مقام حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

نماز نافله و نماز شب حضرت ابالفضل(ع) را به اين مرتبه نرساند، بلکه او دستانش را در راه خدا داد و به آن مقام والا رسيد. دادن در راه خدا مهم است.

اللهم کن لوليک الحجة ابن الحسن صلواتک عليه و علي آبائه في هذه الساعه و في کل الساعه ولياً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتي تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فيها طويلا

دو روايت مشروح است و من متن اين دو حديث را مي‌خوانم و توضيحي پيرامون اين روايتها بيان مي‌کنم.

امام سجاد(ع) مي‌فرمايند: «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَة»[۱]؛ خداوند عمويم ابالفضل را رحمت کند که او چنين بود که ايثار کرد و خود را فداي اباعبدالله(ع) کرد و امتحان داد تا دو دستش قطع شد و خداوند متعال در برابر دو دستي که حضرت داد دو بال در بهشت به او داد. با اين دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مي‌کند همانطوريکه خداوند به جعفر بن ابيطالب دو بال داد.

جعفر برادر اميرالمؤمنين(ع) فرزند ابوطالب بود و در جنگ موته به شهادت رسيد. اين يک حديث است. حديث ديگر از امام صادق(ع) است که مي‌فرمايد: «كان عمنا العباس‏ نافذ البصيرة، صلب الايمان، جاهد مع أبى عبد الله، و ابلى بلاء حسنا، و مضى شهيدا»؛[۲] يعني عموي ما عباس نگاهش آنچنان بصير بود که تا پايان عالم را مي‌ديد،  ايمانش محکم بود با امام حسين(ع) بود و در رکابش جنگيد و امتحان عالي داد.

چند نکته در روايت اول است:

 يکي اينست که خداوند به عباس دو بال در برابر دو دست مي‌دهد و با ملائکه در بهشت پرواز مي‌کند. اين دو بال چيست؟ آيا اين دو بال، دو بالي است که کبوتر و پرندگان دارند؟ خير، اين دو بال چنين بالهايي نيستند.

بال هر چيزي متناسب با آن است. يکي از سوره‌هاي مبارکه قرآن سوره فاطر است. اين سوره را سوره ملائکه نيز گفته‌اند. سرّ اينکه اين سوره را سوره ملائکه هم گفته‌اند به اين دليل است که در اين سوره به بالهاي ملائکه هم اشاره شده است.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي‏ أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير»[۳]

خداوند ملائکه را آفريد خداوند فرشتگان را از رسل قرار داد. حال رسل در اين آيه به چه معناست؟ ما مي‌دانيم که انبياء از رسولان هستند. موسي و عيسي رسول هستند. ابراهيم و نوح رسول هستند.

ولي خداوند فرشتگان را هم از رسل قرار داد. صاحبان جناح(بال) قرار داد؛ يعني بال دارند. گروهي دو بال دارند، گروهي سه بال دارند، گروهي چهار بال دارند.

باز ملائکه‌اي هم هستند که هزار يا هفتاد هزار بال دارند و يا بالهاي زيادي دارند. اين بال و جناح بال کبوتران نيست. اينکه ما بگوييم که اينها بال کبوتر است که ما مي‌بينيم اينطور نيست.  اين يک نوع ساده‌انديشي و جهل در معارف قرآن است.

خداوند علامه طباطبايي(ره) را رحمت کند که بال را چنين معنا کردند که هر چيزي مانند خودش است. البته اين تعريف و تفسير فقط مختص علامه طباطبايي نيست، تمام مفسران چنين معنا کرده‌اند. آقايي که در دانشگاه‌ها اسم و رسم دارد و سخنراني مي‌کند، خواست به علامه طباطبايي اشکال وارد کند. اين آقا مي‌گويد که شما با چه دليلي آمده‌ايد جناح و بال ملائکه را چنين معنا مي‌کنيد که اين بال يک قدرتي است! نه اين بال، همان بالي است که ما در پرندگان مي‌بينيم.

 اما حقيقت اين امر اينست که بال فرشتگان همچون بال پرندگان نيست. داشتن بال پرندگان که افتخار نيست.

