بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
علي اي محرم اسرار مكتوم
علي اي حق ، از حق گشته محروم
علي اي ام الكتاب آفرينش
علي چشم و چراغ اهل بينش
جهان بودی سراسر شام دیجور
نبودی گر در او این آیه نور
ببخشد در ركوع خاتم گدا را
به سجده جان و دل داده خدا را
كلام الله ناطق شد از آن شب
كه حق با لهجه او گفت مطلب
تو را چون قبله عالم خدا خواست
به یمن مولد تو كعبه را ساخت
خدا را خانه زادی چون تو باید
كه لوث لات و عزی زداید
كلید علم حق باشد زبانت
لسان الله پنهان در دهانت
«سلونی» گو تو در جای پیمبر
بكش روح القدس را زیر منبر
متاع جان چو آوردی به بازار
به «من یشری»خدایت شد خریدار
به جای مصطفی خفتی شب تار
كه از خواب تو عالم گشت بیدار
تعالی الله از ین اعجوبه دهر
خدا را مظهر اندر لطف در قهر
به شب از ناله اش گوش فلک کر
به روز از پنجهاش خم پشت خیبر
بلرزاند ز هیبت ملك امكان
ولی خود لرزد از آه یتیمان
ز جزر و مد آن بحر فضائل
خرد سر گشته پا مانده در گل
چه گویم من ز اوصاف كمالش
ببین حق در جمال و در جلالش
گزیده ای از قصیده پرمحتوای حضرت آیت الله وحید خراسانی تقدیم گردید اهل علم متوجه هستند که هر بیت از این قصیده به یکی از فضایل مولای متقیان اشاره دارد.
تولد در کعبه
قبل از اینکه به موضوع اصلی وارد شویم اشاره به این فضیلت مولا، جالب خواهد بود که علامه امینی از پنجاه نفر از علما بزرگ شیعه و شانزده نفر از علما بزرگ سنی نام میبرد که تأیید کرده اند که؛ وُلِدَ بِمَكَّةَ فِي اَلْبَيْتِ اَلْحَرَامِ وَ لَمْ يُولَدْ قَبْلَهُ وَ لاَ بَعْدَهُ مَوْلُودٌ فِي بَيْتِ اَللَّهِ (تَعَالَى) سِوَاهُ إِكْرَاماً مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى لَهُ بِذَلِكَ، وَ إِجْلاَلاً لِمَحَلِّهِ فِي اَلتَّعْظِيمِ .
در مکه و داخل بیت الله الحرام متولد شد در حالی که نه قبل از او و نه بعد از او مولودی داخل کعبه متولد نشده است.
حاکم نیشابوری می گوید: «ولادت علی در داخل کعبه به طور تواتر به ما رسیده است.»
نکته
در اصل ماجرا، و ولادت حضرت علی(ع) داخل کعبه شکی نیست اما در جزئیاتش روایات متفاوت گزارش کرده اند؛
از ابوحمزه ثمالی روایت شد که گفت از امام سجاد (ع) شنیدم که فرمود: فاطمه بنت اسد را درد زایمان گرفت در حالی که مشغول طواف بود پس داخل کعبه شد و علی بن ابی طالب (ع) را در آنجا به دنیا آورد.
ولادت علی (ع) در درون خانه خدا رمز و رازش این است که بدانیم قلب خانه خدا و توحید را ولایت و امامت علی تشکیل می دهد.
بر بيت خدا نور و صفاي دگر آمد
اين كيست كه در خانه حق بيخبر آمد
اين نور خدايي است كه نازل به حرم شد
يا لطف نهان بود و كنون جلوهگر آمد
سر حلقه خلقت، پدر عالم هستي
سرچشمه پاينده علم و هنر آمد
نوري كه پراكنده به هر دور و زمان بود
مجموع به يك جا شد و با يك نفر آمد
در بيت احد، قدرت حق، پرده برافكند
از بنت اسد، شيرصفت يك پسر آمد
مقدمه
سیره عملی و گفتار حکیمانه آن امام بر حق چنان زیبا و جذاب است که نه فقط مسلمان بلکه جرج جرداق مسیحی را شیدای خود ساخته است اما ما که خود را شیعه و پیرو آن امام عظیمالقدر میدانیم، تعالیم الهی و آموزه های انسانساز ،جامعهساز و تمدن ساز آن حضرت باید سرلوحۀ تفکّر و سرمشق عمل باشد که حضرتش فرمود«أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ».
