جلسه‌ی سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

نشست سوم: «شیوه‌های پرداخت یارانه»

اساتید: حجت الاسلام حسین افشار-دکتر جواد اقدس طینت

حجت‌الاسلام افشار
این جلسه در خدمت آقای دکتر جواد اقدس طینت هستیم و در مورد یارانه و شیوه‌های پرداخت یارانه صحبت خواهیم کرد.
قرار است در مورد طرح دولت که حذف ارز ترجیحی است و حواشی آن از منظر یارانه‌ها و شیوه‌های مختلف پرداخت یارانه صحبت شود.
دکتر اقدس طینت
ما به دنبال رد و یا حمایت از این طرح نیستیم. فقط توضیحاتی را ارائه خواهیم کرد و بر اساس این توضیحات افراد می‌توانند قضاوت کنند که این سیاست در حال اجرا، کجا مفید و درست است و کجا نیازمند اصلاح است و چه روش‌هایی می‌تواند جایگزین آن باشد.
تأکید دارم که موضوع را به‌طور کامل نمی‌توان مورد بررسی قرار داد و برای تکمیل آن دوستان می‌توانند به کتاب‌های اقتصادی مراجعه کنند.
دخالت دولت در اقتصاد
یارانه از جنس دخالت دولت در اقتصاد است. دولت یکسری اهدافی دارد و بر اساس آن اهداف می‌خواهد برنامه‌ریزی کند و به‌ناچار دخالتی را در اقتصاد انجام می‌دهد تا به اهداف موردنظر خود برسد.
برای اینکه بتوان سیستم پرداخت یارانه را قضاوت کرد، لازم است بدانیم که آیا دولت در اقتصاد باید دخالت کند یا خیر؟
دو روش مدیریتی
برای توضیح این موضوع از یک تمثیل استفاده می‌کنم. اقتصاد شبیه کیکی است که گروهی با کمک یکدیگر می‌خواهند آن را بپزند و در آخر هرکس سهم خود را بردارد. با دو روش می‌توان پختن کیک را مدیریت کرد:
روش اول: برنامه‌ریزی مرکزی
یک روش این است که یک شخص به‌عنوان برنامه‌ریز مرکزی وجود داشته باشد و فرمان دهد. مثلاً بگوید فرد الف آرد بیاورد، فرد ب حرارت آتش را تنظیم کند، فرد ج شکر بیاورد و … همه افراد را مدیریت می‌کند تا کیک پخته شود. در این فرایند هدف این است که کیکی مطلوب با طعم و حجم عالی تهیه شود و به‌صورت عادلانه بین افراد تقسیم شود.
شرط مدیریت، شناخت استعداد و توانایی افراد
شخصی که می‌خواهد مدیریت مرکزی داشته باشد تا این کیک به‌خوبی پخته شود و عادلانه نیز تقسیم شود، شرط اینکه بتواند برنامه‌ریزی خوبی را داشته باشد و کار را به اهلش بسپارد (قبول داریم که اگر کار به اهل آن سپرده شود احتمال اینکه کیک خوب از کار درآید بالا است) شرطش این است که آن مدیر از استعدادها و توانایی‌های این افراد اطلاع داشته باشد.
دقت بفرمایید، می‌خواهم یک مسئله اساسی را مطرح کنم. ریشه شکست دولت در برنامه‌ریزی اقتصاد این است که اطلاعاتی وجود ندارد؛ یعنی آن اطلاعات مرکزی که باید وجود داشته باشد تا شما بتوانید کار را به اهلش بسپارید و کار را به شکل خوب دربیاورید، چنین اطلاعاتی وجود ندارد.
اگر در یک جمع محدود و کوچک باشیم، افراد همدیگر را می‌شناسند، مثلاً من می‌دانم که آقای الف درزمینهٔ آرد تخصص دارد، آقای ب درزمینهٔ شکر تخصص دارد و همچنین سایر افراد را می‌شناسیم و می‌توان نظارت را راحت‌تر انجام داد.
در جامعۀ میلیونی، امکان شناخت استعداد افراد وجود ندارد
اما در یک جامعه بزرگ که تعداد افراد میلیونی هست، من چگونه می‌توانم تشخیص بدهم که فلان فرد چه تخصصی دارد؟ ممکن است به او بگویم شما آرد را پیگیری کن، در حالیکه از آرد متنفر است و قبول نمی‌کند. من از کجا باید تشخیص بدهم که این شخص راست می‌گوید یا از روی تنبلی حرف می‌زند؟ چگونه باید راست و دروغ افراد را تشخیص داد؟
دقت بفرمایید، ما تجربه برنامه‌ریزی مرکزی را در اقتصادهای کمونیستی داشتیم. به این صورت که یک حزب مرکزی در بالا بوده و مشخص می‌کرده که در فلان منطقه این مقدار آهن باید کنترل شود، این مقدار چوب، گندم و… باید تولید شود.
در مواردی به‌طرف می‌گفتند: «در انتهای سال صد کیلو کره باید تولید کنی»؛ ولی تمام توان او به پنجاه کیلو بیشتر نرسیده است. زمانی که مواخذه می‌شود، هزار و یک دلیل می‌آورد تا خودش را تبرئه کند. سایر زیرمجموعه‌ها نیز همین‌گونه است.
بنابراین شما نمی‌توانید کنترل کنید که چه کسی راست و چه کسی دروغ می‌گوید. از آن مهم‌تر اینکه این فرایند، فرایند تولید بود؛ اما در زمان توزیعِ کیک چه‌کاری باید انجام دهیم؟ یک نفر ادعا دارد که من نیاز بیشتری دارم و یک نفر فلان قسمت خاص از کیک را می‌خواهد.
اگر در برنامه‌ریزی مرکزی آن اطلاعات وجود داشت و نظارت‌پذیر بود، اگر شما توان و استعداد تولیدی افراد را می‌شناختید، اگر نیاز واقعی افراد را بشناسید و بتوانید در دوران گوناگون تغییر ایجاد کنید، اگر چنین اطلاعاتی وجود داشت نظام برنامه‌ریزی مرکز جواب می‌دهد؛ یعنی شما از بالا همه‌چیز را مشخص می‌کنید و به پایین دستور می‌دهید و تولید انجام می‌شود و توزیع هم بر اساس آن انجام صورت می‌گیرد.
اما چنین اطلاعاتی وجود ندارد و افراد سوءاستفاده می‌کنند؛ حتی اگر هشتاد درصد از افراد صادق باشند، همان درصد اندکی که صداقت ندارند و طوری وانمود می‌کنند که نیاز بیشتری دارند، کم‌کم اکثریت را خراب می‌کنند و انگیزه تولید را از بین می‌برند.
دقت بفرمایید، ما در مورد یک جامعه کوچک مثلاً پانصدنفره که دارای انگیزه‌های الهی، انگیزه‌های سازمانی و اینکه خودشان را وقف جامعه کرده باشند صحبت نمی‌کنیم؛ ما در مورد جامعه میلیونی صحبت می‌کنیم که احتمالاً با چنین انگیزه‌هایی نمی‌توان آن را مدیریت کرد. شما به یک ساختار مدیریتی و اطلاعاتی قوی نیاز دارید تا کار را به اهلش بسپارید و به هرکس مناسب با نیازش بدهید.
