استاد: حجت الاسلام محمدرضا اعوانی
بسمالله الرحمن الرحیم
امام سجاد علیهالسلام در دعای هشتم از صحیفۀ سجادیه موانع رسیدن به خداوند را نام میبرند و به ما یاد میدهند که از این موانع به خدا پناه ببریم.
به این عبارت رسیدیدم «وَ مَلَكَةِ الْحَمِيَّةِ» خدایا از ملکۀ حمیّت به تو پناه میبرم. ملکه یعنی صفتی که در نفس رسوخ پیدا کرده است، لذا شنیدید که میگویند: «فلان رفتار در فلانی ملکه شده است» یعنی در وجود او ریشهای شده است.
حمیّت از ماده حَمی بر وزن حمد میآید؛ به معنای حرارتی است که چه از آتش، خورشید و یا بدن انسان وقتی تب میکند به وجود میآید، به این حَمی میگویند؛ بنابراین حمیّت به حالت خشم و نخوت و تعصب خشمآلود میگویند؛ زیرا از یک حرارتی ناشی میشود و به همین جهت به آن حمیّت میگویند؛ یعنی وقتی انسان نسبت به یک چیزی تعصب بورزد، آنهم نه از روی حقانیت، بلکه از روی باطل تعصب بورزد و این بهصورت ملکه نیز بشود، یعنی این تعصب بر عقلانیّت او غلبه کند، به این ملکۀ حمیّت میگویند.
در یک جمله ترجمۀ عبارت چنین است: «خدایا به تو پناه میبرم از آن عادت و غلبۀ غضبیّت و از احساسات جاهلی» البته گاهی حمیّت و تعصب ممکن است در برای چیز خوبی باشد، اما در اینجا چون موضوع پناه بردن به خداوند است نشان میدهد که حضرت تعصّب مذموم و حمیّت و جانبداری باطل را توجه میدهند.
این جانبداری یکوقت در وجود انسان هست و یکزمان ملکه شده است یعنی غلبه پیدا کرده است و در بیرون از وجود ظهور پیدا میکند. یکزمان در وجود انسان یک چیزی هست ولی ظهور بیرونی پیدا نکرده است! مثل حسد که ممکن است در وجود آدم باشد ولی ظهور بیرونی ندارد، اما وقتی غلبه پیدا کند، دیگر در بیرون از وجود انسان ظاهر میشود. حمیّت نیز اگر ملکه شود، انسان حتی اقدام هم میکند و این جداً حرام است و دارای آثار بسیاری است که در ادامه بیان خواهد شد.
در توضیح هرکدام از عبارات، ما به دو مطلب توجه داشتیم؛ اول اینکه حضرت چرا به خدا پناه میبرد؟ ثانیاً اینکه حال باید چکار کنیم که به یاری خداوند متعال در مقام تشریع این پناهندگی حاصل شود؟ زیرا دعا در باب استعاذه و طلب پناه از خداوند است.
اما اینکه چه مشکلی وجود دارد که حضرت به خدا پناه میبرد؟ مشکل قضیه روایاتی است که از حضرات معصومین علیهمالسلام و رسول خدا به ما رسیده است. این روایات در کتاب ایمان و کفرِ اصول کافی، با عصبیت میتوانید ببینید.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ اَلْإِيمَانِ مِنْ عُنُقِهِ» رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمودند: «هرکس به چیزی تعصب داشته باشد و یا برای او تعصب ببرند (من راضی باشم به تعصبی که دیگری در مورد من انجام میدهد، مثلاً من کار خطایی کردم و دیگری در مورد من تعصب به خرج میدهد و من به این امر رضایت داشته باشم) درواقع رشتۀ ایمان را از گردن خودش باز کرده است» وقتی ما به خدا و رسول او ایمان آوردیم، یعنی به تعبیر پیامبر اکرم، رشتۀ ایمان را بر گردن انداختیم؛ درواقع سر دیگر را به دست خداوند دادیم و میگوییم: «خدایا هرجایی که میخواهی ببر، اگر من را به حال خودم رها کنی من هیچی نیستم، چون من همهجوره ضعف دارم، جهل دارم» این عبارت درواقع اشاره دارد که اگر شما تعصب داشته باشید و یا از اینکه در مورد شما تعصب برده شود و شما راضی باشید، رشتۀ ایمان را از گردن خودتان باز کردید؛ یعنی من از گردن خودم باز کردم و به خدا گفتم: «خدایا من خودم میروم دیگر»
این خیلی نگرانکننده است؛ یعنی انسان خودش را از حریم الهی جدا میکند و درواقع خودش میماند و نفسش؛ اگر انسان خودش و نفسش بماند چه میشود؟ امام سجاد علیهالسلام در دعای نهم فرمودند: «وَ لَا تُخَلِّ فِی ذَلِک بَینَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِیارِهَا» خدایا بین من و نفس خودم خلأ ایجاد نکن؛ یعنی نکند تو حضور نداشته باشی، اگر تو نباشی و من با نفسم تنها باشم «فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ» نفس من باطل را اختیار میکند «إِلَّا مَا وَفَّقْتَ» مگر اینکه تو موفق کنی که مسیر دیگری را نرود.
