محبت و مدارا نمودن با همسر
تحمل آزار همسر
همسر اول مرحوم آقاى انصارى، ایشان را خیلى اذیت مى کرد. گاهى هم کتک مى زد. ولى مرحوم آقاى انصارى تحمل مى کرد. یک مقدار حالت روانى داشت. یک مرتبه به این نیت سم خورده بود که خون خودش را گردن شوهرش بیندازد تا ایشان را اعدام یا زندان کنند.برادرهاى خانم ایشان به قدرى ناراحت بودند که چند بار آمدند خواهرشان را ببرند، ولى مرحوم انصارى مى فرمودند: من نمى گذارم؛ چون حقش را ادا نمى کنند و اذیتش مى کنند.غیر از من شاید کسى او را تحمل نکند. صبر و تحمل مى کنیم، خدا هم کریم است. خلاصه خیلى با نرمى و ملاطفت با ایشان برخورد مى کرد. به قول حاج آقا کتک خور انسان خوب مى شود.قوى و پوست کلفت مى شود. مى فرمود: برخى افراد که به جلسه ما مى آیند، حس مى کنم که خانم هایشان آن ها را خیلى اذیت مى کنند، ولى قشنگ ظاهرشان را طورى نشان مى دهند که هیچ مشکلى ندارند. از بس کتک خورش محکم شده است، صبر و ملایمتش خوب شده است، هیچ نشان نمى دهد. خدا هم از همین جا به او رشد مى دهد.
در روایتى از پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله براى ما نقل شده است که اگر کسى بر اذیت همسرش صبر کند، در هر بارى که بر اذیت همسرش صبر مى کند، خداوند ثواب صبر حضرت ایوب را در نامه عملش ثبت مى کند.«مَنْ صَبَرَ عَلى سُوءِ خُلْقِ امْرأَتِهِ اِحْتِساباً اَعْطاهُ اللّه ُ بِکُلِّ مَرَّةٍ یَصْبِرُ عَلَیْها مِنَ الثَّوابِ مِثْلُ ما اَعْطى اَیُّوبَ عَلى بَلائِهِ».[۱]
این خیلى رشد است. فقط انسان باید یک مقدار تحمل کند تا کتک خورش خوب شود.اولش سخت است، بعد راحت مى شود. مرحوم آقاى رضوى نقل مى کردند: وقتى خانم آقاى انصارى فوت کرد، مرتب ایشان دعا مى کرد و به یاد همسرش بود که خدایا، آن طرف گرفتار نباشد.
خوبى در برابر بدى
خیلى عجیب است! این مصداق جمله اى است که روى قبضه شمشیر پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نوشته شده بود تا همیشه یادآور و متذکر باشد. خداوند پیامبرش را به چهار خصلت فرمان داد:
«صِلْ مَنْ قَطَعَکَ وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ اَعْطِ مَنْ حَرَمَکَ وَ اَحْسِنْ إلى مَنْ اَساءَ اِلَیْکَ»؛[۲] با کسى که از تو بریده است، پیوند و ارتباط برقرار کن؛ کسى را که به تو ستم کرده است، ببخش؛ و به کسى که تو را محروم کرده است، عطا کن؛ و به کسى که با تو بدى کرده است، نیکى کن.
ما نیز به فرمان قرآن، باید از آن بزرگوار پیروى کنیم. مکارم اخلاق، این چهار چیز است. با خوب ها خوبى کردن هنر نیست. اگر به حیوانات هم محبت کنى، دم تکان مى دهند و تشکر مى کنند. اگر در مقابل بدى ها خوبى کردیم، اگر به سراغ فامیل و رفیقى که به ما پشت کرده است رفتیم، هنر است.
روایتى از امیرالمؤمنین دیدم که براى من تکان دهنده بود. حضرت مى فرماید: «لاتَقْطَعْ صَدیقاً وَ اِنْ کَفَرَ»؛[۳]با رفیقت قطع رابطه نکن، هر چند کافر شود.
قربان این کلام و گوینده آن، وفایى از این بالاتر و بهتر مى بینى! حضرت مى فرماید: با رفیق و صدیق و کسى که با او نان و نمک خورده و رفیق شده اى، اگر کافر هم شد، قطع رابطه نکن. براى او دعا کن که خدا هدایتش کند. به او خیر برسان. از کفر که بالاتر نداریم. ما گاهى از این که این آقا جواب سلام ما را دیر داده، یا تحویلمان نگرفته، یا جلوى پاى ما بلند نشده، یا به دیدن ما نیامده، یا مى خواسته به مسافرت برود، با ما خداحافظى نکرده است، او را رها مى کنیم و به پشیزى مى فروشیم. ما چه مى گوییم، پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چه مى فرماید!
