جلسه‌ی اول

بسم الله الرحمن الرحیم

نشست اول: «تبیین مفاهیم پایه اقتصادی»

استاد: دکتر جواد اقدس طینت (عضو هیئت‌علمی گروه اقتصاد پژوهشگاه قوه قضائیه)

پیچیدگی مسائل اقتصادی و لزوم پرهیز از اظهارنظر عجولانه و غیر کارشناسی

واقعیت این است که ارزیابی موضوعِ تخصصی که متأسفانه دانش عمومی در خصوص خیلی از مفاهیم آن در سطح اجتماع وجود ندارد چندان ساده نیست.

یعنی بررسی سیاست‌های اقتصادی همراه با مفاهیم چندلایه و چندبعدی برای مخاطبی که دانش اقتصاد نمی‌داند سخت است. علی‌الخصوص موضوعاتی که از نظر اثرگذاری زودبازده نیستند و ثمرات آن‌ها با تأخیر زمانی آشکار می‌گردد.

بنابراین برای ارزیابی این سیاست‌ها و مفاهیم اقتصادی لازم است یک دانش حداقلی در خصوص مفاهیم اصلی اقتصاد داشته باشیم.

از طرفی نباید دنبال قضاوت سریع و ساده بود، چون مسائل اقتصادی به پیچیدگی مسائل اجتماعی است. لایه‌های بسیار پیچیده‌ای دارد و اثرگذاری آن نیازمند زمان است.

مانند باغی که می‌توان در آن سرمایه‌گذاری کرد ولی ممکن است سال‌ها محصولی از آن باغ حاصل نشود، و باغبانی که در حالی رسیدگی به باغ و آماده کردن درختان جهت شکوفایی و باردهی است، مورد قضاوت قرار بگیرد که این باغبان چکار می‌کند؟ چرا باغ ثمر نمی‌دهد؟ از طرفی باغی که درختان آن به مرحله باردهی رسیده است، اگر باغبان کم‌کاری کند، ممکن است در چند سال اول همچنان باردهی داشته باشد ولی به‌مرورزمان از بین خواهد رفت.

اگر انسان بداند که رفتار باغبان در آینده باعث افزایش کمیت و کیفیت محصول خواهد شد، می‌تواند قضاوت صحیح داشته باشد. از طرفی باغبان می‌تواند طوری عمل کند که باغ در کوتاه‌مدت بازدهی خوبی داشته باشد ولی درواقع این عمل باعث از بین رفتن باغ می‌شود و در طی یک یا دو سال درختان باغ از بین خواهد رفت.

بروز آثار اصلاحات اقتصادی در بلندمدت

اثرگذاری سیاست‌های اقتصادی معمولاً چندین سال زمان می‌طلبد، البته برخی از سیاست‌ها زودتر اثر خود را نشان می‌دهد ولی سیاست‌های بنیادی معمولاً چندین سال طول می‌کشد. ازآنجاکه دولت‌ها در نظام سیاسی جمهوری اسلامی غالباً تا هشت سال تداوم دارند، لذا نسبت به انجام اصلاحاتی که هزینه آن برای یک دولت باشد، منافع آن برای اواخر آن دولت و احیاناً برای دولت بعدی باشد، رغبتی ندارند.

جرأت دولت در اجرای تصمیم سخت

در دولت سیزدهم شاهد این هستیم که در ابتدای دولت، رئیس‌جمهور محترم اقدام به این تحول و جراحی اقتصادی کرده است، که شاید برخلاف نظر عامه مردم نیز باشد، چون ممکن است قیمت‌ها را اصلاح کند و به سمت واقعی شدن سوق دهد. هرچند در بلندمدت به نفع اقتصاد ایران باشد ولی در کوتاه‌مدت فشارهایی بر قشر ضعیف جامعه وارد شود.

این دولت می‌توانست مانند دولت‌های قبل عمل کند و این قضیه را به آینده محول نماید ولی جرأت و جسارت به خرج داد و در آغاز دولت اقدام به چنین کاری کرد که شایسته تقدیر است. امیدواریم اشکالاتی که سر راه دولت سیزدهم وجود دارد برطرف شود.

اقتصاد؛ راه نفوذ دولت در قلوب مردم

در خصوص اهمیت اقتصاد چند نکته باید گفت، ادعا می‌شود که از منظر سیاسی راه نفوذ در قلوب مردم از اقتصاد می‌گذرد یعنی از طریق بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم می‌توانند از نظر سیاسی هم در قلوب مردم نفوذ کرده و حمایت حداکثری مردم را داشته باشند.

اگر در جمهوری اسلامی مشکلات اقتصادی نبود، پاسخ انتقادات سیاسی مردم به راحتی قابل تبیین بود؛ و مطالبه سیاست‌های حق‌طلبانه و عدالت‌طلبانه در دنیا راحت‌تر بود.

