ایمان از روی آگاهی

بسم الله الرحمن الرحیم
«ایمان» در لغت به معنای تصدیق است. در تعریف اصطلاحی ایمان اختلاف نظر وجود دارد. علامه مصباح یزدی؟رح؟ ایمان را این‌‌گونه تعریف می‌کند:
ایمان، حالتی است قلبی و روانی که در اثر دانستن یک مفهوم و گرایش به آن، حاصل می‌شود.
ایشان در مفهوم متضاد آن، یعنی کفر می‌فرماید:
کفر، گاهی به‌عنوان عدم ملکۀ ایمان به‌‌کار می‌رود و نداشتن ایمان، خواه در اثر شک و جهل بسیط باشد یا در اثر جهل مرکب، و خواه در اثر وجود گرایش مخالف و به ‌صورت انکار عمدی و عنادآمیز، کفر نامیده می‌شود.
از زمان‌های گذشته در اینکه بین ایمان و علم نسبتی موجود است، مشاجرات جدی وجود داشت. این مشاجرات، منحصر در قلمرو فکری اسلامی نبوده و مسیحیت، یهودیت و سایر ادیان غیرابراهیمی نیز از این مسئله سخن گفته‌اند. در دورانی «رُنِسانس» یا نوزایی دینی نامیده می‌شد، تجربه‌گرایانِ علمی به نزاع با مسیحیت و فلسفه «اسکولاستیک» برخاستند. پس از چندین سال درگیری، بنیان‌های دینی مسیحیت نتوانست در مقابل هجمه‌های دانشِ روز دوام بیاورد و به سبب تعالیم مُحَرَّف، متناقض و غیرعقلی، بنیان‌هایش به اشکالات مهمی دچار شد و سرانجام فروریخت.
اصحاب کلیسا نیز برای آنکه به بقای خود ادامه دهند، دست به انتشار یک فکر خطرناک زدند «ایمان بیاور تا بفهمی». آنها معتقد شدند که اگر به حقیقت خدای سه‌گانه نمی‌توانی علم و آگاهی پیدا کنی، به این دلیل است که ایمان نداری؛ لذا شرط آگاهی و معرفت، ایمان است، نه برعکس.
اما در اندیشۀ اسلامی، این ماجرا کاملا متفاوت است. معرفت و ایمان، دو بال انسان برای سعادت است و رشد و کمال انسان، وابسته به هر دوی این‌هاست و داشتن یک بال، باعث اوج گرفتن نمی‌شود. اما آیا ایمان و آگاهی، به یکدیگر وابستگی دارند؟
ایمان با علم متفاوت است و هویت مستقلى دارد. ایمان، عملى اختیارى و عبارت است از التزام و پذیرش قلبى نسبت به چیزى که انسان مى‌داند و به آن آگاهى دارد و مى‌کوشد که به آن عمل کند. ازاین‌‌رو گاهى علم انسان با ایمان همراه نیست؛ به همین سبب فرعون با اینکه مى‌دانست حضرت موسی؟ع؟ از سوى خداوند فرستاده شده و معجزاتى از سوى خداوند آورده، به او ایمان نیاورد. قرآن در این باره مى‌فرماید: «قَالَ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰفِرۡعَوۡنُ مَثۡبُورٗا»؛ گفت: قطعاً مى‌دانى که این [نشانه‌ها] را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین نازل نکرده است، و به‌راستى ‌اى فرعون، تو را تباه شده مى‌پندارم… پس علم به‌‌تنهایى کافى نیست و هنگامى اثربخش است که انسان به لوازم آن ملتزم باشد و قلباً آن را بپذیرد. چه‌‌بسا انسان چیزى را مى‌داند، اما به آن عمل نمی‌کند.
در نتیجه:
قوام ایمان، به گرایش قلبی و اختیار است؛ برخلاف علم و آگاهی که بدون اختیار هم حاصل می‌شود. ازاین‌رو می‌توان ایمان را یک «عمل قلبی اختیاری» دانست؛ یعنی با توسعه در مفهوم «عمل»، ایمان را هم از مقولۀ عمل به‌شمار آورد.
اما آیا ایمان بدون آگاهی امکان دارد؟
اگر انسان از وجود چیزی ـ هرچند به‌صورت ظنی ــ آگاه نباشد، نمی‌تواند ایمان به آن پیدا کند؛ ولی تنها آگاهی و اطلاع کفایت نمی‌کند؛ زیرا ممکن است امر مورد آگاهی یا لوازم آن، خلاف دلخواهش باشد و گرایش به ضد آن داشته باشد و ازاین‌رو تصمیم بر عمل کردن به لوازم آن نگیرد و حتی تصمیم بر عمل کردن به ضد آنها بگیرد؛ چنان‌که قرآن کریم درباره فرعونیان می‌فرماید: «وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوًّا»؛ آیات الهی را ازروی ستم و برتری‌جویی انکار کردند، درحالی‌که به آنها یقین پیدا کرده بودند. تنها هنگامی که مشرف به غرق شدن بود، گفت: «… آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ»؛ ایمان آوردم به اینکه خدایی جز همان کسی که بنی‌اسرائیل به او ایمان دارند، نیست.
