گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین یحیی صادقی
یکی از مهمترین و کاربردی ترین مباحث پیرامون حادثه عاشورا شناخت صفات و خصوصیات یاران حسین علیه السلام است، ایشان چه ویژگی ها و خصوصیاتی داشتند که از سائر مردم متمایز شدند؟
حادثه عاشورا و حرکت عظیم واقعه عاشورا دارای زوایای گوناگون است و از ابعاد مختلف می شود به این حادثه نظر انداخت و قبل از اینکه به این پرسش بپردازم چند نکته را مطرح می کنم:
۱-عاشوراء از اسرار مکنونه عالم خلقت است:
نکته اول اینکه حادثه عاشورا از اسرار مکنونه عالم خلقت است. حادثه عاشورا یک پرده باطن دارد و یک پرده ظاهر و یک پرده بین باطن و ظاهر که واسطه العقد بین باطن و ظاهر است. چهارده قرن از این حادثه می گذرد تحلیلگران و جامعه شناسان و علمای علم اجتماع، محدثین و مورخین، علمای مختلف در مورد این حادثه بحث کرده اند ولی عمق حادثه عاشورا بین حسین بود و خدای حسین. البته این واقعه هم درسها و پیامهایی زیادی برای عالمیان و برای همه حق جویان و مردم آزادیخواه جهان دارد که خود حضرت سید الشهدا (ع) فرمود: «لَکُمْ فِی اسْوَة»[۱]، من نمونه آرمانی شمایم، اگر قیام عاشورا جنبه شخصی داشت هرگز نمی توانست برای نسلهای بعدی و برای مردم حق طلب و مبارز، اسوه و الگو باشد.
۲-انبیاء الهی آغازگر نهضت های مقدس:
نهضت مقدس انقلابهای خدایی از انبیاء شروع شده و قرآن کریم در سوره شعراء به طور خلاصه از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و هود و شعیب پیغمبرنام برده. نهضت سید الشهدا تسلسل منطقی استمرار نهضت انبیای تاریخ است. انبیای الهی برای مبارزه با ظلم، بیدادگری و افساد فی الارض و دعوت به توحید و خداپرستی و اجتناب از طواغیت زمان و در یک کلام برای حاکمیت دین خدا و از بین بردن جاهلیت مبعوث شدند.
۳-نقش یاران در قیام های مقدس:
درنهضت های موفق تاریخ ونهضت های سازنده که مسیر تاریخ جهان را عوض کرده اند، بعد از رهبر آن قیام و نهضت که نقش عنصر کلیدی را در پیروزیها و موفقیت ها داشته، نقش یاران بسیار مهم است. ما نباید در انقلابها نقش یاران را نادیده بگیریم و یکی از این قیامها، قیام حضرت سید الشهدا (ع) است که اصحاب ایشان نقش مهمی در تداوم و جاودانگی نهضت عاشورای حضرت سید الشهدا (ع) داشته اند. در این میان یکی از بحث های جالب و جاذب و تأثیرگذار خصلتها و ویژگیهای ممتاز اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) است.
شان و منزلت شهدای کربلاء در لسان ائمه معصوم چگونه است ؟
در باب مقامات و شأن و منزلت شهدای کربلاست که روایات فراوان از ائمه اهل بیت (ع) به ما رسیده در روایت است که حضرت امیر المؤمنین وقتی به جنگ صفین می رفتند، به سرزمین طف ونینوا رسیدند، ابن عباس می گوید من همراه امیر المؤمنین بودم و حضرت با سرنیزه اشاره کرد فرمود:«مناخ رکاب، ومصارع عشّاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم، ولا یلحقهم من بعدهم»[۲] فرمود پسر عباس، آن نقطه ، محل بارانداز کاروان آنان است و جایگاه عاشقان الهی است. همانطوری که مستحضر هستید کلمه عشق و عاشق در روایات ما خیلی کم تعبیر شده و از عدد انگشتان دست تجاوز نمی کند؛ امام علی علیه السلام در اینجا کلمه عشاق را در باب شهدای کربلا به کار برده و یک عنایت ویژه ای داشته اند. فرمود اینجا جایگاه افتادن عاشقانی است که نه در گذشته تاریخ و نه در آینده تاریخ مانند آنان نبوده و نخواهد آمد؛ یعنی حتی اصحاب بدر و احد و اصحاب امیر المؤمنین و یاران امام زمان (عج) به درجه اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) نمی رسند. من دلم می خواهد این شعر مرحوم شیخ ازری که عالم و شاعر گرانمایه