شجاعت امام حسین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله به ارث رسیده، در روایتى آمده است که فاطمه علیه السلام دو فرزند خود حسن و حسین علیه السلام را نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آورد – در آن بیمارى که آن حضرت رحلت فرمود – و عرض کرد: یا رسول الله ، این دو فرزند تو هستند، چیزى از خود به آنها میراث ده . حضرت فرمود: حسن راهیبت و بزرگوارى دادم و حسین علیه السلام را بخشش و شجاعت . (۱)
این منبر پدر من است .
على علیه السلام فرمود: هنگامى که ابوبکر خلافت را ربود، روز جمعه براى خطبه نماز جمعه بالاى منبر رفت . حسنین علیهماالسلام هم آماده نماز بودند، حسین علیه السلام جلو منبر رفت و فرمود: این منبر پدر من است . (ابوبکر سیاست همیشگى را به کار بست ) گریست و گفت : راست مى گویى ، این منبر پدر تو است نه پدر من ، در این زمان امیرالمومنین علیه السلام وارد شد و علت گریه را پرسید، جریان را به عرض مبارکش رساندند. فرمود: ابوبکر، پسر در هفت سالگى دندان مى ریزد و دندان هاى اولیه از هفت تا دوازده سالگى تکمیل مى گردد و در بیست و هشت سالگى رشد عقلش به پایان مى رسد، بعد از آن هر چه فرا گیرد تجربه و آزمایش است . (۲)
اى دروغگو از منبر جدم بیا پایین
روزى عمر بر منبر رسول خدا صلى الله علیه و آله بود و شایستگى خود را براى پیشوایى مومنان اعلام مى کرد. امام حسین علیه السلام در حالى که از سن مبارکش ده سال مى گذشت وارد مسجد شد. چون گفته هاى عمر را شنید، آمد در برابر منبر ایستاد و چشمان انبوه جمعیت متوجه آن حضرت گشت ، آن گاه با کمال شجاعت فرمود: اى دروغگو از منبر جدم (۳) رسول الله صلى الله علیه و آله پایین بیا، این منبر پدر تو نیست . در این صحنه با عمر احتجاج کرد و از فضایل پدر و جدش محمد صلى الله علیه و آله و مادر گرامى اش بیاناتى ایراد فرمود که همه مردم از شوق و ذوق گریستند. (۴)
امام حسین علیه السلام عمامه مروان را به گردنش پیچید.
در احتجاج از محمد سائب روایت کرده است که مروان بن حکم به حسین ابن على علیه السلام گفت : اگر افتخار شما به فاطمه علیهماالسلام نباشد به چه چیز بر ما فخر مى کنید؟ حسین علیه السلام برخاست ، گلوى او را بگرفت و بفشرد و آن حضرت بسیار نیرومند بود و عمامه مروان را به گردن او پیچید تا بى هوش شد. (۵)
شجاعت امام حسین علیه السلام در میان عرب مثل شد.
بنا به روایتى که در مقتل ابن بابویه و مقتل ابن طاووس مسطور است عدد لشکر مخالف به صد هزار کس رسید و با آن حضرت از خویش و بیگانه از ۸۲ و به قول مشهور از ۷۲ تن بیش نبودند و با وجود این در خاطرش ملالى و در دلش اضطرابى به هم نرسید و با قلت انصار و کثرت اعدا صبر مى نمود و با اعدا جنگى کرد که مگر پدرش حیدر صفدر در صفین و جمل کرده باشد و تیغى کار فرموده که مگر على علیه السلام در بدر و احد کار فرموده باشد تا به حدى که مردم شجاعت حضرت امیر المومنین علیه السلام را فراموش کردند و شجاعت او را در میان عرب مثل شد، چه در مقتل روایتى مذکور است که عدد کشتگان آن حضرت قادر بر کشتن اینها مى بود و به دم تیغش مى آمدند و نمى کشت و سر آن را کسى نمى دانست تا آن که از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند که سر این چه بود؟ فرمود: چون جدم مى دانست که در صلب آنان جمیع شیعیان هستند ایشان را به همین جهت نمى کشت .
حاصل آن که آن حضرت را نزد خدا مرتبه بزرگى بود که بدون شهادت به آن مرتبه نمى رسد، بنابراین کوشش کرد تا خود را بدان مرتبه بزرگ رسانید.
در اخبار آمده که از افرادى که در کربلا حاضر شده بودند به بلاى و عقوبتى گرفتار شدند و محل عبرت دیگران گردیدند و به رسوایى هر چه تمام تر به جهنم واصل شدند. (۶)
چهار هزار ملائکه ژولیده مو و غبار آلوده کنار قبر امام حسین علیه السلام
روایت شده که خداى توانا آن چهار هزار فرشته اى را که در جنگ بدر براى رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستاده بود، براى امام حسین علیه السلام نیز فرو فرستاد و آن حضرت را مخیر کرد بین این که بر دشمنان خود ظفر یابد و این که خدا را ملاقات کند. ولى آن حضرت ملاقات خدا را انتخاب کرد و به فرشتگان دستور داد که نزد قبرش باشند. آن فرشتگان ژولیده مو و غبار آلوده و منتظر قیام آن قائمى هستند که از فرزندان حسین علیه السلام است .
روایت شده که امام حسین علیه السلام روز عاشورا ۱۸۰۰ جنگجو را به دست خود به جهنم فرستاد و آنان را براى مبارزه دعوت مى کرد. ابتدا یک نفر یک نفر براى جنگ با آن حضرت مى آمدند. بعد از آن ده نفر ده نفر، براى سومین بار صد نفر صد نفر به جنگ او آمدند. براى آخرین بار همه لشکر به دور آن حضرت اجتماع کردند و حضرت را از چهار طرف احاطه کردند. (۷)
امام حسین علیه السلام یگانه حامى دین
معاویه در طول خلافت بیست ساله خود پایه هاى حکومت فرزند فرومایه اش یزید را که عصاره فساد و ثمره شجره اموى بود، محکم و استوار ساخت . پس از در گذشت معاویه مردى روى کار آمد که نه تنها تربیت دینى نداشت ، بلکه با اسلام پیامبر بر اساس کینه توزى هاى دوران جاهلیت و جنگ هاى بدر و احد و احزاب شدیدا مخالفت بود. حکومتى که باید محقق رسالت اسلام مجرى قوانین و حدود نماینده افکار و آراى مسلمانان و تجسم روح جامعه اسلامى باشد به دست مرد پلیدى افتاد که آشکارا موضوع رسالت و وحى محمد صلى الله علیه و آله را انکار مى کرد و به سان جد خود ابوسفیان همه را پندارى بى نمى دانست . (۸) آیا در چنین اوضاع و احوال ، و با انتشار فساد در حوزه هاى حکومت اسلامى و نفوذ عناصر مرتجع که مى خواستند اوضاع را به دوران جاهلیت بازگردانند، حضرت حسین بن على علیه السلام که نمونه تقوا و پرهیزکارى و سمبل آزادى و یگانه حامى دین و یاور پیامبر بود مى توانست دست بیعت به چنین مردى بدهد و بر جنایات و ستم کارى هاى و منویات پلید او صحه بگذارد. هنگامى که ولید استاندار مدینه امام علیه السلام را به استاندارى دعوت کرد و نامه یزید را براى او خواند و از حضرت خواست که با یزید بیعت کند، وى در پاسخ گفت : انا اهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه ، بنا فتح الله و بنا ختم (۹)
ما خاندان نبوت و رسالت و مرکز آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خدا هستیم و…
یزید مردى است فاسق و بزهکار، شراب خوار، قاتل بى گناهان و متاجر به فسق ، مثل من با این سوابق درخشان با چنین کسى بیعت نمى کند.