اما این ایمان در چه سطحی باید باشد؟ آن‌طور که علامه مصباح می‌فرمایند، ایمان بدون معرفت امکان ندارد و این نشان می‌دهد که یک آگاهی بسیطِ حداقلی برای ورود به دایره ایمان نیاز است. در ادامه، هرچه این معرفت عمق بیشتری پیدا کند، سطح ایمان در شخص به همان میزان افزایش می‌یابد. پس برای آنکه ایمان در قلب‌های‌مان بیشتر و بهتر نفوذ کند، تنها راه افزایش معرفت و آگاهی در متعلق ایمان است.
با توجه به موارد بالا یعنی ایمان و سطح معرفت باید گفت: ایمان مراتبی دارد و در مقابل، کفر هم مراتبی دارد.
فیض کاشانی(اعلی الله مقامه) در رساله خود به نام «راه صواب» مراتب ایمان و کفر را این‌گونه برمی‌شمرد:
مرتبه اول: گرویدن، گردن نهادن و تن دادن است. این مرحله، پایین‌‌ترین درجه ایمان است که در آن، شخص به اصل اسلام گردن می‌نهد و دین را می‌پذیرد. در مقابل این مرحله نیز، کفرِ مرتبه اول وجود دارد که شخص، حقانیت اسلام را نمی‌پذیر و دین را انکار می‌کند و به آن تن نمی‌دهد. این مرتبه از کفر را «انکار و جحد مرحله اول» می‌نامند.
فیض کاشانی پذیرفته نشدن ایمان به‌ سبب استکبار را در این مرحله می‌داند. مانند شیطان که استکبار کرد: «وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ»؛ و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنید، همه سجده کردند، مگر شیطان که ابا کرد و تکبّر ورزید و از کافران گردید». همین‌طور پذیرفته نشدن ایمان به سبب تقلید کورکورانه از اسلاف و گذشتگان را در این مرحله می‌دانند و آیه ۱۷۰ سوره مبارکه بقره به این مسئله اشاره دارد: « وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ َلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ »؛ و هنگامی که به آنان [که مشرک و کافرند] گویند: از آنچه خدا نازل کرده، پیروی کنید، می‌‌گویند: نه، بلکه از آیینی که پدرانمان را بر آن یافتیم، پیروی می‌‌کنیم. آیا هرچند پدرانشان چیزی نمی‌‌فهمیدند و راه [حق را به سبب کوردلی] نمی‌‌یافتند [باز هم کورکورانه از آنان پیروی خواهند کرد؟!].
مرتبه دوم: در این مرحله، ایمان واقعی از صمیم قلب و خالصاً لوجه الله است. نه‌‌تنها شخص به ایمان گرویده است، بلکه ایمان خود را خالص می‌کند. ایمان انسان در این مرحله از سطحی‌ترین حالت فراتر رفته، به مرحله قلب وارد می‌شود. در مقابل این مرتبه از ایمان، نفاق قرار می‌گیرد که مرتبه دوم از مراتب کفر است. شخص منافق ایمانش از صمیم قلب نیست؛ او فقط به سبب اغراضی که داشته، ایمان آورده. مثلاً او ایمان آورده تا جانش حفظ شود، یا ایمان آورده تا قوم و قبیله‌‌اش در خطر نباشند و یا دیگر مقاصد. اصولاً منافق ظاهر و باطنش متفاوت است و در خود قرآن نیز آیات فراوانی در مورد منافقین بحث کرده و سیمای منافقین در سوره مبارکه بقره و دیگر سوره‌ها به‌‌خوبی نشان داده شده است. تقابل ایمان و کفر در این مرتبه، در این دو آیه شریفه کاملا آشکار است: «قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡۖ وَإِن تُطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَا يَلِتۡكُم مِّنۡ أَعۡمَٰلِكُمۡ شَيۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ»؛ [برخى از] باديه‌‌‌نشينان گفتند: ايمان آورديم؛ بگو ايمان نياورده‏‌‌اي،؛ لكن بگوييد اسلام آورديم و هنوز در دل‌هاى شما ايمان داخل نشده است و اگر خدا و پيامبر او را فرمان بريد از [ارزش] كرده‌‌‌هاي‌تان چيزى كم نمى‌كند. خدا آمرزنده مهربان است.
همین‌طور آیه ۸ سوره مبارکه بقره: « وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ»؛ و گروهی از مردم (یعنی منافقان) گویند: ما ایمان آورده‌ایم به خدا و به روز قیامت، و حال آنکه ایمان نیاورده‌اند.
