شرح مکمل بیانات محوری مقام معظم رهبری در جمع ائمه‌ی جماعات استان تهران با استفاده از دیگر بیانات معظم له.

تربیت انقلابی

من، پدران و مادران متوسّطی را می‌شناختم که طاقت همراهی کردن با احساس دینی جوان خودشان را نداشتند؛ حتّی گاهی از احساسات دینی و تعبّد و زهد و بی‌اعتنایی به دنیا و به خوراک و به آسایشی که در جوانانشان مشهود بود، پیش ما شکایت می کردند! آن پدران و مادران، با همان تربیت های غلط رشد کرده بودند، مسلمان هم بودند؛ امّا این جوشش ایمان اسلامی در آن ها نبود؛ ولی جوانشان تحت تأثیر تربیت انقلابی قرار گرفته بود؛ به همین خاطر بود که جوانان، خانواده‌ها را پشت سر خودشان می کشیدند؛ و این شد که آن قیام عظیم مردمی و آن حرکت بی‌نظیر در عالم -یعنی انقلاب اسلامی ما- به رهبری امام و با پشتیبانی قاطبه‌ی ملّت و با میدان‌داری جوانان به پیروزی رسید. این یک فتح بود؛ هم فتح میدان مبارزه با استکبار بود، و هم بالاتر از آن، فتح سرزمین دل جوانان بود؛ که این را اسلام و انقلاب و امام کرده بودند، و این فتح‌الفتوح بود. بزرگ‌ترین کار امام، ساختن جوانان بود.

 بعد از آن هم در دوران جنگ، باز جوانان بودند که جنگ را با خسران دشمن تمام کردند. این شهدای جوان، این رزمندگان جوان، این دست‌اندرکاران جوان عرصه‌های جنگ، چیزی نیست که اهمیت نسل جوان را در حادثه‌ی سرنوشت‌سازی مثل جنگ از نظر دور بدارد. این حادثه اتفاق افتاد، اما چشمهای طراحان استکبار جهانی همه‌ی صحنه را دید و فهمید که جوان مؤمن در این کشور، زیر تربیت اسلام انقلابی، چه معجزه‌ها می کند.۷۰/۸/۱۵

جوان انقلابی

واقعیت دیگری که از آن نباید غفلت کرد، انگیزههای دینی در نسل امروز انقلاب است. یکوقت است که ما پیرمردهایی که از دورهی انقلاب باقی ماندهایم، ما انقلابی باقی ماندهایم اما جوان های ما از دست رفتهاند؛ میبینیم اینجوری نیست. ما امروز، جوان انقلابی بسیار داریم، در سرتاسر کشور داریم، از همهی قشرها داریم، در دانشگاهها بسیار داریم، جوانی که هم متدین است، هم انقلابی است؛ به اعتقاد من این جوان از جوان انقلابی اولِ انقلاب شأنش بالاتر است. چرا؟ چون آنروز اولاً آن انقلابِ با آن عظمت و پرهیجان اتفاق افتاده بود؛ ثانیاً آنروز اینترنت نبود، ماهواره نبود، این همه تبلیغات گوناگون نبود، این جوان در معرض این همه آسیب نبود، جوان امروز در معرض این همه آسیب ها است؛ اینترنت جلوی او است، این همه تلاش دارد می شود برای اینکه این جوان را منحرف کنند، اما این جوان متدین باقی می مانَد؛ نمازخوان است، به نماز اهمیت می دهد، نمازِ شب می خواند، نافله می خواند، در مراسم مهم دینی شرکت می کند، پای انقلاب میایستد، شعارهای از دل برآمده می دهد؛ این ها چیزهای مهمی است. نسل امروزِ انقلاب، به نظر ما یکی از افتخارات بزرگ است. این یک واقعیتی است، باید این را دید.۹۲/۱۲/۱۵

نسل جوان انقلاب

اینکه بنده بارها تکرار میکنم که جوان امروز، از جوان اوّل انقلاب و دوران جنگ اگر جلوتر نباشد، بهتر نباشد، عقب‌تر نیست و من معتقدم که جلوتر است به‌خاطر این است که امروز با این‌همه ابزارهای تبلیغی، با این‌همه شگردهای گوناگونِ فروریختن پایه‌های ایمان، جوان انقلابی ایستاده است. ما در عرصه‌ی فرهنگ، در عرصه‌ی سیاست، در عرصه‌های اجتماعی، در عرصه‌های هنری الی‌ماشاءالله جوان مؤمن داریم؛ البتّه بله، یک‌عدّه‌ای هم هستند که معتقد نیستند، پابند نیستند، آن را هم می دانیم، نه اینکه غافل باشیم امّا این خیل عظیم جوانان مؤمن، جزو معجزات انقلاب استاین جوان امروزاست‌؛ جوانی که نامه می نویسند به بنده از این نامهها یکی و دوتا و دهتا هم نیست، زیاد است و التماس، گریه که اجازه بدهید ما برویم در دفاع از حرم اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بجنگیم؛ از زندگی راحت، از زن و بچّه بگذریم. نامه می نویسند واقعاً نامه گریه‌آلود است که ما پدر و مادر را راضی کردیم، شما اجازه بدهید ما برویم بجنگیم؛ این وضع جوان امروز است. خب میخواهند ایمان این جوان را از بین ببرند. این حصار فرهنگی برای حفظ این ایمان است.۹۵/۵/۳۱