در روايت حضرت امام صادق(ع) درباره بالهاي جعفر بن ابيطالب که دو دست حضرت ابالفضل(ع) را به آن بالها تشبيه کرده است صريحاً آمده است که دو بال از ياقوت است و بال پرنده نيست.

اما نکته اينجاست که اين پرواز چه نفعي دارد؟ مقصود از اينکه در آسمانها سير مي‌کنند، چيست؟ اين «رسلاً» چه نقشي دارد؟ يعني فرشتگان از سوي خداوند به زمين مي‌آيند و پرواز مي‌کنند و براي خدمت به انسانها به سوي زمين مي‌آيند.

در روايات است که فرشتگان که به زمين مي‌آيند، مراقب انسانها هستند و نمي‌گذارند که انسانها گرفتار شوند. بسياري از گرفتاريها بايد براي انسان پيش بيايد، ولي فرشتگان نمي‌گذارند. فرشتگان حافظ و مراقب هستند. اين فرشتگان انسان را در بيداري و خواب محافظت مي‌کنند تا عمر انسان بسر برسد. عمر که به سر رسيد، در روايت است که ملائکه ديگر انسان را رها مي‌کنند. حتي دو ملکي که يمين و يسار انسان هستند و اعمال آدمي را مي‌نويسند انسان را رها مي‌‍‌کنند. آنچه با انسان مي‌ماند، اعمال انسان است. بنابراين اين چه تجليلي از ابالفضل است که دو بال دارد و در بهشت پرواز مي‌کند. اين تجليل نشانه اينست که حضرت در تمام عالم سير مي‌کند و همه عالم را از زير بال خود رد مي‌کند و مي‌رود و برمي‌گردد. به قول بعضي از بزرگان نقطه وصلي بين زمين و آسمان است. يعني بين انسانها و بين خدا مي‌رود و برمي‌گردد.

اين نکته قابل توجه است که امام فرمودند: «يغبطه جميع الشهداء»؛ شهدا به او غبطه مي‌برند.

غبطه خوردن غير از حسد است، يعني کاش ما هم مثل او بوديم.

مثلاً يک عالمي را مي‌بينيم که مي‌گويد کاش من مثل اين بودم. درس مي‌خواندم و چنين عالِمي مي‌شدم. به خاطر نبود در آن موقعيت تأسف مي‌خورد؛ اين غبطه است و گناهي ندارد، زيرا غبطه خوردن انسان را به کمال مي‌رساند. غبطه موجب مي‌شود آدمي به سوي کمال سير کند. اما حسد اينست که انسان آرزو کند که اين علم از آن شخص برداشته شود مثلاً دوست دارد فرد عالم دچار فراموشي شود. اگر اين فرد دچار فراموشي شود، خوشحال مي‌شود. مي‌گويد چه خوب معلوماتش را از دست داد. اگر گفتند تاکنون مي‌نوشته و الآن ديگر نمي‌تواند بنويسد، خوشحال مي‌شود و مي‌گويد بسيار خوب است و خوشحال مي‌شود. وقتي که ديد اينطرف بي‌پول شد، خوشحال مي‌شود که ديگر نمي‌تواند به ديگران کمک کند.

اگر اين فرد آدمي منصفي بود و روزگاري ندار شد، خوشحال مي‌شود. به هر حال حسد بد است و به انسان ضرر و زيان مي‌رساند.

بنابراين «يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاء» يعني همه شهدا به عباس غبطه مي‌خورند و مي‌گويند کاش ما مثل عباس بوديم.