اما وقتی‌که قدرت اقتصادی جامعه دچار نقص باشد، دولت کار سیاسی خوب هم انجام بدهد، همیشه زیر پرسش است که نتوانسته است وضعیت اقتصادی را درست کند.

اقتصاد خوب، تقویت دین‌داری را به دنبال دارد

به‌هرحال اگر وضعیت اقتصادی کشور بهبود یابد بخش زیادی از این مشکلات، انتقادات و گله‌مندی‌های عمومی کاهش می‌باید و حتی می‌توان ادعا کرد که در چنین شرایطی اقبال مردم به دین و حکومت دینی هم افزایش خواهد یافت.

ازآنجاکه مردم در طول روز، بخش زیادی از زمان خود را به کار و فعالیت اقتصادی اختصاص می‌دهند و درگیر معیشت هستند؛ لازم است این امور تنظیم شده باشد و با حداکثر کارایی در جامعه پیش برود.

توضیح بعضی از مفاهیم اساسی اقتصاد (مخصوصاً برخی از مفاهیمی که مخاطب درباره آن‌ها اشتباه فکر می‌کنند) برای مخاطبی که سابقه مطالعه و تحصیل در رشته اقتصاد ندارد می‌تواند سخت باشد. تلاش خواهیم داشت ان شاء الله به زبان ساده و گویا این مفاهیم تبیین گردد تا همه مخاطبین بتوانند استفاده کافی از این بحث ببرند.

اقتصاد برای همه

البته برخی از مطالبی که اینجا ارائه خواهد شد، دانش تخصصی علم اقتصاد نیست بلکه دانش عمومی است که باید در سطح دبیرستان به همه ما آموزش داده می‌شده که متأسفانه آموزش داده نشده است و اینجا نقش آموزش و پرورش و نقش تعلیم و تربیت اقتصادی معلوم می‌شود که خیلی از این مفاهیم باید در دبیرستان به ما آموزش داده شود تا بعد از دبیرستان هرکس به هر شغلی مشغول شد با این مفاهیم اولیه اقتصادی مانند تورم، نحو قیمت‌گذاری، چیستی ریشه ثروت، اینکه هدف دخالت دولت در اقتصاد چیست، چگونه می‌شود یارانه‌ها را عادلانه و با کیفیت بهتر به عموم داد و … آشنا باشد تا رشد و رفاه و قدرت اقتصادی را به دست بیاورد.

دو تعریف علم اقتصاد

معمولاً تعاریف مختلفی از دانش اقتصاد وجود دارد. یک تعریف مشهور این است که اقتصاد «علم تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود است.»

 «تخصیص» یعنی روش‌های تحلیلی وجود دارد که بر اساس آن روش‌های تحلیلی اطلاعات گرفته می‌شود و منابع محدود را به مصارف مختلفی که پایان ندارند، بر اساس اولویت‌بندی نیازها تخصیص می‌دهد.

باید بین منابع و نیازها تعادل برقرار باشد تا با کمترین منابع، بیشترین نیازها تأمین گردد.

تعریف اقتصاد به علم تخصیص بهینه منابع، ناقص است

این تعریف هرچند عمومیت دارد ولی مورد نقد واقع می‌شود. بزرگ‌ترین نقدی که بر این تعریف وارد می‌شود این است که در دل خود یک نوع خودبرتربینی و یا عقلانیت کامل و یک نوع ادعای بزرگ دارد به این معنا که ما اطلاعات و عقلانیت داریم و با استفاده از این اطلاعات و عقلانیت می‌توانیم فرایند تخصیص منابع به مصارف را انجام دهیم. این نقد توسط بزرگان علم اقتصاد مطرح‌شده است و آنان معتقدند در دنیای واقعی معلوم نیست که ما بتوانیم چنین کار بزرگی انجام دهیم. چون اطلاعات دنیای واقعی همیشه در دسترس نیست. از طرفی امکان دارد وقتی انسان‌ها تصمیم می‌گیرند، اطلاعات و عقلانیت نداشته باشند و تحت تأثیر مسائل دیگر تصمیم‌گیری کنند؛ بنابراین؛ این تعریف بخش زیادی از کاربرد و کار‌ ویژه‌های علم اقتصاد را از دسترس ما خارج می‌کند.

اقتصاد؛ علم تدبیر و حکمرانی

بزرگان اقتصاد اعتقاد دارند که بهتر است علم اقتصاد را به عنوان علم تدبیر و علم حکمرانی، یعنی علم تدبیر جامعه، تدبیر منزل در سطح خُرد (یک فرد تدبیر امور خود و خانواده را بر عهد دارد) و در سطح کلان هم به تدبیر امور جامعه، تعریف کنیم که با ادبیات مختلفی می‌شود آن را توصیف کرد.