امروز که عصر ارتباطات است و بازار ارائه سبک زندگی آشفته است و هر کسی با رنگ و لعاب جذاب سعی دارد شیوه زندگی مورد نظر خود را بر افراد جامعه تبلیغ کند ، بیشتر از هر زمانی نیاز داریم که راه و روش الهی امیر مؤمنان(ع) بازشناخته و به افراد جامعه نیز تبلیغ کنیم.
با این نیت پنج درس، از آموزهای ناب آن امام الهی تقدیم میگردد:
۱.خدا باوری و خدا محوری
اولین درس عبارت است خدا باوری است البته خدا باوری که خدا را ناظر و ناظم تکوین و تشریع بداند نه اینکه یک نگاه شاعرانه به خدا داشته باشد و خدا هیچ نقشی در زندگی نداشته باشد و ما با قید «خدا محوری» در کنار «خدا باوری» در صدد تذکر نکته مورد اشاره هستیم.
در خدا باوری جمله معروفی از امام علی(ع) نقل شده است؛«لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينا» اگر پرده برداشته شود، بر يقين من چيزى افزوده نمىگردد.
خدا باوری توام محوری در تاکید حضرت بر تقوای الهی نمایان شده است تا جایی که برخی علماء در توصیف نهج البلاغه آن را « تقوا نامه» نامیده اند.
در این باب به این کلام نورانی توجه کنیم؛
«عِبَادَ اللهِ، إنَّ تَقْوَى اللهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللهِ مَحَارِمَهُ، وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ، حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَاليَهُمْ، وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ»
اى بندگان خدا! تقواى الهى دوستان خدا را از ارتكاب گناهان باز داشته و قلبهايشان را قرين خوف و خشيّت ساخته، تا آن جا كه شبهايشان را بيدار و روزهايشان را گرم و سوزان كرده است.
برای آگاهی بیشتر در این خصوص باید خطبه همام یا همان خطبه متقین مراجعه شود
این بخش را با این تذکر به پایان ببربم که دنیای غرب، دچار آفت و بیماری بزرگ تفکر اومانیستی(انسان محوری)است پس تبیین درس فوق برای زیست در رتبه اول اهمیت قرار دارد .
۲.اخلاق در معاشرت
یکی دیگر از مهم ترین آموزه های امام علی(ع) رعایت اخلاق معاشرت و تکریم انسان هاست که فرمود ؛
توصیه به دلسوزی بر خلق و مهربانی و محبت و دوستی در کلام آن امام مهربان مهر گستر اینگونه بیان شده است؛
«إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ».انسان ها یا برادر دینی تو هستند یا هم نوع تو در آفرینش.
و این کلام نورانی ریشه در نصِّ سخن خداوند تعالی دارد که: «لقد کرّمنا بنی آدم»
در کلام حضرت امیر(ع) دوستی محبت با دیگران، وفا داری در دوستی ها،رعایت احترام دیگران،رعایت انصاف در حق افراد جامعه، عفو و گذشت از خطاهای افراد، سعی در صلح و آشتی در جامعه، مهربانی با خویشاوندان، از جمله توصیه های پر تکرار می باشد برخی عناوین را از کلام حضرت نقل میکنیم.
عفو؛ «فَاعْفوُا ألا تُحِبوُّنَ أَنْ یَغْفَرِ اللّهُ لَکُمْ»دیگران را عفو کنید، آیا دوست ندارید خدا شما را عفو کند.