بنابراین اگر سررشتۀ ایمان را انسان از گردن خودش با دست خویش بهواسطۀ تعصب باز کند، درواقع به سمت باطل رفته است؛ این را حضرت در دعای نهم اشاره فرمودند. پس این نگرانکننده است و مشکلی جدی است.
چرا امام سجاد به خدا پناه میبرند و درواقع به ما یاد میدهند (زیرا در وجود حضرت ملکۀ حمیّت به معنای باطل وجود ندارد) که به خدا پناه ببریم؟
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «قال رسولالله صلیالله علیه و آله: مَنْ کانَ فی قَلبِه حَبّةٌ مِنْ خَردَلٍ مِنْ عصبیّة» هرکس در قلبش بهاندازۀ کوچکترین مقدار (حَبّةٌ مِنْ خَردَلٍ یعنی دانهای از خردل) از عصبیت باشد (تأکید میکنم که منظور عصبیت باطل است) «بَعَثَهُ الله یَومَ القِیامَةِ مَعَ اَعرابِ الجاهلیّةِ» خدا در روز قیامت او را با اعراب جاهلی محشور میکند.
این کار در اوج جهل است. اعراب جاهلی اینگونه بودند که اگر کسی کار خطایی میکرد، ولی چون از قبیلۀ آنان بود پشت او میایستادند! وظیفۀ خودش میدانست که پشت همقبیلهای خودش باشد ولو کار خطایی انجام داده باشد! لذا حضرت فرمودند: «هرکس در قلبش بهاندازۀ ذرهای از خردل عصبیت باشد، خداوند او را در روز قیامت با اعراب جاهلیت محشور میکند.» این نگرانکننده است.
یک نکتهای را میخواهم بیان کنم که درواقع این را حضرات معصومین بیان فرمودند. بنا بر نقل مرحوم کلینی در کافی شریف، امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «لَم يَدخُلِ الجَنَّةَ حَمِيَّةٌ غَيرُ حَمِيَّةِ حَمزَةَ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ ـ و ذلكَ حينَ أسلَمَ ـ غَضَبا لِلنَّبِيِّ صلیالله علیه و آله في حَديثِ السَّلا الّذي اُلقِيَ عَلَى النَّبِيِّ صلیالله علیه و آله» هیچ حمیّتی (حمیت یعنی جانبداری از اهل قبیله و یا خویش خود) وارد بهشت نمیشود مگر حمیّتی که جناب حمزة ابن عبدالمطلب انجام داد، آن زمانی بود که اسلام آورد درحالیکه به خاطر پیامبر غضب کرد در ماجرایی که شکمبهای را بر سر ایشان انداخته بودند.
ماجرا آنگونه که مرحوم کلینی نقل میکند، ازاینقرار بود که رسول گرامی اسلام لباس نو بر تن کرده بودند، ایشان وارد بر مسجدالحرام شدند و دیدند که عدهای از مشرکین آنجا بودند؛ این افراد با پیامبر خوب نبودند و آمدند شکبۀ شتر را به حضرت مالیدند و لباسهای حضرت را کثیف کردند و به تعبیر خودشان، ایشان را ـ العیاذ بالله ـ تحقیر کردند. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «پیغمبر اکرم از این واقعه خیلی ناراحت شدند» حضرت آمدند نزد ابوطالب و فرمودند: «یَا عَمِّ کَیْفَ تَرَی حَسَبِی فِیکُمْ؟» ای عمو، جایگاه من در نزد تو چطور است؟ ابوطالب پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟ پیامبر ماجرا را تعریف کردند. حضرت ابوطالب بسیار ناراحت شد و به برادرش حمزه گفت که شکمبه را بیاورد.
ابوطالب شکمبه و شمشیرش را برداشت و همراه پیامبر به سمت مکانی که این اتفاق افتاده بود رفتند. جناب ابوطالب با شمشیر بالای سر این افرادی که این کار را با پیامبر کرده بودند ایستاد؛ (ابوطالب بزرگ مکه بود و افراد از ایشان حساب میبردند) جناب ابوطالب به حمزه فرمودند: «أَمِرَّ السَّلى عَلَى سِبَالِهِمْ» دست کن در شکمبه شتر و به سبیل همۀ اینها بمال. سبال جمع سبیل است. وقتی جناب حمزه این کار را انجام داد، ابوطالب به پیامبر عرضه داشت: «يَا ابْنَ أَخِي هَذَا حَسَبُكَ فِينَا» ای پسر برادرم، این است حسب تو در بین ما.