تفاوت اساسی این دو رویکرد در این است که رویکرد اول دنبال تخصیص است ولی رویکرد دوم دنبال تنظیم روابط اقتصادی است. در رویکرد دوم تدبیر و حکمرانی از راه دور و به‌صورت غیرمستقیم است.

مانند کشاورزی که یک باغی را باغبانی می‌کند، او درخت را نیافریده است و تسلط کامل بر آن ندارد، بلکه خداوند آن درخت را آفریده است و باغبان فقط آن را پرورش می‌دهد و امور آن درخت را تنظیم می‌کند و از آن درخت استفاده می‌کند. اگر باغبان به آن درخت رسیدگی نمی‌کرد، آن درخت یک رشد حداقلی داشت، حال اگر باغبان علم لازم برای پرورش درخت را داشته باشد، رشد درخت حداکثری خواهد شد. اقتصاد هم به همین شکل است.

اقتصاد و روابط مردم با همدیگر چیزی نیست که دست اقتصاددانان باشد، بلکه مردم روابط خود را دارند اقتصاد‌دان‌ها چه نگاه اقتصادی داشته باشند و چه نداشته باشند، مردم با همدیگر تبادل دارند و اقتصادی وجود خواهد داشت و آن تخصیص منابع اتفاق خواهد افتاد. بلکه علم اقتصاد باید بیان کند که چگونه روابط اقتصادی بین مردم را تنظیم کنیم که شاهد شکوفایی اقتصاد و حداکثر رشد و ثروت و رفاه باشیم.

فقه اسلامی نیز به دنبال تدبیر و تنظیم روابط اقتصادی مردم است

اگر اقتصاد به عنوان تخصیص منابع باشد یک علم بسیار فنی و پیچیده خواهد بود که در عمل بسیار ریاضی گونه می‌شود؛ و در منابع اسلامی هم چندان به آن پرداخته نشده است. در مقابل هنگامی‌که اقتصاد به عنوان حکمرانی، تدبیر امور و تنظیم روابط مطرح می‌شود جالب است که در فقه اسلامی نیز ادبیات بسیار زیادی در این زمینه وجود دارد.

انتهای مرز‌های رشته اقتصاد این است که تنظیم امور اقتصادی یک کشور لزوماً پیچیده نیست بلکه یک سری دستورالعمل‌های ساده‌ای وجود دارد که اگر در سطح جامعه اجرا شود اقتصاد خودبه‌خود تنظیم خواهد شد. در تخصیص منابع دنبال این هستیم که یک نقطه بهینه پیدا کنیم و جامعه را به‌سوی آن سوق دهیم. در حکمرانی و تدبیر امور دنبال این هستیم که با یک سری دستورالعمل‌های ساده جامعه را تنظیم کنیم تا جامعه خودبه‌خود به لحاظ اقتصادی رشد کند و به حداکثر تولید و کارایی برسد.

اگر فقه اقتصادی اسلام را بنگریم خواهیم دید که شباهت بسیاری با رویکرد دوم از تعریف اقتصاد دارد؛ یعنی یک سری دستورالعمل‌های ساده فقهی، اخلاقی و حقوقی (مانند اینکه دزدی نباشد، دروغ نباشد و…) در اسلام وجود دارد که علم اقتصاد مدرن هم اثبات می‌کند که اگر همان دستورالعمل‌های ساده در جامعه حاکم باشد و در این جامعه اخلاق و حقوق افراد رعایت شود، همکاری و تعاون بین افراد تسهیل گردد، خودبه‌خود شاهد رشد و شکوفایی اقتصاد خواهیم بود.

بنابراین وقتی از اقتصاد صحبت می‌کنیم لزوماً قرار نیست خیلی پیچیده و سخت به این موضوع نگاه کنیم اتفاقاً اقتصاد باید یک سری دستورالعمل‌های ساده را ارائه نماید.

برخی از سؤالات اساسی اقتصاد

پرسش‌های مهمی که در علم اقتصاد از آن‌ها بحث می‌شود عبارت‌اند از:

۱- یکی از پرسش‌های اساسی رشته اقتصاد این است که ریشه ثروت چیست؟

۲-یکی دیگر از پرسش‌های اساسی این است که قیمت چگونه به وجود می‌آید؟

۳-آیا دولت در اقتصاد باید دخالت کند یا نه؟ بعضی از اقتصاددانان مخالف دخالت دولت در اقتصاد و برخی موافق آن هستند.