مرتبه سوم: این مرتبه، مرحلۀ اقرار زبانی و بروز اعتقاد قلبی است؛ «الایمان عقدٌ بالقلبِ و إقرارٌ باللّسانِ…». شرط این مرحله آن است که چیزی شخص را از بروز دادن اسلام خود منع نکند. در مقابل این ایمان، مرتبه «جحود» قرار دارد. جحود به این معناست که شخص بعد از اینکه حق را شناخت و درک کرد، به سببی از اسباب نظیر حسد، استکبار، تعصب، هوا و هوس به انکار آن دست بزند. تفاوت این مرحله با مرحله اول درآن است که در مرحله اول، شخص بدون اینکه حق را به‌‌‌درستی بشناسد دست به انکار می‌زند؛ اما در این مرتبه، شخص ابتدا ایمان را کامل می‌فهمد و بعد از شناخت کامل و اعتقاد به درستی آن، با قصد و غرض دست به انکار و تکذیب آن می‌زند. در آیه ۸۹ سورره مبارکه بقره نیز به این مرتبه از کفر اشاره شده است: «… فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ…»؛ زمانی که قرآن [که پیش از نزولش آن را با پیش‌گویی تورات می‌‌شناختند] نزد آنان آمد، به آن کافر شدند؛ پس لعنت خدا بر کافران باد.
مرتبه چهارم: این مرتبه، گردن نهادن به دین از روی علم، ایمان، آگاهی و معرفت است و کفر این مرتبه نیز کج‌‌فهمی نام دارد و به آن «ضلالت» نیز می‌‌گویند. نکته آن است که بسیار باید مراقب این کج‌‌فهمی بود؛ چراکه این مسئله مانعی محکم برای کسب معرفت درست و یافتن هدایت است. افراط و تفریط در دین و غلوّ در مورد اشخاص از نظایر همین ضلالت است. بدعت در دین نیز توسط همین افراد صورت می‌گیرد.
مرتبه پنجم: این مرتبه، مرتبۀ جوارح و اعمال است «… و عمل بالارکان»؛ یعنی آنکه شخص پس از اینکه ایمان در قلبش نشست و بر زبانش جاری شد، در اعمال و رفتارش نیز بروز کند. بروز ایمان در اعمال و ارکان، به معنای انجام دستورات دین و ترک منهیّات و انجام مأمورات است. کفر این مرحله به معنای فسق و عصیان است. در این مرتبه، به‌‌طور مجازی به آن «کفر» گفته می‌شود؛ وگرنه در حقیقت، کفر به معنای انکار حقانیت نیست. در حقیقت، سرپیچی از دستور خدا، فسق عملی است؛ چنان‌که خداوند تبارک و تعالی در آیه ۹۷ سوره مبارکه آل‌‌عمران آن را متذکر می‌شود: «… وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ۚ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»؛ و براى خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است؛ [البته بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد، و هر كه كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بى‌نياز است.
در این آیه شریفه به کسانی که از حج سر باز زده‌اند، مجازاً کفر نسبت داده شده، ولی در اصل، منظور آیه، عصیان است. اوج این مرحله از ایمان را در آیه ۲۸۵ سوره مبارکه بقره می‌‌توان دید؛ آنجا که خداوند متعال می‌فرماید: رسولان اولین ایمان‌‌‌آورندگانند به آنچه خداوند نازل کرده است و مؤمنان به پیروی از رسولان ایمان می‌آورند و نه‌‌تنها ایمان قلبی دارند، بلکه می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم: «ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ»؛ پیامبر، خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده، ایمان دارد و همه مؤمنان به خدا و فرشتگانش و کتاب‌‌هایش و پیامبرانش ایمان دارند.
جمع‌‌‌بندی
ایمان دارای مراتبی است و در هر مرتبه، ایمان در شخص عمق بیشتری پیدا می‌کند. از مقوّمات ایمان، آگاهی و معرفت است؛ لذا هرچه معرفت نسبت به متعلق ایمان یعنی خداوند متعال، انبیا؟”عهم؟، کتب آسمانی، جهان غیب و… بیشتر شود، ایمان در شخص غنی‌تر می‌گردد. شیطان که آرزوی دیرینه‌اش گمراهی بندگان خداست، همواره در صدد است تا ایمان را از اشخاص بگیرد. هرچه ایمان را با کسب معرفت پایدار‌تر کنیم، احتمال سلب ایمان از انسان کمتر می‌‌شود؛ به‌ویژه در شرایط حساسی مثل جان دادن. ایمان مهم‌ترین یافتۀ هر انسانی است و گوهری به‌‌غایت نایاب، که کل زندگی را باید صرف پرورش آن کنیم. با این حال اگر نه‌‌تنها گوهر تابناک ایمان را پرورش ندادیم، بلکه در نهایت تأسف آن را از دست دادیم، چه افسوسی از این بیشتر؟!

نام پژوهشگر: محمدحسین میرصادقی

question