روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا

بسم الله الرحمن الرحیم
واقعیت آن است که ما در حوزه علمیه سال‌ها نسبت به مفهوم پرقدرتی چون «توحید» کم‌توجه بوده‌‌ایم. نه آنکه به توحید نپرداخته باشیم، نه؛ بلکه توحید را در حصار مباحث اثبات صانع گرفتار ساختیم و نهایتاً آن را در قالب شکر مُنعم ارائه کردیم، نه بیشتر. درحالی‌‌که توحید می‌توانست توضیح دهنده تمام اسلام و ترسیم کننده قواره حیات جمعی و فردی‌‌مان باشد. این کاستی بزرگ در امر تبلیغ و آموزش دین، اولا موجب شکل‌‌گیری نگاهی سطحی و حداقلی به این ‌مفهومِ عظیم و پرظرفیتِ دینی شده است ـ با همه آسیب‌‌‌هایی که تبلیغ غلط یا ناقص دین می‌تواند داشته باشد؛ ازجمله: دین‌‌گریزی و عدم جذابیت و کشش معارف دینی و…) ـ و ثانیاً باعث شده تا جای این حقیقت و آموزه راه‌گشا و حیرت‌‌برافکنِ اسلامی در طراحی‌‌ها، برنامه‌‌ریزی‌‌‌ها و محاسباتِ جمع چشم‌گیری از مردم و مسئولانمان خالی باشد و این خود دست‌کم موجب کندی حرکت و پیشرفت در برخی از بخش‌‌‌های مردمی یا حاکمیتی بوده است.
به هر روی، با مراجعه به قرآن، به‌‌‌خوبی می‌توانیم مفهوم حقیقی توحید را درک کنیم و کارایی و سازندگی آن را آشکارا دریابیم. با این کار، فاصله تلقی رایج از توحید و آنچه بیانگر حقیقت توحید است نیز روشن خواهد شد.
«ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ»
می‌گویند: «تُعرَفُ الاَشیاءُ بِأضدادِها» و گویی شرک ضدتوحید است. اما متأسفانه مفهوم شرک نیز همانند مفهوم توحید، دچار نبود یک تلقی صحیح از آن است. برداشت رایج از شرک، بت‌‌پرستی است؛ یعنی شعبه‌‌‌ای سخیف از شرک؛ درحالی‌‌که شرک مفهومی گسترده و البته پیچیده دارد. خواهیم دید که رهایی از شرک ـ در تلقی صحیح از آن ـ کاری بس ظریف و اندکی دشوار است.
آیه شریفه فوق به ما کمک می‌کند توحید و شرک را آن‌گونه که هستند، درک کنیم. در آیه شریفه، مهم‌ترین ریشه‌‌‌های لغوی توحیدیِ قرآن، به یکباره و در کنار هم به‌‌کار گرفته شده‌‌اند؛ «ربّ، عبد و اله». دقت در این واژگان به همراه توجه به متعلق آنها می‌تواند معنای صحیح توحید و شرک را نمایان سازد.
همان‌گونه که از ظاهر آیه پیداست، آیه درباره گروهی از اهل کتاب (مشخصاً یهودیان و مسیحیانی) است که سران مذهبی خود و عیسی؟ع؟ را به عنوان «ارباب» برگزیده‌‌اند و به این سبب در زمره مشرکین وارد شده‌‌اند. خداوند متعال با آیه «وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ» این گروه را مورد تعریض قرار می‌دهد؛ یعنی ربط وثیقی میان عبادت و اله داشتن با برگزیدن ربّ وجود دارد (چنین جمله‌‌‌ای در زبان عربی «جمله حالیه» خوانده می‌شود که در ترجمه چنین بازتاب می‌نماید: آنان احبار (عالمان یهودی) و رُهبان (عالمان مسیحی) و عیسی را ربّ برگزیدند، درحالی‌‌که باید تنها عبدِ یک اله می‌بودند). «ربّ» در لغت حاوی معنای «مالکیت» و «تدبیر» است.