و یک سری پرسش‌های موضوع شناسی بسیار مهم دیگر داریم مانند اینکه

۴- ریشه تورم چیست؟

۵- چرا قیمت‌ها به‌طور عمومی در بازار افزایش پیدا می‌کند؟ آیا این ناشی از گران‌فروشی فروشندگان است یا ناشی از پدیده‌ای به نام خلق پول است؟ و یا …

۶-ماهیت پول چیست؟ که یک عده می‌توانند پول خلق و چاپ کنند؟ آیا فقط بانک مرکزی می‌تواند این کار را انجام دهد یا بقیه بانک‌ها هم می‌توانند انجام دهند؟ فرایند آن چیست؟ و…

بحث مهم مفاهیم اقتصادی همین بحث پول و نظام پولی و مساله تورم است. چون این را خوب نمی‌شناسیم واکنش‌های بسیاری از طرف نمایندگان مجلس، مردم، مطبوعات و … به آن نشان داده می‌شود.

تا وقتی‌که این مفاهیم را نشناسیم خیلی نمی‌توانیم امیدوار به اصلاح امور باشیم.

ریشه ثروت در جامعه چیست؟

این موضوع از گذشته مورد بحث بوده و پاسخ‌های مختلفی به آن داده‌شده است؛ از جمله اینکه گفته‌شده است؛ ریشه ثروت، منابع طبیعی مانند نفت، زمین، معدن طلا و… است. البته این موارد در ثروت اثرگذار است ولی ریشه ثروت نیست چون این‌ها روزی تمام خواهد شد و یا این‌که برخی از کشورها نفت دارند ولی ثروتمند نیستند و از نفت نمی‌توانند استفاده کنند. اتفاقاً گاهی اوقات این‌گونه منابع می‌تواند آفت جامعه باشد. کشورهای آفریقایی داریم که معدن طلا و نقره دارند ولی رفاه و ثروت ندارند. پس این منابع طبیعی دلیل اصلی ثروت نیست.

ممکن است که گفته شود دزدی، لشکرکشی یا کشور‌گشایی می‌تواند دلیل ثروت باشد، ولی در رشته اقتصاد بحث می‌شود که هرچقدر هم لشکرکشی و سیطره بر ملل پیدا کنید ممکن است بتوانید به ثروتی دست پیدا کنید اما بازهم ریشه اصلی ثروت نیست.

ثروت ناشی از کار است

در نهایت آن چیزی که در رشته اقتصاد بر روی آن توافق وجود دارد این است که ثروت ناشی از کار است، البته مراد از کار؛ تولید انبوه اجتماعی است.

تولید مدرن، تولیدی است که امروزه با آن سروکار داریم و با ادبیات تخصص گرایی و تقسیم‌کار، تعریف می‌شود؛ یعنی گفته می‌شود هرکس باید در یک رشته خاصی تخصص پیدا ‌کند و یک تقسیم‌کار اجتماعی شکل ‌گیرد. این تقسیم‌کار فواید و معایبی دارد؛ و بر اساس این تقسیم‌کار است که ما می‌توانیم شاهد تولید انبوه اجتماعی باشیم.

لفظ اجتماعی یعنی اینکه تولید با کمک دیگران و برای دیگران انجام داده می‌شود. انسان‌ها بدون تعامل نمی‌توانند تولید داشته باشند.

یکی از مسایل مهم حکمرانی اقتصادی این است که چه کنیم تا تولید انبوه اجتماعی شکل گیرد؟

 آیا تولید انبوه اجتماعی در یک جامعه‌ای که دزدی وجود دارد شکل می‌گیرد؟

 اگر قرار باشد انسان‌ها از هم دیگر غارتگری و دزدی کنند تولید انبوه شکل نخواهد گرفت. اتفاقاً از دل اعتماد و تعامل بین انسان‌ها تولید شکل می‌گیرد. این تولید کاملاً جنبه اجتماعی دارد.

در اقتصاد اسلامی نیز باید نظریه‌پردازی کنیم که چگونه ثروت جامعه اسلامی را از طریق تولید انبوه اجتماعی افزایش دهیم.

نکته مهم تولید انبوه اجتماعی، حفظ بودن حقوق افراد و عدم تجاوز افراد به حقوق یکدیگر و وجود استاندارد‌هایی در جامعه که افراد بتوانند بر اساس آن استاندارد‌ها باهم مبادله کنند، است.

پول از صلابت خود افتاده است

مهم‌ترین استاندارد، استاندارد پول است؛ پول یک خط کش است که اگر ارزش آن مدام کاهش یابد، جامعه ازهم‌پاشیده می‌شود چون افراد نمی‌توانند باهم مبادله نمایند لذا در جامعه اسلامی باید پول از یک صلابتی برخوردار باشد. متأسفانه در جامعه اسلامی ما پول از صلابت خاص خود برخوردار نیست و از حالت استاندارد خود خارج شده‌است، بخش زیادی از مشکلاتی که در جامعه وجود دارد مانند اینکه مردم با یکدیگر درگیر هستند، ابهام خایی که در روابط اقتصادی مردم ایجاد می‌شود و … مربوط فاقد صلابت بودن پول است.