ادب «الْأَدَبُ خَيْرُ مِيرَاثٍ»؛ ادب بهترین میراث است.
خوش اخلاقی«تَسْلَمُ مِنَ النَّاسِ بِحُسْنِ الْخُلُق» با خوش اخلاقی، خود را از شرّ مردم نگه دار.
سعی در صلح و آشتی«صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ و الصِّیام»؛ اصلاح بین مردم، از یک سال نماز و روزه مستحبی با ارزش تر است.
محبت به فامیل؛«وَ مِنَ التَّكَرُّمِ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ مَنْ يَرْجُوكَ أَوْ يَثِقُ بِصِلَتِكَ إِذَا قَطَعْتَ قَرَابَتَك»ارتباط با بستگان، نشان از بزرگی و کرامت است. اگر از خویشانت بریدی، دیگر چه کسی می تواند به تو امیدوار و یا به پیوندت اطمینان داشته باشد.
وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ وَ بِهِمْ تَصُولُ وَ هُمُ الْعُدَّةُ عِنْدَ الشِّدَّةِ فَأَكْرِمْ كَرِيمَهُمْ وَ عُدْ سَقِيمَهُمْ وَ أَشْرِكْهُمْ فِي أُمُورِهِمْ وَ تَيَسَّرْ عِنْدَ مَعْسُورٍ لَهُمْ»خویشانت را عزیز شمار، آنان بال و پر تو اَند که با آنها پرواز می کنی و ریشه تو اَند که به آنها باز می گردی و به آنها بر دشمن چیره می شوی. خویشان، ذخیره روز مبادا هستند؛ کریمشان را گرامی شمار، بیمارشان را عیادت کن، در کارها شریکشان ساز و در مشکلات بر آنها آسان گیر.
اجتناب از تحقیر افراد؛ «يَا بُنَيَّ لا تَستَخِفَّنَّ بِرَجُلٍ تَرَاهُ أَبَداً فَإِنْ كانَ أَكْبَرَ مِنْكَ فَعُدْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَ إِنْ كَانَ مِثْلَكَ فَهُوَ أَخُوكَ و إِنْ كَانَ أَصْغَرَ مِنْكَ فَاحْسَبْ أَنَّهُ ابْنُكَ»ای فرزندم مبادا کسی را کوچک شماری؛ زیرا یا او بزرگتر از توست، که باید او را به جای پدر خود به حساب آوری و یا همانند توست، که برادر تو است و یا کوچک تر از توست، که باید او را فرزند خود محسوب کنی.
پرهیز از سو ظن؛ «لَا يَغْلِبَنَّ عَلَيْكَ سُوءُ الظَّنِّ فَإِنَّهُ لَا يَدَعُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ خَلِيلٍ صُلْحاً وَ قَدْ يُقَالُ مِنَ الْحَزْمِ سُوءُ الظَّن»مبادا بد گمانی بر تو چیره شود، که میان تو و هیچ رفیقی جای صلح و صفا نمی گذارد و گاهی [برای توجیه کار زشت خود] گفته می شود: بدگمانی، مقتضای دوراندیشی است.
پرهیز از کینه و دشمنی «يَا بُنَيَّ بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَاد»؛ پسرجان! چه بد توشه ای است برای روز قیامت دشمنی با مردم.
در ادامه داستان های شگفت انگیز درباره حضرت امیر(ع) تقدیم میگردد:
داستان
مردی به عنوان یك مهمان عادی، بر علی علیه السلام وارد شد. روزها در خانه ی آن حضرت مهمان بود. اما او یك مهمان عادی نبود. چیزی در دل داشت كه ابتدا اظهار نمی كرد. حقیقت این بود كه این مرد اختلاف دعوایی با شخص دیگری داشت و منتظر بود طرف حاضر شود و دعوا در محضر علی علیه السلام طرح گردد. تا روزی خودش پرده برداشت و موضوع اختلاف و محاكمه را عنوان كرد.