شعار کمونیستی عبارت است از: «از هر کس به‌اندازه توانش و به هرکس به‌اندازه نیازش»؛ از هرکسی به‌اندازه توانش باید کار کشید و به هرکس به‌اندازه نیازش داد.
این شعار، شعار بسیار زیبایی است. اگر می‌شد اجرا شود و تمام انسان‌ها به‌اندازه توانشان کار کنند، هیچ‌کس کم‌کاری نکند، به حقوق یکدیگر احترام بگذارند و هر کس متناسب با نیاز مصرف می‌کرد، این جامعه بسیار عالی است. تولیدات انبوه می‌شود، رفاه جاری می‌شود و جامعه‌ای عالی تبدیل می‌شود. اما متأسفانه چه در تئوری و چه در عمل، این سیستم کار نکرده است. تجربه در کشورهای کمونیستی نشان داده است که در این سیستم تولید شکل نمی‌گیرد.
البته در اینجا بحث‌های زیادی وجود دارد؛ مثلاً اتحاد جماهیر شوروی از طریق سیستم برنامه‌ریزی مرکزی توانست خودش را به یک ابرقدرت اقتصادی و نظامی تبدیل کند. این‌گونه نیست که برنامه‌ریزی مرکزی اصلاً به کار نیاید. اتفاقاً در ادبیات اقتصادی باید توضیح داده شود که برنامه‌ریزی اقتصادی کارآمد است ولی یکسری مقتضیاتی دارد. اگر قرار باشد که برنامه‌ریزی مرکزی کامل همه بازار را بگیرد، دیگر جواب نمی‌دهد؛ و لذا نتوانست از یک سطحی بیشتر قدرت را برای شوروی نگه دارد و شوروی ازنظر اقتصادی فروپاشید.
در بحث توزیع نیز هر کس می‌گوید: «من فلان مقدار نیاز دارم»؛ و شما هیچ معیاری برای توزیع عادلانه ندارید.
روش دوم: غیر مرکزی
روش دوم برای مدیریت کیک به این صورت است که فرض کنید اعلام شود: «چه کسی می‌تواند آرد را بیاورد؟» تعدادی دست بلند می‌کنند. از این افراد سوال می‌شود: «اگر این آرد را بیاوری، چه چیزی در مقابل می‌خواهی؟» فرض کنید می‌گوید: «من در مقابل پنج تکه از کیک را می‌خواهم.» شخص دیگر می‌گوید: «من همین کار را انجام می‌دهم ولی چهار تکه کیک می‌خواهم.» شخص دیگر می‌گوید: «من آردی با فلان ویژگی دارم و فلان تعداد کیک را می‌خواهم.» هرکسی متناسب با آن چیزی که دارد اعلام می‌کند که من فلان مواد را می‌آورم و این مقدار کیک را می‌خواهم.
در این سیستم شما با مفهوم قیمت‌های نسبی مواجه هستید؛ یعنی افراد به شما قیمت می‌دهند. در جامعه‌ای که پول وجود داشته باشد، همه افراد آورده‌های خودشان و آن چیزی را که می‌خواهند، با پول می‌سنجند. می‌گوید: «من دو کیلو آرد می‌آورم که مثلاً صد هزار تومان ارزش دارد و لذا باید پنج عدد کیک به من بدهید.»
در این سیستم اگر بخواهید کار را به کسی که ماهر است بسپارید، آیا قبول دارید آن‌کسی که پایین‌ترین قیمت را ارائه می‌دهد، درواقع از همه بیشتر در تولید مثلاً آرد مهارت دارد؟ کسی که از همه بهتر می‌تواند تخم‌مرغ را تهیه کند، آن‌کسی است که ارزان‌ترین قیمت را برای تخم‌مرغ پیشنهاد می‌دهد و کمترین سهم را از کیک می‌خواهد.
در این سیستم هیچ برنامه‌ریزی مرکزی وجود ندارد که مشخص کند چه کسی آرد می‌آورد، چه کسی تخم‌مرغ می‌آورد. افراد از طریق ارائه قیمت، با یکدیگر رقابت می‌کنند و آن‌کسی که پایین‌ترین قیمت را بدهد، درواقع در این رقابت برنده می‌شود و درواقع به‌نوعی کار به کسی سپرده شده است که مهارت بیشتری دارد.
دقت بفرمایید، کسی که بتواند با کمترین قیمت برای جامعه آرد تأمین کند، درواقع سرباز اقتصادی جامعه است و به قوام و قدرت یافتن جامعه کمک می‌کند.
تولید و توزیع هم‌زمان می‌شود
نکته جالب این است که در سیستم قبل مشکل توزیع داشتیم؛ یعنی باید تولید می‌کردیم و بعد به‌طور عادلانه تقسیم می‌کردیم. اما در سیستمی که مبتنی بر رقابت و قیمت هست، مرحله تولید و توزیع دو بخش جدا نیستند؛ هم‌زمان در همان مرحله تولید، توزیع نیز صورت می‌گیرد. در همان‌جایی که می‌گوید: «من دو کیسه آرد می‌آورم، مشخص می‌کند که چه تعداد کیک نیز می‌خواهد»؛ یعنی توزیع هم‌زمان با تولید است.
سیستم بازاری، سیستمی کارآمد است
ادبیات گسترده‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد اقتصادی که بر اساس سیستم بازاری کار می‌کند، به‌احتمال‌زیاد بسیار کارآمدتر از سیستم برنامه‌ریزی مرکزی خواهد بود؛ زیرا نیازی نیست که شما اطلاعات کاملی داشته باشید؛ زیرا اطلاعات در بین میلیون‌ها نفر انسان پخش است و آن‌ها خودشان تصمیم می‌گیرند، هر کس خودش را بهتر می‌شناسد، هر کس از استعداد و نیاز خود بهتر آگاه است. شما فقط کافی است که یک کلیات منظمی را داشته باشید تا این افراد به سمت پایمال کردن حقوق یکدیگر نروند، امنیت برقرار باشد، حقوق و مالکیت برقرار باشد، اطلاعات بازار شفاف باشد و انحصار نباشد. لازم نیست شما در قیمت دخالت کنید. درواقع قیمت، چراغ‌راهنمای تولید شما است؛ یعنی قیمت مشخص می‌کند که چه چیزی تولید شود و چه چیزی مصرف شود، چه کسانی تولید کنند و چه کسانی مصرف کنند.
از جزئیات و پیچیدگی‌های سیستم مبتنی بر نظام قیمت‌ها و بازار گذر می‌کنیم. در اینکه احتمالاً برای ما کارایی اقتصادی می‌آورد شکی نیست. درباره برخی از مصادیق باید صحبت کنیم که مثلاً اگر فردی معلول است و نمی‌تواند کار کند، آیا باید از گرسنگی بمیرد؟! آیا سهمی از آن کیک ندارد؟! افراد فقیر در این سیستم چه جایگاهی دارند؟ آیا فقط ثروتمندان هستند که می‌توانند تولید کنند و از این کیک بهره‌برداری کنند؟ درباره این‌ها بحث می‌شود و باید در مورد آن صحبت کنیم.