تورم و مواجهه غلط دولت‌ها با آن

ازآنجاکه در جامعه یک فرایند تورمی وجود دارد که موجب کاهش قدرت خرید بخش زیادی از جامعه می‌شود و درآمد‌ها متناسب با افزایش قیمت کالا‌ها و خدمات، افزایش پیدا نمی‌کند؛ جامعه نیازمند این می‌شود که دولت از طریق پرداخت یارانه بتواند از قشر ضعیف حمایت نماید.

یکی از واکنش‌های اشتباه به تورم این است که دولت با کنترل قیمت‌ها از قشر ضعیف حمایت کند.

این بحث می‌تواند اختلافی باشد چون همه انتظار دارند که دولت با افزایش قیمت‌ها مقابله کند و یک قیمت واحد اعلام نموده و بر بازار نظارت نماید تا قیمت از آنچه که در دولت مصوب شده است افزایش پیدا نکند.

البته این شیوه اعلام قیمت شاید در کوتاه‌مدت تأثیر اندکی داشته باشد، ولی در دراز‌مدت کارایی ندارد. علت اینکه مردم چنین انتظاری از دولت دارند این است که ریشه تورم را نمی‌شناسند و فکر می‌کنند تورم حاصل گران‌فروشی عده‌ای در بازار است و اگر دولت با گران‌فروشان مقابله کند تورم از بین خواهد رفت.

خلق پول بدون تولید؛ ریشه‌ اصلی تورم

پرسش: قدرت خرید از کجا به دست می‌آید؟

شاید جواب ساده این باشد که انسان باید کار کند و تولیدی داشته باشد و محصول تولیدی خود را در بازار به فروش برساند تا بتواند با درآمد حاصل از آن قدرت خرید کالاهای موردنیاز خود را داشته باشد.

سؤال: اگر به کسی ارث یا هدیه‌ای رسد، ازآنجاکه او برای ثروتی که به دست آورده است، کار تولیدی خاصی انجام نداده است، نمی‌توان گفت که او قدرت خرید دارد؟ در پاسخ باید گفت درواقع متوفی کار انجام داده است و قدرت خرید او بعد از فوت به ورثه منتقل شده‌است.

لزوم تناظر پول با تولید

پیش‌فرض اساسی در علم اقتصاد این است که هر قدرت خریدی تناظر یک‌به‌یک با تولید دارد و اگر این تناظر برقرار باشد، جامعه شاهد تورم نخواهد بود. حال اگر قدرت خرید بدون تولید باشد مانند جعل اسکناس باعث تورم خواهد بود. چون جاعل اسکناس کار تولیدی انجام نداده است. این‌گونه کارها نظم مجموع قدرت خرید جامعه را برهم می‌زند.

توضیح بیشتر اینکه اگر دو نفر باهم وارد مبادله‌ای شوند به این نحو که یکی از آن‌ها جنسی را به دیگری به قیمت ۱۰۰ هزار تومان بفروشد، قدرت خریدِ خریدار به مبلغ ۱۰۰ هزار تومان کاهش پیدا می‌کند و در مقابل قدرت خرید فروشنده ۱۰۰ هزار تومان افزایش می‌یابد. در این مبادله قدرت خرید جامعه تغییری نکرده است بلکه از شخصی به شخص دیگر منتقل شده‌است.

حتی اگر فروشنده گران‌فروشی نماید بازهم قدرت خرید مجموع این دو فروشنده و خریدار تغییری نکرده است. چون مجموع قدرت خرید که همان پول است ثابت مانده است. این نوع مبادلات باعث تورم نمی‌شود.

اما اگر عده‌ای بدون تولید بتوانند پول خلق نمایند این فرایند خلق پولِ بدون تولید، باعث تورم می‌شود. چون تولید سر جای خود باقی است و پول این شخص که بدون تولید اقدام به خلق پول نموده است، چیزی اضافه و خلاف قاعده است که او هم می‌تواند از بازار خرید کند. نکته اساسی این است که اگر عده‌ای بدون تولید پول خلق نمایند به این معنا که قدرت خرید خود را از دیگران کسب نکرده باشند (حتی به نحو دزدی) تورم حاصل می‌شود.

تورم از جنس گران‌فروشی نیست

بنابراین تورم از جنس گران‌‌‌فروشی نیست چون گران‌فروشی مجموع قدرت خرید را تغییر نمی‌دهد بلکه از قدرت خرید یک نفر کم و به قدرت خرید طرف دیگر اضافه می‌شود که این فرایند موجب تورم نمی‌شود.

بنابراین تورم عبارت است از «خلق قدرت خرید بدون خلق ارزش‌افزوده» بنابراین تعریف تورم به افزایش قیمت‌ها تعریف درستی نیست.