علی(ع) فرمود:
- پس تو فعلا طرف دعوا هستی؟ .
- بلی یا امیرالمؤمنین! .
- خیلی معذرت می خواهم، از امروز دیگر نمی توانم از تو به عنوان مهمان پذیرایی كنم، زیرا پیغمبر اكرم فرموده است:
«هرگاه دعوایی نزد قاضی مطرح است، قاضی حق ندارد یكی از متخاصمین را ضیافت كند، مگر آنكه هر دو طرف با هم در مهمانی حاضر باشند»
داستان
زن بیچاره مشك آب را به دوش كشیده بود و نفس نفس زنان به سوی خانه اش می رفت. مردی ناشناس به او برخورد و مشك را از او گرفت و خودش به دوش كشید. كودكان خردسال زن چشم به در دوخته منتظر آمدن مادر بودند. در خانه باز شد. كودكان معصوم دیدند مرد ناشناسی همراه مادرشان به خانه آمد و مشك آب را به عوض مادرشان به دوش گرفته است. مرد ناشناس مشك را به زمین گذاشت و از زن پرسید: «خوب، معلوم است كه مردی نداری كه خودت آبكشی می كنی، چطور شده كه بی كس مانده ای؟» .
- شوهرم سرباز بود. علی بن ابی طالب او را به یكی از مرزها فرستاد و در آنجا كشته شد. اكنون منم و چند طفل خردسال.
مرد ناشناس بیش از این حرفی نزد، سر را به زیر انداخت و خداحافظی كرد و رفت، ولی در آن روز آنی از فكر آن زن و بچه هایش بیرون نمی رفت. شب را نتوانست راحت بخوابد. صبح زود زنبیلی برداشت و مقداری آذوقه از گوشت و آرد و خرما در آن ریخت و یكسره به طرف خانه ی دیروزی رفت و در زد. - كیستی؟ .
- همان بنده ی خدای دیروزی هستم كه مشك آب را آوردم، حالا مقداری غذا برای بچه ها آورده ام.
- خدا از تو راضی شود و بین ما و علی بن ابی طالب هم خدا خودش حكم كند.
در باز گشت و مرد ناشناس داخل خانه شد. بعد گفت: «دلم می خواهد ثوابی كرده باشم. اگر اجازه بدهی، خمیر كردن و پختن نان یا نگهداری اطفال را من به عهده بگیرم». - بسیار خوب، ولی من بهتر می توانم خمیر كنم و نان بپزم. تو بچه ها را نگاه دار تا من از پختن نان فارغ شوم.
زن رفت دنبال خمیر كردن. مرد ناشناس فورا مقداری گوشت كه خود آورده بود كباب كرد و با خرما با دست خود به بچه ها خورانید. به دهان هر كدام كه لقمه ای می گذاشت می گفت: «فرزندم! علی بن ابی طالب را حلال كن اگر در كار شما كوتاهی كرده است».
خمیر آماده شد. زن صدا زد: «بنده ی خدا همان تنور را آتش كن».
مرد ناشناس رفت و تنور را آتش كرد. شعله های آتش زبانه كشید. چهره ی خویش را نزدیك آتش آورد و با خود می گفت: «حرارت آتش را بچش، این است كیفر آن كس كه در كار یتیمان و بیوه زنان كوتاهی می كند».
در همین حال بود كه زنی از همسایگان به آن خانه سر كشید و مرد ناشناس را شناخت. به زن صاحبخانه گفت: «وای به حالت! این مرد را كه كمك گرفته ای نمی شناسی؟ ! این امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است».