نسل جوان انقلاب و به قول متعارف و معروف، نسل سوم انقلاب  بااستعداد و قدردان زحمات گذشتگان خود است. جوان هایی که امروز در صحنه مشاهده می کنیم، در همه‌ی عرصه‌ها – پسران، دختران؛ در سطوح مختلف درس و سواد و علم – به مبانی و آرمان ها و انگیزه‌های انقلابی گرایش عمومی دارند. وقتی یک ملتی از این تعداد جوان و از این نسبت سنی در مجموعه‌ی خود برخوردار است، باید امیدوار باشد. نسل نو، نسل تازه‌نفس و نسل امیدوار به آینده، همیشه این امکان را به یک کشور و یک ملت می دهد که با ابتکارات خود آینده را آنچنان که شایسته‌ی آن ملت است، بسازد. ما امروز یک چنین وضعی داریم. اکثر مردم جامعه‌ی ما جوانند؛ آن هم جوانانی که غالباً در دام گرفتاری ها و فسادهایی که جوان های دنیا در آن گرفتارند، گرفتار نشده‌اند. بنده قبول نمی کنم حرف افراد بدبینی را که نسل جوان ما را به انواع اتهامات متهم می کنند و این ها را واقع‌بینانه نمی دانم، بدبینانه می دانم. جوان جامعه‌ی امروز ایران با جوان دوران قبل از پیروزی انقلاب و با جوانان امروز در سطح کشورهای منطقه و بسیاری از کشورهای دنیا که ما خبر داریم از زمین تا آسمان تفاوت دارد. در دل و زندگی جوان ما باورهای دینی هست؛ بی مبالاتی و بی اعتنایی به ارزش ها در جوانان ما بسیار کم است.۸۵/۸/۲۱

شهدای انقلاب

یکی دیگر از نقاط قوّت ما در این مدت، انتقال ارزش های انقلاب به نسل دوم و سوم بود. امروز شما جوان ها را نگاه می کنید، می بینید این ارزش ها را دریافت کرده‌اند. همین شهید عزیز اخیر ما، مصطفی احمدی روشن – شهیدی که شهادتش دل ما را سوزاند – یا آن شهید جوان قبلی، شهید رضائی نژاد، که اوائل امسال به شهادت رسید، این ها دو تا جوان، دانشمند، سی و دو سه ساله بودند؛ امام را درک نکردند، جنگ را درک نکردند، دوران انقلاب را درک نکردند، اما اینجور با شجاعت، با شهامت درس می خوانند، تحصیلات می کنند، مقامات عالی را طی می کنند؛ می دانند و می فهمند هم که مورد تهدیدند، اما می روند؛ این خیلی مهم است، این ارزش است؛ این ارزش های انقلاب است در نسل سوم. احمدی روشن و رضائی نژاد و امثال این ها نسل سوم انقلابند. همین حرکت عظیم این جوان ها که بعد از شهادت احمدی روشن اعلام کردند ما حاضریم بیائیم کار کنیم، خیلی مهم است؛ این ها را نباید دست‌کم گرفت. یکی از نقاط قوّت و مثبت ما همین است که این ارزش ها به نسل های دوم و سوم منتقل شد. البته ریزش داشته‌ایم، توبه‌کار از انقلاب و پشیمان از انقلاب داشته‌ایم، اما رویش های ما بیشتر از ریزش های ما بوده است. نیروهای فرسوده ریزش پیدا کردند، اما نیروهای جوان و باطراوت بالا آمدند و رویش پیدا کردند.۹۰/۱۱/۱۴

برکت انقلاب

 در شبهای احیاء ماه رمضان امسال و در مراسم گوناگون دعا و تضرع، جوانانی از قشرهای مختلف و با ظواهر گوناگون شرکت کرده بودند؛ که اگر یک انسان سطحی و ظاهربین آن پسر یا آن دختر را با آن لباس – فرض بفرمایید – مشاهده کند، خیال می کند این اصلاً خدا را نمی شناسد؛ نه، این‌طور نیست. جوان های ما دل در گروِ حقیقت دارند؛ دل هایشان نرم و نورانی است. ۸۵/۸/۲۱

