کسانی که قرن به قرن راجع به غدیر شعر گفتهاند، شیعه باشند یا نه، اشعارشان را جمع می کردم، کتاب هایشان را میدیدم و اگر راجع به غدیر شعری داشت، شعرش را در کتاب نقل میکردم.
با وجود همهی این مشغولیتها، سوار ماشین شدم و به بغداد رفتم. خانهی ایشان را پیدا کردم. خانهی ایشان در منطقهی سفارت خانهها بود.
در زدم، خادمش آمد و در را باز کرد. گفتم استاد اعظمی تشریف دارند؟ گفت بله هستند. گفتم که بگویید که «عبد الحسین امینی[۱]» آمده است.
[۱]علامه عبدالحسین امینی در آن روز چهرهی جهانی شده بود. وقتی که «کتاب الغدیر» نوشته شد، برخی از علمای سلفیهی بغداد، به نورالسعید شکایت کردند و درخواست کردند ایشان اعدام شود. ظاهرا نورالسّعید هم گفت باشد، من اعدامش می کنم! اما قبل از آن به من بگویید، این مطالب را از کجا آورده است؟ گفتند از کتاب های خودمان! گفت: پس اول کتابخانه های خودتان را آتش بزنید، بعد من هم او را اعدامش می کنم!
می گوید: او آمد و نگاهش به من افتاد، هاج و واج شد! امینی آمده است درِ خانهی من؟ ما آرزوی یک ملاقات چند دقیقهای با ایشان داریم! می گوید همین که نگاهش به من افتاد، یک لحظه تامل کرد که من برای چه و با چه قصدی آمده ام؟ نکند بچه هایش نیاز به بورسیه دارند باید بروند کشورهای خارجی، من هم که نزدیک سفارت خانه ها هستم، آمده من را واسطه برای گرفتن ویزایی چیزی قرار بدهد! یا نه، من بچه هایش را در دانشگاه قبول کنم. خلاصه او خیال کرد من برای کار دنیایی آمده ام. من سکوتش را قطع کردم، به او سلام کردم و گفتم: انا اخٌ لک فی الدین. من برادردینی تو هستم.
اگر من در اسلام تو شک داشتم، اعتراف می کنم که تو مسلمان هستی، چون از آن قصیدهای که در رثای سیدنا السّبت الشّهید الحسین علیه السلام نوشتهای، پیدا بود که تو علاقهمند به اهل بیتی! من تو را مسلمان می دانم؛ اگر تو هم در اسلام من شک داری، من به تو بگویم اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله! از من شهادتین می خواهی دیگر، من شهادتین جاری کردم.
این را که گفتم، هنوز داخل خانه بود و بیرون نیامده بود، از در بیرون پرید و دستش را دراز کرد و با من مصافحه کرد. او دست دراز کرد و من دو دستم را دراز کردم، او را در آغوش گرفتم. پیشانی من را بوسید و من پیشانی او را بوسیدم و من را به اتاق پذیرایی برد.
شروع کردم به صحبت دربارهی شعری که گفته بود و گفتم: در پاورقی دیدم که شما گفتهاید من راجع به امیرالمومنین علیه السلام کتابی نوشته ام. می دانی من از نجف بلند شده ام آمده ام برای چه؟ من از نجف آمدهام که از این عالم سنی که در مرثیه و رثای امام حسین علیه السلام شعر گفته است، تقدیر کنم.
بالاخره نشستیم، احوالپرسی و استاد از فرصت استفاده کرد و خواست ببیند من همان امینی اسم و رسم دار هستم یا نه!
خواست من را امتحان کند، ببیند من واقعا اطلاعات علمی دارم یا نه!
گفت: آقای امینی! عباس محمود عقّاد چند جلد کتاب راجع به امیرالمومنین علیه السلام نوشته است. یک کتاب به نام عبقریه الامام. نظر شما راجع به این کتاب چیست؟ هنوز از عرضهی این کتاب در بازار چند ماهی بیشتر نگذشته بود.[۲]
استاد خواست من را آزمایش کند و ببیند من چقدر اطلاعات دارم. گفت نظر شما در مورد کتاب عباس محمود عقّاد چیست؟
گفتم چنگی به دل نمی زند! چرا؟ چون نه در حد ایشان است و نه در در حد بزرگتر از ایشان. نه در توان ایشان است و نه در توان بزرگتر از ایشان است که شخصیت علی بن ابیطالب امیرالمومنین علیه السلام را بشناسد.
