گنج بی‌پایان

بسم الله الرحمن الرحیم

« ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ »[۱]

بیایید باهم نگاهی به پهنۀ هستی بیندازیم.

هنگامی که این عالم را مورد کنکاش و بررسی قرار می‌دهیم، درمی‌یابیم که بین تمام اجزای آن، یک نظم ساختارمند و اُرگانیک وجود دارد و روابط میان تمام موجودات، از منطق و قواعد معیّنی پیروی می‌کند و کاملاً ساختارمند است. هیچ بخشی از آن بیهوده و عبث خلق نشده و هرز نمی‌رود؛ چه طبیعت ظاهری آن و چه بواطن آن. جهان، سراسر پیوستگی و ارتباط است و هر قسمت از عالم، به قسمتی دیگر مربوط.

در این میان، انسان به عنوان مهم‌ترین بخشِ عالم هستی، باید که جایگاه خود را در این پهنۀ وسیع بیابد. انسان، تنها موجودی‌ست که از خود اراده و ابتکار عمل دارد؛ فقط اوست که غیر از غرایز حیوانی، یک خمیرمایۀ خاصّ در وجودش دارد. چه‌‌بسا گاهیً ویژگی‌های انسانی، بشر را برخلاف آنچه خواست غریزی‌ست، سوق می‌دهد. احاطه بر مفاهیم کلّی، درک احساسات متقابل و تفکّر و تعمّق در نظام هستی و غیره، تنها مختصّ به انسان است. در مجموع، انسان مهم‌ترین عنصر عالم خلقت است.

انسان امروزی اما، بدون التفات به جایگاه والای خود و بدون آنکه نسبت خود را با دیگر موجودات معیّن کند، در این جهان، سرگردان است. سبک زندگی مدرن، بر حیرانی انسان افزوده و از طرفی اجازه نمی‌دهد که به‌‌درستی به درمان آن بپردازد. اما در این میان، هستند انسان‌هایی حقیقت‌جو که جان تشنۀ آن‌ها طالب یک توضیح و تبیین نظام‌مند و دقیق از عالم است تا بتوانند بر اساس آن، جایگاه خود را بشناسند و به وظایف خود به عنوان یک انسان عمل کنند.

اکنون اگر قرار است مکتبی، برنامه‌ای برای سعادت انسان ارائه کند و فلاح و رستگاری او را عهده‌دار شود، باید بتواند تبیین و تفسیری دقیق و نظام‌مند از عالم هستی ارائه کند و موضع و نقش انسان را نیز در آن نشان دهد . پس یک دین، یک نظام فکری، یک مکتب یا هرچیز دیگری که می‌خواهد به انسان برنامه‌ای ارائه کند، واجب است که یکدست و هماهنگ باشد؛ همچنان که هستی یکدست و هماهنگ است.

قرآن کریم می‌فرماید: « ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ »[۲]خداوند متعال در این آیه، سخن از هدایت انسان‌ها به میان آورده و این یعنی اسلام به عنوان یک مکتب فکری، وظیفۀ هدایت و به سعادت رساندن انسان را پذیرفته است. همچنین، قرآن کریم را به عنوان مانیفست و اعلامیۀ این نظام فکری معرفی کرده و مدّعی‌ست که طرحواره هدایت انسان را به‌‌طور کامل در این کتاب شریف ارائه کرده است. قرآن، آنچه را که لازمۀ سعادت در دنیا و آخرت است و انسان نمی‌تواند به تنهایی به آن دست یابد، بیان فرمود: « عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ »[۳]. « مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ » یعنی مسائلی که عقل بشری به‌‌تنهایی برای فهم آن کافی نیست و حتماً نیاز است که نقل ضمیمه آن شود.[۴]

قرآن ـ به عنوان اساسنامه معارف اسلام ـ در یک جمله و کاملاً موجز، تمام برنامه اسلام برای سعادت بشر را این‌گونه ارائه می‌کند: « قُلۡ إِنَّمَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ ».[۵] این آیه با انواع و اقسام حصرها، فریاد می‌زند که تمام آن چیزی که بر حضرت رسول اکرم؟ص؟ وحی شده، توحید بوده است و توحید؛ اما باقی معارف حقّه، ازجمله اخلاقیّات و احکام چطور؟ آیا قرآن کریم از آن‌ها چشم‌پوشی کرده، یا آنکه صرفاً به سبب اهمیّت «توحید»، چنین با آب‌‌وتاب عبارت‌پردازی کرده است؟ یا آنکه واقعاً اسلام، همه و همه «توحید» است؟

یکی از تفاوت‌های مهم دین مبین اسلام با دیگر ادیان الهی و هم‌چنین دیگر نظامات فکری در عنصر جامعیّت است. باقی ادیان و نظامات فکری، بخش‌های محدودی از هستی و انسان را توضیح می‌دهند و از توضیح دیگر بخش‌ها عاجزند. برنامۀ عملی که آن‌ها به انسان‌ها ارائه می‌کنند، دچار کاستی‌های بسیاری است که اجازۀ رشد صحیح و متوازن را به بشریّت نمی‌دهد. به بیان علّامه طباطبائی؟رح؟:

اسلام نه مانند کیش کنونی مسیحیان است که تنها سعادت اخروی مردم را در نظر گرفته و درباره سعادت دنیوی آنان ساکت باشد، و نه تنها مانند آیین فعلی یهود است که تنها تعلیم و تربیّت یک ملّتی را وجهه همّت خود قرار دهد.[۶]