 قبل از انقلاب، ما در این ایام نیمه‌ی ماه رجب ندیده بودیم یا خیلی بندرت میدیدیم که کسانی بروند اعتکاف کنند. غالباً همه‌ی ماها، همه‌ی مردم غافل بودیم از این روزنه‌ی رحمت الهی. بنده در مشهد که اصلاً ندیده بودم؛ در قم هم یک تعداد معدودی، یک چند نفر طلبه در مسجد امام میرفتند و ایام نیمه‌ی ماه رجب اعتکاف میکردند. امروز شما نگاه کنید؛ نه فقط مساجد جامع، نه فقط مساجد بزرگ، نه فقط در یک شهر و دو شهر، بلکه در همه‌ی کشور، در همه‌ی شهرها، در همه‌ی مساجد، جوانهای ما، مردان ما، زنان ما، دختران ما، پسران ما میروند صف میکشند، اسم مینویسند، برای اینکه به آنها فرصت داده شود که در این مسجد، در آن مسجد، سه روز روزه بگیرند و اعتکاف کنند؛ این خیلی برای یک ملت حائز ارزش است، این خیلی مهم است…

کسانی امیدوار بودند جوان های ما را از دین جدا کنند؛ طمع داشتند جوان های ما را سرگرم شهوات زندگی، مادیگری و امثال این ها کنند؛ اشتباه کردند. امروز عرصه‌ی جوانی ما، طبقه‌ی جوانان ما، از لحاظ کمیت و کیفیت، نسبت شان از مسن‌ترها اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. جوان های مؤمنِ امروز ما و کسانی که دل در گرو انقلاب دارند، که نه امام را دیدند، نه انقلاب را درک کردند، نه دوران دفاع مقدس را دیدند، انگیزه‌شان، همت شان از جوان های دوره‌ی دفاع مقدس بیشتر نباشد، کمتر نیست؛ این را بنده از روی علم و اطلاع عرض می کنم؛ تحلیل نیست، حدس نیست. کارهای بزرگی که امروز جوان های ما در عرصه‌ی ملی و در بخش های گوناگون دارند انجام می دهند، گاهی زحمتش، فشارش، حتّی خطرش، بیشتر از آن کاری است که در دوران دفاع مقدس انجام می دادند، یا باید انجام می دادند. این روحیه را باید حفظ کرد.۹۲/۲/۲۵

شیوه کار فرهنگی

مسجد پایگاه بزرگ بسیج فرهنگی و حرکت فرهنگی است؛ شیوه‌ی کار را باید در مسجد آموخت که چهکار کنیم.۹۵/۵/۳۱

ما ملّتى هستیم با آرمان هاى بلند، با حرف هاى بزرگ، با قلّه‌هاى ترسیمشده‌اى که حالا اگر مجال شد، چند جمله‌اى در این زمینه بعداً عرض خواهم کرد که می خواهیم خودمان را به این قلّه‌ها برسانیم. این احتیاج دارد به انسان هاى صبور، عاقل، متدیّن، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلى، مهربان، عطوف، داراى حلم، داراى شجاعت، با رفتارهاى مؤدبّانه، پرهیزگار و انسان هایى که درد دیگران، درد آن ها محسوب بشود.۹۳/۲/۱۷

اگر جمهوری اسلامی می خواهد پرچم اسلام را در دست بگیرد، می خواهد خودش به سعادت برسد، دنیا و آخرت خود را آباد کند همچنان که قرآن به ما یاد می دهد که می توان دنیا و آخرت را با هم آباد کرد و باید این کار انجام بگیرد اگر می خواهد به ملت های دیگر کمک برساند، که «کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس»، شاهد و مبشر ملت های دیگر باشد، خب، طبیعتاً نیازهائی دارد: باید انسان های شریف، دانا، با استعدادهای جوشان، دارای ابتکار، دارای اخلاق نیک انسانی، دارای شجاعت، قوّت خطرپذیری، ورود در میدان های جدید، بدون هیچ گونه عقده‌ی خودکم‌بینی یا خودبرتربینی، انسان های دلداده‌ی به خدای متعال و متکی به قدرت الهی و دارای توکل کامل، انسان های صبور، انسان های بردبار و حلیم، انسان های خوشبین و انسان های امیدوار تربیت کنید. اسلام همه‌ی این ها را به صورت بسته‌ی کامل در اختیار همه‌ی معتقدین و مؤمنین خود قرار داده. این بسته را باز کنیم، دانه‌دانه از این مواد استفاده کنیم، بهره‌مند شویم، آن ها را بچشیم و درون وجود خودمان ذخیره کنیم.۹۰/۲/۱۴