اين سؤال پيش مي‌آيد که امام حسين(ع) سالار شهيدان است. سيدالشهداء است. آيا او هم به عباس غبطه مي‌برد؟

اينجا يک نکته‌اي است و آن درباره جعفر بن ابي طالب است. درباره جعفر که در جنگ موته شهيد شد داستاني در تاريخ آمده است:

 پيامبر اکرم(ص) به اصحاب دستور فرمود که به جنگ موته بروند. فرمودند که فرمانده اين جنگ زيد بن حارث است. اگر او شهيد شد، جعفر بن ابيطالب فرمانده است. اگر جعفر هم شهيد شد، عبدالله فرمانده است. پيامبر اکرم(ص) افسران را تعيين کرد. صبح بعد از پيامبر(ص) نماز خواندند و روي منبر رفتند و فرمودند: من خبردار شدم که در جنگ موته جعفر شهيد شده است يعني زيد بن حارث شهيد شده و پرچم را جعفر بن ابيطالب گرفته است. جعفر بن ابيطالب پرچم در دست داشته، دست راستش را قطع کردند. پرچم را به دست چپ داده دست چپش را هم قطع کردند. پرچم را بر سينه نگهداشت. بعد به سينه مبارک جعفر تيري زدند. جعفر شهيد شده و پرچم از دست او افتاد.

پيامبر اکرم(ص) اين خبر را شنيد و منزل جعفر تشريف آوردند. همسر جعفر بن ابيطالب اسماء بنت عميس نام داشت. همين اسماء بنت عميسي که بعداً همه امور حضرت فاطمه(س) را انجام مي‌داد.

پيامبر وارد شدند و اسماء را خواستند. به اسماء گفتند که بگو بچه‌هاي جعفر بن ابيطالب بيايند. فرزندش عبدالله بن جعفر نام داشت. اسماء عبدالله را آورد. پيامبر(ص) بر سر او دست کشيد. اسماء فرمود يا رسول الله! چه شده است؟ مگر جعفر شهيد شده است؟

پيامبر(ص) فرمود: بله جعفر شهيد شده است. بعد پيامبر اکرم(ص) اين جمله را فرمود: اسماء! نوح اولين پيامبري است که خداوند به او خطاب کرده و به او خواهد فرمود آيا در نبوت به وظيفه‌ات عمل کردي؟ نوح خواهد گفت من به وظيفه‌ام عمل کردم. خداوند متعال مي‌فرمايد شاهدت کيست؟ نوح خواهد گفت محمد بن عبدالله(ص) شاهد من است. او در محشر حرکت خواهد کرد و همينطور جلو خواهد آمد و به پيامبر خواهد رسيد و به پيامبر خواهد گفت يا رسول الله من گفتم شما شاهد من هستي که من به رسالت و نبوتم عمل کردم. پيامبر اکرم(ص) فرمودند بله من شاهدم. بعد جعفر بن ابيطالب و حمزه سيد الشهداء را خواست و فرمود شما به درگاه خداوند متعال شهادت بدهيد و بگوييد ما شاهديم که نوح پيامبر به وظيفه‌اش عمل کرد. اين را حضرت به اسماء فرمود. اسماء اشکان چشمانش به صورتش خشک شد و گفت: يا رسول الله به مسلمانان بگو که جعفر چقدر عظمت دارد و اين در تاريخ ماند و تا روزگار هست جعفر را به عظمت ياد مي‌کنند. پيامبر فرمود آفرين بر تو اي زن که اينقدر تو به اين موضوع توجه کردي که در تاريخ بايد نام جعفر بن ابيطالب بماند.

به پيامبر اکرم(ص) فرمود چطور به علي(ع) چنين سخني را نمي‌گويد و به حمزه سيدالشهداء و جعفر چنين بياني را مي‌گويد؟ نکته چيست؟

نکته اينجاست: حضرت رسول(ص) مي‌فرمايند: علي(ع) از اين حرفها بالاتر است. او تنگاتنگ در کنار شخص پيامبر(ص) است. وارث ولايت کليه الهيه پيامبر اکرم(ص) است. او خاتم ولايت عامه انبياء است و فاتح ولايت خاصه پيامبر اکرم(ص) و اهل بيت(ع) است که خاتم ولايت خاصه وجود مهدي موعود امام منتظر(عج) است.