بدین گونه امام علیه السلام با نهضت خلافت و سازنده خود، ماهیت کثیف این حکومت را به مسلمانان جهان نشان داد و پرده از روى منویات خطرناک آن برداشت و سرانجام احساسات مردم را علیه امویان بسیج نمود. چیزى نگذشت که درتمام اقطار اسلامى نهضت هایى روى داد که منجر به نابودى کامل حکومت امویان شد. (۱۰)
در زمان معاویه مردان شجاع و نامى فراوانى از مسلمین چون حجر بن عدى و رشید هجرى را به جرم حب اهل بیت و ولاى على علیه السلام کشتند. علاوه بر همه اینها معاویه با تمهید مقدماتى ننگین ، سبط اکبر رسول خدا صلى الله علیه و آله یعنى امام دوم شیعیان جهان حسن بن على علیه السلام را مسموم و شهید مى سازد. (۱۱)
حمایت امام حسین علیه السلام از مظلوم
شدت علاقه امام حسین علیه السلام به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان را مى توان در داستان ارینب و همسرش عبدالله بن سلام دریافت که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر مى شویم : یزید در زمان ولایت عهدى با این که همه نوع وسایل شهوت رانى کام جویى و کام روایى از قبیل پول ، مقام ، کنیزان رقاصه و… در اختیار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوى شوهر دار عفیفى دوخته بود.
پدرش معاویه به جاى این که در برابر رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده اى نشان دهد، با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبکارى ، مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند. امام حسین علیه السلام از قضیه با خبر شد. در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه اى قطع نمود و با این کار همت و غیرت هاشمیان را نمایان ساخت و علاقه مندى خود را به حفظ نوامیس جامعه مسلمان ابراز داشت و این رفتار داستانى شد که در مفاخر آل على علیه السلام و دنائت و ستمگرى بنى امیه ، براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (۱۲)
فرمان امام حسین علیه السلام به معاویه
علامه مجلسى رحمه الله از مناقب (۱۳) نقل مى کند: روزى اعرابى (۱۴) از معاویه ملعون حاجتى خواست . معاویه از برآوردن حاجت او مسامحه نشان داد. اتفاقا امام حسین علیه السلام در آن مجلس وارد مى شود. معاویه از جواب اعرابى اعراض نموده و با سید الشهدا مشغول صحبت مى شود. اعرابى از بعضى حاضران مجلس پرسید که این شخص که بود که وارد مجلس شد و با معاویه مشغول صحبت است ؟
در جواب اعرابى گفته شد: این مرد حسین بن على علیه السلام بود. اعرابى به امام علیه السلام عرضه داشت : اى فرزند دختر رسول الله درباره قضاى حاجت من به معاویه امر فرمایید که حاجت مرا برآورد. امام حسین علیه السلام به معاویه فرمود: حاجت این مرد را برآور. معاویه به دستور حضرت حاجت اعرابى را برآورده نمود.
اعرابى نیز به همین مناسبت اشعارى را سرود:
اتیت العیشمى فلم یجد لى الى ان هزه ابن الرسول
هو ابن مصطفى کرما وجودا و من بطن المطهره البتول
و ان لهاشم فضلا علیکم کما فضل الربیع على المحصول
به سوى درخت خشک فاسدى آمدم ، بلکه از آن به من منفعتى رسد (یعنى معاویه ). پس سخاوتى نکرد و منفعتى به من نرسانید تا این که حرکت داد درخت خشک را فرزند گرامى رسول خدا که بى شک فرزند پیامبر مصطفى صلى الله علیه و آله و پسندیده و برگزیده است از حیث سخاوت و کرم و کریم و جواد است و از بطن مطهره بتول عذراست .
به درستى که اى معاویه گروه بنى هاشم را بر شما که نسل امید هستید از قدر و فضیلت و منقبت و زیادتى هست چنان که زمین گلزار و فصل بهار را فضیلت بیشترى است بر زمین خشک خالى و بى علف و بى ثمر و بر فصل خزان .