زن بیچاره جلو آمد و گفت: «ای هزار خجلت و شرمساری از برای من! من از تو معذرت می خواهم». - نه، من از تو معذرت می خواهم كه در كار تو كوتاهی كردم.(۳)
داستان
پیرمرد نصرانی، عمری كار كرده و زحمت كشیده بود، اما ذخیره و اندوخته ای نداشت، آخر كار كور هم شده بود. پیری و نیستی و كوری همه با هم جمع شده بود و جز گدایی راهی برایش باقی نگذارد؛ كنار كوچه می ایستاد و گدایی می كرد. مردم ترحم می كردند و به عنوان صدقه پشیزی به او می دادند و او از همین راه بخور و نمیر به زندگانی ملالت بار خود ادامه می داد.
تا روزی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام از آنجا عبور كرد و او را به آن حال دید. علی به صدد جستجوی احوال پیرمرد افتاد تا ببیند چه شده كه این مرد به این روز و این حال افتاده است، ببیند آیا فرزندی ندارد كه او را تكفل كند؟ آیا راهی دیگر وجود ندارد كه این پیرمرد در آخر عمر آبرومندانه زندگی كند و گدایی نكند؟ .
كسانی كه پیرمرد را می شناختند آمدند و شهادت دادند كه این پیرمرد نصرانی است و تا جوانی و چشم داشت كار می كرد، اكنون كه هم جوانی را از دست داده و هم چشم را، نمی تواند كار بكند، ذخیره ای هم ندارد، طبعا گدایی می كند. علی علیه السلام فرمود:
«عجب! تا وقتی كه توانایی داشت از او كار كشیدید و اكنون او را به حال خود گذاشته اید؟ ! سوابق این مرد حكایت می كند كه در مدتی كه توانایی داشته كار كرده وخدمت انجام داده است. بنابر این برعهده ی حكومت و اجتماع است كه تا زنده است او را تكفل كند. بروید از بیت المال به او مستمری بدهید »
۳.علم و دانش
از مهمترین آموزه های حضرت امیر(ع)، تأکید بر جایگاه علم و دانش است. آن حضرت علم را «چراغ عقل» برمیشمارد: «الْعِلْمُ مِصْبَاحُ الْعَقْلِ» و آن را برترین شرافت انسانی میداند: «لَا شَرَفَ کَالْعِلْمِ» و ریشۀ همۀ بدیها را در جهل و نادانی جستجو میکند: «الْجَهْلُ رَأْسُ الشَّرِّ کُلِّهِ».
پرسشگری برای آموختن و کسب دانایی از توصیه های آن حضرت است؛
«لا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ» هیچ کدام تان از طلب تعلم کردن حیا نکند .
البته علم و دانش مورد نظر پیشوایان دینی علم و دانش توأم با پارسایی و رفتار نیک است که فرمود ؛
«قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ فَالْجَاهِلُ یَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّکِهِ وَ الْعَالِمُ یَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّکِهِ»
دو طائفه کمر مرا می شکنند یکی عالم متهتک( حرمت شکن) ودیگری جاهل متنسک(متدین نما با انجام برخی اعمال عبادی) که این جاهل باعث فریب مردم و آن عالم عامل انزجار مردمان می شود.
۴.عدالت
علی(ع)، مظهر تمامنمای عدل و داد است و نام مبارک آن امام همام در طول تاریخ، همدوش عدالت و دادگری بوده و خواهد بود.
در اندیشۀ آن حضرت، «عدالت»، شالودهای است که جهان هستی بر آن استوار گشته است: «الْعَدْلُ أَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَمِ»
امامِ عدالتخواهان، عدل و داد را سپر بلای حکومتها و مایۀ اصلاح و سامان یافتن کار ملّتها برمیشمارد: «الْعَدْلُ جُنَّهُ الدُّوَلِ» و «بِالْعَدْلِ تَصْلُحُ الرَّعِیَّهُ» و از اینرو وجود مبارک خود را در این راه پر مخاطره و در آرزوی مقدّس تحکیم و استوارسازی و گسترش عدل، مصروف نموده و شهید راه عدالت و دادگری میشود.