استعدادهای انقلاب

«و من کلام له صلّی اللَّه علیه و ءاله: النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة» . آنچه که در این جمله‌ی شریف و کوتاه و پرمغز مورد نظر است، وجود استعدادهای پنهان در هر فردی از افراد انسان است. اینکه حالا بعضی این بحث را به بحث جبر و تفویض و این چیزها متصل می کنند، این دور شدن از محتوای واضح و ظاهر این حدیث شریف است. در این حدیث می خواهد بفرماید: همچنان که معادنی وجود دارد که در این ها طلا هست، نقره هست حالا این دو تا را به عنوان مثال ذکر کرده‌اند؛ معادن گوناگونی وجود دارد و ظاهر کار، سنگ است، خاک است، زمین است، چیزی محسوس نیست، اما اگر بکاوید، اگر بشناسید، اگر قدر بدانید، در زیر همین سنگ و خاک معمولی، یک عنصر گرانبها پیدا خواهید کرد که ارزش آن با ارزش آنچه که در ظاهر دیده می شود، قابل مقایسه نیست، انسان ها هم همین جورند؛ یک ظاهری وجود دارد که در حرکات و سکنات و گفتار و رفتار و کردار انسان ها، آدم این ها را می بیند؛ اما یک باطنی هم وجود دارد که آن عبارت است از استعدادهای متراکمی که خدای متعال در وجود انسان گذاشته است. البته این استعدادها یکسان نیستند همچنان که معادن یکسان نیستند اما همه در این جهت شبیه همند که آنچه در کمون است و آنچه در باطن وجود انسان است، بسی ارزشمندتر است از آنچه که شما در ظاهر مشاهده می کنید. همچنان که اگر روی معدن کار کردید، تلاش کردید، زحمت کشیدید، می توانید به آن ماده‌ی ذی قیمتی که در آن هست، برسید، در انسان هم همین جور است؛ احتیاج به تلاش دارد؛ باید کسانی سعی کنند این استعدادها را به فعلیت برسانند. شرط لازم هم این است که شما این ماده را بشناسید. کسی که نداند طلا چیست یا نقره چیست، اگر در این معدن به طلا هم برخورد کند، چون نمی شناسد، از آن صرفنظر خواهد کرد. باید بدانید طلا یعنی چه و چه ارزشی دارد، بعد بروید استخراج کنید، زحمت بکشید، طلا را استحصال کنید. در انسان هم همین جور است. مربیان بشر، مربیان کودکان و بالخصوص جوانان که می خواهند از این استعدادهای خدادادی که در انسان ها هست، استفاده کنند، باید این استعدادها را بشناسند، قدر این استعدادها را بدانند، بعد بروند دنبالش. همچنان که ما در زمین‌شناسی می رویم تحقیق می کنیم، ببینیم آیا این زمین دارای معدن هست یا نیست، معدن آن چیست، اندازه و مبلغ و حجم آن چقدر است، راهِ درآوردن آن چیست، در مورد انسان ها هم همین جور است. بعضی، استعدادهای برجسته و فراوانی دارند؛ بعضی، استعدادهای کمتری دارند. نوع استعدادها هم فرق می کند؛ طلا یک جا لازم است، نقره هم یک جای دیگر لازم است؛ آنجائی که شما از نقره باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمی رسید؛ آنجائی که از آهن باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمی رسید؛ هر کدامی برای یک کاری لازم است. انسان ها با استعدادهای گوناگون شان، تأمین کننده‌ی نیاز جوامع بشری برای سیر الیاللَّه و سیر الیالکمال‌اند؛ همه‌ی این استعدادها باید استخراج شود. این، وظیفه‌ی مربیان جوامع را سنگین می کند؛ وظیفه‌ی حکومت ها را سنگین می کند. استعدادیابی، استعدادشناسی، قدر استعداد را دانستن، راه استخراج این استعدادها و به فعلیت رساندن آن ها را بلد بودن، بعد با ظرافتِ تمام این را دنبال کردن، این آن چیزی است که بروز استعدادها را نتیجه خواهد بخشید؛ پیغمبران این کار را می کردند: «لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسىّ نعمته … و یثیروا لهم دفائن العقول» .  پیغمبران خرد انسان ها را برمی آشفتند، آن ها را مبعوث می کردند، آن ها را به کار وامی داشتند؛ این همان کشاندن استعداد است. بنابراین «النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة». به هیچ انسانی نباید با نگاه تحقیر نگاه کرد؛ نه، در او یک استعدادی هست که ای بسا جامعه به آن استعداد نهایت نیاز را دارد.۹۱/۱۱/۲۳

انسان سازی

خدای متعال بشر را طوری آفریده است که به تربیت احتیاج دارد. هم از بیرون باید او را تربیت کنند، هم از درون خودش باید خودش را تربیت کند. در مقوله مسائل معنوی، این تربیت، یکی تربیت فکر و قوای عقلانی اوست که محلّ این تربیت، تعلیم است و یکی تربیت نفس و قوای روحی و قوه غضبیّه و شهویّه اوست که نام این تربیت، تزکیه است.
 اگر انسان تعلیم درست و تزکیه درست شود، همان مادّه مستعدّی است که در کارخانه مناسبی شکل مطلوب خود را پیدا کرده و به کمال رسیده است. هم در این نشئه وجود او منشأ برکت و خیر و مایه آبادی جهان و آبادی دل های انسان هاست، هم وقتی وارد نشئه دیگر شد و به عالم آخرت قدم گذارد، سرنوشت او همان سرنوشتی است که همه انسان ها از اوّل تا امروز مشتاق آن بوده‌اند؛ یعنی نجات، زندگی ابدی سعادتمندانه و بهشت. لذا انبیا از اوّل تا نبّىِ‌مکرّم خاتم صلّیاللَّه‌علیه وآله سلّم، هدف خود را تعلیم و تزکیه معیّن کرده‌اند: «یزکّیهم و یعلّمهم‌الکتاب والحکمة». انسان ها را، هم تربیت عقلانی و فکری می کنند و هم تربیت روحی.۷۶/۱۰/۲۲