حتی جعل اسکناس موجب تورم نمی‌شود!

یکی از شیوه‌های ایجاد تورم جعل اسکناس عنوان شده‌است، اما واقعیت این است که جعل اسکناس هم موجب تورم نمی‌شود. چون جاعل اسکناس وقتی اسکناس ۵۰ هزار تومان جعل می‌کند و به مشتری اول می‌دهد و بعد به نفرات بعدی تا اینکه دست یک شخص، تقلبی بودن آن کشف می‌گردد و بلافاصله پانچ می‌شود؛ بنابراین اسکناس جعلی باعث تورم نمی‌شود. چون در یک نقطه‌ای از مدار اقتصاد خارج می‌گردد و نهایتاً قدرت خرید آخرین نفری که اسکناس در دست او کشف شده‌است، کم می‌شود و به قدرت خرید جاعل اضافه شده‌است. پس در مجموع چیزی بر قدرت خرید جامعه اضافه نشده‌است.

اما اسکناس‌هایی که توسط بانک مرکزی بدون پشتوانه چاپ می‌شود موجب تورم می‌گردد، چون هیچ‌وقت از مدار اقتصاد کشور خارج نمی‌شود و پول رسمی و قانونی کشور است.

اول سال گذشته (۱۴۰۰) مجموع پول در گردش کشور ۳۰۰۰ میلیارد تومان بوده است که در آخر سال تقریباً به ۴۰۰۰ میلیارد تومان رسیده است؛ یعنی در طول یک سال مبلغ ۱۰۰۰ میلیارد تومان به مجموع پول کشور اضافه شده است!

فرایند خلق پول پیچیده است

خبر بدتر این است که بخش عمده این پول که به قدرت خرید جامعه اضافه شده است اسکناسی نیست که بانک مرکزی چاپ کرده باشد؛ (که اگر این‌چنین بود می‌گفتیم ۱۰۰۰ میلیارد تومان پول چاپ شده است و در عوض بیمارستان ساخته شده است، حقوق معلمین و… را پرداخت نموده است.) به نظر می‌رسد که بخش عمده این پول توسط افراد بخش خصوصی چاپ می‌شود که مرتبط با شبکه بانکی هستند و می‌توانند از طریق وام‌های بانکی و … پول خلق کنند. (البته مکانیسم خلق پول بحث تخصصی است و نیازمند جلسه مستقلی دارد)

بخش عمده این پول که بدون ارزش‌افزوده خلق می‌شود، توسط بانک‌های خصوصی و افرادی که از بانک وام اخذ می‌کنند خلق شده است. این ریشه تورم است.

اگر شخصی اول سال ۳۰۰۰ سکه طلا به عنوان سرمایه در گردش داشته است او در طول سال سکه‌ها را ذوب و با مس مخلوط کند و ۴۰۰۰ سکه ضرب نماید، در واقع او قدرت خرید خود را به شکل تقلبی بالا برده است.

خلق پول بی‌ضابطه تجاوز به حقوق مردم و به‌ویژه محرومان

متأسفانه چنین تقلبی در پول کشور ایجاد می‌شود که تجاوز به حقوق مردم و عامل اصلی تورم است که خود مسئولین کشور نیز به آن اذعان دارند.

یک سؤال اصلی و مهم مطرح است و آن اینکه؛ اگر از اول سال تا آخر سال ۱۰۰۰ میلیارد تومان پول خلق شده است چه مقدار آن به جیب مردم رفته است؟ چه مقدار آن به جیب قشر آسیب‌پذیر جامعه می‌رود؟ جواب این است که مبلغ بسیار ناچیزی به قشر آسیب‌پذیر می‌رسد. اساساً خلق پول توسط بانک‌ها و برای پرداخت وام‌های کلان ایجاد می‌شود. درواقع این رانتی است که ثروتمندان جامعه به آن دسترسی دارند.

خلق پول بانکی؛ منبع عظیم رانت و فساد

ازاینجا معلوم می‌شود که چرا ثروتمندان جامعه دنبال تأسیس بانک هستند و چرا دنبال عضویت در هیئت‌مدیره‌های بانک‌ها هستند. همه این موارد موجب ثروتمندتر شدن ثروتمندان و کاهش قدرت خرید قشر آسیب‌پذیر جامعه است.

وقتی قدرت خرید یک عده بدون کار و تولید افزایش پیدا می‌کند، درواقع مثل دزدی است یعنی باید از قدرت خرید عده‌ای کم شود تا به قدرت خرید یک عده‌ای به‌صورت مصنوعی اضافه گردد.

اگر هدف دولت جمهوری اسلامی حمایت از قشر آسیب‌پذیر است باید ریشه اصلی تورم و دزدی از قشر آسیب‌پذیر که همان خلق پول بدون ارزش‌افزوده است را علاج نماید.