در عدالت پیشگی آن حضرت ماجرا های شگفت انگیزی نقل شده است و رعایت حقوق افراد و اجتناب از ظلم و ستم در حق دیگران در کلام آن حضرت با زیبایی ترسیم شده است؛
« وَ اللهِ لَو أُعطيتُ الأقاليمَ السَّبعَةَ بِما تَحتَ أفلاکِها عَلَی أن أُعصِيَ اللهَ في نَملَةٍ أسلُبُها جُلبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلتُ وَ إنَّ دُنياکُم عِندي لَأهوَنُ مِن وَرَقَةٍ في فَمِ جَرادَةٍ تَقضَمُها. ما لِعَليٍّ وَ لِنَعيمٍ يَفنَی وَ لَذَّةٍ لا تَبقَی؟! نَعوذُ بِاللهِ مِن سُباتِ العَقلِ وَ قُبحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَستَعينُ».
به خدا اگر سرزمينهای هفتگانه با هر چه زير آسمانهايشان هست به من داده می شد تا از خدا نافرمانى كنم و پوستِ جويی را از مورچه ای به زور بگيرم، انجام نمی دادم؛ و بی گمان دنيايتان نزدِ من از برگى در دهانِ ملخى که آن را مى جود، پست تر است. على را چه کار با نعمتى كه نابود می شود و لذّتى كه نمى ماند!؟ از به خواب رفتنِ خِرد و زشتیِ لغزش به خدا پناه می بريم و از او ياری می جوييم.
۵.توجه به معیشت مردم
در نامه آن حضرت،در سرزنش یکی از کارگزاران حکومت به نام عثمان بن حنیف چنین میخوانیم؛
« اَلا وَ اِنَّ اِمامَكُمْ قَدِ اكْتَفى مِنْ دُنياهُ بِطِمْرَيْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ….وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی….»
آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده….اگر می خواستم هر آینه می توانستم به عسل مصفّا، و مغز این گندم، و بافته های ابریشم راه بروم،
اما چه بعید است که هوای نفسم بر من غلبه کند و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته باشد، یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه، و جگرهایی سوزان باشد…
مخاطب اوّل این آموزۀ بزرگ، تصمیمگران و کارگزاران و متصدّیان حکومت و جامعۀ اسلامی هستند که باید با تعمّق و تدبّر در تعالیم آن حضرت و بکاربستن صادقانه و مجدّانۀ آن درسها، پیروی خود از آن امام عظیمالشّأن را به منصۀ ظهور رسانند و حقّ مردم و جامعۀ اسلامی را در این باب، به درستی ادا نمایند و از چهرۀ جامعهای که علی را امام و مقتدای خود میداند، رنگ زشت فقر و ننگ بزرگ محرومیّت و استضعاف را پاک نمایند.
در وهله دوم ، همه پیروان آن حضرت وظیفه دارند در جهت کمک به نیازمندان تلاش کنند
شعر؛
ناشناسی که به تاریکی شب
میبرد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب برقع پوش
میکشد بار گدایان بر دوش
💠داستان
حُرِّه دختر حلیمه سعدیه، خواهر رضاعى پیامبر(ص)روزى به کاخ حکومتى حجّاج بن یوسف ثقفى وارد شد.
حجاج که دشمن بی رحم علی(ع) و شیعیان علی بود گفت: تو حُرّه دختر حلیمه سعدیه اى؟
گفت: بلى
حجاج گفت:مدتى در انتظار دیدار تو بودم زیرا به من خبر رسیده که تو على را برتر از صحابه ٔپیامبر(ص) میدانى و او را بر ابوبکر ، عمر ، عثمان ، ترجیح مى دهى؟
حرّه گفت: من علی را بالاتر آنها مقایسه از صبحانه نه بلکه بالاتر از افراد برتر می دانم.