بدترین نوع یارانه، یارانه فراگیر است
نکته اساسی در مورد یارانه این است که بدترین نوع یارانه، دادن یارانه به‌صورت فراگیر از طریق کاهش قیمت کالای موردحمایت است.
فراگیر یعنی شما به همه یارانه می‌دهید. از چه طریق؟ مثلاً یک کالایی را که باید به شکل اقتصادی، قیمتی در بازار داشته باشد تا توازن را در اقتصاد برقرار کند، شما به دلایلی قیمت آن را کاهش می‌دهید. وقتی‌که قیمت را کاهش دادید، یعنی در بازار قیمت را کاهش دادید. این درواقع بدترین نوع از یارانه دادن است. ارتباط این با مقدمه‌ای که عرض شد این است که چون در سیستم اقتصاد مبتنی بر بازار که کار به کاردان سپرده شود و حداکثر تولید صورت گیرد، قیمت‌ها چراغ‌راهنما هستند. مثل چراغ‌راهنمایی رانندگی که اعلام می‌کند: «شما که این استعداد را داری بیا و شمایی که این استعداد را نداری نیا.» چنین سیستم اقتصادی به مصرف‌کننده می‌گوید: «شما که توانسته‌ای کار کنی و قدرت خرید به دست بیاوری، شما می‌توانی بخری و شمایی که نتوانستی کار کنی و لذا قدرت خرید نداری، شما نخر.»
مداخلۀ قیمتی نظم اقتصاد را به هم می‌زند
زمانی که شما در قیمت مداخله می‌کنید، نظم اقتصادی را به هم می‌زنید. گویا در کار چراغ‌راهنما مداخله کردید. افرادی که نباید می‌آمدند، می‌آیند و افرادی که باید می‌آمدند، دیگر نمی‌آیند.
شما قیمت کالا را پایین می‌آوری، لذا اسراف صورت می‌گیرد، قاچاق صورت می‌گیرد، زنجیره تولید به هم می‌خورد و کلی تبعات اقتصادی به دنبال دارد که کارایی اقتصادی را پایین می‌آورد و قدرت جامعه را کاهش می‌دهد.
بحث درباره قیمت بود و اینکه شما در قیمت نباید مداخله کنید. احتمالاً اصطلاح «بازار آزاد» را زیاد شنیدند. فکر می‌کنید در بازار آزاد چه چیزی آزاد است؟ آیا آزادی به این معنا است که همه حق یکدیگر را می‌خورند؟ خیر، شما اگر به ادبیات اقتصادی نگاه کنید، می‌بینید که بازار آزاد جایی است که در آن قیمت‌ها آزاد است. قیمت‌ها می‌توانند بالا و پایین بروند؛ اما دروغ و انحصار به‌شدت کنترل می‌شود.
اتفاقاً در بازاری که دروغ وجود داشته باشد، به معنای واقعی بازار آزاد شکل نمی‌گیرد. این خودش دارای ادبیات زیادی است.
برنامه‌ریزی مرکزی را توضیح دادیم. به برنامه‌ریزی مرکزی «نظم بالا به پایین» می‌گویند و به برنامه‌ریزی غیر مرکزی که از طریق بازار همه‌چیز کنترل می‌شود، «نظم پایین به بالا» می‌گویند.
نظم بازاری، نظمی است که از دل کوچه‌بازار می‌جوشد. نظمی ایجاد می‌شود که وقتی شما نگاه می‌کنید، می‌بینید که نظم جاری است. شاید کسی این نظم را به وجود نیاورده است، ولی این نظم به خاطر بستر مناسب به وجود آمده است.
برنامه‌ریزی مرکزی، کمک‌کار برنامه‌ریزی غیر مرکزی
در این زمینه استدلال می‌شود که بازار آزاد اگر بخواهد به شکوفایی برسد، نیازمند برنامه‌ریزی مرکزی است. دقت داشته باشید، شما با برنامه‌ریزی مرکزی نمی‌توانید اقتصاد را کنترل کنید ولی اتفاقاً با برنامه‌ریزی مرکزی می‌توانید یک بازار غیرمتمرکز، یک برنامه‌ریزی غیر مرکزی را فراهم کنید تا خوب کار کند.
پس هدف از برنامه‌ریزی مرکزی چیست؟ می‌گویند: «هدف از برنامه‌ریزی مرکزی نباید این باشد که اقتصاد را کنترل کند، قیمت را کنترل کند، کالا را تولید کند و خودش کالا را توزیع کند. بلکه باید تا جایی که امکان دارد، این را به دست مردم بسپارید.» اتفاقاً قدرت درجایی به وجود می‌آید که شما این را به دست مردم بسپارید.
آیا برنامه‌ریزی مرکزی نباید وجود داشته باشد؟ برنامه‌ریزی مرکزی باید وجود داشته باشد تا شرایطی را مهیا کند که آن برنامه‌ریزی غیرمتمرکز بتواند خوب کار کند. شما برنامه‌ریزی متمرکز دارید، اما برای اینکه برنامه‌ریزی غیرمتمرکز شما خوب کار کند، برای اینکه بازار شما خوب کار کند.
به نظر می‌رسد این ادبیات اقتصادی مبتنی بر بازار، تجانس و سنخیت زیادی با ادبیات اقتصادی اسلامی دارد. در ادبیات دینی ما کدام برجسته‌تر است؟ آیا مداخله حکومت دینی در قیمت‌ها است؟ آیا پیامبر صلی‌الله علیه و آله، ائمه علیهم‌السلام و حضرت علی علیه‌السلام در بازار که راه می‌رفتند، اگر می‌دیدند که قیمت یک جنسی گران یا ارزان است، آیا برای تغییر قیمت تذکر می‌دادند؟ آیا ما چنین چیزی را داریم؟
واقعیت این است که من ـ بااینکه دکترای اقتصاد اسلامی را خواندم ـ جایی چیزی را ندیدم. البته دریکی از همایش‌ها یک از دوستان گفت: «من درجایی دیدم که حضرت علیه‌السلام مداخله قیمتی نیز کردند.» قرار بود که شواهدش را بفرستد ولی نفرستاد؛ اما به نظر من چنین شواهدی نداریم یا بگوییم ما ندیدیم و یا اینکه بگوییم برجسته نیست.
اما در مدل کنترل دروغ (نه کنترل قیمت) می‌بینیم وقتی‌که حاکم اسلامی در بازار قدم می‌زند، قیمت‌ها را کنترل نمی‌کرده؛ ولی دروغ‌گویی را کنترل می‌کرده. اگر جنس بالا و پایین می‌داشت، تذکر می‌دادند، اگر جنس طوری چیده شده بود که باعث فریب مشتری بود، تذکر می‌دادند.
ادبیات مدرن اقتصادی امروز نیز مبتنی بر همین است. می‌گوید: «شما قیمت‌ها را آزاد قرار بده، مردم خودشان چانه‌زنی را انجام می‌دهند و بهترین خرید را خواهند داشت. ولی شما باید شرایط را فراهم کنی تا دروغ کنترل شود. اگر شما بتوانی دروغ را کنترل کنی، اقتصاد به آن شکوفایی خودش می‌رسد.»