معاویه به اعرابى خطاب کرد: من تو را عطا نمودم و حاجت تو را برآوردم ، اما تو حسین علیه السلام را مدح و ثنا مى گویى ؟ اعرابى پاک طینت و نیکو سیرت به معاویه ملعون گفت : اى معاویه ! عطا نمودى براى من از حق و مال آن بزرگوار و برآوردى حاجت مرا به گفته او، یعنى تو را هیچ حقى در میان نیست تا سزاوار مدح و ثنا باشى . (۱۵)
گفتگوى امام حسین علیه السلام با معاویه
از صالح بن کیسان نقل شده که گفت : وقتى معاویه حجر بن عدى و اصحاب او را کشت و در آن سال به حج رفت و حسین بن على علیه السلام را ملاقات کرد، و پس گفت : اى (۱۶) ابا عبدالله ، شنیدى آنچه کردیم باحجر و اصحابش و طرفداران او و شیعیان پدرت .
امام علیه السلام فرمود: با آنها چه کردى ؟ گفت : آنها را کشتیم و بر آنها نماز خواندیم و کفن کردیم آنها را. امام حسین علیه السلام خندید و فرمود: آنها تو را محکوم کردند (یعنى نماز خواندن بر آنها دلیل بر اسلام آنهاست ) ولى اگر ما بکشیم شیعیان شما را آنها راکفن نمى کنیم و بر آنها نماز نمى خوانیم و آنها را دفن نمى کنیم (یعنى آنها مسلمان نیستند)
امام علیه السلام فرمود: شنیده ام که نسبت به على علیه السلام بدگویى مى کنى و در نقص و عیب جویى ما اقدام مى نمایى ، تو پیش خود فکر کن ، ببین آیا در این کار حق دارى یا نه ؟ اگر عیب خودت در نظرت بزرگ تر نبود، پس خیلى به نظرت کوچک آمده (یعنى عیب خودت را کوچک دیده اى ) و ما را ظالم دانسته اى . معاویه ، غیر خودت ره نبند و به غیر نشانه و هدف خودت تیر نفرست و با ما دشمنى مکن . تو در مقابل ما اطاعت کردى مردى را که در اسلام سابقه نداشته و همیشه منافق بوده و شیر تو را هم نمى خواهد .پس براى خودت فکر کن و به او واگذار کن (مقصود حضرت ، عمروعاص است ). (۱۷)
نامه امام حسین علیه السلام به معاویه
امام حسین علیه السلام طى نامه توبیخ آمیزى به معاویه نوشت :…سپس پسر مشروب خوار و سگ بازت را به زمامدارى مسلمانان گماشتى ، در امانت خویش خیانت کردى ، ملت را بدبخت کردى ، شرط نصیحت و خیرخواهى در دین خدا رعایت ننمودى ، تو چگونه پسرکى میگسار را بر سر امت محمد صلى الله علیه و آله مى گمارى ، شرابخوار، منافق و گنهکار و بدکردار است ، اعتبار امانت یک درهم ندارد، چطور مى توان اختیار ملتى را به وى سپرد به زودى آنگاه که فرصت استغفار از دست مى رود و پرونده اعمال مختوم مى شود تو را به دیار کیفر عمل مى کشد و کرده هاى ناپسند خود را در آن جا خواهى یافت . (۱۸)
فصل دوم : معجزات امام حسین علیه السلام
۱. دعاى امام حسین علیه السلام مستجاب شد
علامه مجلسى از شیخ طوسى به سند معتبر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است :
زنى در مکه طواف مى کرد. آن زن دست خود را از آستین بیرون آورد مردى دست خود را روى دست آن زن نامحرم گذاشت . آن مرد هر چه سعى کرد نتوانست دستش را جدا کند. تا این که مردم قطع طواف کردند و همه آن دو را تماشا مى کردند. خبر به والى مکه رسید، چون والى حاضر شد فقها را طلبید. تمام فقها فتوا دادند که دست آن مرد خائن باید قطع شود، براى این که خلاف اسلام رفتار کرده است . والى گفت : آیا کسى از فرزندان محمد صلى الله علیه و آله در این جا هست ؟
گفتند: بلى امام حسین علیه السلام امشب تشریف فرما شده اند. پس والى حضرت را طلبید و عرضه داشت : توجه فرمایید چه بلایى بر سر ایشان آمده است ! حضرت این منظره را دیده رو به سوى کعبه گردانید و دست به دعا برداشت و ساعتى دعا کرد. پس از دعا به سوى آنها آمد و دست آن مرد را گرفته از دست آن زن جدا کرد. پس از این جریان والى عرضه داشت : اى پسر رسول خدا، آیا عقاب کنم او را به این کارى که کرده است ؟ حضتر فرمودند: نه (۱۹)
شاید غرض حضرت این بوده که همان مفتضح شدن میان مردم مکافات علمشان بوده است . ولى متاسفانه اخیرا عده اى مجهول الحال در لباس روحانیت ترویج وهابیت کرده این گونه کرامات را منکرند!