اهل بیت عصمت و طهارت در باب اوصاف یاران حضرت سید الشهدا (ع) می فرمایند: قد غیّر الطّعن منهم کلّ جارحة إلّا المکارم فی أمن من الغیر؛ یعنی نیزه ها و شمشیرها و تیرها این اعضاء و جوارح شهدای کربلا را پاره پاره و قطعه قطعه کرد اما آن بزرگواری ها به قول استاد عظیم الشأن و اسلام شناس قرن و روزگار ما شهید مطهری جمله زیبایی دارد ومی گوید: «بعضی افراد بزرگ هستند ولی بزرگوار نیستند»[۳] امثال هیتلر و ناپلئون و امثال اینها انسانهای بزرگی بودند اما بزرگوار نبودند. مرحوم شیخ کاظم ازری می فرمایند: فرض کنید این نیزه ها بدنها را پاره پاره کرد اما آن روح بلند و بالا و آن مکرمت ها و آن ارزشهای والای انسانی شهدای کربلا که تسخیر کردنی نیست لذا آقایی و شرافت و عظمت و بزرگواری روح خود را شهدای کربلا حفظ کردند و نیزه ها نتوانستند آن را از بین ببرند.
پس نقش دوم را در جاودانگی و ماندگاری نهضت عاشورا بعد از مقام رهبری سالار شهیدان،اصحاب و یاران ایشان دارند.
سئوال مهم این است که این اصحاب و یاران چه ویژگی هایی داشتند؟
در مورد اصحاب امام حسین (ع) نباید فکر کنیم اینها تحصیل کرده و درس خوانده و فارغ التحصیلان مراکز علمی روزگار خویش بودند بلکه اینها افرادی هستند مثل وهب بن عبدالله[۴] داماد هفده روزه که نصرانی بوده و وقتی شنید حضرت سید الشهدا (ع) قیام کرده و حرکت کرده، یکدفعه بند دلش پاره شد و متحول و منقلب شد و در کربلا آسلام آورد و در روز عاشورا خودش و همسرش به شهادت رسیدند. اینطور نبوده که همه از علما و فقها و تحصیلکرده ها باشند. اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) یک امت و یک جامعه هستند هم پیرمرد نود ساله و هم طفل شیرخواره هم سیزده و هم چهارده ساله، زنان و مردان، کشاورزان و کارگران و علما و فقها و صحابی و تابعین همه در نهضت عاشورا سهیم بوده اند.
به قول مولوی که گفته:
قدرتو بگذشت از قدر عقول عقل اندر شرح تو شد بوالفضول
ما کجا و مقامات بلند و بالا و ویژگیهای شاخص اصحاب سید الشهدا (ع) ولی به قول معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
بنده تحقیق و تورق کرده ام و بیست و شش امتیاز در اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) بوده که ایشان را از بقیه یاران و مردم روزگار خود ممتاز کرده. ولی چون فرصت اندک است برجسته ترین ویژگیها را در محضر شما عرض می کنم بلکه چراغی باشد برای آیندگان و روشنگر راه زندگی ما باشد انشاء الله.
الف: پاسداری از دین خدا
اولین و مهمترین ویژگی اصحاب و یاران حضرت سید الشهدا (ع) پاسداری از دین خدا بوده است. شهدای کربلا خود را ممحض در حفظ و پاسداری دین خدا کرده بودند و جان و مال و حیثیت را برای برپایی حاکمیت دین خدا ایثار و نثار کردند. مرحوم مسعودی صاحب مروج الذهب، جغرافیدان و مورخ نامدار عالم اسلام در اثبات الوصیه می گوید: که مجاهدان راه خدا هزار نفر بودند در ادوار تاریخ که دین خدا را برپا نگه داشتند. قوام دین خدا به این هزار نفر است سیصد و سیزده تن اصحاب بدر، سیصد و سیزده تن اصحاب طالوت هستند و اصحاب مولای عالم وجود و نماینده عدل خدا در زمین حضرت صاحب الامر نیز به همین عدد هستند و شصت و یک نفر دیگر اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) بوده اند. عده اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) غیر از بنی هاشم بیشتر از این مقدار نبوده اند.. یاران خالص حضرت سید الشهدا (ع) این شصت نفر بوده اند و قوام دین خدا به این هزار تن است. سیصد و سیزده تن یاران بدر، سیصد و سیزده تن یاران طالوت و سیصد و سیزده تن یاران امام زمان (عج) و باقیمانده که شصت و اندی نفر می شوند شهدای کربلا هستند.