حجاج گفت:مقصود خویش را روشنتر بیان کن. کیست که بالاتر از اصحاب پیغمبر باشد؟
حرّه گفت: بهتر از اصحاب پیغمبر بسیارند از جمله آدم ، نوح ، لوط ، ابراهیم ، موسى ، سلیمان و …
حجّاج ناراحت شده و گفت:
واى برتو ، چقدر ادّعاى بزرگى کردى که على (ع) را از بعضى انبیاء بالاتر و برتر شمردى اگر در این باره دلیل و برهانِ قوى اقامه نکنى تو را خواهم کشت.
حرّه با کمال شهامت، به قرآن شریف تمسک کرد و براى هر یک از ادّعاهاى خود دلیل قاطع از کلام خدا ، اقامه کرد و چنین گفت: اى حجّاج
قرآن درباره حضرت آدم میفرماید:
«وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى،آدم عصیان کرد»
ولى درباره حضرت على(ع) و خانوادهاش می فرماید :
«وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً»
سعى وکار شما موردتقدیر و ستایش است.[سوره انسان و داستان اطعام مسکین و یتیم و اسیر…]
و، خداوند متعال حضرت آدم را در بهشت آزاد گذاشت و فقط او را از گندم ممنوع کرد و فرمود:
«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَه»
نزدیک این درخت نروید ولى او با همسرش، به نزدیک آن درخت رفتند و از آن خوردند.
امّا على(ع) در عین حالی که تمام نعمتها بر او حلال بود اما از نان گندم هم نخورد.(خوراک حضرت بیشتر نان جو بود)
حجاج با صداى بلند گفت:
اَحْسَنْتِ… اَحْسَنْتِ
بعد از او تقاضا کرد که برترى على (ع) را بر نوح و لوط بیان کند.
حرّه گفت: خداوند به عنوان مثال براى کافران زنهاى لوط و نوح پیامبر را نامبرده
که به آن دو بزرگوار، خیانت کردند گر چه همسر دو پیغمبرند، امّا این باعث
رفع عذاب آنها نخواهد شد.
روز قیامت به هر دو خطاب
می شود: داخل شوید، به همراهى آنانکه داخل آتشاند
امّا حضرت على(ع) را همسرى است که خشنودى او خشنودى خداست
و خشم او خشم خداست.(اشاره به فاطمه س دختر پیامبر خدا ص که این بانو همسر آن حضرت است)
حجاج گفت:اَحْسنتِ یا حرّه! قبول کردم امّا دلیل برترى على را بر ابراهیم ع بیان کن
حُرّه گفت: خداوند درباره حضرت ابراهیم (ع) در قرآن میفرماید:
«وَاِذْقالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنى کَیْفَ تُحْىِ الْمُوْتى قالَ اَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبى»
خدایا به من بنمایان که چگونه
مردگان را زنده مى کنى
خطاب رسید:مگر تو ایمان نیاورده اى؟
عرض کرد، بلى ایمان آورده ام ولى میخواهم که مطمئن شوم خدا هم به او نمایاند.
و امّا امام على(ع) جملهاى را فرمود که دوست و دشمن آن را نقل کردهاند
حضرت در جواب صعصعة بن صوحان که وقتى پرسید:
یا امیرالمؤمنین تو بالاترى یا حضرت ابراهیم؟
فرمود: ابراهیم(ع) براى اطمینان قلبى خودش
به خداوند عرضه داشت:
«رَبِّ أرِنى کَیْفَ تُحْىِ الْمُوتى»
امّا من آنچنان اطمینان دارم
که اگر پردههاى غیبى از مقابل من برداشته شود بر یقین من افزوده نخواهد شد.«لو کشفت الغطاء ما ازددت یقینا»
حجاج گفت: آفرین بر تو اى حرّه، استدلال بسیار خوبى کردى، حالا بگو برترى على بر موسى(ع) چیست؟
حرّه گفت: حضرت موسى(ع) وقتیکه در دفاع از مظلوم یکى از یاران فرعون را کشت و به او خبردادند که طرفداران فرعون میخواهند تو را به قتل برسانند.
«فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ»
او در حالیکه می ترسید،از مصرخارج شد
و به سوى مَدیَن رفت.
