۵. ایمان گاه‌گاهی و دل‌بخواهی! – نساء آیه ۶۵

آیۀ مورد بحث

﴿فَلَا وَرَبّكِ لَا يؤُمِنُونَ حَتَّىٰ يُحُكِمُوكَ فيِمَا شَجَرَ بيَنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِيٓ أنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيسَلّمِوا تسۡليِمٗا﴾

(مؤمـن بـودن بـه ادعـا نیسـت؛) نه، به پـروردگارت قسـم!  اینها مؤمن محسـوب  نمیشـوند، مگـر اینکـه در هـر اختـلاف و  مشـاجرهای کـه بینشـان رخ دهـد، تـو را  به عنـوان پیغمبـر، در مقـام داوری قبـول کننـد. این پذیرش هـم از صمیم قلب و با آغـوش بـاز باشـد و هیـچ کدورتـی در قلبشـان نسـبت  به حکم تـو ایجاد نشـود ولو  به ضررشان باشد. و کاملا تسلیم حکم خدا و رسولش باشند. (سوره نساء، آیه ۶۵)

شأن نزول

یکـی از صحابـۀ اثرگـذار در تاریـخ صـدر اسـلام چـه در زمـان حیـات رسـول اللّه(ص) و چـه بعـد از شـهادت ایشـان، «زبیر بن عـوام» اسـت کـه از مهاجـران بـود و بـا پیامبـر(ص) نسـبت فامیلـی داشـت. مادر او «صفیّـه» دختر عبدالمطلـب بود. لذا او پسـرعمۀ پیامبر(ص) محسـوب  میشـد.  میگویند روزی زبیربن عوام با یکی از انصار (مسـلمانان مدینه) بر سـر آبیاری نخلسـتان های خود که در کنار هم قرار داشـتند، اختلافـی پیـدا کـرده بـود. هـر دو بـرای حـل اختـلاف، خدمـت پیامبر(ص) رسـیدند. از آنجـا کـه باغسـتان زبیر در قسـمت بـالای نهر و باغسـتان انصاری در قسـمت پاییـن نهـر قرار داشـت، پیامبر(ص) بـه زبیر دسـتور داد: اوّل او باغ هایش را آبیـاری کنـد و بعـد مسـلمان انصـاری (و ایـن مطابـق همـان سـنتی بـود که در  باغهـای مجـاور هـم جریان داشـت.) اما مرد انصاری  به ظاهر مسـلمان از داوری عادلانۀ پیامبر(ص) ناراحت شده و گفت: آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبیر  عمه زادۀ توست؟! پیامبر(ص) از این سخن بسیار ناراحت شدند، به حدّی که رنگ رخسار مبارکشان دگرگون شد. در این موقع آیۀ ۶۵ سورۀ نساء نازل شد.
(مجلسـی ،بحارلانوار، ج۲۲، ص۱۹؛)

خداوند می فرماید:

﴿فَلَا وَرَبّكِ لَا يؤُمِنُونَ حَتَّىٰ يُحُكِمُوكَ فيِمَا شَجَرَ بيَنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِيٓ أنَفُسِهِمۡ حَرجَا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيسَلّمِوا تسۡليِمٗا

بـه پـروردگارت سـوگند کـه آنان مؤمن حقیقـی نخواهند بود، مگـر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع و اختلاف دارند، به داوری بپذیرند؛ سپس از حکمی که کرده ای، در وجودشـان هیچ  دلتنگی و ناخشـنودی احسـاس نکنند، و به طور کامل تسلیم شوند.
بر این اساس اشخاص، زمانی در زمرۀ ﴿يؤُمِنُونَ﴾ خواهند بود که در مقابل هر حکمی که از پیامبر خدا(ص) میشـنوند، حتی اگر به مذاقشـان خوش نیاید ،﴿وَيسَلّمُوا تسۡلِيمٗا﴾ باشند.

انگیزه سازی

اقناع اندیشه

ایمان گزینشی نیست!

 نمیتوانی خود را در دایرۀ ایمان به خدا قرار دهی و مدعی باشی ایمان آگاهانه بـه همـراه عمـل داری، اما فقط در بعضی  زمانها و بعضی مکان ها سـر تسـلیم فـرود آوری. آنجـا کـه ایمـان بـرای تـو منفعـت دارد، مؤمـن باشـی؛ امـا آنجـا کـه به ظاهر نفعی از ایمانش نمی بری و ایمان دست وپای تو را برای به دست آوردن  خواسته های نفسانی ات می بندد، ایمان را نادیده بگیری.