«صِلْ مَنْ قَطَعَکَ»؛ اصلاً کارت را بگذار براى کسانى که قطع رابطه و پشت کرده اند. با آن ها ارتباط برقرار کن. «وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ»؛ کسى را هم که به شما ظلم کرده است، ببخش. بلکه بالاتر، اصلاً این آقا فحش داده است، ناسزا گفته است، آش درست کن و در خانه اش ببر، او را در بغل بگیر و ببوس. به قول سعدى:
بدى را بدى سهل باشد جزا اگر مردى اَحْسِن اِلى مَنْ أَسا
یعنى هنر اینجاست که انسان با بدها خوبى کند و سنگ تمام بگذارد. خلوص نیت هم اینجا مى آید. ولى با خوب ها خوبى کردن، پلو قرضى است. عکس العمل کار اوست. او خوبى کرده است، شما هم جواب داده اى. او سلام کرده، شما هم جوابش را مى دهى. تازه به شما یک ثواب مى دهند، به او نود و نه تا، این هنر نیست.
سرشار از محبت
در احوالات آیت اللّه انصارى همدانى از قول دخترشان آمده است که ایشان به ما و مادرمان خیلى محبت داشت. نه تنها به افراد خانه، بلکه به ذرات عالم نیز محبت داشت.مى گوید: در خانه گوسفندى داشتیم. ایشان اول شکم حیوانات را سیر مى کردند و بعد خودشان مى نشستند و غذا مى خوردند. آدم هایى هستند که به حیوانات هم محبت مى کنند، آن وقت ما به انسان و کسى که از همه به ما نزدیک تر است، محبت نکنیم.
دختر ایشان نقل مى کند که یک وقت آقا دو تا توله سگ به خانه آورد. گفتیم:آقا، این ها نجس اند. فرمود: مادر این ها مرده است. من دیدم که بى صاحب مانده اند و تلف مى شوند، به خانه آوردم. مى گوید: آقا براى این ها شیشه شیر گرفت و هر روز شیر را داخل شیشه مى ریخت و به آن ها مى داد تا بزرگ شوند. همین رحمت است که درهاى آسمان و زمین را بر روى انسان باز مى کند.
آزار همسر، مانع راه
یکى از کارهاى مهم آیت اللّه انصارى همدانى این بود که موانع افراد را برطرف مى کرد. ایشان در جلسات زیاد صحبت نمى کرد. حاج آقاى دولابى مى فرمودند: جلسات ایشان جلسات انس و محبت بود. مى نشستند و با آن نفوذ و جذبه روحى که داشتند، موانع را از اهل جلسه و رفقا برطرف مى کردند. گاهى هم به بعضى با اشاره و کنایه تذکر مى دادند که مثلاً اگر شما این کار را بکنى خوب است.
در حالات ایشان آمده است که یکى از مشاهیر تهران به خدمت ایشان شرفیاب شده بود تا از ایشان دستگیرى کند. ایشان یک توجهى کرده و فرموده بود: شما خانم خودت را خیلى اذیت مى کنى. حجاب تو این است که ظلم مى کنى. خانمت را در خانه اذیت و آزار نکن تا کارت درست شود. مانع تو این است. این حرف در آن شخص سرشناس بسیار اثر کرده بود.
وى به تهران برمى گردد و به جاى آزار و اذیتى که قبلاً در حق خانمش مى کرد، خم مى شود و دست خانمش را مى بوسد. کسى که در عمرش از این کارها نکرده بود. خانمش متعجب مى شود که این مرد چقدر با محبت شده است! سرّ این کار را از شوهرش مى پرسد. مى گوید:من خدمت آقایى در همدان رسیدم. ایشان سفارش شما را کردند. پرسیده بود: این آقا کیست؟ من هم باید پیش او بروم. خلاصه شوهرش را وادار مى کند و او را پیش حضرت آقاى انصارى مى برد و هر دو از ایشان استفاده مى کنند.