اشتباه در روش مدیریت اقتصادی کشور
متأسفانه به نظر می‌رسد که در اقتصاد جمهوری اسلامی، راه را اشتباه رفتیم؛ یعنی معمولاً ما تلاش داریم قیمت‌ها را کنترل کنیم و از طرف دیگر به‌هیچ‌وجه نتوانستیم دروغ را کنترل کنیم. مثلاً شما اگر اطلاعات مندرج بر روی یک قوطی کنسرو را بخوانید، مثلاً نوشته شده: «فاقد مواد نگه‌دارنده»، همچنین مهر استاندارد نیز دارد، آیا افراد حقیقتاً به آن اطمینان می‌کنند؟ یک اقتصاد صحیح این است که شما اعتماد کنید. اصلاً مهم نیست که قیمت این کنسرو ده هزار تومان است یا صد هزار تومان، این برمی‌گردد به قدرت چانه‌زنی خریدار، فروشنده، تولیدکننده و مصرف‌کنندگان. مهم این است بگویند: «شما هر آنچه را که بر روی کالا نوشته‌ای، اگر ثابت شود که دروغ گفته‌ای، جریمه بسیار سنگین و تبعات بسیار منفی برای شما خواهد داشت.» بنابراین شما در قیمت دخالت نکن و اقتصاد را از طریق کنترل دروغ مدیریت کن.
اما سراغ بحث اصلی خودمان که یارانه بود برویم. دولت‌ها به دلایل مختلف تصمیم می‌گیرند یارانه بدهند. دلایل توسعه‌ای، دلایل حمایت از فقرا، حمایت از نیازمندان و … . برخی از کالاها هستند که در اقتصاد دارای ادبیات هستند که با ادبیات شکسته بازار در مورد آن صحبت می‌شود. برخی از کالاها هستند که برای جامعه بسیار مفید هستند ولی نظام قیمتی نمی‌تواند به‌اندازه کافی کالا را برای جامعه تأمین کند. مثلاً آموزش‌وپرورش که دارای اهمیت زیادی است و در بلندمدت برای جامعه بسیار مفید است، ولی شاید نظام بازار به‌خوبی نتواند آموزش‌وپرورش را سامان دهد. به همین خاطر می‌گویند: «دولت در آموزش‌وپرورش دخالت داشته باشد.»
مداخلۀ قیمتی استثنا دارد
یک نکته‌ای را دراین‌بین من توضیح بدهم. بازاری‌ترین اقتصاددانان اعتقاد دارند که دولت در هیچ‌چیزی نباید دخالت کند اما در یک‌چیز باید دخالت کند و آن آموزش‌وپرورش است. البته امنیت و نظم نیز این‌گونه است. اتفاقاً از آن کالاهایی که بازاری‌ها تقریباً اعتقاد دارند که دولت باید در آن دخالت کند، فراهم کردن آموزش و یارانه دادن به آموزش است.
مجدد تأکید کنم که از سیاست‌های اشتباهی که در جمهوری اسلامی وجود دارد که به جمهوری اسلامی آسیب خواهد زد، غفلت از یارانه دادن به آموزش‌وپرورش است و کاهش کیفیت آموزش‌وپرورش و تبعیض بزرگی است که در آموزش‌وپرورش ما وجود دارد.
یارانه دادن برای نان واجب است، باید یارانه بدهیم. اما تحقیقات ثابت کرده است که چه چیزی درواقع فقرا را از فقر درمی‌آورد؟ یکی از چیزهایی که به‌شدت اثرگذار است، آموزش است؛ یعنی شما اگر بچه‌های خانواده‌های فقیر را خوب آموزش بدهید، این‌ها اگر مدارک تحصیلی و توانمندی‌های خوبی را به دست بیاورند، خودشان می‌توانند برای خودشان تولید و ثروت آفرینی کنند و از طبقه اجتماعی فقیر و کم‌درآمد به یک طبقه پردرآمد ارتقا پیدا می‌کنند.
ما در جمهوری اسلامی به خاطر معاشی که وجود دارد، حواسمان به نان هست که باید باشد؛ اما حواسمان به آموزش و پروش نیست. شما می‌دانید که آموزش مدارس دولتی ما که مردم فقیر، آسیب‌پذیر و یا متوسط به پایین مجبور هستند بچه‌هایشان را به این مدارس بفرستند، به‌شدت ضعیف است؛ این در حالی است که مثلاً در آمریکا بهترین مدارس، مدارس دولتی هستند. اما در ایران برعکس است؛ بهترین مدارس، مدارس غیرانتفاعی است. این کار بسیار اشتباهی است و در طولانی‌مدت باعث می‌شود فقر در طبقه فقیر ثبات پیدا کند.
بحث ما این بود که دولت به دلایلی تصمیم می‌گیرد که به یک کالا یارانه دهد، یارانه دادن به شیوه‌های مختلفی امکان‌پذیر است. یک حالت این است که می‌گویند: «یارانه نقدی پرداخت می‌شود.» درواقع به‌حساب افراد پول واریز می‌شود تا هرآن چه که لازم دارند را بخرند.
شما در مورد یارانه نقدی می‌توانید فقط افراد فقیر را شناسایی کنید و فقط به افراد فقیر یارانه بدهید و همچنین می‌توانید حساب همه افراد را شارژ کنید.
یارانه باید بر اساس مصالح تقسیم شود
زمانی که دریکی از دولت‌ها هدفمندی یارانه‌ها انجام شد، شیوه دوم انتخاب شد؛ یعنی یارانه نقدی ۴۵ هزارتومانی به‌حساب همه مردم واریز شد؛ استدلال آن‌ها این بود که این مبلغ بیت‌المال است و بیت‌المال باید بین همه مردم تقسیم شود.
من مخالف هستم و چنین حرفی را قبول نمی‌کنم. می‌گویم: «این یارانه که قابل‌تقسیم است، در اختیار حاکم اسلامی است و متناسب با مصالح باید تقسیم گردد»؛ یعنی حق همه افراد نیست. در اینجا استدلال‌های زیادی وجود دارد که به نظر من اشتباه است. دادن یارانه به همه اشتباه است. یارانه باید در راستای توسعه و در راستای حمایت از فقرا پرداخت شود.
شیوه دوم این است که شما به‌جای اینکه پول نقد بدهید، کوپن کالا بدهید؛ یعنی اعلام کنید که شما در ماه و یا سال، فلان مقدار سهمیه نان، آرد و روغن دارید؛ و فقط به فقرا و یا عموم جامعه بدهید.
من در اینجا اعتقاد دارم که دادن آن به عموم جامعه احتمالاً مصلحت نیست؛ مگر اینکه مثلاً به دلایل روانشناسی و سیاسی بخواهیم این مبلغ را بدهیم؛ و یا حداقل این‌گونه بدهیم که مثلاً ۹۰ درصد آن را به فقرا و نیازمندان و در راستای توسعه جامعه خرج کنیم و بخش کوچکی از آن را با توضیحاتی که وجود دارد، می‌شود به همه پرداخت کرد. ولی بخش عمده را نباید به همه بدهیم.
پرداخت کوپن شیوه‌ای مرسوم در دنیا
بنابراین شیوه اول، پرداخت نقدی و شیوه دوم دادن کالا و یا کوپن است. ما معمولاً از کوپن تلقی بدی داریم، ولی کوپن یک شیوه بسیار مرسوم است و در تمام دنیا استفاده می‌شود و تلقی بدی نیز ندارد. البته باید کوپن قابل خریدوفروش باشد. چرا؟ چون ممکن است به من روغن گیاهی بدهند و من به دلایل پزشکی اجازه استفاده از روغن گیاهی را نداشته باشم؛ اگر نتوانم کوپن خودم را بفروشم، درواقع کوپن برای من کارایی ندارد. ولی ممکن است یک نفری باشد که روغن گیاهی برای او کاملاً مفید است، اگر من بتوانم کوپن خودم را به آن شخص بفروشم و در عوض یک سهمیه‌ای یا پولی از ایشان بگیرم، کوپن برای هر دو نفر مفید است. بنابراین دلال‌های کوپن و بازار خریدوفروش برای کوپن اصلاً بازار بدی نیست و در راستای افزایش کارایی اقتصادی خواهد بود.
پرداخت یارانه از طریق کاهش قیمت، بدترین شیوه در پرداخت یارانه
شیوه سوم در دادن یارانه‌ این است که کالایی را که فکر می‌کنید نیاز است مصرف آن در جامعه بیشتر شود تا فقرا بتوانند تهیه کنند، قیمت آن را باید به نحوی پایین بیاورید. دولت یا از بخش خصوصی به قیمت گران می‌خرد و ارزان‌تر به افراد می‌دهد؛ یا خود دولت تولیدکننده آن کالا است و مثلاً می‌تواند صادر کند و یا می‌تواند به قیمت بالاتر بفروشد؛ اما تصمیم می‌گیرد که نصف قیمت به مردم دهد.
این شیوه سوم از توزیع یارانه، بدترین نوع از دادن یارانه است. درواقع شما از طریق کاهش قیمت آن کالا، یارانه فراگیر می‌دهید.
تورم نشان از وجود مشکل در سیستم اقتصاد است
ممکن است برخی سوال کنند اینکه گفته می‌شود: «اسلام با مداخلۀ قیمتی خیلی همدل نیست، آیا به این معنا است که ما برای هر نوع قیمت‌گذاری در بازار ارزش و تقدس قائل هستیم؟»
من با یک مثال این را توضیح می‌دهم. یک دماسنج در اتاقی که دمای آن بسیار بالا است را در نظر بگیرید؛ دمای اتاق به حدی است که افراد داخل اتاق اذیت می‌شوند و فرض کنید که یک عده‌ای نیز بیمار هستند. آیا فردی که ناظر بیرونی است ـ مثلاً دیدگاه اسلامی یا دیدگاه انسانی ـ باید بگوید: «این طبیعی است. دما بالا است و اگر یک عده از بین رفتند طبیعی است»؟ خیر، اینکه ما می‌گوییم در قیمت مداخله نکنید، اصلاً به معنای پذیرش تبعات منفی آن قیمت بالا نیست.
دقت بفرمایید، وقتی دماسنج دمای بالایی را اعلام می‌کند، در واقع صادقانه به شما می‌گوید که هوای اتاق گرم است. به همین صورت وقتی‌که در بازار قیمت کالا و خدمات بالا می‌رود یا قیمت کالا و خدمات در حال افزایش است، این نظام قیمت در واقع صادقانه به شما می‌گوید که در نظام اقتصادی شما مشکلی وجود دارد که قیمت‌ها در حال افزایش است.
آیا می‌توان گفت: «قیمت‌ها افزایش پیدا کند، ما کار به این کارها نداریم؛ آن کارگری که قدرت خرید ندارد، مشکل خودش است، باید زحمت می‌کشید و مثل سایر ثروتمندان قدرت خرید به دست می‌آورد و باوجود افزایش قیمت‌ها، قدرت خرید خودش را حفظ می‌کرد»؟ خیر، اینکه ما می‌گوییم که در نظام قیمتی مداخله صورت نگیرد، به این معنا است که شما وقتی دیدید که دماسنج دمای بالا را نشان می‌دهد، شما نمی‌توانید دماسنج را دست‌کاری کنید. اگر دماسنج را دست‌کاری کنید و به‌جای پنجاه درجه، تنظیم کنید که سی درجه را نشان دهد، این فرقی را ایجاد نمی‌کند. دمای اتاق پنجاه است و شما هرچقدر که دماسنج را تغییر دهید، تغییری در واقعیت ایجاد نمی‌شود و اتاق گرم است.
با علت مشکل مقابله کنیم، نه با دماسنج!
شما هرچقدر در قیمت‌گذاری‌ها تغییر ایجاد کنید، آیا وضع فقرا بهتر می‌شود؟ آیا وضع کارگران بهتر می‌شود؟ خیر، اتفاقاً ما می‌گوییم: «اگر دماسنج دمای بالایی را نشان می‌دهد، نشان از این است که در اتاق شعله‌ای روشن است که گرما ایجاد می‌کند.» در نظم بازار یک اختلالی وجود دارد که این‌چنین تبعات منفی قابل‌مشاهده است. شما باید نسبت به آن تبعات منفی حساس باشید و مشکل را از ریشه حل کنید.
بازار اصلاً مقدس نیست، بازار ابزار است، بازار مثل یک آچارفرانسه است که خیلی از جاها کار می‌کند و خیلی از جاها کار نمی‌کند. شما نمی‌توانید بگویید: «من طرفدار آچارفرانسه هستم.» اگر کسی چنین حرفی را بگوید، مضحک است. شما می‌توانید علاوه بر آچارفرانسه، از سایر ابزارآلات نیز استفاده کنید. کسی که بگوید: «من طرفدار برنامه‌ریزی مرکزی هستم.» این حرف نیز اشتباه است. شما نمی‌توانید طرفدار ابزار باشید. کسی نمی‌تواند بگوید: «من طرفدار دماسنج هستم.» ابزار فقط صادقانه به شما وضعیت را نشان می‌دهد که دارای مشکل هست یا نیست و شما اگر به فکر فقرا هستی، برو مشکل را حل کند.
به این قضیه نمی‌پردازیم که قضیه خلق پول، اینکه قدرت خرید در جامعه ما مدام در حال افزایش یافتن است، این‌ها همگی نیازمند توضیحات است. این پولی که خلق می‌شود، طبقه کارگر برای خودش خلق نمی‌کند، اتفاقاً طبقه ثروتمند، طبقه‌ای که به رانت بانکی دسترسی دارد، از این استفاده می‌کند. این موارد را می‌توان کاملاً توضیح داد که چگونه باعث انتقال ثروت از فقرا به سمت ثروتمندان می‌شود و شما چگونه تبعات در بازار به شکل افزایش قیمت قابل‌مشاهده است.