کنترل خلق پول؛ بالاترین خدمت دولت به محرومان

ادعا این است که دولت اگر بتواند تورم را کنترل کند (که با کنترل قیمت‌ها این کار ممکن نیست، بلکه کنترل خلق پول و اصلاح نظام بانکی موجب کنترل تورم می‌شود) بالاترین خدمت را به اقشار آسیب‌پذیر کرده است.

بنابراین دخالت دولت در قیمت‌گذاری‌ها و کنترل قیمت‌ها از نظر اقتصادی و حتی از نظر فقهی صحیح نیست. از طرفی تعیین قیمت توسط خود بازار با فقه سنتی بیشتر سازگارتر است. لذا اوایل انقلاب گروه‌های مارکسیستی، مراجع و فقها را متهم به طرفداری از نظام سرمایه می‌کردند و می‌گفتند شما طرفدار مالکیت خصوصی و مخالف دخالت قیمتی در بازار هستید.

مطابق همین مبنی، شورای نگهبان، سازمان تعزیرات را نپذیرفت، نهایتاً مجمع تشخیص مصلحت نظام، سازمان تعزیرات و نظارت بر امور قیمتی در بازار را به تصویب رساند.

البته این تلقی که دولت به‌هیچ‌وجه نباید مداخله قیمتی داشته باشد نیز اشتباه است و باید سر جای خود مورد بحث قرار گیرد.

یارانه

دانش اقتصاد و عمده اقتصاد‌دان‌ها یارانه را پذیرفته‌اند. در بسیاری از کشورهایی که با نظام سرمایه‌داری اداره می‌شود نیز یارانه به شیوه‌های مختلف پرداخت می‌شود. پس نباید گمان شود که یارانه ضد نظام سرمایه‌داری است.

یارانه توجیه اقتصادی دارد به‌ویژه یارانه زیرساختی

یارانه باید به افراد خاص و یا کالا‌های خاص پرداخت شود. به‌طور مثال اگر دولت برای واکسن فلج اطفال یارانه پرداخت کند احتمالاً بهداشت در جامعه گسترش پیدا می‌کند و نفع آن برای عموم مردم است.

از مباحث مهمی که متأسفانه در نظام اقتصادی جمهوری اسلامی نسبت به آن غفلت وجود دارد، یارانه آموزش است. در همه جای دنیا به آموزش‌وپرورش یارانه‌های کلان اختصاص داده می‌شود.

همه اقتصاددان‌ها علی‌رغم اینکه طرفدار خصوصی‌سازی هستند معتقدند به آموزش باید یارانه داده شود.

وظیفه دولت تولید ماشین و … نیست بلکه وظیفه او تأمین امنیت، آموزش ارزان‌قیمت و… است که ما از آن غافل هستیم. درحالی‌که عامل اساسی تفاوت بین ثروتمندان و فقراء در بلندمدت همین امر آموزش است؛ یعنی فرزندان ثروتمندان آموزش‌های خوبی می‌بینند و در آینده مشاغل و پست‌های مدیریتی پول‌ساز را تسخیر می‌کنند و در عوض افراد فقیر و قشر متوسط به پایین جامعه نمی‌توانند چنین هزینه‌هایی را برای آموزش فرزندان خود نمایند درنتیجه این فرزندان طبقات پایین جامعه را تشکیل می‌دهند. اگر یارانه آموزش به فرزندان قشر آسیب‌پذیر پرداخت شود، در بلندمدت بهترین کمک به آن‌ها محسوب خواهد شد.

مداخله قیمتی؛ بدترین شکل پرداخت یارانه

شیوه‌های مختلفی برای پرداخت یارانه وجود دارد، بدترین نوع آن‌که کمترین اصابت به هدف را دارد و بیشترین اخلال را در تنظیم روابط اقتصادی مردم ایجاد می‌کند، عبارت است از اینکه دولت در قیمت کالا یا خدمتی که قشر ضعیف جامعه قدرت خرید آن را ندارد، مداخله نماید و قیمت آن را با پرداخت یارانه کاهش دهد. البته استثنائاتی هم دارد که می‌توان در این مورد به بحث آموزش، واکسن و… اشاره کرد.

این بدترین نوع پرداخت یارانه است. چرا؟ چون ثروتمندان بیشترین استفاده از این یارانه را می‌کنند. چون به‌طور مثال بنزین که یک کالای مصرفی است و دولت به آن یارانه اختصاص داده است به شکل متوسط دهک‌های متوسط و پایین جامعه از بنزین کمتری استفاده می‌کنند. در این صورت یارانه‌ای که پرداخت می‌شود به‌جای اینکه بین نیازمندان تقسیم شود بیشتر به ثروتمندان پرداخت می‌شود.

یارانه به هدف اصابت نمی‌کند!