واى بر گبر مسلمان نماى ساخته بر منبر محمود جاى
دعوى دین و دل بى ترس و باک مسخره بنمود بر این دین پاک
دزد به محراب چو تنها رود از پى قندیل و مصلا رود
گربه اگر چه حج اکبر کند هم به حرم صید کبوتر کند (۲۰)
۲. معجزه باغ بهشت
هنگامى که امام حسین علیه السلام از مدینه طیبه به قصد زیارت بیت الله الحرام بیرون شد و در خدمت آن حضرت جمعیت زیادى بودند، مردى از قافله مریض شد و به آن حضرت عرض کرد: به انار خیلى میل دارم . آن جناب فرمود: در این بیابان باغى است از انار و میوه هاى دیگر، برو و هرچه مى خواهى تناول کن . در آن سرزمین قبل از این باغى نبود. اهل قافله رفتند باغى مشاهده کرده ، داخل آن شدند و هر کس از هر میوه اى خواست خورد.
و چون از باغ بیرون آمدند از نظرها ناپدید شد (معجزه دیگر در آن وقت از آن حضرت سر زد) در همان حال آهویى پیدا شد حضرت به او اشاره نمود (آهو نزدیک آمد)، فرمود او را ذبح کنید و استخوان آن را نشکنید آن حیوان را ذبح کردند و گوشت آن را خوردند و استخوان ها را در پوستش نهادند. آن حضرت دعا کرد و آهو زنده شد پس به اصحاب فرمود هر کدام به شیر آهو مایل باشید از آن بدوشید. همه از آن دوشیدند و آشامیدند و به برکت دعاى حضرت همه را کفایت کرد. بعد به آهو فرمود تو را چند طفل است و انتظارت را مى کشند برو آنها را شیر بده . (۲۱)
۳. زنده شدن مرده به دعاى امام حسین علیه السلام
یحیاى ام طویل گوید: نزد مولایم امام حسین علیه السلام بودم که جوانى بر آن حضرت داخل شد و او مى گریست . حضرت فرمود: چه تو را مى گریاند جوان عرض کرد: یابن رسول الله ، همانا مادرم در این ساعت مرد و ثروتى زیاد واگذارده و به من وصیتى نکرده و نمى دانم کجا او را دفن کنم (و او را از آن مال بازداشته بود) حضرت فرمود: هنگام مرگ به تو چه گفت ؟ عرض کرد: به من گفت : چون خواستى کارى براى من انجام دهى به جا نیاور مگر به آنچه فرزند دختر رسول خدا اشاره فرماید. اکنون اى مولایم چه مى فرمایى ؟
حضرت فرمود: آیا دوست دارى خداوند مادر تو را زنده کند و تو را به آنچه مى خواهى خبر دهد؟
آن جوان گفت : چه بسیار نیک است ، حضرت برخاست و با آن جوان روانه شد و مردم هم با آنان روانه شدند تا به منزل مادر او رسیدند. حضرت بر سر مادر او ایستاد و خداى عزوجل را به دعاهایى خواند که نفهمیدم . بعد فرمود: قومى یا امه الله باذن الله تعالى و اوصى الى ابنک بما تریدین . اى کنیز خدا به اذن خداى تعالى برخیز و به پسرت آنچه خواهى وصیت کن . ناگاه آن زن برخاست و شهادت داد و گفت : السلام علیک یابن رسول الله ، همانا نزد من مال زیادى بود در فلان جا نهادم ، آن را بیرون آور و دو سوم آن براى شما هر چه خواهید بکنید و ثیک سوم دیگر را به همین پسرم بده اگر مى دانى دوست شماست و اگر مخالف است از آن منعش فرما، زیرا مال من حرام است بر کسى که شما اهل بیت را دشمن بدارد. آن زن دوباره مرد و حضرت فرمود: او را غسل دهید و دفن کنید.