روشن است که یهودیان و مسیحیان، احبار و رهبان را به عنوان خالق نمی‌پرستیدند و آنها را با افعالی مانند نماز یا دعا ستایش نمی‌کردند، واژه «ربّ» نیز چنین مفهومی را نمی‌رساند. پس چرا قرآن آنان را مشرک می‌شمارد؟ گویی شرک معنایی وسیع‌‌‌تر از پرستش غیرخدا یا خالق دانستن غیر او دارد.
آری، ربّ برگزیدن (در این آیه) یعنی کسی یا چیزی را به عنوان سررشته‌‌دار و تدبیر کننده حیات دنیوی پذیرفتن و بی‌‌چون و چرا او را اطاعت کردن. پس «اله» نیز چنین معنایی در این آیه پیدا می‌کند: مُطاع. «لِيَعۡبُدُوٓاْ» نیز همین‌طور؛ یعنی اطاعت بی‌‌‌قید و شرط. شرک نیز در این فضا معنای دیگری می‌‌‌یابد و مشرک آن کسی خواهد بود که خدایی برای دنیای خود جز الله برگزیده و میان دنیا و آخرت تفکیک کرده است.
از بزرگ‌ترین مظاهر شرک در عصر حاضر، تفکیک دنیا از آخرت، و زندگى مادّى از عبادت، و دین از سیاست است. گویى خداى دنیا ‌ـ معاذا‌لله ـ‌ جبّاران و زورگویان و چپاولگران و ابرقدرت‌ها و جنایت‌کارانند. استضعاف و استعباد و استثمارِ خلایق و علوّ و استکبار نسبت به بندگان خدا، حقّ مسلّم آنهاست و همگان باید پیشانى اطاعت بر آستان تفرعن آنها ساییده و در برابر زورگویى و غارتگرى و میل و اراده‌ بی‌‌مهار آنان تسلیم باشند و اعتراض نکنند.
آیه در صدد نفی چنین ارباب، آلهه و معبودانی است؛ اربابی که تدبیر کننده دنیای انسان‌ها هستند، و چنین نفیی را توحید معرفی می‌کند؛ نفی عبودیت (اطاعت بی‌‌قید و شرط) غیر خدا. نفی سررشته‌‌دارِ حیات جز الله. بر این اساس ربّ دنیا همان ربّ آخرت است؛ (ربّ العالمین) و اله دنیا و همان اله عقبی؛ الله. این سخن روشن اسلام و پیشنهاد جهانی اوست؛
«قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ
بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ»
ظرفیت عظیم توحید در صورت‌‌بندی حیات دنیوی و اخروی بشر، بر اساس فهم دقیق آن، که همانا نفی عبودیت غیرخداست، نمایان می‌گردد. بر اساس چنین تلقی‌‌‌ای از توحید، دیگر تفاوتی میان اله نفس یا آلهه استکباری و دنیایی نیست. موحد هر دو را باید نفی و با هر دو می‌باید مبارزه کند. این‌‌چنین حقیقت، یکپارچه و جامعِ توحید نمایان می‌شود.
توحید عبارت است از اعتقاد به خدا، و کفر به طاغوت؛ عبودیت خدا، و عدم عبودیت غیرخدا؛ «تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا». نمی‌گوید «لا نشرک به أحداً» ـ البته یک جایی هم «احداً» دارد، اما اینجا اعم از آن است ـ می‌فرماید: «وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا»؛ هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهید. یعنی شما اگر از عاداتِ بی‌دلیل پیروی کنید، این برخلاف توحید است؛ از انسان‌ها پیروی کنید، همین‌‌جور است؛ از نظام‌های اجتماعی پیروی کنید، همین‌‌جور است ـ آنجایی که به اراده‌الهی منتهی نشود ـ همه‌اینها شرک به خداست، و توحید عبارت است از اعراض از این شرک.

نام پژوهشگر: هادی حسن‌زاده

question