استاد: حجت الاسلام محمدرضا اعوانی

جلسه چهارم دعای ۸ صحیفۀ سجادیه
در ضمن دعای هشتم که استعاذه امام سجاد علیه‌السلام به خدا بود که انسان‌ها را راهنمایی می‌کرد به اینکه با ابراز ضعف به درگاه خدای متعال پناه بَردند، نکاتی را بیان کردیم.
اولین عبارت امام سجاد علیه‌السلام در دعای هشتم صحیفه این بود که فرمودند «اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ» خدایا به تو پناه می‌برم از اینکه حرص به دنیا در من برانگیخته شود که من از خط قرمز الهی عبور کنم.
عرض شد که حضرت در مقام تکوین به خدا پناهنده می‌شود اما در مقام تشریع راهکارهایی وجود دارد که انسان می‌تواند با این راهکارها این هیجان حرص را در وجود خود کنترل نماید؛ که به یکی از این راهکارها اشاره کردیم که یاد مرگ و قیامت بود.
دومین راهکاری که عرض شد یاد بهشت بود که بهتر از این چیزهایی که در دنیاست یاد بهشت و خود بهشت است که آیاتی دراین‌باره خوانده شد و برخی از مبانی در لسان حضرت سجاد علیه‌السلام را نیز بیان کردیم.
اما سومین راهکار عبارت است از تقوا است که مانع هیجان پیدا کردن حرص در نفس انسان می‌شود. تقوا باعث ارتقاء و رشد ایمان انسان می‌شود و وقتی ایمان و باور انسان به خدا و حقیقت دنیا ارتقاء پیدا کرد، انسان برای دنیا به اندازه خود دنیا ارزش قائل می‌شود و به حدود الهی احترامی می‌گذارد. به‌عنوان مؤید یک نمونه بیان می‌کنم.
نامه ۴۵ نهج‌البلاغه که حضرت به عثمان بن حنیف نوشته است بسیار مهم است عثمان از طرف حضرت فرماندار بصره بود. او را به مجلس عروسی یکی از جوانان متمول دعوت کرده بودند او در این جلسه حضور پیدا کرد درحالی‌که در این مجلس فقراء را راه نمی‌دادند. امیرالمؤمنین او را مورد عتاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: «أَمَّا بَعْدُ، يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا، تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ [وَجْهِهِ] وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ؛ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ؛ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ، وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ. فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ. بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ. وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ. وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ؛ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ: «وَ حَسْبُكَ [عَاراً] دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ – وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ». أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا امیرالمؤمنین وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ.»
(اما بعد. اى پسر حنيف به من خبر رسيده كه مردى از جوانان بصره تو را به سورى فراخوانده و تو نيز بدانجا شتافته‌اى. سفره‌اى رنگين برايت افكنده و كاسه‌ها پيشت نهاده است
هرگز نمى‌پنداشتم كه تو دعوت مردمى را اجابت كنى كه بينوايان را از در می‌رانند و توانگران را بر سفره می‌نشانند. بنگر كه در خانه اين كسان چه می‌خوری، هر چه را در حلال بودن آن ترديد دارى از دهان بيفكن و آنچه را، كه يقين دارى كه از راه حلال به دست آمده است، تناول نماى. آگاه باش هر پيروى را امامى است كه از او پيروى می‌کند و از نور دانشش روشنى می‌گیرد. آگاه باش امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد امّا با پرهيزكارى و تلاش فراوان و پاک‌دامنی و راستى، مرا يارى دهيد. پس سوگند به خدا من از دنياى شما طلا و نقره‌ای نيندوخته و از غنیمت‌های آن چيزى ذخيره نکرده‌ام، بر دو جامه کهنه‌ام جامه‌ای نيفزودم؛ و از زمين دنيا حتى يك وجب در اختيار نگرفتم و دنياى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچيزتر است. آرى ازآنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردمى بر آن بخل ورزيده و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست.
مرا با فدك و غير فدك چه‌کار درحالی‌که جايگاه فرداى آدمى گور است، كه در تاريكى آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان می‌گردد، گودالى كه هر چه بر وسعت آن بيفزايند و دست‌های گورکن فراخش نمايد، سنگ و كلوخ آن را پرکرده و خاك انباشته رخنه‌هایش را مسدود كند. من نفس خود را با پرهيزكارى می‌پرورانم تا در روز قيامت كه هراسناک‌ترین روزهاست در أمان و در لغزشگاه‌های آن ثابت‌قدم باشد.
من اگر می‌خواستم، می‌توانستم از عسل پاك و از مغز گندم و بافته‌های ابريشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هيهات كه هواى نفس بر من چيره گردد و حرص و طمع مرا وا دارد كه طعام‌های لذيذ برگزینم، درحالی‌که در «حجاز» يا «يمامه» كسى باشد كه به قرص نانى نرسد و يا هرگز شكمى سير نخورد، يا من سير بخوابم و پيرامونم شکم‌هایی كه از گرسنگى به پشت چسبيده و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد، يا چنان باشم كه شاعر گفت: «اين درد تو را بس كه شب را با شكم سير بخوابى و در اطراف تو شکم‌هایی گرسنه و به پشت چسبيده باشند.»
آيا به همين رضايت دهم كه مرا امیرالمؤمنین علیه‌السلام خوانند و در تلخی‌های روزگار با مردم شريك نباشم و در سختی‌های زندگى الگوى آنان نگردم؟)