۴. زنده کردن اسبان
طبیبى بود اهل موصل از دوستان معاویه که او را خلیفه مى دانست . روزى یکى از پیروان مکتب علوى با او ملاقات کرد و در ضمن اتمام حجت به او فهمانید که امام باید داراى فضایل و مکارم اخلاق باشد و اکنون علایم امامت حجت به او فهمانید که امام باید داراى فضایل و مکارم اخلاق باشد و اکنون علایم امامت در حسین بن على موجود است ، و از خوان احسان او ایتام و ارامل و مساکین بهره ورند، سخنان او را در دل آن طبیب موثر شد، اما با خود گفت : مى باید گفتار این کس را محک زد، اتفاقا در همسایگى او بیوه زنى بود که یتیمى داشت و آن زن مریض شد.
پسرش را نزد طبیب فرستاد و گفت : مادرم چنان حالتى یافته ، طبیب پس از استفسار از عقیده آن پسر دید از محبان حسین علیه السلام است ، گفت : علاج مرض مادرت جگر اسبى است فلان رنگ . یتیم گفت : از کجا فراهم کنم ؟
پاسخ داد: از امامت حسین بطلب آن طبیب خدمت امام حسین آمد و از غلامان خواست او را به طویله ببرند تا اسب ها را بنگرد. چون آنها را کشته دید پرسید نه براى چه اینها را کشته اند؟ گفتند: براى یتیمى که مادرش معالجه شود طبیب تقاضا کرد خدمت حضرت برسد. چون او را آوردند به قدم هاى آن بزرگوار افتاد و از شیعیان شد. حضرت علت پرسید؟ او جریان را بیان کرد. حضرت فرمود: اینها سهل است ، بیا تا به تو امرى بالاتر بنمایم و دعا نمود: الهى تو قادرى اینها را زنده کنى ، اگر ما را نزد تو قرب و منزلتى است به حرمت جد و پدر و مادر و برادرم اینها را زنده گردان اسبان به قدرت بارى زنده شدند. (۲۲)
۵. نهى از جنابت
فخر الساجدین فرمود: عربى به قصد ملازمت امام حسین علیه السلام به مدینه آمد و در بین راه با همسرش مباشرت کرد و قبل از غسل خدمت آن حضرت آمد، منظورش امتحان بود، چون نظر حضرت به او افتاد فرمود: یا اخى العرب شرم نمى کنى با این حال نزد امام زمان خود مى آیى ؟ عرض کرد: چه حالى ؟ فرمود با همسرت در راه ، در فلان موضع مباشرت نمودى اکنون اینجا جنب ایستاده اى ؟ عرض کرد: یابن رسول الله ، غرضم معلوم شد و مدعایم حاصل ، اشهد انک ابن رسول الله صلى الله علیه و آله و وصیه و از مجلس بیرون رفته و بعد از غسل برگشت و پاسخ مسائل مشکل خود را از آن حضرت پرسید.
۶. معجزه فرار تب
زراره بن اعین گوید: امام صادق علیه السلام آن مهد مرا حدیث نمود که عبدالله بن شداد بن الهادى احبشى مریض شد و سخت تب کرد، حسین بن على علیه السلام چون این بدانست به عیادت او رفت . هنگامى که از در خانه وارد شد، تب از عبدالله بیرون شد، عرض کرد: شاد و شاکرم از آن منزلت که خداوند شما را عطا فرموده همانا تب از شما گریزان است . حضرت فرمود: والله ما خلق الله شیئا الا قد امره بالطاعه لنا
به خدا سوگند خداوند چیزى را نیافرید مگر این که او را به اطاعت ما امر نمود. عبدالله عرض کرد:
در این هنگام صدایى شنیدم و کسى را ندیدم که همى گوید: لبیک .