بنابراين نکته‌اي که امام صادق(ع) فرمود: «يغبطه جميع الشهداء»؛ جميع شهدا سربازان اسلام از ابتدا تا آخر هستند ولي نه مثل امام حسين(ع) امام حسين مشرف بر آسمانهاست. اينکه بال دارد و به آسمان سير مي‌کند، بدان معناست که او به عالم غيب وارد است و ورود در غيب دارد. وصل به زمين و آسمان است، ولي حسين با ولايت کليه‌اي که دارد آسمانها به اذن خدا در دست اوست.

اين جمله درباره اينکه امام صادق(ع) فرمود که ابالفضل(ع) چنين است و معناي بال هم معلوم شد. امام صادق(ع) فرمودند بال جعفر از ياقوت است. نمي‌دانيم چيست و چقدر زيباست. چه نحو حرکتي است. چقدر بر عالم تسلط دارد؟ ولي اين تسلط حضرت ابالفضل(ع) را بر عالم امکان نشان مي‌دهد.

من نکته‌اي را عرض مي‌کنم و آن اينست که مي‌فرمايد: «كان عمنا العباس‏ نافذ البصيرة، صلب الايمان، جاهد مع أبى عبد الله، و ابلى بلاء حسنا، و مضى شهيدا»[۴]

اين بساط ولايت او را پهن مي‌کند. سرّ اينکه ابالفضل به اين نقطه رسيده است، ايثار اوست. امتحاني که حضرت ابالفضل داد او را به چنين نقطه‌اي رسانده است. اين دو دست که حضرت عباس(ع) داده يک چنين دستي بوده که در راه خدا داده است.

اين دو دست چنين بوده است که اين دو دست بايد در راه خدا کار کند. حديثي از پيامبر اکرم(ص) است که فرمودند: «الأيدي ثلاثة سائلة و منفقة و ممسكة و خير الأيدي المنفقة»[۵]

سه جور دست داريم: يک دست براي جامعه مفيد و نافع است، يک دست داريم ممسک است و هيچکاري نمي‌کند. يک دست داريم سائل است و از ديگران مطالبه مي‌کند. مي‌فرمايد دستي که خير دارد و در پيشگاه خداوند مقبول است، دستي است که مفيد و نافع است. دست سائل که مفيد نيست.

در حديثي ديگر آمده است که بعضي از دستها در قيامت سياه هستند. مي‌پرسند چطور سياه است؟ مي‌فرمايند اين دستهايي هستند که کمک نمي‌کنند اگر هم اين دستها کمک کنند، منت مي‌گذارند، يا براي شهرت به ديگران کمک مي‌کنند. بنابراين اگر دستي چنين است دستي است که در راه خداست. بايد ديد که چگونه با اين دست عمل کنيم.

اگر انسان با اين دست بنويسد و يا با اين دست به ديگري کمک کند و يا انفاق و احسان به ديگري کند، اينها برايش مي‌ماند.

 پس اگر دست در راه خدا بود، اگر چشم، گوش، اعضاء و جوارح در راه خدا خرج شدند، ارزش پيدا مي‌کنند. در روايت است که مي‌فرمايد خداوند اگر ابالفضل را چنين قرار داد، براي اين بود که اين درخشندگي را در آسمانها پيدا کند، زيرا عمل حضرت ابالفضل(ع) در زمين چنين بوده است.

وقتي وجود انسان در راه خدا شد و خودش را نديد و جامعه را ديد و فراتر از خوديت را ديد، منيتها، خودپسنديها و خودخواهيها را نديد آن وقت به چه جاهاي بالايي مي‌رسد!

ولي اگر انسان فقط خود و خانواده‌اش را ببيند و مال براي خود بيندوزد و به ديگران توجه نکند، وقتي انسان از اين دنيا رفت مي‌بيند که تمام پرونده‌اش سياه است. چهره‌ها آنچنان آشفته، زشت وخسته است، چون او اينچنين عمل کرده است.