ریشه تورم باید خشک شود، نه علایم تورم
همه از اینکه قیمت‌ها افزایش پیدا می‌کند ناراحت هستیم ولی راه‌حل مبارزه با قیمت، مبارزه با دماسنج نیست. راه این است که بخاری را خاموش کنید. بخاریِ تورمِ اقتصاد ایران خلق پول است، اصلاح نظام پولی و بانکی، ما اقتصاددانان بارها تأکید کردیم و گفتیم: «این شیوه‌ای که شما حرکت می‌کنید خطا است.» این شیوه نه اسلامی است و نه لیبرال، درواقع شما رانت ایجاد کردید و از جیب فقرا به جیب ثروتمندان واریز می‌کنید و در نتیجه قدرت خرید فقرا کمتر می‌شود و از آن‌طرف می‌گویید: «من می‌خواهم از فقرا حمایت کنم.» لذا مداخله قیمتی می‌کنید. هر دو کار اشتباه است.
استثنا در مداخلۀ قیمتی
اگر می‌گوییم مداخله قیمتی شیوه اشتباهی است، استثناء نیز دارد؛ یکی از استثنائات این است که شما درباره کتاب درسی می‌توانید مداخله قیمتی داشته باشید و کمترین تبعات منفی را داشته باشد و مشکل به وجود نمی‌آید.
مداخلۀ قیمتی فسادزا است
اما در سایر موارد و در بیشتر کالاها و خدمات، مداخله قیمتی به‌شدت فسادزا است. شما آرد را در نظر بگیرید، شما آرد را به قیمت یارانه‌ای به نانوایی می‌دهید، ما می‌دانیم که برای نانوا به‌صرفه نیست که نان را پخت کند و به مشتری دهد. برای او به‌صرفه این است که ده درصد پخت کند و نود درصد آرد را بیرون بفروشد، به کشورهای دیگر قاچاق شود، برود و از کارخانه ماکارونی سر دربیاورد.
شما آرد را چه مقدار می‌توانید کنترل کنید که متوجه شوید نانوایی چقدر پخته است؟ با این طرح جدیدی که کارت‌خوان گذاشتند و می‌خواهند به‌نوعی کنترل کنند، من خیلی نسبت به این قضیه خوش‌بین نیستم. افراد مجدد شیوه‌هایی را برای دور زدن این روش ابداع خواهند کرد. به‌عنوان‌مثال، نانوایی که در محل ما وجود دارد، کارت‌خوان خودش را به سوپرمارکت کناری خودش داده است و شما هر مقدار خرید که انجام بدهید، او تعداد نان ثبت می‌کند و بعد با یکدیگر حساب‌وکتاب می‌کنند. چرا؟ چون می‌خواهد سهمیه بیشتری از آرد را بگیرد.
اینکه شما آرد را ارزان نگه دارید، این شیوه اشتباه است. زمانی که آرد را ارزان نگه می‌دارید، یکسری تبعات منفی در سطح مصرف‌کنندگان دارد و اسراف بیشتری را به دنبال دارد؛ یعنی شما علامت می‌دهید که هزینه تولید آرد برای جامعه پایین است. این علامت، علامت اشتباهی است. هزینۀ تولید آرد در کشور خیلی بالا است.
درست است که شما ازلحاظ اخلاقی می‌توانید بگویید: «اسراف نکنید، به نان احترام بگذارید» این در مورد نان ممکن است برای برخی افراد جواب دهد و افرادی به دلایل مذهبی در مصرف نان اسراف نکنند، ولی درجاهای دیگر ممکن است جواب ندهد. مثلاً در مورد بنزین، فرض کنید من فرد متشرعی باشم و تصمیم داشته باشم بنزین را اسراف نکنم. خانواده من در ماشین هستند و هوا نیز گرم است. اگر کولر را روشن کنم مصرف بنزین ده درصد افزایش پیدا می‌کند؛ من چگونه تصمیم بگیرم؟
فرض کنید خانواده من می‌گویند: ما را تفریح ببر. من چگونه تصمیم بگیرم که آیا تفریح و مصرف بنزین اضافه، اسراف است یا نیست؟ شما معیار را از دست می‌دهید. ازیک‌طرف بنزین لیتری ۱۵۰۰ تومان را حساب کنم؟ بنزین لیتری سه هزار تومان را حساب کنم؟ و یا اگر دولت جمهوری اسلامی بتواند بنزین را لیتری ده یا بیست هزار تومان صادر کند، آن را ملاک قرار بدهم؟ اساساً شما درواقع آن علامت راهنما را مختل می‌کنید.
من چه میزان برق مصرف کنم؟ آیا لامپ کم‌مصرف LED به‌صرفه‌تر است یا لامپ صد وات معمولی؟ مثلاً یک مسجدی تصمیم می‌گیرد که اسراف نکند، وقتی می‌خواهد از لامپی استفاده کند، آیا لامپ معمولی بگذارد یا لامپ کم‌مصرف قرار دهد؟ چون میدانید که قیمت لامپ‌های معمولی ده برابر کم‌تر است. کدام‌یک برای مسجد و جمهوری اسلامی مفیدتر است؟
به‌عنوان‌مثال اگر شیر آب در منزل ما چکه کند (دقت بفرمایید، از مصادیق مثال می‌زنم که شما وقتی یارانه می‌دهید، نظم و تصمیم‌گیری را مختل می‌کنید) و در شبانه‌روز ده لیتر آب اسراف شود، آیا به نفع نظام جمهوری اسلامی است که من بروم شیر آب را با هزینه مثلاً سیصد هزار تومان عوض کنم؟ یا همین چکۀ آب که در طول سه سال شاید صد هزار تومان هم نشود، ادامه داشته باشد؟
در نظامی که قیمت‌ها کار می‌کند، قیمت آب مشخص است؛ هزینه تولید آن مشخص است؛ قیمت شیر آب نیز مشخص است و من می‌توانم این‌ها را باهم مقایسه کنم و تصمیم بگیرم؛ آن تصمیمی که خواهم گرفت، نه‌تنها به نفع خودم خواهد بود، بلکه به نفع جامعه نیز خواهد بود.
سوء‌استفاده از یارانه
مجدد به بحث یارانه برگردیم. در سیستم یارانه که کالا یا خدمت داده می‌شود ـ به‌ویژه اگر قابل سوءاستفاده باشد ـ نباید به شکلی یارانه داد که زنجیرۀ تولیدِ ارزش‌افزوده را معکوس کند.
در بخش عمده یعنی نود درصد از یارانه‌ای که جمهوری اسلامی می‌دهد، قابل دور زدن و سوءاستفاده است. به‌عنوان‌مثال آرد را می‌توان از سیستم نانوایی خارج کرد؛ هزینه آرد برای تولید یک عدد نان، ده هزار تومان است؛ شما به آن یارانه می‌دهید و تبدیل به نانی با قیمت سه هزار تومان می‌شود. از طرف دیگر، دامدار می‌بیند که اگر به‌جای خرید علوفه نان بخرد، برای او به‌صرفه‌تر است!