۷. داستان زن صابئى
عالم و فقیه فرزانه آیه الله العظمى آقاى حاج سید محمد حسینى شیرازى دام ظله العالى در کتاب عاشورا روز تجدید اسلام معجزه اى را از حضرت امام حسین علیه السلام نقل مى کند، ایشان مى فرماید: در کربلا با صائبى ها مباحثات فراوانى شنیده ام ، از جمله آنها این داستان است .
یک زن صائبى شب عاشورا به یکى از مجالس سیدالشهدا علیه السلام که در همسایگى آنها بر پا بوده مى رود و براى دختر خود مقدارى برنج به عنوان تبرک درخواست مى کند و از صاحب منزل مى خواهد این امر را براى کسى نگوید، چون نزد صائبى ها این کار بسیار ناخوشایند بوده و جرم به حساب مى آمد و اگر این امر افشا مى شد احیانا به کشته شدن او مى انجامیده است .
بعد از گذشت یک سال با روى باز و چهره خندان به صاحب مجلس مى گوید: به برکت مجلس سیدالشهدا علیه السلام ، دخترم بعد از ۱۳ سال حامله گشته و فرزندى به او عنایت شده که نامش را حسین گذاشتیم و به این وسیله تمام آن خانواده به دین اسلام مشرف مى شوند. (۲۳)
۸. معجزه انگور
در مدینه المعاجز عبدالله بن محمد گوید: در مسجد در محضر مقدس حسین بن على علیهما السلام نشسته بودیم ، فرزندش على اکبر در آمد و از پدر بزرگوارش در غیر موسم انگور طلبید. آن حضرت دست مبارکش را بر ستون مسجد زد و انگور و موز بیرون آورد و فرمود: ما عند الله لاولیائه اکثر، آنچه نزد خداوند است براى دوستانش بیشتر از این خواهد بود. (۲۴)
پی نوشت ها:
۱- نفس المهموم ، ص ۹
۲- ازدواج در اسلام ، ص ۲۶۸
۳- احقاق الحق ، ج ۱۱، ص ۴۲۵
۴- بلاغه الحسین ، سید مصطفى موسوى حائرى ، ص ۲۸
۵- نفس المهموم ، ص ۸
۶- حدیقه الشیعه ، ص ۵۰۰
۷- ترجمه اثبات الوصیه ، ص ۳۱۱
۸- البدایه و النهایه ، ص ۱۹۷، مقاتل الطالبیین ، ص ۱۲۰
۹- بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۵، دمعه الساکبه ، ص ۲۷۳، اعیان الشیعه ، ج ۴، ص ۱۱۲، مقتل خوارزمى ، ج ۱، ص ۱۸۴
۱۰- مکتب اسلام ، ش ۲، ص ۱۲
۱۱- اقتباس از تحقیقى کوتاه درباره شیعه ، ص ۹۳
۱۲- پیشواى سوم به نقل از الامامه و السیاسه ، ج ۱، ص ۲۵۳ به بعد
۱۳- مناقب ، ج ۴، ص ۸۲
۱۴- اعرابى به معناى بیابان نشین آمده است .
۱۵- محن الابرار، ص ۲۸
۱۶- احتجاج طبرسى ، ج ۲، ص ۲۰
۱۷- منطق الحسین علیه السلام ، ص ۱۲۲، کشف الغمه ، ج ۲، ص ۲۰۴
۱۸- الزواج فى الاسلام ، ص ۳۲۶
۱۹- جلاء العیون ، ص ۳۰۳
۲۰- امیر خسرو
۲۱- کبریت احمر، ص ۳۴۵
۲۲- تحفه ، ص ۱۴۸
۲۳- براى آگاهى بیشتر درباره صابئى ها به سه آیه ذیل و تفسیر آن مراجعه شود: سوره بقره آیه ۶۲، سوره مائده آیه ۶۹، سوره حج آیه ۱۷.
۲۴- وقایع عاشورا، زندگانى سید الشهدا علیه السلام ، ص ۹۶.