مثال دیگر: میوه‌فروشی را در نظر بگیرید که در شهر مشغول میوه‌فروشی است او تصمیم می‌گیرد از فقراء حمایت کند، به نظر می‌رسد بدترین روش حمایت این است که او اعلام کند که از این به بعد همه میوه‌ها را نصف قیمت می‌فروشم. این کار احمقانه‌ای است و او درواقع به تعبیر فقهی یک سفیه است و عقل معاش ندارد. او با این کار قوام خود را از بین برده است. بلکه برای حمایت از فقیر باید میوه را به قیمت مناسب بفروشد تا خودش قوی و توانمند باشد و ثروت خود را در راه فقراء انفاق کند.

این مثال را با دولت مقایسه کنید. دولت می‌تواند کالا را با پرداخت یارانه با قیمت پایین‌تری عرضه نماید ولی این نحو از پرداخت یارانه کمتر به هدف اصابت می‌کند.

پرداخت نقدی یا کالابرگی، کدام کارآمدتر است؟

سؤال این است که اگر این شیوه حمایت از فقراء اشتباه است پس راه صحیح پرداخت یارانه چیست؟

یکی از شیوه‌ها، کمک نقدی است؛ یعنی میوه‌فروش میوه را به قیمت واقعی بفروش می‌رساند و فقراء محله را شناسایی کرده و به آن‌ها کمک نقدی می‌کند تا آن‌ها متناسب با نیاز خود خرید نمایند. در این شیوه هرچقدر شناسایی نیازمندان دقیق‌تر باشد پرداخت یارانه بیشتر به هدف اصابت خواهد کرد. (باید یادآور شد که هیچ نوع پرداخت یارانه‌ای به‌صورت ۱۰۰ درصد به هدف اصابت نمی‌کند)

نظام کالابرگی در کشورهای سرمایه‌داری هم هنوز وجود دارد

شیوه دیگر پرداخت یارانه می‌تواند کالابرگ (کوپن) باشد؛ یعنی به‌جای اینکه پول نقد به نیازمندان پرداخت شود به آن‌ها کالابرگ داده شود. برخی انتقاد می‌کنند که بعد از ۴۰ سال دوباره به کوپن برگشتیم. درحالی‌که این روش در دنیا (حتی در دنیای سرمایه‌داری) وجود دارد.

یکی از نقدهایی که به نحو اجرای سیاست عادلانه کردن یارانه‌های دولت سیزدهم وارد می‌شود این است که درست است که در اقتصاد گفته‌شده است پرداخت نقدی یارانه بهتر از شیوه قبلی است ولی به دلایل مختلف برای شروع گفته‌شده است که برای جامعه‌ای که به خرید دو برابر قیمت قبلی عادت نکرده است اگر از کالابرگ استفاده شود بهتر است.

اگر چندین سال شیوه پرداخت یارانه اشتباه بوده است و الان یک دولتی تصمیم می‌گیرد این اشتباه را اصلاح کند آیا او باید یک‌باره این اشتباه را اصلاح کند؟ اساساً اشتباه تدریجی چندساله را نمی‌توان یک‌باره اصلاح کرد.

دولت تصمیم دارد در آینده کالابرگ تهیه نماید و در اختیار مردم قرار دهد به نظر بنده اگر این فرایند از ابتدا با کالابرگ شروع می‌شد بهتر بود. چون این‌گونه یارانه دادن درواقع برای نیازمندان تأثیری ندارد. می‌تواند شواهد زیادی آورد که این یارانه‌ای که به شکل همگانی به برخی کالاها داده می‌شود بیشتر به نفع ثروتمندان و واردکنندگان کالاها است.

اصلاح نظام یارانه‌ها و آثار دیررس آن

بنابراین سیاست اصلاح قیمت‌ها و اصلاح شیوه پرداخت یارانه که توسط دولت سیزدهم کلید خورده است یک سیاست بسیار مهم و ضروری است. ازاینجا معلوم می‌شود که دولت سیزدهم دارای حسن نیت است و کلیت طرح اصلاح اقتصادی دولت مورد تأیید اقتصاددان‌ها است. البته نتایج مثبت این طرح با تأخیر آشکار خواهد شد.

دولت شیوه‌هایی را برای کنترل خلق پول نیز در نظر گرفته است و دراین‌باره هم اقداماتی انجام داده است ولی همان‌طور که گذشت این برنامه زودبازده نیست و به ثمر نشستن این اقدامات زمان بیشتری می‌طلبد تا إن شاء الله نتایج آن برای مردم آشکار گردد. به‌شرط اینکه دولت دچار عوام‌فریبی و عوام‌زدگی نشود. چون این دارو می‌تواند برای افراد جامعه مقداری تلخ باشد و دولت باید این مساله را با مردم در میان بگذارد و برای مردم توضیح دهد.