برخی از تعصبات جاهلی نیست، بلکه تعصبی خوب است. اینگونه نیست که اگر هرکس از شخصی حمایت کند بد باشد؛ باید دید طرف مقابل شما کیست؟ گاهی طرف مقابل شما کسی است که خداوند عالم را برای او خلق کرده است. پیامبر اکرم سیّد ما خلق الله است؛ اگر کسی برای ایشان تعصبی ورزید، تعصب باطل نیست ولو از قبیلۀ شخص باشد.
در اینجا جناب حمزه و ابوطالب غضب کردند و این کار را انجام دادند و در عبارت کلمه «یا ابن اخی» یعنی ای پسر برادرم آمده است؛ یعنی ممکن است کسی بگوید: «چون پیامبر از قبیله آنها بودند و با آنها خویشاوندی داشتند لذا جناب حمزه و ابوطالب پشت ایشان بودند» خیر، ازاینجهت از پیامبر حمایت کردند، چون رسول خدا بود، از طرفی دیگر، همۀ نسبت به پیامبر احترام داشتند و از زمانی که ایشان ندای توحید را سر دادند مشرکین با ایشان مخالفت کردند و الا چنین کارهایی را انجام نمیدادند و بلکه اموالشان را پیش ایشان به امانت میگذاشتند. حضرت به حتی قبل از بعثت به «محمد امین» معروف بودند.
بنابراین اگر صحبت از حمیّت و اعراب جاهلی مطرح شد، به این معنا نیست که کسی در مقام پیامبر اکرم کاری انجام دهد و ما سمت ایشان نرویم و تعصب جاهلی بدانیم.
حضرت علی علیهالسلام در خطبۀ ۱۹۲ که معروف به خطبۀ قاصعه است، وقتی در مورد ابلیس با مردم صحبت میکنند، اینطور میفرمایند: «أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَی آدَمَ لِأَصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ» ابلیس نسبت به آدم تعصب ورزید به خاطر اصل او و به خاطر خلقت آدم به او سرزنش میکرد. «فقالَ أنا ناریٌ و أنتَ طینیٌّ» گفت: من از آتش هستم و تو از خاک هستی.
حضرت توجه میدهند که تعصب نورزید، تعصب مرام شیطان است و اگر شما چنین کاری کردی، درواقع از او تبعیت کردید.
در ادامه حضرت فرمودند: «فإن كانَ لابُدَّ مِنَ العَصَبِيَّهِ فلْيَكُن تَعَصُّبُكُم لِمَكارِمِ الخِصالِ، ومَحامِدِ الأفعالِ، ومَحاسِنِ الاُمورِ» اگر چارهای نیست و عصبیت در شما هست و میخواهید نسبت به چیزی تعصب داشته بورزید و طرفدار یک چیزی باشید، پس در خصلتهایی که مرام بزرگواری دارد تعصب بورزید، نسبت به کارهای پسندیده و کارهای خوب تعصب بورزید.
همه این مواردی که حضرت فرمودند درواقع از امور دین است؛ ما روی دین خودمان باید تعصب داشته باشیم، برخی از ما روی دینمان تعصب نداریم ولی متأسفانه ممکن است نسبت به آن چیزهایی که مناسب نیست و خداوند راضی نیست تعصب داشته باشیم.
وقتی من روی دینم تعصب داشته باشم، دیگر حاضر نیستم خلاف آن را انجام دهم ولو یک شب باشد. امروزه متأسفانه دیده میشود که برخی نسبت به دین طعنه میزنند و ما هیچی نمیگوییم؛ این یعنی تعصب و حمیّت نیست. اگر کسی بخواهد حمیّت به خرج دهد باید چنین کاری را انجام دهد.
اگر کسی بخواهد ملکۀ حمّیت داشته باشد، درواقع پا بر روی حقانیّت و حق گذاشته است؛ یعنی حاضر نیست از حق دفاع کند. نمونههای آن را در قرآن کریم زیاد مشاهده میکنید. مثلاً آیه ۱۰۴ از سورۀ مائده را دقت کنید. «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا» و هنگامی که به آنها گفته شود: «بهسوی آنچه خدا نازل کرده و بهسوی پیامبر بیایید!»، میگویند: «آنچه از پدران خود یافتهایم، ما را بس است!»
در ادامه خداوند با عتاب میفرماید: «أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ» آیا اگر پدران آنها چیزی نمیدانستند و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروی میکنند)؟!