همان اول تیر خلاص را زدم. گفتم هرچه هم تلاش کنند، اینها و بزرگتر از اینها در آن حد نیستند که علی بن ابیطالب را ارزیابی کنند .
[۲]: علامه امینی قدس سره الشریف به روز بود. هنوز چند ماه از چاپ این کتاب آن هم در مصر نگذشته بود، آقای امینی کتاب را از اول تا آخر مطالعه کرده است. روزنامه را هم مطالعه می کند.
من پیشدستی کردم. گفتم: آقای اعظمی! من از شما سوالی دارم. گفت: بفرمایید. گفتم: به نظر شما عباس محمود عقّاد بالاتر است یا ابونعیم اصفهانی، فخر رازی، ابن عساکر، گنجی شافعی، اختب خوارزمی، کدام به نظرت بالاتر هستند؟ و میتوانیم عباس محمود عقاد را قیاس کنیم با اینها که هر کدامشان راجع به امیرالمومنین علیه السلام کتاب نوشتهاند یا بالاخره در لابهلای کتابهایشان در مورد ایشان مطلب نوشتهاند؟
گفت آقا، این ظلم است. در حق علما ظلم است، اگر ما صد تا مثل عباس محمود عقاد را با یکی از این بزرگواران مقایسه کنیم. خواست ببیند من رتبهی علمی و تحلیل علمیام چقدر است، از عباس محمود پرسید گفتم خیلی چنگی به دل نمی زند. بعد خودم پرسیدم تو این را بالاتر می دانی یا فخر رازی و …. گفت ظلم است!
انَّ اولئک اساطینُ العلم … اینها از استوانه های علم بودند. چه کسی میتواند به گرد این ها برسد؟ این اعتراف را از او گرفتم و گفتم: یک سوال دیگر از شما دارم. گفت: بفرمایید.
گفتم: چرا؟ سرِّ تفوق این ها چیست؟ گفت: اینها فیلسوف هستند . این ها علمای حدیثاند. این ها مفسرند . شخصیت های اهل علم هستند. بله! گفتم اینها وقتی که میخواهند راجع به امیر المومنین علیه السلام بنویسند، آیا قلم فرسایی می کنند؟ یا امیر المومنین را با حدیث معرفی میکنند؟ مثلا وقتی آقای ابونعیم اصفهانی می خواهد راجع به امیرالمومنین بنویسد، از خودش حرف می زند یا روایت میآورد؟ گفت نه! روایت می آورد .
گفتم چرا این شخصیتها قلم فرسایی نمی کنند؟ و فقط حدیث می آورند؟
گفت ما را گیر انداختی! هذه نظریه مبتکره! یک حرف نو زدی! نرجوا توضیحها! خودم هم تا به حال این طور فکر نکرده بودم که چرا این شخصیت ها از خودشان حرف نمی زنند؟ شما از اول تا آخر در کتاب ها ببینید، از خودشان چیزی نمی آورند و فقط حدیث می آورند. گفت نمی دانم! از شما استفاده می کنم!
گفتم: مگر ما در منطق نخوانده ایم که معرِّف باید اجل از معرَّف باشد؟ سحابهی ائمهی حدیث، وقتی که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدند که فرمود: «ممصوص بذات الله» (یک صفحه من تحقیق کردم راجع به این کلمه ی ممصوص ) «علی ممصوص بذات الله».
وقتی که صحابه و اهل حدیث از پیامبر این را شنیدند که «یا علی ما عرف الله الا انا و انت» خدا را جز من و تو کسی نشناخت و «ما عرفنی الا الله و انت و ما عرفک الا الله و انا»! یا علی ! کسی تو را نشناخته است جز خدا و من .
وقتی که بزرگان این احادیث را از پیامبر اکرم شنیدند، به یک یک حقیقت منتهی می شوند. آن حقیقت این است که شخصیتی که این همه کتاب که راجع به او نوشته شده است، جزئی از شخصیتش است. شناخت چنین شخصیتی که با این همه کتاب جزئی از شخصیتش تبیین شده است، آسان نیست .
نمی توانند حقیقت علی را بشناسند، مگر با ان چیزی که خدا بیان کرده است، محمد صلی الله علیه و آله و سلم بیان کرده است.
بنده زمانی حدیثی را از مرحوم موسی صدر شنیدم و بعد در کتاب خواندم که در معراج، نبی مکرم به قطاری از شتر برخورد کردند (این روایت در عوالم آمده است) پیامبر اکرم ایستادند. جبرئیل عرض کرد چرا ایستادید؟ فرمودند: تا این قطار شتر رد شود. گفت یا رسول الله این قطار شتر تا قیامت ادامه دارد، اگر بخواهید بایستید باید تا قیامت بایستید!
فرمود: بارش چیست؟ گفت: بارش فضائل علی بن ابیطالب است. یک شخصیتی که این همه کتاب راجع به او نوشته شده است، گوشهای از فضائلش است. این شخصیتی نیست که ما بتوانیم او را بشناسیم و در موردش قلم فرسایی کنیم و توصیفش کنیم.
باید توصیف او را به خود خدا واگذار کنیم. باید به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم واگذار کنیم. «الا بما وَصَفَهُ الله فَاَعلَنِ الی المَلَا انَّ علیّا مِنَ المَعنییّین! انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت». این علی است. خدا اینطور توصیفش کرده است.
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی» ذیل همین آیه کتاب مفاتیح الغیب فخر رازی، بخوانید. تو نمی توانی توصیف کنی. و قوله تعالی: «انما ولیکم الله و رسوله…» و قوله «افمن کان مومنا کمن کان فاسقا…»
معرف امیرالمومنین کیست؟ خصائص ذاتی علی است که پیامبر اکرم به آن اشاره کرده است. «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».
«علی مع الحق و الحق مع علی یدور»، چنین روایتی راجع به عمار هم هست، عمار مع الحق و الحق مع عمار. پس عمار شد هم ردیف علی! نه …
دنباله اش را بخوان. نسبت به عمار دارد یدور مع الحق، عمار یدور مع الحق است. اما علی چه؟ الحق یدور معه !! الحق یدور مع علی! نه اینکه علی یدور مع الحق باشد! وقتی که چنین شخصیتی شد، خدا باید او را معرفی کند، پیامبر باید حقیقتش را بیان کند .
آقای عقّاد چند ماه قبل مقالهای راجع به ابن رومی نوشته بود، ابن رومی از علمای قرن سوم است و کتاب ها پر از شرح حال ایشان است. خصائص فوق العاده ای هم ندارد ابن رومی. در عین حال وقتی که همین عباس محمود عقّاد این مقاله را راجع به ابن رومی قرن سوم نوشت، آنقدر ردیه بر آن نوشتند !!چرا؟ که آقا تو از کجا چنین شخصیتی را می شناسی؟ تو کجا و ابن رومی کجا؟ تو با این مقاله حقش را ادا نکردی و به او ظلم کردی.
خب عباس محمود عقاد راجع به ابن رومی که مقاله می نویسد و مال قرن سوم است، اینقدر به او ایراد می گیرند. این آقا نسبت به ابن رومی نتوانست چیزی بنویسد، آن هم که نوشت مورد انتقاد قرار گرفت. چطور میتواند بشناسد شخصیتی را که ممصوص بذات الله است. چطور میتواند بنویسد از شخصیتی که ان علیا قطب رحی الحق، یدور الحق معه.
حالا می خواهم یک تیر خلاص هم به خود هم بزنم.آقای اعظمی، من از نجف آمدم به قصد دیدن کتابت راجع به امیرالمومنین علیه السلام، اگر در کتابت مثل عقاد حرکت کردی و رفتار کردی، اصلا نمی خواهم کتابت را ببینم. ان کنت قد اتبعت فی تالیفک طریقه العقاد ، فارانی … تا اصلا وقت خرج نکنم! نمیخواهد کتابت را بیاوری. و ان اتبعت فی کتابک سیره السلف، اگر روش قدما را پیش گرفتی، واعتمدتَ فی بحثک علی کتاب الله و سنه نبیه، ممنون تو هستم و کتاب را اگر به من بدهی مطالعه می کنم.
استاد اعظمی گفت: نه نه نه!! آقای امینی! مطمئن باشید روش من روش عباس محمود عقاد نیست. روش سلف است. انا صِرتُ فی کتابی علی کتاب الله و سنت رسوله!
و از تو هم ممنونم اگر کتاب من را مطالعه کنی. بعد اگر چیزی هم من از دست دادم ، شما اضافه کنید .
بعد اشاره کرد به بچه هایش که بروید کتاب را بیاورید آقای امینی ببیند.
گفتم: شما چکار کرده ای در این کتابت؟
گفت: قمتُ بِتحلیلِ شخصیه امام علی شرحا و بیانا فی الکلام فی اربعه احادیث!
اصلا کتاب من محور چهار تا حدیث است. این چهار تا حدیث را محور قرار دادم و بعد شروع کردم تحلیل و تفسیر و بیان.
گفتم کدام حدیث است؟ گفت حدیث اول، قوله علی مع الحق والحق مع علی یدور الحق حیث ما دار.