حضرت ابالفضل(ع) سابقه‌ها دارند. در قصه شهادت امام مجتبي(ع) و تيراندازي به جنازه آن حضرت ابالفضل العباس(ع) حضور داشته است. با امام حسين(ع) در امور مختلف نگاه مي‌کرده و مي‌ديده که چه بايد کرد. آن وقت است که خودش را آنطور فدا مي‌کند. انسان اگر اينچنين شد

                          کمتر از ذره نه‌اي پست مشو مهر بورز **** تا به خلوتگه خورشيد رسي چرخ‌زنان

                         دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل **** مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان[۶]

انسان بايد مفيد باشد و نگويد به من چه. اگر در خيابان کسي را ديد دست او را بگيرد و نگويد به من چه؟ اگر ديد ديگري گرفتار است نگويد به من چه؟

نماز نافله و نماز شب حضرت ابالفضل(ع) را به اين مرتبه نرساند، بلکه او دستانش را در راه خدا داد و به آن مقام والا رسيد. دادن در راه خدا مهم است. انسان از صبح که بلند مي‌شود، همه هم و غمش اين باشد که چه کار کند که به ديگران خدمت کند نه اينکه به لذات و خوديت خودش بپردازد. اينها درست نيست و شرط ايمان و امتحان چنين نيست.

ما بايد در امشب از خدا بخواهيم که به ما اين لطف را بکند که عمر ما در خدمت دين خدا و خلق خدا باشد.

اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد که: «خالطوا الناس مخالطة إن متم معها بكوا عليكم و إن عشتم حنوا إليكم‏»[۷] آنچنان زندگي کنيد که وقتي مرديد، مردم بگويند عجب آدم خوبي بود و آنچنان باشيد که تا وقتي که زنده هستيد بگويند که ما خوشحاليم که تو زنده‌اي.

خوشحاليم که کسالت تو برطرف شد. حضرت مي‌فرمايند که اينچنين زندگي کنيد که مردم خوشحال باشند. اينست که اعضاء انسان اوج مي‌گيرد

پيامبر اکرم(ص) مي‌فرمايند آن دستي که به ديگران کمک مي‌کند، سفيد و درخشنده در عالم برزخ و قيامت است، بطوريکه همه برزخ او را روشن کرده است.

اين دست روشن است، چون در راه خدا کار کرده است. اگر علم داشته علم را تعليم کرده است، اگر پولي داشته کمک کرده است. چه اتفاقي مي‌افتد که قبر انسان در عالم برزخ درخشان و روشن مي‌شود، خانه قبر انسان روشن و وسيع مي‌شود. ولي آن دستي که چنين نيست، اين دست تاريک و سياه است. خانه برزخ انسان سياه است.

برادر و خواهر من! حساب آن روز را بکنيد. مراقب باشيد که اعضاء و جوارح در راه خدا باشد نه هوا و هوس. آن وقتي که انسان دلش مي‌خواهد که موي سرش را ديگري ببيند، زيبايي او را ببيند و در بيرون جلوه داشته باشد، اين زيبايي نمي‌ماند و روزي تمام مي‌شود و در عالم قبر تنها براي تو تاريکي خواهد ماند. چشماني هم که نگاه گناه مي‌کنند، اينطور هستند. تمام بي‌‌حساب نيست.

حضرت ابالفضل دو دستانشان را دادند. ولي فرمودند:

                                      والله ان قطعتموا يميني              اني احامي ابدا عن ديني

                                      و عن امام صادق اليقين            نجل النبى الطاهر الامين[۸]‏

از اين دست خون مي‌ريزد ولي مي‌گويد من حامي ولي خدا هستم. وقتي دست چپش را قطع مي‌کنند، مي‌گويد:

                                     يا نفس لا تخشى من الكفار           و ابشرى برحمة الجبار[۹]‏

من تو را به خداي جبار بشارت مي‌دهم.

«جبار» يعني حاکم به يک حکومت قطعي. حاکم به يک حکم مسلم. حاکم به يک حکم که قابل تخلف نيست. آن حکم چيست. آن حکم اينست که خداوند در آن مي‌گويد اي عباس! به تو دو دستي خواهم داد که در فضاي عالم و آسمانها سير خواهي کرد.

بعد هم «جبار» اشاره به اين دارد که کسانيکه اين دست را قطع کردند به چه کيفري خواهند رسيد.