شما در زیارت نامه شهدای کربلا می خوانید: « أشهد أنّکم جاهدتم فی سبیل اللَّه، الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحیدِ اللَّهِ؛ زیارت امام حسین و شهدا در عید فطر و قربان»[۵] سلام بر شما که یاوران دین خدا و حامیان دین خدا بودید و برای حاکمیت دین و محو ظلم و ستم و شرک و الحاد و بت پرستی جنگیدید و بذل جان کرده اید. انشاء الله خداوند ما را نیز از یاوران دین الهی قرار دهد.مهمترین و برجسته ترین ویژگی اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) پاسداری و حمایت از آیین شریعت الهی است.
ب- ولایتمداری:
دومین ویژگی اصحاب سید الشهدا (ع) ولایتمداری است. اینها در روزگارشان تابع ولی خدا بوده اند. اصولا اساس جنگ کربلا، جنگ بر سر امامت و ولایت است که چه کسی رهبر باشد. مسأله روز ما هم همین مسئله است. مسأله دنیای امروز و دنیای اسلام هم همین است. جامعه اسلامی نیاز به حکومت دارد و حکومت بدون رهبر نمی شود. حالا یا امرای فاسد و زمامداران خود سر و وابسته و مزدور کشورهای اسلامی باشند یا اسلام شناس و فقیه عادل و تالی تلو عصمت سررشته کارها به دست او باید باشد و در غیبت امام زمان (عج) جامعه بشری را اداره کند و سامان بدهد و عدالت و امنیت و رفاه را در جامعه برقرار کند. اساس جنگ کربلا بر سر امامت و رهبری است. آیا رهبر؛ یزید فاسد فاسق شرابخوار باشد؟ یا حسین سید جوانان اهل بهشت؟ شما در رجز خوانی شهدای کربلا ببینید ایشان وقتی وارد میدان جنگ می شوند و اشعار حماسی خویش را می خوانند از طریق رهبری خودش را معرفی می کند می گوید:
أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر سُرورُ فُؤادَ البَشیرِ النَّذیر[۶]
امیر من و رهبر من حسین است، جنگ کر بلا بر سر همین بوده است. بنی امیه خواستند که دوباره اشرافیت جاهلی را زنده کنند. سید الشهدا قیام کرد و با خون خودش بنی امیه را سرنگون کرد.
اگر نبود قیام حضرت سید الشهدا (ع) و فداکاری یاران او امروز خبری از اسلام و قرآن و عدالت و آزادی و امنیت در جهان نبود و به جرأت می توان گفت نماز همه نمازگزاران و زکات همه زکات دهندگان، حج همه حج گزاران و عدالت و آزادی و امنیت و رفاه و پیشرفت و انفاقها همه مرهون خون حضرت سید الشهدا (ع) و خون به ناحق ریخته یاران ایشان است.
همانگونه که هر حادثه ای در جهان خلقت دو علت دارد، یک علت محدثه و یک علت مبقیه؛ اسلام هم همین گونه هست علت محدثه اش پیامبر گرامی اسلام است و علت مبقیه اش حضرت سید الشهدا (ع) و اصحاب و یاران ایشان است.
یکی از رجز های روز عاشوراء که با محوریت ولایت سروده شد رجز آقا زاده امام حسین علیه السلام جناب علی اکبر (ع) است که می گوید:
انَا عَلی بْنُ الحُسَیْنِ بْنِ عَلی نَحْنُ وَبِیْتُ اللَّهِ اوْلی بالنَّبِی
اطْعَنُکُمْ بالرُّمْحِ حَتَّی یَنْثَنی اضْرِبُکُمْ بالسَّیْفِ احْمی عَنْ ابی
ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمِی عَرَبی واللَّهِ لا یَحْکُمُ فینَا ابْنُ الدَّع[۷]
من علی، پسر حسین، بن علی هستم به کعبه سوگند که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سزاوارتریم.