نمونه‌ای از سوء‌استفاده یارانه‌ای
دقت بفرمایید، شما جو و گندم را داشتید و می‌توانستید جلوی گاو بریزید (درواقع یک بازده اقتصادی دارد) و می‌توانستید این گندم را به کارخانه آرد حمل کنید، هزینه کنید، آن را تبدیل به آرد کنید، آرد را به نانوایی برسانید، آب، برق و نیرو را صرف کنید تا این آرد تبدیل به نان شود؛ درنهایت نان را ببرید جلوی گاو بریزید! این بدترین شکل از اسراف منابع است.
اگر بگوییم بخش زیادی از نان‌هایی که در ماه‌های اخیر تولید شده است، مستقیم به گاوداری‌ها رفته است، بعید نیست. این چه شیوه برنامه‌ریزی اقتصادی است که شما می‌خواهید از فقیر حمایت کنید؟ درواقع غذای گاو را تأمین می‌کنید! آن‌هم از بدترین نوع ممکنی که وجود دارد. اگر از همان ابتدا گندم را مستقیم به گاو می‌دادید، آسیب کمتری به اقتصاد می‌رسید تا اینکه مقدار زیادی پول برای آن خرج کنید و آن را به یک کالای ضایعاتی تبدیل کنید.
از این مثال‌ها زیاد وجود دارد که چگونه مداخله دولت در قیمت و قیمت‌گذاری، نه‌تنها قدرت اقتصادی جامعه را افزایش نمی‌دهد، بلکه حتی قدرت اقتصادی جامعه را کاهش می‌دهد. به‌عنوان‌مثال در دهه شصت، کارخانه فولاد اگر تیرآهنی را تولید می‌کرد، باید به یک قیمت خاصی می‌فروخت. یک روشِ دور زدن این بود که شما اگر از کارخانه، ضایعات می‌خواستید، قیمت‌گذاری دولتی نداشت؛ اما اگر آهنِ سالم را می‌خواستید، قیمت‌گذاری دولتی داشت. در خاطرات صنعتگران دهه شصت است که میزان ضایعات در کارخانه‌های ذوب‌آهن و فولاد به‌شدت افزایش پیدا کرده بود. چرا؟ چون شما در خط تولید دست‌کاری می‌کردید و در نتیجه از هر ده تیرآهنی که بیرون می‌آمد، شش تا از آن‌ها خراب بود. شش مورد را ضایعات می‌کردند و بعد به دو برابر قیمت به مشتری می‌دادند.
این نشان‌دهنده برنامه‌ریزی اشتباه است. عوامل اقتصادی به سمت اسراف و تلف کردن منابع پیش می‌رود. به‌جای اینکه کالای درست را تولید کند، کالای معیوب را تولید می‌کند، کلی گاز و نیرو مصرف می‌کند و درنهایت همگی اسراف می‌شود و قدرت اقتصادی شما از بین می‌رود.
سوء‌استفاده از یارانه در تولید
این از طرف مصرف بود که باعث اسراف بود، باعث بود که شما نتوانید تصمیم‌گیری اقتصادی صحیحی انجام دهید. تبعات منفی تنها این‌ها نیست. در جانب تولید نیز یکسری تبعات منفی وجود دارد. به چه معنا؟ به این معنا که شما وقتی به یک کالایی یارانه می‌دهید و قیمت آن کالا را در جامعه کاهش می‌دهید، به‌نوعی به تولیدکنندگان آن کالا صدمه می‌زنید. ازنظر ادبیات دینی، به آن حقوق مالکیت می‌گویند.
قیمت جهانی گندم مثلاً کیلویی بیست هزار تومان است. آیا دولت اسلامی حق دارد قیمت پانزده هزار تومان یا ده هزار تومان را برای گندم مشخص کند که می‌خواهد از فقرا حمایت کند؟ آیا به بهانه حمایت از فقرا شما می‌توانید از جیب کشاورز خارج کنید؟ حال بماند که وقتی شما یک مداخله‌ای را انجام می‌دهید، به دنبال آن باید مداخله بعدی را نیز انجام دهید. وقتی مداخله بعدی را انجام دادید، می‌بینید که وضع خراب شد و باید مداخله بعدی را نیز انجام دهید.
در همین مثال، شما برای گندم قیمت دولتی با مبلغی پایین تعیین می‌کنید و بعد می‌بینید که کشاورز در حال آسیب دیدن است. بعد برای اینکه کشاورز آسیب نبیند، می‌گویید: «من به نهادهای تولید، یارانه می‌دهم.» وقتی به نهادهای تولید، یارانه می‌دهید، می‌بینید که کارخانه‌های نهاد تولید در حال آسیب دیدن هستند. مجدد شما به مواد اولیه آن‌ها نیز یارانه می‌دهید. شما پیوسته این زنجیره را از سمت تولید و از سمت مصرف باید کنترل کنید. این کنترل‌ها آن‌قدر زیاد می‌شود که شما به‌جای اینکه اقتصاد را روان کنید، اقتصاد را قفل می‌کنید و به آن هدفی که می‌خواهید نمی‌رسید. سوءاستفاده‌ها در اقتصاد افزایش پیدا می‌کند و اقتصاد شما دچار مشکل می‌شود.
بدترین روش در پرداخت یارانه
بنابراین بدترین نوع از یارانه دادن، دادن یارانه از طریق کاهش قیمت کالا است که باعث می‌شود ثروتمندان بیشتر استفاده کنند و نظم اقتصادی، مصرفی و تولیدی شما نیز به هم می‌ریزد و قاچاق افزایش پیدا می‌کند؛ اما خیلی از اوقات، خیلی از دولت‌ها به‌اشتباه این نوع یارانه دادن را انتخاب می‌کنند. مخصوصاً دولت‌هایی مثل دولت ایران که در کار تولید کالا و خدمات هستند. خیلی از کالا و خدمات در ایران به شکل دولتی تولید می‌شود.
شما خودتان را به جای مسئول دولتی بگذارید. اقتصاددان به شما می‌گوید: به دو شیوه می‌توانید یارانه بدهید.
۱. یک شیوه‌ای که اثربخش است و در جیب فقیر می‌رود و از آن سوءاستفاده نمی‌شود؛ اما نیازمند یکسری زیرساخت است. یکسری شرایط باید مهیا باشد تا بدون مداخله قیمتی شما بتوانید آن کار را انجام بدهید. شما اگر یارانه درست و حساب‌شده بخواهید بدهید، باید بانک اطلاعاتی داشته باشید، کلی برنامه‌ریزی دیگر باید داشته باشید.
۲. شیوه دیگر این است که شما تولیدکننده آرد هستید، شما تولیدکننده بنزین هستید، شما رئیس این سازمان هستید و راحت می‌توانید بخش‌نامه بدهید که از این به بعد قیمت بنزین در سراسر کشور، فلان قیمت می‌باشد. در کوتاه‌مدت شما به‌سادگی می‌توانید یک دستور دولتی در جهت دادن یارانه از طریق کنترل قیمت بدهید، بسیار ساده می‌توان این دستور را صادر کرد. اقتصاددان به شما توضیح می‌دهد: «شما می‌توانید این دستور را بدهید، ولی این دستور در بلندمدت کار نخواهد کرد و مشکل دیگر این است که شما نمی‌توانید سریع دستور دهید. باید کلی زیرساخت، کلی کار سخت را انجام بدهید ولی در بلندمدت نتیجه خواهد داد.»