عزت و کمال و هنر یک مرد این است که خانم و پدر و مادرش را راضى کند. کمال و عزت یک زن هم این است که شوهرش را راضى کند. امام باقر علیه السلام فرموده اند: «لا شَفیعَ لِلْمَرْأَةِ أَنْجَحُ عِنْدَ رَبِّها مِنْ رِضا زَوْجِها»؛[۴] براى زن شفیعى در پیشگاه پروردگارش، نجات بخشتر از خشنودى و رضایت همسرش نیست.
نگاه مهر آمیز
اگر زن و شوهر همدیگر را راضى کردند و به دید محبت به یکدیگر نگاه کردند، بدانند که قطعاً خدا هم از آن ها راضى است. در روایت هم آمده است: «اِنَّ الرَّجُلَ اِذا نَظَرَ إلَى امْرَأَتِهِ وَ نَظَرتْ إلَیْهِ نَظَرَ اللّهُ تَعالى اِلَیْهِما نَظَرَ الرَّحْمَةِ»؛[۵] هنگامى که مرد به همسرش به نظر مهر و محبت بنگرد و همسرش نیز به او به نظر مهر و رحمت بنگرد، خداوند به هر دو به نظر مهر و رحمت مى نگرد.
دو تا دل که یکى شود، سومى آن ها خدا و امام زمان علیه السلام و همه خوب هاى عالم اند. در برابر این هم در روایت آمده است که خدا و پیغمبر از آن مردى که آن قدر همسرش را اذیت کند تا همسرش مجبور شود مهرش را ببخشد و جانش را آزاد کند و از دست این شوهر راحت شود بیزار است.[۶]
از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام در حدیثى تکان دهنده چنین آمده است: «اِنَّ اللّه َ لا یَغْضِبُ بِشَىْ ءٍ کَغَضَبِهِ لِلنِّساءِ وَ الصِّبْیانِ»؛[۷] بى تردید خداوند آن قدر که به خاطر زنان و کودکان غضبناک مى شود، به خاطر چیزى غضبناک نمى شود.
یعنى بیشترین جایى که خداوند غضب مى کند، همین جاست. معناى سیر و سلوک این نیست که انسان گوشه اى برود، بنشیند و ذکر بگوید و دعا بخواند. کمال و شرف مرد در این است که زن و بچه اش را راضى نگه دارد. کمال خانم هم این است که شوهرش را راضى نگه دارد.اگر این دو تا با هم راضى شدند، آنجا مهبط نور و لطف خدا مى شود.
تفرقه و قطع رحمت خدا
حاج آقا دولابى مى فرمودند: آن قدر به تفرقه بین زن و شوهر حساسم که در خانه اى که زن و شوهر در آن از یکدیگر ناراضى هستند، نمى توانم بخوابم؛ چون رحمت خدا قطع است و ملائکه آن زن و شوهر را تا وقتى از هم ناراحت و بیزار هستند، لعنت مى کنند و از آنان تبرى مى جویند. وقتى یگانه هستند، نور و رحمت خدا بر سر آن ها مى تابد. مى فرمودند: من در آن خانه نمى خوابم و نمى توانم هم بخوابم، مگر این که با هم صلح و آشتى کنند.
خانمى خدمت حاج آقا شکایت کرده بود که شوهرم مرا تحویل نمى گیرد. حاج آقا به شوهر او فرموده بود: تا وقتى که خانمت از تو راضى نشود، من تو را راه نمى دهم و در قلب من و پیش من راه ندارى.
مى فرمودند: ادب را از حدیث کسا یاد بگیرید. ادب زندگى کردن را در همین حدیث ببینید. ببینید اهل بیت علیهم السلام چگونه به یکدیگر با مهر و محبت خطاب مى کنند:میوه دلم، روشنى چشمم، شافع امتم، صاحب حوضى، اخى، صاحب لوائى. چه تعابیر قشنگى!
سیره امام علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام
در روایت آمده است: پیامبر خدا در شب ازدواج امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند: «یا عَلىُّ، اُدْخُلْ بَیْتَکَ وَ الْطُفْ بِزَوْجَتِکَ وَارْفَقْ بِها فَاِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى»؛ یا على! داخل اتاق شو و با همسرت با لطافت و محبت و رفق و مدارا بر خورد کن؛ که فاطمه پاره تن من است. یعنى میان شما همواره صلح و صفا و ملایمت و محبت حاکم باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام هم فرمودند: «فَوَاللّهِ ما اَغْضَبْتُها وَ لا اَکَرَهْتُها عَلى أمْرٍ حَتّى قَبَضَهَا اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛[۸] به خدا سوگند تا آخر عمر هیچ گاه او را ناراحت و خشمگین نکردم و هیچ گاه او را بر کارى وادار و اجبار نکردم.