گفتم این فضیلتی برای امیرالمومنین است؟ گفت بله! دیگری چنین چیزی ندارد. گفتم راجع به عمار هم که هست! مصادرش را برایش آوردم. عمار مع الحق! ماند. سرش را انداخت زیر و به فکر فرو رفت. بعد سر برداشت گفت شیخنا یک چهارم کتاب من را زدی!
کتاب من چهار رکن داشت که اولی اش همین حدیث بود. تو زیر آبش را زدی و از بین بردی آن را، نَصَفتَ رُبعَ البحث بحدیثک! با همین یک کلمه یک چهارم کتابم را از بین بردی!
یک سال من پای این کار کردم و زحمت کشیدم و از بین بردی!
آقای امینی گفت : لا، بل احییتُ لکَ کتابک! نه! کتابت را من زنده کردم. و اظهرتُ لک بالحدیث الذی ذکرتُه ما خَفِیَ عنک و عن الصحابه! چیزی را من برایت ظاهر میکنم که هم از تو مخفی بود و هم از صحابه!
چه به ما گفتی؟ چیزی که اصلا به ذهن ما هم خطور نمیکرد. ما احلاه! چقدر شیرین است. من شرحٍ و توضیحٍ یُقامُ له و لا یُقعَد
بین عرب ها رسم است . وقتی کسی یک شعر زیبایی می گوید ، یک حرف قشنگی می زند، همه از جا بلند می شوند و دوباره می نشینند (خدا رحمت کند صدر را )
یک آقایی در جمعی شعری گفت که ایشان از جا بلند شد دوباره نشست. این عالم سنی گفت این بیانت راجع به علی مع الحق طوری بود که باید برای این بیان همینطور ایستاده بود و ننشست ! یقام له و لا یقعد
حالا ما می خواهیم راجع به غدیر صحبت کنیم . این است صاحب غدیر. اعتراف کنیم به عجز !!!!
علی بن ابی طالب کیست؟ نمی دانیم .
جز آن بیانی که خداوند نسبت به ایشان دارد و پیامبر اکرم. اگر از این ها تخطی کردید، نه خودتان علی را شناخته اید و نه توانسته اید علی را بشناسانید. ظَلّوا و اَظَلّوا.
این هایی که از علی فاصله گرفتند و علی را ندارند، چه دارند؟ این هایی که علی را دارند، چه ندارند؟
یحسبون انهم یحسنون صنعا
ریش دارد ، نماز جماعت و نماز جمعه می خواند. خطبه می خواند، حدیث می گوید. ریش دارد اما ریشه ندارد! آن چه دینی است که امامش در محراب صبع بجای تسبیحات، هفتاد مرتبه علی را لعن کند؟ و نماز عشاء باز هفتاد مرتبه علی را لعن کنند! این دین است؟ این چه دینی است که استاد اخلاقش توی سرش بخورد آن اخلاقش، بعد از وعض و ارشاد، استغفر الله زبانم لال، بگوید اللهم العن اباتراب و همه هم بگویند آمین!!
این دین نیست! از حق فاصله گرفتید. بعد می بینید علمای رجال می رسند به امثال این ها ، ثقه ثقه ثقه …
این دارد علی را در نماز لعن می کند! ! ثقه ثقه ثقه؟؟
جابربن یزید جُعفی استغفرالله نه لعن می کند، نه شراب می خورد، نه خلاف کاری ای دارد، می گویید این ضعیف است. هفتاد هزار حدیث از امام باقر ع، از نبی اکرم شنیده، همه اش را پاره می کنیم. مشکلش چیست؟
می گوید علی بن ابیطالب بر می گردد به دنیا. آن کس که به علی برمیگردد و علی را سب می کند را می گویید ثقه ثقه ثقه! و این که می گوید علی بن ابیطالب برمی گردد، می گویید چه؟ خب این مشکل شماست. دین را نشناختید! اسلام را نشناختید! آنی که علی را کنار گذاشته است، با علی مشکل ندارد. با خدا مشکل دارد.