در چگونگـی شـکل گرفتـن ایمـان بـه خداونـد منّـان و چگونگـی ادامه دادن زندگـی ایمانـی مؤمنـان، ایمـان  گاه بـه گاه و دل بخواهـی معنـا نـدارد. مؤمـن است، هیئتی است؛ اما در نماز جماعت مدرسه شرکت نمی کند! دختر محجبۀ باحیـای خانـواده اسـت، اما وقـت ورود به مدرسـه، چادرش را  برمـیدارد؛ چرا؟! چـون بچه هـای کلاس او را دسـت  می اندازنـد! ایمانش را وقت ورود به مدرسـه پشـت درب حیـاط  میگذارد و هنگام برگشـتن به خانه دوبـاره برمی دارد. ایمان او گاه به گاه و دل بخواهی است.

میبینی فردی خود را مؤمن به انقلاب و  آرمانهای امام خمینی(ره)و شهدای  جلیل القـدر نشـان  میدهـد، امـا فقـط تـا جایی کـه ایمانـش منافـع او را به خطر نیندازد. آنجا که باید از آبرویش برای دفاع از نظام هزینه کند، خبری از  آرمان های انقلابـی اش نیسـت. آنجـا کـه دفاع از نظام اسـلامی و  آرمانهـای آن، میز کارش را تهدیـد می کنـد، همـۀ ایمانش را فراموش می کنـد.  میبیند اگر خود را مؤمن بـه  ارزشهـای مذهبـی نشـان دهد، در محل کار جایگاهی نـدارد. آنجا که باید از مال و کار و آبرو و… برای ایمانش خرج کند، دیگر خود را مؤمن  نمیداند. چنین ایمانی در فرهنگ قرآن یک ریال ارزش ندارد.

تعهدات مؤمن، بر اساس  منفعت طلبی نیست. مؤمنی که می خواهد قرآن را زندگـی کنـد و بـر اسـاس مـلاک و معیـار قرآن مؤمـن بمانـد و از نتایج ایمانش بهـره ببـرد، در مقابـل همـۀ احکام خدا و در همه جا احسـاس تعهـد  میکند. به عبارت دیگر: تعهد مؤمن، همگانی،  همه جایی و همیشگی است.

پسر و حکیم دانا

به این نکته در داستانی اشاره شده است. می گویند:

حکیمـی فرزنـدی پرخـور داشـت و پیوسـته او را از بسـیار خـوردن نهـی کـرد و نصیحـت نمـود کـه سـیری زیـاد شـخص را رنجـور می کنـد. فرزنـد گفـت: ای پـدر!  نشـنیده ای کـه خداونـد در قرآنـش چنیـن دسـتور فرموده:﴿وَكُلـُوا وَٱشۡرَبُـوا﴾؛ بخورید و بیاشامید؟ گرسنگی مرد را می کشد. اهل دقت و ظرافت گفته اند: به سـیری مردن، به که گرسـنگی بردن. (یعنی انسـان از سـیری بمیرد، بهتر است ازاینکه گرسنگی بکشد). پدر گفت: ای فرزند! اندازه  نگهدار و آیۀ کریمه را به طور کامل تلاوت کن که فرمود: ﴿وَكُلوُا وَٱشۡرَبُوا وَلَا تسۡرفِوۚآ﴾( اعراف، آیه۳۱)

«کُلوا و اشربوا» حلقۀ گوش کرد «و لاتُسرفوا» را فراموش کرد (برگرفته از گلستان سعدی، باب سوم در فضیلت قناعت، حکایت ۷.)

پرورش احساس

از این ایمان  گاه به گاه و  دلبخواهی در روایات  اهلبیت(علیهم السلام)بسیار نهی شده است.

روایتی را از امام صادق(ع) در ذیل همین آیۀ مورد بحث دیدم؛ حقیقتاً ترس همۀ وجود مرا دربرگرفت. حضرت می فرمایند:

«وَاللَّهِ لَـوْ آمَنُـوا بِـاللَّهِ وَحْـدَهُ وَأَقَامُـوا الصَّـلَاهْ وَآتَـوُا الـزَّكَاهْ ثُـمَّ لَـمْ يُسَـلِّمُوا لَكَانُـوا بِذَلِـكَ مُشْـرِكِينَ»؛ بـه خـدا سـوگند، اگر به خـدای یکتا ایمان بیاورند و نمـاز به پا دارند و زکات دهند، امّا در برابر خداوند تسلیم نشوند، به خاطر این عمل خود، مشرک خواهند بود.

«ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَهْ…»؛ (مجلسـی ،بحارالأنـوار، ج۲، ص۲۰۰؛)

سپس همین آیۀ ۶۵ سوره نساء را تلاوت کردند.

امـام معصـوم(علیهم السلام) قسـم جلاله یاد می کنـد که عده ای نمـاز می خوانند، زکات می دهنـد، امـا مشـرک خواهنـد بـود؛ چـرا؟! چـون در برابـر خـدا تسـلیم نیسـتند ﴿وَيسَلّمِوا تسۡليِمٗا﴾ را ندارند. ایمان گاه به گاه و دل بخواهی دارند.

ترس این روایت در  اینجاست که اگر نگوییم خیلی، باید بگوییم بعضی از ما که سالیان طولانی مدعی ایمان به پروردگار هستیم، ایمانمان  اینگونه شکل گرفتـه اسـت. شـخص اهـل نماز اسـت، بـه فقرا کمک  میکند؛ اما شـب عروسـی خـودش یا اقوامش برای خدا شـریک قائل  میشـود و دنبـال هوای نفس خود مـی رود:

﴿أرَءَيۡـتَ مَـنِ ٱتَّخَّذَ إلِهَٰهُۥ هَوَىـٰهُ أفَأنَتَ تكُونُ عَلَيۡـهِ وَكيِلًا﴾ (فرقان، آیه۴۳)
آیا دیدی آن کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده است؟!

برخی افراد خدای در مسجد را  میبینند ولی خدای در منزل را  نمیبینند! نماز جماعت اول وقتش در مسجد ترک  نمیشود؛ به انجام مستحبات مقیّد است؛ غالب روزهای ماه رجب و شعبان را روزه گرفته، اما بداخلاق است؛ زبانش بسیار به فحش و ناسزا  میچرخد؛ همسر و فرزندانش از اخلاق بد او در  عذاباند.

ادعای ایمان دارد؛ به امر خدا و پیغمبر خدا؟ص؟ با دل و جان گوش  میدهد؛ اما چند سال است سر مسئلۀ ارثیۀ پدری با برادر  کوچکتر قطع رحم کرده است.

عجـب! شـما مگـر مؤمـن نبـودی؟! مگـر پیامبـر خـدا؟ص؟ نفرمودنـد: «لَّاتَقْطَـعْ رَحِمَـكَ وَ اِنْ قَطَعَتْـكَ»؛ (کلینی ،الکافی، ج۲، ص۳۴۷.)
رابطـۀ خـود را بـا محارم و خویشـانت قطع نکن؛ حتی اگر آنان با تو قطع ارتباط کرده باشند.

«إنّ الملائكـةَ لَّاتَنـزِلُ علـی قَـومٍ فيهِـم قاطِعُ رَحِـمٍ»؛ (متقی هندی ،کنزالعمال، ج۳، ص۳۶۷.)
ملائکۀ الهی در میان مردمی کـه در میـان آنهـا  قطع کننـدۀ رابطـه بـا خویشـاوندان وجود داشـته باشـد، نازل نخواهند شد.

پس ایمانت به رسول خدا (ص) کجا رفت؟!

چنین فردی که ایمان  گاه بهگاه و دل بخواهی دارد، به تعبیر امام صادق(ع) مشـرک خواهـد بـود. او قـرآن را زندگی نکرده و مصداق بـارز« لَایُؤمِنُونَ» در آیۀ مورد بحث است؛ چون ﴿وَيسَلّمِوا تسۡليِمٗا﴾ ندارد.

رفتارسازی

جدا نبودن دین و سیاست از یکدیگر در اسلام

بزرگـواران! یکـی از مصداقهـای بـزرگ و خطرناک ایمان گاه بـه گاه و دل بخواهی یـا ایمـان گزینشـی که از دیرباز تاکنون محل بحث بیشـتر محافل شـیعه بوده و خواهد بود، بحث «جدایی دین از سیاست» است. خیلی ها می خواهند بخش سیاسـی و اجتماعی اسـلام را از این برنامه و سـبک زندگی دقیق الهی جدا کنند و دین را به مباحث عبادی و فردی تقلیل دهند. عده ای اسـلام را فقط مسـئلۀ فردی دانستند و سیاست را از اسلام گرفتند. این، همان چیزی است که امروزه در بسیاری از جوامع اسلامی و در معارف دنیای مهاجمِ مستکبرِ مستعمرِ غربی ترویج می شود که: «اسلام از سیاست جداست!»