در این نامه حضرت می‌فرماید من نفس خود را با تقوا رام کردم، وقتی نفس با تقوا رام شد دیگر دنیا و هیجان حرص نمی‌رود. همه انسان‌ها باید به این نکته توجه داشته باشند.
بنابراین تقوا (از ماده وقی یقی) یعنی وقتی فرمان الهی آمد انسان خود را از نافرمانی حفظ نماید. اگر این حفظ کردن و رعایت تقوا را انسان ادامه دهد؛ نفس رام می‌شود.
خالق نفس خداوند متعال است و او می‌داند که این نفس چگونه رام می‌شود و با چه برخوردی هار می‌شود و هیجان حرص بر او غالب می‌شود. امیرالمؤمنین به‌عنوان بلد راه می‌فرماید: «ادامه اطاعت الهی نفس را رام می‌کند» وقتی نفس رام شد هیجان حرص نخواهد داشت.
چهارمین راهکار جلوگیری از هیجان حرص «خوف از خداوند متعال» است. توجه داشته باشید که خداوند موجود ترسناکی نیست اما جایگاه او ترس دارد. آیه ۴۰ سوره نازعات می‌فرماید «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ» و هر کس از حضور در جایگاه عزّ ربوبیت بترسید و از هوای نفس دوری جست همانا بهشت منزلگاه اوست
بنابراین مقام خدا ترس دارد و کسی نباید از مقام خدا خود را در امنیت بداند و هیچ خوفی نداشته باشد. او پادشاه عالم هستی است و مالک ملک و ملکوت است و این جایگاه خوف دارد و اگر انسان از این جایگاه خوف نداشته باشد نشان از جهل او نسبت به خداست. آیه ۴۶ سوره الرحمن می‌فرماید: «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» و هر که از مقام (قهر و کبریایی) خدایش بترسد او را دو باغ بهشت خواهد بود.
بنابراین امام سجاد علیه‌السلام در دعای ۵۲ می‌فرماید: أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُغْنِيَنِي عَنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ بِعِبَادَتِكَ، وَ أَنْ تُسَلِّيَ نَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا بِمَخَافَتِكَ، وَ أَنْ تُثْنِيَنِي بِالْكَثِيرِ مِنْ كَرَامَتِكَ بِرَحْمَتِكَ.
از تو می‌خواهم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستی و مرا با بندگی‌ات از هر چیز بی‌نیاز کنی و به خاطر ترس از تو، ارتباطم را با دنیا قطع فرمایی؛ و سخاوت و بخشندگی و رحمت فراوانت را به من برگردانی.
انسان اگر از جایگاه خدای متعال خوف داشته باشد نشانه این است که ایمان بالایی دارد چون اگر آن جایگاه را درک نکرده باشد که ترسی هم نخواهد داشت. درک آن جایگاه زمانی اتفاق خواهد افتاد که ایمان رشد کند و ایمان هم با ادامه اطاعت از فرمان الهی رشد می‌کند. ایمان وقتی با ادامه اطاعت از فرمان الهی رشد کرد، عقربه دل خودبه‌خود به سمت خدا حرکت می‌کند. سر اینکه به هنگام نماز رنگ صورت امام سجاد علیه‌السلام تغییر می‌کرد این بود که خود حضرت فرمود مگر نمی‌دانید در برابر چه کسی می‌خواهم بایستم.
عظمت الهی اگر درک شود انسان خوف خواهد کرد. وقتی خوف حاصل شد چون آن صاحب عظمت فرموده است این دنیا لعب و لهو است لذا درگیر آن نشوید، لذا انسان خائف متناسب با این فرمان الهی برای این دنیا ارزش قائل می‌شود. در آیه ۲۴ سوره اعراف می‌فرماید: وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ خدا گفت: (از بهشت) فرود آیید که برخی با برخی دیگر مخالف و دشمنید و زمین تا هنگامی معین (وقت مرگ و قیامت) جایگاه شماست. این آیه ارزش دنیا را برای انسان مشخص نموده است.
بنابراین خوف خدا هیجان حرص را آرام می‌کند؛ اما اینکه این خوف چگونه حاصل می‌شود در جلسه بعد خواهد آمد.
والسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

question