جامعیّت و انسجام معارف اسلامی از یک سو، و نزول قرآن به عنوان معجزه پیغمبر اکرم؟ص؟ می‌تواند به‌‌درستی فلسفه خاتمیّت دین مبین اسلام را نیز توضیح دهد. ارائه مکتب اسلام به بشریّت، زمانی روی داد که انسان‌ها به بلوغ کافی رسیده بودند. تا قبل از اسلام، نیاز بود که حتماً شخصی همیشه بالای سرِ جامعه بایستد و معارف الهی را گزاره به گزاره و تک‌‌به‌‌تک ـ آن هم نه همه معارف را ـ بر اشخاص موعظه کند و همواره بر اجرای احکام الهی نظارت مستقیم داشته باشد؛ امّا بعد از بعثت رسول اکرم؟ص؟وضع کاملاً عوض شده بود. خداوند اسلام را به عنوان «نظریّه‌ای برای زندگی» و به مثابه یک موجود زنده و پویا به بشریّت تحویل داد. اسلام همچون ماشینی است که تمام اجزای آن، از کوچک‌ترین پیچ‌ها و مهره‌ها گرفته تا بزرگ‌ترین چرخ‌دنده آن،کاملاً هماهنگ و منسجم حرکت می‌کند. چنین موجودی می‌تواند خود را با هر جامعه و مردمی، و هر زمان و مکانی تطبیق داده، بومی آن شرایط و محیط شود. لذا اسلام، نه یک مکتب با نظریّه‌های پراکنده، که یک دستگاه و نظام فکری است که بعد از حضرت رسول؟ص؟نیز کارآمدی و کارایی تامّ و کامل دارد.

در واقع تعالیم اسلام همگی سوار و قالب بر فطرت انسانی است. دعوت اسلام، یک دعوت فطری‌ست که جانِ تمام ابنای بشر را متأثّر می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: « يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي
خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ
».[۷] عبارت « يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ » یعنی همۀ مردم مخاطب این فراخوان هستند.

فطرت نیز یک عنصر عمومی است که در تمام نفوس به‌‌طور یکسان کار گذاشته شده؛ لذا زمانی که یک انسان ـ که هنوز شرافت و حرّیّت خود را از دست نداده ـ با این دعوت مواجه می‌شود، ناخودآگاه به آن لبّیک می‌گوید. به همین دلیل است که دعوت اسلام هرگز محدود به یک زمان، مکان یا جامعه‌ای خاص نمی‌شود.

متأسفانه مدت‌هاست که مسلمانان قرآن را محور حیات خود قرار نمی‌دهند و حتی مراجعات به قرآن محدود به مراسمات و مناسک شده و عرصه زندگی بشر از هدایت قرآن تهی گردیده است. بسیاری از افرادی که از دین رویگردان شدند، به این علت بود که دین را مخالف پیشرفت تلقی نمودند و قرآن نیز از کتاب حیات، به کتابی صرفاً برای ثواب اخروی تغییر یافت. مسیر حرکت بشر در حیات دنیوی خود به سمت مکاتب دنیایی چرخید که به سبب آن، آسیب‌های فراوانی گریبان بشر را گرفت. بشر امروز در اثر تشنگی، دنبال هر سرابی روان است. لذا «طرح اسلام به صورت مسلکی اجتماعی و دارای اصولی منسجم و یک‌آهنگ و ناظر به زندگی جمعی انسان‌ها، یکی از فوری‌ترین ضرورت‌های تفکر مذهبی است»[۸] تا بشر را از عطش تاریخی نجات بخشد.

باید گفت که کارآمدی هر مکتبی، در عرصه اجتماع به ظهور و بروز تامّ و تمام می‌رسد. به عقیده برخی از متفکّرین اسلامی، اسلام تنها دینی‌ست که بنیان خود را بر اجتماع بنا نهاده است.[۹] معارف این دین، به هیچ عنوان نظریّاتی ذهنی و کتابخانه‌ای نیست؛ بلکه کاملاً ناظر به اقدام بوده و از دل آن، دستوراتی به دست می‌آید که تکلیف اجتماع در عرصه میدان عمل را مشخّص می‌کند. دلیل این اهتمام به اجتماع و نظارت بر عمل نیز به بیان علّامه طباطبائی؟رح؟ این است که تربیت انسان، زمانی نتیجه‌بخش خواهد بود که جوّ اجتماع با آن معارضه نکند. در واقع، اجتماع ظرف تربیت و هدایت انسان است و اگر قرار است اسلام، انسان را هدایت کرده، به سعادت برساند، لازم است که تکلیفِ ظرفِ این هدایت و تربیّت را مشخّص کند.

نام پژوهشگر: محمدمهدی مهدوی برهان


[۱]. سوره بقره، آیه۲.
[۲]. سوره بقره، آیه۲.
[۳]. سوره علق، آیه۵.
[۴]. خواننده گرامی توجّه دارد که عقل، در مقابل وحی قرار ندارد؛ بلکه عقل و نقل، هر دو ابزاری برای کشف و استنطاق از وحی به شمار می‌آیند. برای پی‌گیری تفصیل مطلب ر.ک: جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی.
[۵]. سوره انبیاء، آیه۱۰۸.
[۶]. طباطبائی، تعالیم اسلام، ص۵۵.
[۷]. سوره بقره، آیه۲۱.
[۸]. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، مقدمه کتاب.
[۹] . ر.ک: طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل تفسیر آیه ۲۰۰ سوره آل‌‌عمران.

question