شکستگی مؤمن
تحکم و زورگویى و انانیت، چیز بسیار بدى است. باید آن را کنار گذاشت و صمیمیت و صفا و نرمى را به جاى آن حاکم کرد. مولانا مى گوید:
خود نشان مؤمنان مغلوبى است لیک در اِشکست مؤمن خوبى است
مرحوم آیت اللّه انصارى همدانى و امثال آن ها در این شکست چه مى دیدند که مرتب خودشان را مى شکستند. مى توانستند طلاق بدهند، اما خدا چه مى خواهد، آن مهم است!هر چه اینجا خودت را بشکنى و کوتاه بیایى و مغلوب و مظلوم شوى، خوب است، اما ظالم نشو.
زخمى که زنى چو باز باید خوردن در کم زدن اختیار باید کردن
اولاً نزن، اگر هم خواستى بزنى، کم بزن که به تو مى زنند. مولانا مى گوید:
گر بدانى قدر زور نیستى هر چه آید در برابر نَاِیستى
اگر بدانى نیستى چقدر زورش زیاد است، دیگر در مقابل بدى دیگران مقاومت نمى کنى و کوتاه مى آیى. نمى دانید نیستى چقدر زورش زیاد است، چقدر به شما رشد مى دهد!حاج آقا دولابى مى فرمود: اگر کسى به شما فحش داد، شما هم جوابش را دادى، معلوم مى شود زورت کم است. نتوانستى مقاومت کنى. زود از کوره در رفتى. اصلاً زور ندارى. اما اگر سکوت کردى، معلوم مى شود زورت زیاد است.
در برابر ابتلائات خداوند باید تسلیم شد. هیچ کس مثل اهل بیت علیهم السلام در برابر ابتلائات، تسلیم قضا و قدر الهى نشدند. خدا مى داند در این، چقدر قدرت خوابیده است!
خود نشان مؤمنان مغلوبى است لیک در اِشکست مؤمن خوبى است
هرچه بتوانى خودت را بشکنى، خوب است. مى گویند: مرحوم حداد از مادر خانمش خیلى آزار دید و چیزى نگفت و همین براى او موجب فتح بابى شد. یعنى رشد در رحمت و توحید و معرفت، از همین جا براى او آغاز شد.
عظمت مرحوم حداد
خدا آیت اللّه کشمیرى را رحمت کند! براى من نقل مى کردند که آقاى حداد شخص پخته و بزرگ و برجسته اى بود. مکرر از نجف به کربلا مى رفتم و از محضر ایشان استفاده مى کردم. گاهى هم ایشان به نجف مى آمدند و در مسجد براى نماز به من اقتدا مى کردند.روزى وسط نماز دیدم کوهى روى دوش من گذاشته شده. تعجب کردم. بعد از نماز دیدم همان موقع آقاى حداد به من اقتدا کرده اند. به من مى فرمودند: هیچ گاه از این برخوردها هراسى نداشته باشید.
مرحوم آقاى کشمیرى مى فرمودند: شخصى خدمت آقاى حداد آمد. خیلى تاریک بود!همه وجودش نفسانیت و ظلمت و منم منم بود. خیلى اظهار وجود و ادعا مى کرد. شروع به ورّاجى کرد. آقاى حداد نگاهى به من کردند و گفتند: «وَ اِذَا الْجَحیمُ سُعِّرَتْ».[۹] به مناسبت و به جا آیه هایى از قرآن مى خواندند. بعضى را وقتى داخل جهنم مى اندازند، جهنم ناله اش بلند مى شود و مى گوید: خدایا، این دیگر کیست؟
«ِاذا اُلْقُوا فیها سَمِعُوا لَها شَهیقاً وَ هِىَ تَفوُرُ تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ»؛[۱۰] هنگامى که در آتش افکنده شوند، صداى وحشتناکى از آن مى شنوند و این در حالى است که پیوسته مى جوشد. نزدیک است (دوزخ) از شدت غضب پاره پاره شود.
ببینید بعضى ها چه هستند که ناله جهنم را هم در مى آورند!