امّا حضرت على(ع) در لیلة المبیت
بهجاى پیامبر(ص) خوابید و جان خود را بدون واهمه فداى پیامبر کرد، این درحالى بود که خطر قتل او حتمى بود این عمل آن حضرت مورد تقدیر خداوندى قرار گرفت که میفرماید:
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّه»
بعضى از مردم جان خود را براى رضاى خدا مىفروشند.
حجاج گفت: احسنتِ، حالا دلیل خویش را بر فضلیت
على نسبت به حضرت سلیمان (ع) بیان نما
حرّه گفت:
حضرت سلیمان به خداوند عرضه داشت:
«رَبِّ اغْفِر ْلى و هَبْ لى مُلْکاً لایَنْبَغىِ لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدى»
پروردگارا! مرا ببخش و ملک و سلطنتى به من کرامت فرما که سزاوار احدى بعد از من نباشد.
امّا على(ع) درباره دنیا و بیزارى از ریاست آن فرمود:
«هَیْهاتَ ! غُرّى غَیْرى لاحاجَةَ لى فیک قَدْ طَلَّقْتُک ثَلاثاً لارَجْعَةَ»
اى دنیا ! از من دور شو و غیر مرا فریب ده من نیازى به تو ندارم من تو را سه طلاقه نمودهام و رجوعى در آن نیست.
داستان
زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع(ترغیب شجاعتشان) سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی میخواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد.
روزگار گذشت و امام علی علیهالسلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه میخواست انجام میداد، و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت، و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد.
معاویه او را شناخت و سرزنش کرد، و گفت:
یاد داری که در جنگ صفّین چه میکردی؟ حال دستور میدهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟…
سوده، در حالی که اشک میریخت این اشعار را خواند:
صلّی الاله علی جسم تضمّنه قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لا یبغی بد بدلا فصار بالحق و الایمان مقروناً
«خدایا درود بر پیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد،
و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد، و تنها او با حق و ایمان همراه بود»
معاویه با شگفتی پرسید:
چه کسی را میگویی؟ و این اشعار را پیرامون چه شخصی خواندی؟
سوده گفت:
حضرت علی علیهالسلام را میگویم که چون رفت، عدالت هم رفت.
معاویه! فرماندار امام علی علیهالسلام در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت، به کوفه رفتم وقتی رسیدم که امیرالمومنین علی علیهالسلام برای نماز مغرب بپا خاسته بود تا مرا دید نشست و فرمود: حاجتی داری؟
ماجرا را شرح دادم، و گفتم
چند کیلو گندم مهم نیست، میترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوهخواری پیش رفته و آبروی حکومت اسلامی خدشهدار شود.
امام علی علیهالسلام با شنیدن سخنان من گریست و گفت:
خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم.
سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت:
بسمالله الرحمن الرحیم، قد جائتکم بینةٌ مِن ربّکم فَاوفوا الکیلَ و المیزان، و لا تَبخَسوا النّاسَ اَشیائهُم، و لا تُفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، ذالکم خیرٌ لکُم مَن یَقبِضُهُ. والسّلام؛ دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید!
سپس دستور داد که:
کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمعآوری کن، تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد، و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت.
نامه را به من داد، نه آن را بست، و نه لاک و مُهر کرد، بلافاصله پس از بازگشت من به «شهر همدان» فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد.
معاویه، آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود، اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو «بسر بن ازطاة» شراب میخورد، تجاوز میکند، مال مردم را به یغما میبرد، خون بیگناهان را میریزد؛ و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ میکنی؟ و ادعا داری که خلیفه مسلمین میباشی؟
معاویه در حالی که از عدالت حضرت علیعلیه السلام و عشق و وفاداری پیروان او به شگفت آمده بود گفت:
هر چه سوده میخواهد به او بدهید، و او را با احترام به شهرش باز گردانید.