کتاب نسایی که از صحاح سته است، در باب حج، بابا تلبیه (این را می گویم مراجعه کنید. گاهی از دستشان در می رود و بعضی از حرف ها را می زنند)، آنجا از سعید بن جُبیر از جناب ابن عباس نقل می کند که در زمان معاویه، عرفه ابن عباس رو کرد به عَساکَش. عساکش خودش سعید بن جبیر بود. می گوید مالی لا اری الناس یُلَبّون ؟؟ روز عرفه است. تلبیه مستحب است. چرا این همه حاجی یک نفرشان تلبیه نمی گوید؟ سعید بن جبیر گفت یخافون معاویه! از معاویه می ترسند. ایشان بخشنامه کرده است که کسی تلبیه نگوید. فخرج بن عباس من فسطاطه، ابن عباس از خیمه اش بیرون آمد و در خیمه ایستاد و با صدای بلند شروع کرد (لبیک اللهم لبیک و ان رغِمَ انفُ معاویه لبیک دماغ معاویه را به خاک می مالیم لبیک! اللهم العنهم فقد تَرَکوا السُّنَّهَ مِن بغض عَلی لبیک، خدایا لعنتشان کن، سنتشان را بخاطر بغض علی بن ابیطالب زیرپا گذاشتند. اینجا شارح نسایی آقای سِندی است. شرحش هم با خود نسایی است. پاورقی اش را نگاه کنید،این عبارت را توضیح می دهد. ترکوا السنه من بغض علی! توضیح می دهد که علی بن ابیطالب کان یتقید بالسنن.
علماء ! این عبارت یعنی چه؟ مولا پابند به سنت بود. و هولاء ترکوها سنت را. علی کان یتقید بالسنن و هولاء ترکوا السنن!
چرا؟ بغضا لعلی! به خاطر دهن کجی به امیرالمومنین، چه را رها کردند؟ سنت را رها کردند. آنوقت می گویید ما اهل سنت هستیم؟ این بزرگوار به سنت مقید بود و شما سنت را زیر پا گذاشتید. آنوقت می گویید ما رافضه ایم؟
اگر گفتیم غدیر، می شویم ضد دین؟ امروز عبارت ابن کثیر را نقل کردم! کسی که بگوید غدیر، کسی که بگوید امیرالمومنین ولی مسلمین است، پیامبری که ایشان را به عنوان ولی مسلمین تعیین کرده است، این از دین خارج است ! آنوقت خودتان دین دارید که خودتان می گوییدما سنت رسول الله را زیر پا گذاشتیم؟ روی این قضیه فکر کنید.
بعضی فکر می کنند غدیر ابتکار شیعه است. نه! ابتکار شیعه نیست. غدیر مال همه است. در جمعی که در تبریز بود ظاهرا که برادران اهل سنت هم بودند، ائمه ی جمعه هم نشسته بودند، در چند سال گذشته، من عرض کردم که فکر کردید جریان غدیر مال شیعه است؟ شیعه افتخار این را دارد که پشتیبانی میکند و حمایت می کند. اگر تعبیر من درست باشد، ساپورت می کند و ترویج می کند. ولی غدیر فقط مال شیعه نیست. مگر در روز غدیر در آن سال که ۱۰۰ هزار نفر نه ۵۰ هزار نه ۱۰ هزار نه ۵ هزار نفر بودند، این ها همه شیعه بودند؟ شما که می گویید شیعه از زمان صفوییین راه افتادند!
شما که می گویید در زمان عبدالله بن سبا بوده است، پس می گویید در زمان پیامبر نبوده است. پس زمان پیامبر ایشان سه بار فرمود اُذَکِّرُکُمُ الله فی اهل بیتی. این را مسلم دارد. این را در روز غدیر فرمودند. غدیر مخاطبش کیست؟ همه ی مسلمین است. بعد من این جمله گفتم که : آقایان ! من نمیگویم فرض کنید ولایت غدیر. فرض کنید! ولی می خواهم بگویم چرا از کنار غدیر این قدر ساده می گذرید؟ مگر این کتاب مسلم نیست؟ مگر این قضیه را در فضائل امیرالمومنین نیاورده است که زید ابن ارغم می گوید جَمَعَنا بماءٍ یُدعی بِخُمّ!! آنجا ما را جمع کرد. بعد سخنرانی کرد! بعد هم فرمود انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله، بعد سه بار فرمود اذکرکم فی اهل بیتی. پس قضیه ی تجمعی که در روز ۱۸ سال ۱۰ بوده است ، محورش اهل بیت بوده اند. پیامبر راجع به اهل بیت چه فرموده است؟ اینها را در ردیف قرآن قرار داده است. کمی فکر کنید! چرا از کنار قضیه ساده می گذرید؟ چرا هر کس می خواهد علم این جریان را بپا کند فورا متهم به رفض و بی دینی می کنید؟ چرا؟
یک مقدار فکر کنید، آنوقت ببینید چقدر از حق فاصله گرفته اید و کسانی که احیاگر غدیر و مروج غدیر هستند، چقدر به حق نزدیکند.