آن قدر با نیزه بر شما می زنم که خم شود و با شمشیر بر شما هجوم می آورم و از پدرم حمایت می کنم،
شمشیر زدن جوانی هاشمی و عربی و به خدا سوگند فرزند ناپاک (پسرزیاد) درباره ما حکم نراند.
در رجز سردار سرفراز کربلا و پرچمدار عبودیت، فرمانده کل قوا عباس بن علی حضرت قمر بنی هاشم در رجز خویش می فرماید:
وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا یَمینی إنّی أُحامی أَبَداً عَنْ دینی[۸]
جنگ من و قطع شدن دستهای من تیر خوردن چشمهای من و دیگر قضایا همه برای امام است. و در مسأله امامت و رهبری سنگ تمام را گذاشته اند و هیچ مسأله ای را اسلام به اندازه امامت و ولایت و مدیریت جامعه مورد اهتمام قرار نداده است، اساس اختلاف تمام مذاهب و فرق و نحله ها نشأت گرفته و شعبه شده از مسأله امامت است.
مبدأ و منتهای جهان همه نشأت گرفته از مسأله رهبری است این است که امام باقر علیه السلام می فرمایند: « مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ »[۹]
کسی که به زیارت خانه خدا آمده باید به زیارت ما بیاید، زیرا که تمامیت و رکن حج، لقاء و دیدار امام است. لذا آنهایی که سال شصت و یک هجری پسر فاطمه را تنها گذاشتند، تنهای تنها، آیا در قیامت مسؤول نیستند؟ دور خانه خدا مشغول طواف بودند و طواف منهای امامت و رهبری مثل طواف کردن به دور کاخ سبز معاویه است؛ آن مسأله ای که دشمن را نگران می کند حج نیست، حج یک جسمی دارد و جانی دارد که جان حج امامت والیان امر و اولی الامر هستند که نیرو و حرکت و هدف و ا نگیزه می دهند به عبادات و اعمال و رفتار و کردار ما.لذا دومین ویژگی از برجسته ترین ویژگیهای اصحاب کربلا ولایتمداری و پیرو ولی خدا بودن است.
ج) وفاداری به عهد و پیمان:
یکی از خصلتها و امتیازات شهدای کربلا مسأله وفاداری به عهد و پیمان بود. واقعاً ایشان وفاداری را به نهایت رساندند. سخت متعهد به عهد و پیمان خود شدند. ارباب مقاتل نوشته اند وقتی شهدای کربلا به میدان می رفتند با اینکه علم به شهادت داشتند اول از محضر حضرت سید الشهدا (ع) اجازه می گرفتند و بعد به میدان می رفتند و حضرت این آیه را می خواند:« مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً»[۱۰] از میان مؤمنان مردانی بودند که عهد و پیمانشان را به پایان بردند و بعضی در انتظارند و در عهد و پیمانشان ذره ای تغییر راه ندادند و حضرت سید الشهدا در شب عاشورا بعد از نماز مغرب و عشاء دو جلسه برگزار کرد یک جلسه اول شب و یک جلسه نیمه شب.
جلسه اول شب خطبه بلندی را خواندند، عظمت روح حضرت سید الشهدا (ع) واقعاً انسان را بهت زده می کند بدون اینکه ذره ای بترسد و به خود بلرزد فرمود:
« اثْنی عَلَی اللَّهِ احْسَنَ الثَّناءِ وَ احْمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ وَ الضِّرّاءِ، اللَّهُمَّ انّی احْمَدُکَ عَلی انْ اکْرَمْتَنا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرآنَ وَ فَقَّهْتَنا فِی الدّین»[۱۱] را خواند و بعد وفاداری اصحاب و یارانش را که دید فرمود:« «… انی لا اعْلَمُ اصْحاباً خَیْراً مِنْکُمْ وَ لااهْلَ بَیْتٍ افْضَلَ وَ ابَرَّ مِنْ اهْلِ بَیْتی»[۱۲] من اصحابی بهتر از اصحاب خودم نشان ندارم، چون علم به معلومات تعلق نمی گیرد، علم به موجود تعلق می گیرد، امام که می گوید من نمی دانم چون نیست و نمی داند نه اینکه هست و نمی داند، چون متعلق علم باید امر وجودی باشد، در تمام عالم اصحابی بالاتر از اصحاب خودم نشان ندارم، شب عاشورا وقتی حضرت حل بیعت کرد اصحاب یکایک اعلام بیعت و وفاداری کردند و جناب زهیر بن قین سردار نظامی کربلا از جا بلند شد گفت: « قَدْ سَمِعْنا مَقالَتَکَ یَا ابْنَ رَسُول اللَّهِ، وَاللَّهِ لَوْ کانَتِ الدُّنیا لَنا باقِیَةً، وَ کُنَّا فیها مُخَلَّدینَ، الّا انَّ فِراقَها فی نَصْرِکَ وَ مُواساتِکَ، لَاثَرْنَا النَّهُوضَ مَعَکَ عَلَی الْاقامَةِ فیها. .. وَاللَّهِ یا ابنَ رَسُولِ اللَّهِ، لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ بِکَ عَلَیْنا انْ نُقاتِلَ بینَ یَدیکَ و تُقْطَعْ فیکَ اعْضاؤُنا. ..»[۱۳] عمرما که هفتاد یا هشتاد سال است ولی اگر ما مخلد در جهان هم بودیم در کنار شما بودن را با تمام دنیا معامله نمی کردیم این منطق تمام شهدای کربلا بوده است که:
وقت آن آمد که من عریان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم
آنچه غیر از شورش و دیوانگی است اندر این ره روی در بیگانگی است
آزمودم مرگ من در زندگی است چون رهم زین زندگی پایندگی است
منطق تمام شهدای کربلا این بود با اینکه علم به مرگ داشتند می گفتند: « الحمد للّه الذی شرّفنا بالقتل معک »[۱۴] ما هزاران بار خدا را شاکریم که شهادت در راه تو را خداوند عالم نصیب ما کرده به شرف سعادت دنیا و آخرت رسیدیم
اگر این مسأله وفای عهد و پیمان را امت اسلامی رعایت می کردند مسأله سقیفه بنی ساعده پیش نمی آمد. اگر مردم وفادار به عهد و پیمان بودند موسی بن جعفر در زندان بغداد به حبس ابد گرفتار نمی شد اگر مردم کوفه به عهد و پیمان وفاداری می کردند حادثه فجیع و جانخراش عاشورا پیش نمی آمد. یکی از ویژگیهای برجسته و والای شهدای کربلا ایستادگی بر عهد و پیمان آنان است.
خدا رحمت کند مرحوم شهریار را در اشعار بلندی که به مناسبت همین ایام دارد می سراید:
شیعیان هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند اما ولی خون دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
با سر وجان باختن و تا آخرین لحظه مقاومت و ایستادگی کردند ولی خدا را تنها نگذاشتند. یکی از ویژگیهای اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) که واقعاً بهت انگیز است بصیرت است.
د: بصیرت و آگاهی به زمانه
یکی از ویژگی های یاران حسین بن علی علیهم السلام بصیرت است در زیارت اربعین حضرت سید الشهدا (ع) می خوانیم:« «وَ بَذَل مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ و حَیْرَةِ الضَّلالَةِ»[۱۵]، یکی از عوامل پیدایش عاشورا جهل است، نه اینکه حضرت قیام کرده است که مردم بی سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرند، این جهل در مقابل عقل است، مردم رشد فکری نداشتند و بی بصیرت بودند، تمیز ندادن بین جبهه حق و باطل ناشی از همین جهالت است.