در صحنه عاشورا حضرت اينچنين به بشر درس مي‌دهد و جامعه بشري را بيدار مي‌کند. وقتي دو دست عباس را قطع مي‌کنند، حضرت مشک را به دندان مي‌گيرد.

يکي از نويسندگان مقتل عاشورا، علي بن مسلم است. اين شخص مي‌گويد که من ديدم که ابالفضل چشمانش را به خيمه‌ها دوخته که هرچه سريعتر اين آب را به خيمه‌ها برساند. دشمن اين چشم را هدف قرار داد. خدايا تو به حق ابالفضل العباس به ما نگاهي کن! به عاقبت ما، به دين ما، به فرزندان ما، به زندگي ما عنايت کن!

عباس يک فضيلت مشترک با جعفر بن ابيطالب دارد، ولي عباس چيزهاي ديگر هم دارد و آن اينست که ابالفضل يک ايثاري کرده است که آن صحنه براي جعفر پيش نيامده است و آن اينست که کنار آب فرات نشسته با آن تشنگي به آب نگاه مي‌کند و آن آب را به دست مي‌گيرد و مي‌گويد:

                                يا نفس! هوني فالحسين معطش            و بنوه و الحرم المطهر أجمع

عباس تو مي‌خواهي زنده بماني درحاليکه حرم پيامبر تشنه هستند. آب را روي آب مي‌ريزد و از کنار فرات برمي‌خيزد. اين امتحان ديگري است.

نکته ديگري که ابالفضل دارد و آن موجب شده که بر تمام اين آسمانها سير کند، آنست که امام حسين(ع) در روز عاشورا همه شهدا را به خيمه‌ها آورد، ولي وقتي بر سر بدن حضرت ابالفضل رفتند عباس را به خيمه‌ها نياورد و همانجا گذاشت. چرا؟ زيرا امام حسين(ع) سري در آن ديده بود و زمان در آينده مشخص کرد و آن اين بود که ابالفضل بارگاه داشته باشد و ملجأ و پناه بيچارگان باشد. چقدر هستند که مردم از ابالفضل حاجتها مي‌گيرند، زيرا شب عاشورا ايشان پناه امام حسين(ع) بودند. در تاريخ هم آمده است که وقتي عده‌اي از سربازان امام حسين(ع) در شب عاشورا رفتند، سکينه به خيمه عمويش عباس آمد و گفت يا عباس عموجان اگر تو از کربلا بروي، پناهگاهي براي ما نخواهد بود. ابالفضل سکينه را در آغوش گرفت و فرمود ماداميکه رگ حيات عمو در حرکت است از شما دفاع مي‌کنم. جانم را به قربان شما مي‌کنم. سکينه و همه بچه‌ها اميد داشتند. اما وقتي ابالفضل شهيد شدند، زنها و بچه‌ها از خيمه‌ها بيرون آمدند. اباعبدالله از طرف نعش ابالفضل به طرف خيمه‌ها آمد. اول کسي که جلو آمد سکينه بود و فرمود اي پدر! عمويم ابالفضل چه شد. حضرت فرمود: «قتل» (کشته شد) صداي ناله و گريه از خيمه‌ها بلند شد. صلي الله عليک يا اباعبدالله.

پی نوشت:

[۱] . بحارالأنوار، ج۲۲، ص۲۷۴، باب ۵- أحوال عشائره و أقربائه و خدم.

[۲] . در سوگ امير آزادى(ترجمه مثير الأحزان)، ص۲۵۴، پرتوى از مقام شكوهبار او… .

[۳]. سوره فاطر، آيه۱.

[۴] . در سوگ امير آزادى(ترجمه مثيرالأحزان)، ص۲۵۴، پرتوى از مقام شكوهبار او … .

[۵]. الكافي، ج‏۴، ص۴۳، باب الإنفاق… .

[۶]. ديوان حافظ شيرازي، غزل ۳۸۷.

[۷]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، ص۴۷۰.

[۸]. زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد ۴۵ بحار الأنوار)، ص۶۱، مبارزه بنى هاشم عليهم السلام …..

[۹]. همان.

question