شما اگر به‌جای آن شخص سیاستمدار باشید، کدام‌یک را انتخاب می‌کنید؟ سیاستمدار ما به‌شدت در معرض انجام و ارتکاب این اشتباه هست که روشی را انتخاب کند که ابتدای آن ساده است ولی نتیجه ندارد، یا شیوه صحیحی که ابتدای آن سخت است ولی در انتها ساده می‌شود و نتایج خوبی را به دنبال دارد، به دنبال آن نرود. به دلایل مختلف متأسفانه نتوانستیم کنترل کنیم و لذا در دام اتخاذ سیاست‌های اشتباه و ادامه دادن آن افتاده‌ایم.
دولت فعلی، واراث سیاست‌های اشتباه در یارانه
اما دولت فعلی چه کند؟ درواقع باید بگوییم: «دولت فعلی وارث سیاست‌های اشتباه یارانه‌ای است.» من آدم تند سیاسی نیستم که مثلاً جبهه خاصی را نقد کنم. معمولاً در برابر کسانی که برخی از دولت‌ها را نقد می‌کنند، موضع می‌گیرم و می‌گویم: «خوبی‌های دولت‌ها را در نظر بگیرید.» ولی در این موضوع خاص، از لفظ خیانت استفاده می‌کنم درحالی‌که اهل استفاده از چنین لفظی نیستم؛ معمولاً از لفظ اشتباه استفاده می‌کنم. ولی نوع اشتباهِ دولت قبل برای دادن یارانه به چنین وضعی، به‌ویژه برای ارز ۴۲۰۰ تومانی و برای خیلی از اقلام دیگر، درواقع از یک جنسی بود که آدم می‌دید که گویا اصلاً برای او مهم نیست.
دولت فعلی درواقع وارث چنین وضعیتی است. ایشان نیز می‌توانست سیاست‌های اشتباه را انجام دهد و این فرایند اشتباه و تبعات منفی را به تأخیر بیندازد. اقتصاد این ویژگی را دارد که شما بتوانید یک مدتی را از جیب بخورید و تبعات منفی را به تأخیر بیندازید و تبعات آن در سال‌های بعد به حدی برسد که اقتصاد کاملاً فروبپاشد.
اقدام سخت دولت
خوشبختانه دولت فعلی این شجاعت و همت انقلابی‌اسلامی را داشته است که در راستای افزایش قدرت نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران قدم بردارد و به‌نوعی حاضر شده است تبعات منفی سیاسی آن را بپذیرد. خیلی سخت است دولتی که طرفدار حمایت از فقرا بوده است، کاری را انجام دهد که ظاهراً به فقرا آسیب می‌زند. مثلاً نان را گران می‌کند. این اقدام یکسری تبعات کوتاه‌مدتی دارد که ما صحبت کردیم و گفتیم: «تبعات بلندمدت آن می‌تواند بسیار مناسب باشد.»
معمولاً در ادبیات اقتصادی می‌شنوید که اگر یارانه را نقدی به افراد بدهیم و افراد خودشان تصمیم بگیرند که چه‌کاری با آن انجام دهند، این بهترین حالت است. این ادعا بخشی از حقیقت را دارد. بله شما اگر یارانه فردی بدهید، خود شخص احتمالاً بهترین تصمیم را برای آن یارانه می‌تواند بگیرد؛ ولی این کار به‌صورت کامل جواب نمی‌دهد.
مثال‌های زیادی را می‌توان نام برد. مثلاً شما اگر به یک فرد معتاد یارانه دهید، آیا او یارانه را خرج نان خانواده می‌کند یا احتمالاً خرج اعتیاد خودش می‌کند؟ شما یارانه نقدی می‌دهید و فرد به‌جای اینکه صرف آموزش فرزند خودش کند، صرف مواردی می‌کند که درست نیست. مثال‌های دیگری نیز در این زمینه وجود دارد.
در پرداخت یارانه، مصالح بلندمدت و کوتاه‌مدت لحاظ شود
تجربه دنیا این‌گونه نشان داده است که ترکیبی از یارانه نقدی و کوپن، بهترین سیاست یارانه دادن است. در این ترکیب نیز باید دقت داشت که به تمام افراد جامعه نباید داده شود؛ معمولاً باید به افراد فقیر و نیازمند داده شود. به‌عنوان‌مثال در برزیل یک تجربه موفق وجود دارد. گفتند: «ما می‌خواهیم به روستاییان یارانه نقدی بدهیم.» یک حالت این است که شما کد ملی سرپرست خانوار را می‌گیرید و یارانه را به‌حساب او واریز می‌کنید؛ این یک شیوه است. در شیوه دیگر گفتند: «ما کد ملی سرپرست خانوار و فرزندان او را می‌گیریم، این بچه‌ها باید مدرسه بروند و اگر در طول چند هفته و یا چند ماه حضور مستمر در مدرسه داشتند و نمرات خوبی گرفتند و مدرسه نمره خوبی را به این بچه‌ها داد، ما یارانه را به‌حساب پدر خانواده می‌ریزیم تا هر طوری که صلاح می‌داند خرج کند.»
دقت بفرمایید، چه کردند؟ به‌نوعی برای خانوادۀ فقیر، بین مصالح کوتاه‌مدت و بلندمدت ارتباط برقرار کردند. مصالح بلندمدت در خانوادۀ فقیر این است که شما او را توانمند کنید، فرزندان او را آموزش دهید و ابزار تولیدی به او بدهید. اینکه شما یارانه نقدی به خانوادۀ فقیر می‌دهید، مصالح کوتاه‌مدت او را تأمین می‌کنید. روش‌هایی وجود دارد که شما می‌توانید برای خانوادۀ فقیر، بین مصالح کوتاه‌مدت و بلندمدت پیوند برقرار کنید و یارانۀ نقدی را منوط کنید مثلاً به اینکه فرزندان شما باید درس بخوانند و یا منوط به واکسن زدن و یا فلان کاری که مفید است شود.
پس اینکه به همه یارانۀ نقدی بدهیم، لزوماً بهترین عملکرد نیست. باید پرداخت بخشی از یارانه به‌صورت نقدی باشد تا مصالح بلندمدت را برای خانوادۀ فقیر تأمین کند و بخشی از یارانه به شکل کوپن باشد تا مصالح کوتاه‌مدت را برای خانوادۀ فقیر تأمین کند. این روش بهترین شیوه در پرداخت یارانه است.
دادن یارانه به شکل کاهش قیمت کالا و خدمات، بدترین نوع از دادن یارانه است؛ اما دست برداشتن از این شیوۀ بد در پرداخت یارانه به‌صورت یک‌شبه نیز امکا‌ن‌پذیر نیست. بهترین شیوه برای انتقال از آن سیستم بد به سیستم خوب، این است که به شکل تدریجی این اتفاق صورت گیرد.

question