طه حسین نویسنده معروف مصری که زمانی به عنوان وزیر فرهنگ هم بوده می گوید من بعد از انقطاع وحی کلامی به عظمت کلام علی بن ابیطالب نشنیده ام و آن کلام این است که در جنگ صفین یکی از یاران امیر المؤمنین دچار شک و تردید شد و خدمت حضرت امیر رسید و عرضه داشت یا امیر المؤمنین این شامیان مانند ما پنج وقت نماز می خوانند و اهل اذان و اقامه هستند و هر دو مردگان را به سمت قبله دفن می کنیم و من دچار شک و تردید شده ام، حضرت فرمود:« َ فَإِنَّهُ أَمْرٌ مَلْبُوسٌ عَلَیْکَ إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه »[۱۶] شهدای کربلا درک و بینش عمیقی داشتند و در یک فضای غبار آلود و استبداد روزگار سیاه بنی امیه زندگی می کردند و در طبیعتا چون فضا غبار آلود باشد چشم چشم را نمی بیند سعدی شیرین سخن به همین مناسبت می گوید:
طبیعت سرایی است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته
نبینی که هرجا که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد
وقتی گرد و غبار فروکش کرد انسان چهره همدیگر را مشاهده می کند. در آن روزگاری که تبلیغات معاویه و بنی امیه افکار مردم را هدف گرفته بود و تبلیغات ضد دینی در تمام جهان اسلام گسترش پیدا کرده بود شناختن امام زمان و زمامداری که باید جای پیامبر اکرم ص بنشیند کار بسیار دشواری بود و از عجایب این است که شهدای کربلا آنقدر شناخت عمیق و نافذ داشتند که در میان این همه گرد و غبار و فضای مه آلود حق را شناختند دانستند که پسر فاطمه حق است و بنی امیه باطل است این است که ذره ای شک و تردید به خود راه ندادند، یکی از دعاهایی که به ما دستور داده اند که بخوانیم این است که خدایا من را جزو شکاکین قرار مده مبادا شیطان مرا وسوسه کند و در باب امام عصر شک کنم که آیا زنده است یا زنده نیست و مگر عمر طولانی چقدر می شود و این دعا یکی از ادعیه اولیای الهی بوده ؛ خدا درک و بیتش عظیم به شهدای کربلا مرحمت کرده بود. منطق اینها این بود که انا حملنا سیوفنا علی بصائرنا.
جناب نافع بن هلال در شب عاشورا وقتی حضرت سید الشهدا (ع) اعلام آزادی به اصحابش داده فرمود یا أبا عبدالله انا علی نیاتنا و بصائرنا این مسأله خیلی مهم است فرمود ما همچنان بر انگیزه ها و بصیرتهایمان پایدار و باقی هستیم.
عشق بی اندازه به سید الشهدا
یکی دیگر از ویژگیهای یاران حضرت سید الشهدا (ع) که آنها را از دیگر انسانهای معاصران جدا می کرد عشق بی اندازه به حضرت سید الشهدا (ع) بود. اینها ذوب شده در حضرت سید الشهدا (ع) بودند خیلی عاشق بودند عاشق سر از پا نشناخته امام و رهبرشان بودند. حضرت سید الشهدا (ع) هم به اصحاب و یارانش علاقه داشتند شما از تعبیراتی که حضرت سید الشهدا (ع) از اصحاب و یارانشان می کردند بخوانید. در منزل زباله وهنگام خبر قتل فجیع جناب مسلم بن عقیل (ع) فرمودند: لا هؤلاء الخیر بعد هذه الفتیه جمع فتی به معنای جوانمردان این تعبیر را قرآن در مورد اصحاب کهف به کار می برد که می فرماید انهم فیتة آمنوا بربهم و زدناهم هدی و از امام باقر (ع) سؤال شد اصحاب کهف جوان بودند یا کهن سال که فرمود اینها بزرگسال بودند و بعد که سؤال شد چرا قرآن می گوید اینها جوان بوده اند فرمود اینها قلب و روحشان جوان بوده، با نشاط و چالاک بودند و ذره ای سستی در خود راه نمی دادند امام حسن (ع) به اصحابش تعبیر به هؤلاء الفتیه کردند.
صبح عاشورا که اولین تیراندازی به سمت خیمه های حضرت سید الشهدا (ع) شروع شد در همان حمله اول حدود ۴۰ نفر از اصحاب در خون خود غلطیدند حضرت سید الشهدا (ع) خطبه ای خواند و فرمود: ای بزرگ ممنشان شما بزرگزاده و بزرگوارید، تعبیر بنی الکرام را در مورد اصحابش به کار برده، در آخرین ساعات عمرش که تنهای تنها ماند و ” نظر الی یمینه بشماله فلم یری احداً من اصحابه فنادی بأعلی صوت یا ابطال الصفا و یا . ..” ابطال جمع بطل است به معنای شجاع فرمود ای ابطال صفا ای قهرمانان صفا ای شیرسواران جنگی من، چه شده که من هر چه شما را صدا می زنم جواب من را نمی دهید؟ این تعبیرات بلند و بالای حضرت سید الشهدا (ع) نسبت به اصحابشان است و متقابلاً اصحاب هم بی قرار بودند نسبت به حضرت سید الشهدا (ع) و حاضر بودند تیر به چشمشان بنشیند ولی خاری به پای حضرت سید الشهدا (ع) فرو نرفته باشد. این است که روز عاشورا وقت میدان رفتن بر یکدیگر سبقت می گرفتند.