 این را من عرض بکنم که تشکیل حکومت اسلامی، یکی از معجزهگونترین کارهاست، اما این مسأله نباید تشکیل هویت انسانی افراد را فرد فردِ انسان‌هایی را که ما با آن ها سر و کار داریم  از یاد ما ببرد. این، خیلی مهم است. نبی مکرّم اسلام انسان‌ها را اول ساخت؛ اول این پایه‌ها را تراشید، تا توانست این بنا را بر روی دوش آن ها قرار دهد. در تمام مدت آن ده سال که بیش از صد سال کار در این ده سال متراکم شده است پیغمبر در همه جا؛ در بحبوحه‌ی جنگ، در هنگام ساختن، در هنگام عبادت کردن، در هنگام گفتگو کردن با مردم، بنای هویت انسان‌های مخاطبِ خودش را فراموش نکرد؛ پیغمبر در غوغای جنگ‌های خطرناک مثل احزاب، بدر و اُحد هم انسان‌سازی می کرد. آیات قرآن را ملاحظه کنید! «انسان‌سازی» هدفِ این تبلیغ است و این، یکی از بزرگترین کارهاست.۸۴/۱۱/۱۵

اساس انقلاب اسلامی هم بر انسانسازی است؛ و انسانسازی در مرتبه‌ی اول، تعمیر دل و آباد کردن جان است. دنیایی که در آن زر و زیور و نعمت باشد، اما انسان از انسانیت و اخلاق و دینداری بهره‌یی نبرده باشد، این دنیا به اهل دنیا هم لذتی نخواهد داد؛ آسایشی به بشر نخواهد بخشید. آسایش انسان، ناشی از آن روحیه و اخلاقی است که باید از دین استمداد بشود و سرچشمه بگیرد. دنیایی که در آن، اخلاق و معنویت و دین نباشد، همین می شود که امروز شما می بینید که در سایه‌ی ننگین و سنگین قدرت ابرقدرت ها و تجاوزگران عالم، چه بر سر ملت ها آوردند و دارند می‌آورند. هر کدام مان در هر جا که هستیم، همت اوّل مان باید بر تکمیل نفس و تهذیب نفس و ساختن باطن و متحلی شدن به حلیه‌ی اخلاق الهی و معنوی باشد.۷۰/۱۰/۱۹

ارتباط چهره به چهره

اوّلاً به شما عرض بکنم حرفی که شما با مأمومین خودتان و مسجدیهای خودتان می زنید، از نطق تلویزیونی و مانند این ها بمراتب کارآمدتر و مؤثّرتر است؛ بارها این را عرض کرده‌ایم که نگاهِ چشم‌درچشم و جلسه‌ی نزدیک که نفَس گوینده به شنونده می خورَد، یک‌چیز دیگری است؛ این فقط هم در اجتماعات ما تجلّی دارد؛ البتّه در کلّ اسلام در نمازهای جمعه و امثال این ها این هست، لکن در بین شیعه، بُروزوظهور بیشتری دارد.۹۵/۵/۳۱

 این یک کار بینظیری است که هیچ چیزی جای این را نمی گیرد؛ منبر رفتن، با مردم حرف زدن. این، از سایر شیوه‌های تبلیغ، از جهاتی کارسازتر است آن جهات هنری و غیره، آنها هم در جای خود لازم است اما این یک تأثیری دارد، یک خلأئی را پر می کند که سایر دستگاه‌ها و شیوه‌های تبلیغی این اثر را ندارد. پس تبلیغ مهم است و امروز ابزار اساسی است. ما هم یکی از شیوه‌های مؤثر تبلیغ را در اختیار داریم.۸۸/۹/۲۲

منبر مسجد

من به منبر خیلی عقیده دارمامروز اینترنت، ماهواره، تلویزیون و ابزارهای گوناگون ارتباطىِ فراوان هست، اما هیچ‌کدام از این ها منبر نیست؛ منبر یعنی روبه‌رو و نفس‌به‌نفس حرف زدن؛ این یک تأثیر مشخص و ممتازی دارد که در هیچ‌کدام از شیوه‌های دیگر، این تأثیر وجود ندارد. این را باید نگه داشت؛ چیز باارزشی است؛ منتها بایستی آن را هنرمندانه ادا کرد تا بتواند اثر ببخشد.۸۴/۱۱/۵