مى فرمودند: روزى مرحوم حداد از کربلا به نجف آمدند و مهمان ما شدند. کسى هم در منزل ما بود. فرد نامناسبى بود. اصلاً با روحیه ما و ایشان سازگارى نداشت. «روح را صحبت ناجنس عذابى است الیم.» پیش خود گفتم: آقاى حداد وقتى او را ببیند، زود بلند مى شود و مى رود و مى گوید: یا جاى من است یا جاى این آقا. نگران این بودم که این میهمان عزیز از دستم نرود. همان طور که در فکر بودم، تبسمى کردند و این آیه را خواندند: «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ اَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الاَْرْضِ»؛[۱۱] اما کف هاى روى آب به بیرون پرتاب مى شوند، ولى آنچه به مردم سود مى رساند، در زمین مى ماند.
یعنى غصه نخور، کف روى آب حبابى است که تمام مى شود و از بین مى رود. آنچه باقى مى ماند آب است که به درد مى خورد. مانند شجره خبیثه که «اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الاْرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»؛[۱۲]از روى زمین برکنده شده و قرار و ثباتى ندارد.
باطل میرود. لازم نیست با او زیاد درگیر شوى. حق ثابت است و میماند. وقتى مرحوم حداد این را به من گفت: قلبم آرام گرفت. اتفاقاً چند دقیقه نگذشته بود که یک نفر در خانه را زد و گفت: به فلانى بگویید بلیت گرفتهام و دو ساعت دیگر از بغداد پرواز میکنیم. او هم فورى ساکش را جمع کرد و رفت و ما ماندیم.
گشایش معنوى
مادرزن مرحوم حداد خیلى غوغا بود؛ به بهانه هاى مختلف اذیت و شکنجه مى کرد. نوشته اند که مرحوم حداد مى فرمود: یک بار نمى دانم چه اتفاقى در خانه افتاد که مادر زن ما از دست ما خیلى ناراحت شده بود و مى خواست ما را از خانه خودمان بیرون کند.اتفاقاً در اوج فقر و فشار و گرفتارى ها بود. مى فرمود: در همان اوج فشار حالت معنوى عجیبى به من دست داد. یعنى همین حالت تجردى که مى گویند. دیدم که روح و بدن من از هم جدا شده است. خودم چیزى هستم و بدنم چیز دیگرى. همه بد و بیراه ها و تمام بلاها و آزار و اذیت ها به بدن من مى خورد. از همین فشارهاى خانوادگى بود که برایم فتح بابى شد و دریچه هایى از عالم معنا به رویم گشوده شد.
مرحوم حاج آقا دولابى مى فرمودند: با این کتک ها گناهان و تعین ها مى ریزد و بادها و نخوت ها از بین مى رود. بسیارى از انبیا و بزرگان بر اثر همین صبرها به جایى رسیده اند. اصلاً سلوکشان در همین صبر و استقامت ها بوده و بر اثر همین استقامت ها درها به رویشان باز شده است
پی نوشت:
[۱]اعلام الدین، ص ۴۱۹؛ بحارالأنوار، ج ۷، ص ۲۱۶.
[۲]بحارالأنوار، ج ۶۸ ، ص ۴۲۳، ح ۶۲ .
[۳]غرر الحکم، ص ۶۰۷ ، ح ۷۳۶۴.
[۴]وسائل الشیعة، ج ۱۴، ص ۱۶۴، باب ۱۲۳، از ابواب نکاح .
[۵]نهج الفصاحة، ص ۱۲۶، ح ۶۲۱ .
[۶]پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: اَلا وَ اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولَهُ بَریئانِ مِمَّنْ اَضَرَّ بِامْرَأَةٍ حَتّى تَخْتلِعَ مِنْهُ. (عقاب الاعمال، ص۳۳۵؛ بحارالأنوار، ج ۱۰۱، ص ۱۶۴، ح ۶ .)
[۷]الکافى، ج ۶ ، ص ۵۰؛ بحارالأنوار، ح ۱۰۱، ص ۷۳، ح ۲۳.
[۸]کشف الغمة، ج ۱، ص ۳۶۲؛ بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۳۳.
[۹]و در آن هنگام که دوزخ شعله ور گردد. سوره تکویر، آیه ۱۲.
[۱۰]سوره ملک، آیه ۷ ـ ۸ .
[۱۱]سوره رعد، آیه ۱۷.
[۱۲]سوره ابراهیم، آیه ۲۶