یکی دیگر از ویژگیهای اصحاب حضرت سید الشهدا (ع) شجاعت و واهمه نداشتن از مرگ بوده است. لشگر دشمن سی هزار نفر و لشگر امام حسین (ع) هفتاد و دو تن بوده اند. به قول اقبال لاهوری:
دشمنان چون ریگ صحرا لا تعد دوستان او به یزدان هم عدد
از نظر حروف ابجد حرف یزدان می شود هفتاد و دو طبق قاعده بایستی همان صبح عاشورا این سی هزار نفر این هفتاد و دو تن را یک لقمه می کرده، صبح عاشورا باید جنگ تمام می شد ولی اینقدر اصحاب امام حسین (ع) رشادت و شجاعت و فداکاری از خود نشان دادند که جان امام زمانشان را تا عصر عاشورا حفظ کردند و جنگ را ادامه دادند از بس که پایمردی و دلاوری نشان دادند. ذره ای از مرگ نمی ترسیدند و هیچ چیز بین اینها و مرگ حائل و مانع نمی شد چون ایمان به آخرت و سعادت دنیا و آخرت داشتند مخصوصاً وقتی که در پایان شب عاشورا اصحاب چه می رفتند و چه باقی می ماندند علی القاعده حضرت سید الشهدا (ع) به شهادت می رسیدند ولی آنچه که دل آقا را گرم نگه می داشته همین شجاعتها و وفاداریهای اصحاب و یارانشان بوده است. لذا در شب عاشورا که زینب کبری (س) نگران شده بود به برادرشان فرمودند شما اصحاب خود را آزمایش کرده اید نکند اینها ما را تنها بگذارند همانطور که پدرمان و برادرمان را تنها گذاشتند؟ فرمود خواهرم من اصحابم را آزمایش کردم اینها آنقدر به مرگ علاقه دارند مثل بچه شیرخوار که به پستان مادرش علاقه دارد اینها در عالم ذر با من پیمان بسته اند و اصحاب و یاران من بوده اند. وقتی این وفاداری را حضرت سید الشهدا (ع) از اصحاب و یارانشان دیدند منازل آنها را از بین دو انگشت به آنها نشان دادند و آنها پر می کشیدند برای رفتن به جبهه جنگ به قول حافظ
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
حضرت سید الشهدا (ع) چه تصرفی در این دلها و جانها کرد که فردای عاشورا باهم برای رفتن به جبهه نبرد مسابقه می دادند.
من دریغ دارم چند بین از اشعار اقبال لاهوری با اینکه سنی مذهب است ولی عاشق سرسپرده اهل بیت (ع) است:
خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش الا الله بر صحرا نوشت صدر عنوان نجات ما نوشت
درس قرآن از حسین آموختیم از آتش او شعله ها اندوختیم
ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک لقد تبتم و تابت الارض التی فیها دفنتم و یا لیتنی کنا معکم فأفوز فوزاً عظیما.
منبع : پایگاه حوزه نت به نقل از خبرگزاری حوزه
پی نوشت:
[۱] تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۰۳
[۲] بحار الأنوار: ۴۱/ ۲۹۵، باب ۱۱۴، حدیث رقم ۱۸
[۳] مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۲۳، ص: ۶۲۱.
[۴] وهب بن عبداللّه کلبی، جوان زیبا روی، نیک خوی، پرهیزکار، مؤمن و شجاع کوفی بود. وی که در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت و از دامادیش هفده روز می گذشت، پس از بریر یا، عمر و بن مطاع به میدان رفت و با بردباری در برابر مشکلات، جنگ نیکو و نمایانی کرد. سپس به سوی مادرش قمر و همسرش، هانیه «۸» که با او در کربلا بودند بازگشت و به مادرش گفت: آیا از من راضی شدی؟ گفت: من از تو خشنود نمی شوم مگر آنکه پیش روی حسین علیه السلام کشته شوی. همسرش به او گفت: تو را به خدا سوگند مرا به فراقت مبتلا مکن و دلم را به درد نیاور. مادرش گفت: فرزندم! از تقاضای همسرت روی گردان و به میدان برو و در رکاب فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا از شفاعت جدّش در روز قیامت بهره مند شوی. وهب به میدان بازگشت نوزده سوار و دوازده پیاده را به هلاکت رساند. هنگامی که دو دستش قطع شد همسرش عمودی به دست گرفت و به سوی او آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت، در راه یاری پاکانِ حرم رسول خدا بجنگ! وهب می خواست او را به خیمه برگرداند ولی همسرش گفت: هرگز مراجعت نمی کنم مگر این که همراهت کشته شوم. امام حسین علیه السلام فرمود:جُزیُتْم مِنْ أَهْلِ بیتٍ خیراً إرْجعی إلی النساء یرحمک اللّه از اهل بیت من جزای خیر بهره شما باد. خدا تو را رحمت کند به سوی زنها برگرد. همسر وهب مراجعت کرد ولی وهب در میدان ماند تا به فیض شهادت نایل گشت. «پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص: ۳۷۳»
[۵] مفاتیح الجنان، ص ۴۴۸.