سخنى که شما در جلسه روى منبر به مردم می گویید، فرق می کند با حرفى که در رادیو به مردم گفته خواهد شد؛ ولو خود شما آن حرف را بزنید. بنده بارها این را گفتهام که در نشستن و در چشم هم نگاه کردن و نَفَس و صدا و حضور و گرماى وجود یکدیگر را لمس کردن ‌میان مستمع و گوینده اثرى است که در پیامِ از راه دور نیست؛ ما معمّمین این را قدر بدانیم. بارها من در جلسات اهل علم و وعّاظ این مطلب را تکرار کرده‌ام که این امتیازى است متعلّق به ما که در جلسات مردم، چشم‌به‌چشم مردم، روبه‌روى آن ها با آن ها حرف می زنیم؛ نه‌فقط صداى ما و امواج ما، بلکه وجود ما را هم حس می کنند؛ این چیز خیلى مغتنمى است و تأثیر مضاعفى دارد.۶۸/۵/۱۱

فن تبلیغ

تبلیغ به این شکلی که در میان ما معمول است، امر خیلی بدیعی است. حقیقتاً هیچکدام از روش های تبلیغی، هنری، وسایل ارتباط جمعی و رسانه‌ها، جای این تبلیغ را نمی گیرد. نمی خواهم عرض کنم که این تبلیغ مغنی از آن هاست؛ لیکن آن ها هم مغنی از این تبلیغ و از این سبک و این روش نیست.
 
این‌که انسانی روبه‌رو با مؤمنین در اجتماعات هرروزه یا هرشبه پیاپی بنشیند و برای آن ها با روش هایی که باید مورد توجّه قرار گیرد به بیان معارف الهی را بپردازد، نصیحت کند، اخلاق فاضله را برای آن ها بشکافد، صراط مستقیم را در مقابل شان قرار دهد و آن را برای شان تبیین کند و میان گوینده و مخاطب، نفس ها و نگاه ها و دل ها بر هم گره بخورد، این چیز بسیار بااهمیتی است. جامعه روحانیت و حوزه‌های مبارکه علمیّه نباید این را به هیچ قیمت از دست بدهند. البته همین‌طور هم هست؛ هم طلّاب و فضلا و عاملان تبلیغ در این راه قدر این تبلیغ را می دانند، هم بزرگان تا سطح عالىِ مراجع معظّم به این سبک تبلیغ اهمیت می دهند و باید هم اهمیت بدهند؛ چون بسیار حائز اهمیت واقعی است.۷۶/۱۰/۳

شئون تبلیغ

شرف هر فنی، به شرف هدف و غایت از آن فن بستگی دارد، باید بگوییم که یکی از اشرف فنون، همین فن تبلیغ دین و گویندگی معارف دینی و اسلامی است؛ همین چیزی که در عرف ما، به وعظ و منبر معروف است؛ زیرا هدف از حرفه‌ی تبلیغ و گویندگی دینی، عبارت است از موعظه برای تزکیه‌ی مردم، تبیین معارف دینی برای بالا رفتن سطح آگاهی دینی مردم، و بیان مصایب و مراثی حضرت ابی‌عبداللَّه(علیه‌السّلام)؛ یعنی ارایه‌ی الگویی به مردم، برای کیفیت بخشیدن به حرکت در راه هدف های بزرگ. همه‌ی این چیزها جزو اشرف هدف هاست؛ هم تزکیه، هم بالا بردن افکار و آگاهی های مردم، هم ارایه‌ی الگو برای جهاد و تلاش فی‌سبیل‌اللَّه.
 
این فن را نباید کوچک گرفت. منبر رفتن و سخن گفتن در امر دین، جزو شریف ترین کارهاست، و باید و شاید که شریف ترین انسان ها و عالم ترین و آگاه ترین آن ها به مسایل اسلامی و عامل ترین آن ها به احکام شرعی، در این راه قدم بردارند و آن را برای خود افتخاری بدانند؛ کمااین‌که در گذشته هم همین‌طور بوده است. افرادی مثل شیخ جعفر شوشتری عالم اخلاقی بزرگ که خود منبری بوده است؛ یا مرحوم حاج آقا رضا همدانی واعظ صاحب کتاب «هدیّةالنّملة» – که خود یک واعظ و یک گوینده‌ی دینی بوده است؛ یا پسر آن مرحوم، مرحوم آقامیرزا محمّد همدانی که از علما بوده است؛ و امثال این ها. در گذشته، شخصیت های علمی و چهره‌های معروف تقوایی و دینی، متصف به این صفت و مفتخر به این فن بوده‌اند. در این زمان هم ما بحمداللَّه شخصیت های برجسته‌یی در زمینه‌ی تبلیغ و منبر دیده‌ایم و بوده‌اند و هستند.
  
آن چیزی که در محدوده‌ی جمع کسانی که اهل منبرند چه حرفه‌ی آن ها این است، و چه در کنار حرفه‌ی اصلی به آن می پردازند  واقعاً باید معلوم باشد، این است که اگر ما می خواهیم مردم را موعظه بکنیم، لازمه‌ی آن در درجه‌ی اول، اتعاظ نفسی خود ماست. برای کسی که بنا بر گویندگی دین دارد، تهذیب نفس یک امر الزامی است، تا از دل بگوید و حرف او دارای اثر بشود و عملش قول او را تقویت کند و شاهدی بر آن باشد.
 
چون مبلّغ بنا بر این دارد که سطح فکر مردم را در مسایل اسلامی بالا ببرد، پس باید آگاهی و بینش دینی وسیع و متنوع داشته باشد؛ با قرآن مأنوس باشد؛ در احادیث غور بکند و کرده باشد؛ با افکار نوی مربوط به مذهب و دین آشنا باشد؛ اهل تحقیق درباره‌ی مسایل دینی و افکار دینی باشد؛ نه فقط آشنایی با دین به تنهایی، بلکه در کنار مسایل دینی، پاره‌یی افکار فلسفی و بینشهای اجتماعی هست که از آن ها هم باید طعمی چشیده و آگاهی یی داشته باشد؛ و چون بنا دارد که اسوه‌ی جهاد و مبارزه را به مردم معرفی کند، در این کار باید دقت‌نظر و وسواس داشته باشد؛ زیرا زندگی حسین‌بن‌علی(علیه‌السّلام) و ماجرای چندروزه‌ی آن حضرت در کربلا، فصل عظیمی از تاریخ ماست؛ حجم آن کم، اما مفهوم آن بسیار وسیع، و عمق آن خیلی زیاد است.۷۰/۴/۲۰

ارتباط فرهنگی

این مجالس روضه‌خوانی، مجالس وعظ و خطابه، مجالس گوناگون خیلی چیزهای مهمّی است؛ اینها را دست‌کم نباید گرفت، هم از فضای مجازی مؤثّرتر است، هم از صداوسیما مؤثّرتر است، منتها خب دایره‌اش محدود است؛ اگرچنانچه این سلسله‌ی عظیم، این تشکیلات عظیم خوب کار کند و در همه‌جا کار کند، تأثیراتش برهمه‌ی اینها فائق خواهد آمد و می توانید شما این جوان را، این مخاطب را به معنای واقعی کلمه مصونیّت ببخشید و می توانید او را در مقابل این میکروب‌ها و این ویروس‌هایی که به‌طور دائم دارد سرازیر می شود به‌طرف این کشور و طرف این نظام واکسینه کنید. بنابراین مسجد هسته‌ی مقاومت است، منتها مقاومت بِاَنواعه؛ مقاومت فرهنگی، مقاومت سیاسی، و درجای خود هم مقاومت امنیّتی و نظامی؛ کمااینکه در مساجد اینگونه بوده‌.۹۵/۵/۳۱

همین مساجد و همین روضه ها و همین روضه های هفتگی، همین ها توجه مردم را و همان هماهنگی را ایجاد می کند.

صحیفه ی امام، ج۱۱، ص۱۰۰

تبادل یا تهاجم فرهنگی

تمدّن واقعی برای مردم ما تمدّن ایرانی است؛ تمدنی است که متعلّق به خود ماست؛ از استعدادهای ما جوشیده وبا شرایط زندگی ما در هم آمیخته و چفت شده است. راه حلّ حقیقی، راه حلّ بومی است. باید بذر سالمِ خودمان را بپاشیم و مراقبت کنیم تا سبز شود؛ دنبال تقلید از این و آن نباشیم؛ دنبال سخن گفتن با زبان و لغت بیگانه و عاریه گرفتن از تجربه‌های دست چندم آن ها نباشیم. نه این‌که از فرآورده‌های علمی دیگران بهره نبریم؛ چرا، صددرصد معتقدم که باید از همه تجربه‌های علمىِ بشری بهره برد. پنجره‌ها را نمی بندیم؛ هرکس که در دنیا کار خوبی کرده، آن را انتخاب می کنیم.

من یک وقت گفتم که فرق تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی چیست. تهاجم فرهنگی، یک امر منفی است؛ اما تبادل فرهنگی، یک امر مثبت است. یک وقت هست که یک انسان برای این‌که کمبودی را در بدن خودش برطرف کند، می گردد و غذا و داروی مناسب را آن چیزی که به دردش می خورد از هر جایی که گیرش آمد، پیدا می کند و با میل خود آن را داخل کالبدش می ریزد. یک وقت هم هست که نه، ما انتخاب نمی کنیم؛ دست و پای ما را می گیرند، یا بی هوش مان می کنند، یا مست مان می کنند و چیزی را که خودشان می خواهند نه آن چیزی که ما لازم داریم در بدن ما تزریق می کنند. آیا این ها با هم فرق ندارد!؟ من می گویم ملت ایران نباید خودش را لَخت بیندازد تا دشمن با مدرن ترین شیوه‌ها، آنچه را که خودش می خواهد، از تفاله‌های دست دومِ فرهنگش به جسم ملت ایران تزریق کند.

یک روز عدّه‌ای غربزده چشم های خود را بستند و گفتند ما باید همه چیز را از غرب بگیریم. آن ها چه چیزی را از غرب گرفتند؟ یکی از خصوصیات خوبی که اروپایی ها دارند، خطرپذیری است. منشأ عمده موفقیت های آن ها این بوده است. آیا غربزده‌های ما این را گرفتند و به ایران آوردند؟ آیا ایرانی ها ریسک پذیر شدند؟ خصوصیت خوب دیگر آن ها عبارت از پشتکار و از کار نگریختن است. آیا آن را به ایران آوردند؟ بزرگترین و ماهرترین مکتشفان و دانشمندان غربی کسانی اند که سال های متمادی با زندگی های سخت در اتاق خود نشستند و چیزی را کشف کردند. انسان وقتی زندگی آن ها را می خواند، می بیند چگونه زندگی کردند. آیا این روحیه تلاشِ خستگی ناپذیرِ فقط برای علم را به ایران آوردند؟ این ها بخش های خوب فرهنگ غربی بود. این ها را که نیاوردند؛ پس چه چیزی را آوردند؟ اختلاط زن و مرد و آزادىِ عیّاشی و پشت میز نشینی و ارزش کردن لذّات و شهوات را آوردند!

رضاخان قلدر وقتی خواست از غرب برای ما سوغات بیاورد، اولین چیزی که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدرىِ قزّاقىِ خودش! لباس ها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید این‌طوری باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلاً باید کلاه شاپو باشد! اگر کسی جرأت می کرد غیر از کلاه پهلوی کلاهی که آن موقع با این عنوان شناخته می شد کلاه دیگری سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزی بپوشد، باید کتک می خورد و طرد می شد. این چیزها را از غرب گرفتند! زن ها حق نداشتند حجاب شان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر چادر که برداشته شده بود اگر روسری هم سرشان می کردند و مقداری جلوی چانه‌شان را می گرفتند، کتک می خوردند! چرا؟ برای این‌که در غرب، زن ها سربرهنه می آیند! این ها را از غرب آوردند. چیزی را که برای این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیری که نیامد هر ملتی بالاخره خصوصیات خوبی دارد این ها را که نیاوردند. آنچه را هم که آوردند، بی دریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربی است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربی است، بایستی پذیرفت؛ جای بروبرگرد ندارد! برای یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست.

راه حلّ واقعی این است که یک ملت خودش باشد؛ با مغزِ خودش فکر کند؛ با چشمِ خودش ببیند؛ با اراده خودش انتخاب کند؛ آنچه را هم انتخاب می کند، چیزی باشد که برایش مفید استما باید با حفظ تمدّن مان، با دست و بازوی خود کار کنیم و فقط ترجمه، کارِ منحصر ما نباشد. بعضی افراد، حتّی فکر را هم ترجمه شده قبول می کنند؛ حاضر نیستند آن را با معیارها بسنجند؛ می گویند چون فلان روان‌شناس یا فلان جامعه‌شناس یا فلان اقتصاددان این‌طور گفته و این فرمول را داده، دیگر بروبرگرد ندارد. اگر کسی برخلاف او حرف زد، مثل این‌که کفر گفته است! چهار صباح دیگر آنها از حرف خودشان بر می گردند و حرف دیگری می زنند؛ باز این آقا همان حرف دوم آن ها را بدون تحلیل قبول میکند! برای یک کشور، این بدبختی است. راه حلّ واقعی این است که یک ملت با دست خود، کار کند؛ برای خود، کار کند؛ با فکر و مغزِ خود بیندیشد و اجتهاد کند و با ابتکار خود پیش برود؛ ضمن این‌که از همه تجارب هم استفاده کند.۸۰/۲۰۱۲

تلاش و ایستادگی

ایستادگی وسیله‌ی پیروزی است، منتها کسانی که مقاومت می کنند، باید از خطرات مقاومت نترسند. اگر ترسیدند، در مقاومت شان اختلال پیدا خواهد شد و پیروزی به دست نخواهد آمد و این، آفت اغلب ملت ها و جماعات است، که وسط راه دچار ترس می شوند. اگر آن گروه، ملت و جماعتی که میخواهد مقاومت کند، از فقدان لذایذ زندگی، از فقدان حیات و از فقدان راحتی نترسد و ناراحت و آشفته نشود و پیش برود، بدون تردید مقاومت با پیروزی همراه است. این مقاومت وقتی با ایمان باشد، ادامه پیدا خواهد کرد.

لذا می گوییم و همیشه گفتیم که ایمانِ همراه با مقاومت، به دنبالش پیروزی است. مراد ما فقط ایمان دینی هم نیست؛ ایمان به هر اصلی. البته اگر ایمان دینی باشد، آن وقت خدای متعال وعده کرده است که همه‌ی قوانین طبیعت و تاریخ در خدمت این مقاومان قرار خواهد گرفت: «مَن کانَ یُریدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَن نُریدُ»؛ این مربوط به کسانی است که دنیا را می خواهند، نیّت‌شان دنیایی است؛ اما اراده دارند، می خواهند و خدا می دهد؛ و کسی که اراده‌ی دین دارد، همین‌طور است. «کُلًّا نُمِدُّ هٰؤُلاءِ وَهٰؤُلاءِ». این سنّت الهی است.۸۵/۷/۲۱

question