دیـن ماننـد یـک مجموعـه  چرخ دنده هـای  به هم پیوسـته اسـت. اگـر برخـی از این  چرخ دنده ها را برداشـتی یا عوض کردی،  به درسـتی کار  نمیکند. سیاسـت و اقتصاد و خانواده و عبادت و… همه باید دینی باشـد تا در لایۀ فردی و جمعی به توفیق برسـیم. خیلی از مشـکلات امروز ما به علت همین انتخابگری ماسـت .مثلاً اقتصادمان از فلان مکتب غربی است، ولی در هیئت و مسجد و نماز جمعه برای برکت و رزق دعا  میکنیم! اینها التقاط است و جواب نمیدهد.

اسـلام و قـرآن بـرای تمـام مراحـل و  جنبه هـای زندگـی انسـان برنامـۀ دقیـق دارد. دیـن اسـلام سـبک زندگی کاملی اسـت که حتـی برای ریز تریـن آداب مانند لباس پوشـیدن و مهمانی رفتن و… برنامه دارد. این کامل ترین دین، هم برای جنبه هـای بندگـی و هـم مباحـث حکومتـی و اداره جامعه برنامه دارد. بسـیاری از آیـات قـرآن بـه مباحـث حکومـت داری و سیاسـی اشـاره کـرده اسـت. حـال اگـر بخواهیـم آن قِسـم از اسـلام و قـرآن را کـه بـرای عبودیـت اسـت، قبـول کنیـم و قسـمت سیاسـت و حکومـت داری را قبـول نکنیـم، مصـداق ایمـان گزینشـی می شود که از رسیدن به سعادت جلوگیری  میکند.

چطور می شـود اسـلام را از سیاسـت جدا کرد؟! چطور میشـود سیاسـت را با دست هدایتی غیر از دست هدایت اسلام، معنا و تفسیر کرد و شکل داد؟!

﴿ٱلَّذِينَ جَعَلُوا ٱلۡقُرۡءَانَ عِضِينَ﴾بعضی قرآن را تکه پاره میکنند .﴿نؤۡمِنُ ببِعۡضٖ وَنكۡفُـرُ ببِعۡـضٖ﴾ به عبادت قـرآن ایمان می آورند؛ اما به سیاسـت قـرآن ایمان نمی آورنـد! درواقـع اگر کسـی بخواهد قرآن را زندگی کنـد، با توجه به آیات قرآن کریم و همین آیۀ مورد بحث امروز ما، نمیتواند دین را از سیاسـت جدا بداند .

این نظریه مصداق بارزِ نداشتن ایمان به آیات کلام اللّه مجید است.

مقام معظم رهبری ضمن بیاناتی می فرمایند:

قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی می تواند این کار را انجام دهد؟ تشکیلِ یک جامعۀ همراهِ با عدالت و قسط، یک کار سیاسی است؛ کارِ مدیران یک کشور است. این، هدف انبیاست .نه فقط پیغمبر ما، بلکه عیسی و موسی و ابراهیم و همۀ پیغمبران الهی (علیهم السلام) برای سیاست و برای تشکیل نظام اسامی آمدند. آن وقت عـده ای از روی مقدس مآبی عبایشان را جمع کنند و بگویند: ما به سیاست کاری نداریم! مگر دین از سیاست جداست؟!

دشمن، مروّج نگاه جدایی دین از سیاست

نکتـه مهـم ایـن اسـت کـه جدایـی دین از سیاسـت، هدف اصلی دشـمن اسـت و ترویـج ایـن نـگاه در جامعـه از جانـب ایشـان صـورت می گیـرد؛ چـون از حکومـت  ظلم سـتیز اسـلامی می ترسـد. یکـی از عزیـزان جریانـی را بـرای مـن نقـل کـرد کـه مضمـون آن قطعـاً درسـت اسـت. ایشـان  میگفـت: بـه سـفیر انگلیـس گفتنـد کـه کنـار سـفارت انگلیـس مجلس روضـه  میگیرند. او در جواب گفـت: اگر از این مجالسـی اسـت که مسـائل سیاسـی را  میگویند، با دسیسـه ای جلوی برگزاری آن را بگیریـد، امـا اگـر به سیاسـت کاری ندارند، بگذارید تـا صبح گریه کنند؛ چون برای ما خطری ندارند!
اگر بخواهیم به قرارمان عمل کنیم و قرآن را زندگی کنیم و ﴿وَيسَلّمِوا تسۡليِمٗا﴾ در آیۀ ۶۵ سورۀ نساء را عمل کنیم،  نمیتوانیم دین را از سیاست جدا بدانیم.

question