[۶] در منابع مربوط به قیام امام حسین علیه السلام، از غلامی ترک یا رومی، سخن به میان آمده است. برخی او را واضح و برخی دیگر اسلم بن عمرو خوانده اند. نیز، گروهی او را از آنِ امام حسین علیه السلام و گروهی از آنِ جنادة بن حارث سلمانی و ابن شهرآشوب وی را از آنِ حُرّ دانسته است.
نقل شده است که وی قاری قرآن، دانای به زبان عربی و در مواقعی کاتب امام حسین علیه السلام بوده است. هنگام هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکّه و از آنجا به کربلا، همراه آن حضرت بود. روز عاشورا از امام علیه السلام اذن میدان گرفت و آهنگ پیکار کرد. سماوی رجز زیر را به این غلام نسبت داده است:
أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر سُرورُ فُؤادَ البَشیرِ النَّذیر
فرمانده من حسین علیه السلام است؛ و چه خوب فرماندهی! [همانا او] مایه شادمانی قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.
اما برخی دیگر از منابع رجز مذکور را از آنِ جوانی که روز عاشورا پدرش شهید شده بود و به تشویق مادرش وارد میدان نبرد گردیده دانسته اند.پاره ای از مآخذ رجزی را که در پی می آید، برای این غلام ذکر کرده اند:
الْبَحرُ مِنْ طَعنی وَضَربی یَصْطَلی وَالْجوُّ مِنْ سَهمی وَنَبلی یَمْتلی
اذا حِسامی فِی یَمینی یَنْجَلی یَنشَقُّ قَلْبُ الْحاسِدِ المُبَجَّلِ
دریا از ضربت نیزه و شمشیرم می جوشد؛ و آسمان از تیرم پر می شود.
آنگاه که تیغ در کفم آشکار شود؛ قلب حسود متکبر شکافته می شود.
غلام پس از مبارزه ای شجاعانه و کشتن شماری از آن قوم تبهکار، سرانجام بر اثر فراوانی جراحات بر زمین افتاد و با اندک توانی که در بدن داشت، به سوی امام حسین علیه السلام اشاره کرد. حضرت به بالین وی آمد، و دست در گردنش انداخت، و صورت بر صورت او گذاشت. غلام چشم گشوده، با دیدن امام علیه السلام تبسّمی کرد و گفت: «مثل من [سعادتمند] کیست که فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صورتش را بر صورتم نهاده است!» و آنگاه به دیدار پروردگار شتافت. «پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص: ۹۵»
[۷] روضة الشهداء، ص ۳۳۶، ۳۳۷، کتابفروشی اسلامیّة
[۸] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰
[۹] من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص: ۵۷۸
[۱۰] احزاب آیه ۲۳
[۱۱] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۸۱
[۱۲] لهوف، ص ۱۵۱
[۱۳] طبری، ج ۴، ص ۳۰۵ و لهوف، همان، ص ۷۵؛ ای پسر پیامبر( ص)! سخنانت را شنیدیم سوگند به خدا اگر دنیا برای ما بود و ما در آن جاودانه بودیم و نصرت و یاری تو موجب جدایی از آن می شد، باز قیام با تو را بر آن ترجیح می دادیم. .. سوگند به خدا ای پسر پیامبر( ص)! خدای تعالی به خاطر تو بر ما منّت نهاد که به زعامتت( با دشمن بجنگیم) و اعضاء و جوارح ما در راه تو قطع شود
[۱۴] مع الرکب الحسینی (ج ۴)، ص: ۱۴۳
[۱۵] مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص ۴۶۸
[۱۶] إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج ۲، ص: ۲۹۶