مثال دیگر را در آیۀ ۷۸ سورۀ یونس ببینید: «قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ» به جناب موسی و هارون گفتند: «آیا آمدهای که ما را، ازآنچه پدرانمان را بر آن یافتیم، منصرف سازی؛ و بزرگی (و ریاست) درروی زمین، از آن شما دو تن باشد؟! ما (هرگز) به شما ایمان نمیآوریم!»
این در حالی بود که حقانیّت موسی علیهالسلام اثبات شده بود؛ وقتی ایشان موسی را انداخت و تبدیل به ماری بزرگ شد، ساحران فرعون که خودشان اهل سحر بودند میدانستند که چنین کاری سحر نیست، بلکه معجزه است و لذا سریع سجده کردند و اقرار داشتند که این سحر نیست؛ اما جبهۀ دیگر به مبانی خودشان تعصب ورزیدند.
تعصّب یعنی انسان جلوی چشم خودش حجابی قرار دهد و بااینکه واقعیت را میبیند، دنبال آن نمیرود. انسانی که اهل ملکۀ حمیّت است مشکلش این است، هیچوقت به سمت حق هدایت نمیشود، یعنی خودش نمیخواهد هدایت شود.
برای توجه بیشتر به این موضوع، به آیۀ ۳۲ از سورۀ انفال دقت کنید. خداوند میفرماید: «وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَٰذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» و (به خاطر بیاور) زمانی را که گفتند: «پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست، بارانی از سنگ از آسمان بر ما فرود آر! یا عذاب دردناکی برای ما بفرست!»
چقدر شخص به مبانی خودش تعصب دارد! قاعدتاً باید از خدا درخواست کند که اگر مسیر درست این است، من را به سمتش هدایت کن؛ این منطقی است.
انتهای خطبۀ ۱۹۲ از نهجالبلاغه را توجه کنید. ببینید که تعصب انسان را به کجا میرساند و اجازه نمیدهد که ما حق را ببینیم و اگر دیدیم نمیگذارد به سمت آن حرکت کنیم.
حضرت در این خطبه میفرمایند: «وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ صلیالله علیه و آله لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ» من با رسول خدا بودم، آن زمانی که بزرگانی از قریش نزد ایشان آمده بودند.
این افراد از رسول خدا کارهای خارقالعاده میخواستند. معجزات پیامبر محدود به قرآن کریم نبود؛ قرآن بزرگترین معجزۀ ایشان است ولی رسول خدا معجزات بسیار زیادی داشتند ازجملۀ این معجزات را حضرت در این خطبه بیان میکنند.
قریش نزد پیامبر آمدند و خواستند که حضرت اگر ادعا میکند که پیامبر است و این ادعای ایشان صادق است، به فلان درخت امر کند که از ریشه کنده شود و جلوی حضرت بایستد.
پیامبر فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟» خداوند بر هر کاری قادر است؛ اما اگر خدا این کار را انجام داد، آیا ایمان میآورید و شهادت به حق میدهید؟
گفتند: «بله» البته رسول بزرگوار گفتند که شما این کار را نمیکنید.
حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «قَالَ صلیالله علیه و آله يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللَّهِ.» پیامبر به درخت فرمودند: «ای درخت اگر تو به خدا و روز قیامت ایمان داری و میدانی که من فرستادۀ خدا هستم، با ریشههایت کنده شو و به اذن خداوند بیا و جلوی من قرار بگیر»
حضرت تعریف میکنند که یک صدای عجیبی از ناحیۀ درخت بلند شد و حرکت کرد به سمت پیامبر آمد و ایستاد. این افراد گفتند: «اگر راست میگویی، بگو: نصف آن برگردد در جای خودش و نصف دیگرش همینجا باشد»
حضرت دوباره اشاره کردند و همین اتفاق افتاد. این افراد گفتند: «اگر راست میگویی بگو: این نصف دیگر نیز بهجای خودش برگردد» حضرت اشاره فرمودند و این اتفاق نیز افتاد.
حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ: بَلْ ساحِرٌ كَذَّابٌ، عَجِيبُ السِّحْرِ، خَفِيفٌ فِيهِ» تمام قوم گفتند: «ـ العیاذ بالله ـ اين مرد جادوگرى دروغگوست. شگفت جادوگرى و در جادوگرى چه سبکدست.»
حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «من وقتی این ماجرا را دیدم، گفتم: یا رسولالله من همهجوره شمارا تصدیق میکنم» حضرت علی علیهالسلام میفرمایند که این افراد چنین گفتند: «وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا؟ يَعْنُونَنِي.» آیا غیرازاین (یعنی حضرت علی علیهالسلام) کسی تو را تصدیق میکند؟
ملکۀ حمیّت انسان را به کجا میرساند؟ این نکتهای بسیار مهم است. در این مباحث به مشکل حمیّت اشاره شد و در مباحث آینده إن شاء الله بیان خواهد شد که چه باید کرد؟
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته.