بسم الله الرحمن الرحیم
(توضیحاتی پیرامون ضرورتِ داشتن ایمان از روی آگاهی)
ارتباط اولیه
به نام آن خداوندی که یادش آرامبخش قلبهای بندگان است.
غیورمردان ایرانزمین، سلام.
الهی که حال دلتان همیشه خوب باشد و قرآنی.
قبل از اینکه بحث امروزمان را شروع کنیم، اجازه بدهید که من دو دعا کنم و شما بلند آمین بگویید:
خدایا! به حق این ماه عزیز، قَسَمت میدهیم که ما را عامل به قرآن قرار بده. الهی آمین!
خدایا! به حق قرآنت قسمت میدهیم که عاقبت همه ما را ختمبهخیر و ختم به شهادت بفرما. الهی آمین!
همانطور که در جریان هستید، قرار گذاشتیم که سر سفره هدیه الهی بنشینیم و ابتدای همه برنامهها و کلاسهایمان را با قرآن شروع کنیم. امروز روز سوم ماه مبارک رمضان است و باید آیات جزء سوم قرائت شود. به همین خاطر یکی از عزیزان آیات ۲۸۳ تا ۲۸۶ سوره بقره را برایمان قرائت بفرماید.[۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَإِن كُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ كَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا فَلۡيُؤَدِّ ٱلَّذِي ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ
وَلۡيَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ ﴿۲۸۳﴾
لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُۖ
فَيَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ﴿۲۸۴﴾
ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ
لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ ﴿۲۸۵﴾
لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ
رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ
رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ ﴿۲۸۶﴾
ممنون و سپاسگزاریم از دوست عزیزمان برای قرائت زیبایی که داشتند. الهی که سراسر زندگیتان قرآنی باشد. سلامتی این عزیز قرآنی و خانواده محترمشان بلند صلوات بفرستید.
«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
شروع
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو، نامه کِی کنم باز؟
میخواهم بحث امروز را با یک داستان واقعی و نگران کننده شروع کنم؛ ماجرایی که ممکن است در اطراف ما نیز بسیار اتفاق افتاده باشد و البته باید در این ماه عزیز از خداوند بخواهیم که عاقبت همه ما را ختمبهخیر کند و تا لحظه مرگ، ما را در مسیر قرآن و اهلبیت(علیهم السلام) ثابتقدم نگه دارد.
داستانی که قرار است تعریف کنیم، خاطره شخصی است که بعداً به چاپ رسید. وی میگوید:
داستان يكى از اقوام نزديك من كه با هم، همكلاس و همدوره بوديم، براى من درسى شده است. او در دورههاى پايين، بهقدرى سنتى و مذهبى و مقيّد بود كه مادرم بارها مرا با او سرزنش مىكرد كه: فلانى پدرش بَهمان بوده و امروز دارد چهها مىكند! نماز شب مىخواند؛ قرآن را از حفظ مىداند؛ حتى در مجالس روضه مىخواند و به سبك حاجآقای فلسفى سخنرانى مىكند؛ اما تو چى؟! اينها همه درست بود و بارها من خودم اين اعتراض را قبول كرده بودم؛ اما روحاً نمىتوانستم تا حقیقت را نيافتهام، كارى انجام دهم. آن نماز شب و آن حالات را من آن وقتها نمىفهميدم. اگر كارى بود، فقط تقليد بود و من روحاً تقليدى نبودم. بارها با همان شخص بر سر جنّ و پرى دعوايم شده بود؛ چون او مىگفت: جنها سُم دارند و بايد اين كار را كرد؛ بايد اسمشان را نياورد و توى سردابها و مستراحها و خانههاى خراب و در چاهها كاشانه دارند. آنقدر مىگفت كه مرا دچار ترس مىكرد و ناچار با او مخالفت مىكردم كه اگر اينها باشند، به ما كارى ندارند؛ همانطور كه هزاران مخلوق و هزاران پديده در هستى كنار ما هستند و به ما آزارى نمىرسانند، مگر هنگامىكه خودمان از آنها بد استفاده كنيم. او بهقدرى سنتى بود و مادرش بهقدرى سنتى بارش آورده بود كه مرا هم رنج مىداد؛ امّا همين شخص در دوره دبيرستان نماز شبش آب رفت و نمازهاى روزانهاش هم به حال رقص درآمد. در ميان نمازش چه كارها كه نمىكرد! وقتى بزرگتر شد و در كلاس موفقيتهايى به دست آورد و شخصيتى به هم زد، تمام حرفها تمام شد و نمازش كنار رفت و حالت ضدمذهب در او اوج گرفت و بعدها از آمريكا براى من نوشت كه مىدانى عيب من همين است كه به خرافات معتقد نيستم. به جنّ و ملك اعتقادى ندارم و جوشن صغير و كبير نمىخوانم و… امّا ياد گذشتهها بهخير كه چه كارها نمىكرد. ياد شبهاى احيا بهخير كه خودش الغوث مىكشيد و پشت بلندگو هم مىنشست. ياد دوره بچگى بهخير كه بر سر تكبير گفتن در نماز جماعت مسجد باهم دعوا داشتيم.[۲]
دوستان قرآنی من! به نظر شما چرا باید آخر و عاقبت شخصی که نماز شبش ترک نمیشد، چنین شود؟![۳]
ارائه محتوا
ببینید دوستان! گاهی با خودم فکر میکنم که چرا برخی از رفقای قدیمیام که پای ثابت جلسات روضه و دعا و قرآن بودند، الآن دیگر همه چیز را برای همیشه کنار گذاشتهاند؟! چرا کسانی که تمام زندگیشان را وقف روضههای اباعبدالله الحسین(علیه السلام) کرده بودند، پس از مدتی نهتنها بیخیال اشک و گریه و سینهزنی میشوند، بلکه گاهی عزاداران حضرت را هم مورد تمسخر قرار میدهند؟!
موضوعی که امروز قرار است درباره آن با هم گفتوگو کنیم، همین مطلب است و از آنجا که قرار بود از کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» مقام معظم رهبری(حفظه الله) مطالب هر روز را عرض کنیم، به همین خاطر برای یافتن پاسخ این سؤال مهم و اساسی نیز به این کتاب مراجعه میکنیم تا ببینیم حضرت آقا چه دلیلی را برای این کار ذکر کردهاند. ایشان در این کتاب میفرمایند:[۴]
ایمان دو جور است: یک جور، ایمانِ مقلّدانه ]و[ متعصبانه ]است[؛ چون پدران و بزرگتران باور کرده بودند، ما هم باور کردیم؛ چون در کتاب ما، در حوزه دین ما اینجور میگویند، ما هم اینجور میگوییم… [یک جور هم] ایمان آگاهانه است؛ ایمان توأم با درک و شعور است. ایمانی است که از روی بصیرت، با چشم باز، بدون ترس از اشکال به وجود آمده باشد. ایمانی لازم است که آنچنان آگاهانه انتخاب شده باشد که در سختترین شرایط هم آن ایمان از او گرفته نشود.[۵]
قبل از اینکه در این باره با هم گفتوگو کنیم، سلامتی حضرت آقا بلند صلوات بفرستید.
«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
خب همانطور که حضرت آقا فرمودند، ما دو نوع ایمان داریم:
۱. ایمان مقلّدانه
خب شما بفرمایید که ایمان مقلّدانه چیست؟[۶] آفرین به شما دوستان قرآنی من! ایمان مقلّدانه یا متعصّابه، همان ایمانی است که هیچ پشتوانه و مبنا و ریشه منطقی ندارد. فرد، هیچ دلیلی برای عبادتهای خودش ندارد و چون پدر و مادرش انجام میدادهاند، او هم انجام میدهد؛ اما اگر کسی از او دلیلش را بپرسد، شاید نتواند حتی یک خط هم در این باره توضیح بدهد.
البته ناگفته نماند که این شخص واقعاً ایمان هم دارد، ولی ایمانش ریشهدار و از سر تفکر و شناخت نیست؛ بلکه چشمبسته است. خلاصه باید حواسمان باشد که از فردا هر کس را دیدیم که از روی تقلید در حال عبادت است، به او برچسب بیایمانی نزنیم. اتفاقاً بسیاری از پدران و مادران و اجداد ما به همین سبک زندگی کردهاند و عاقبتبهخیر هم شدند.
دوستان من! نکته مهم و اساسی این است که: چرا میگوییم این نوع ایمان، کمارزش یا گاه بیارزش است؟ چون صرفاً از روی احساس و به صورت ارثی به فرد منتقل شده، و از آنجا که هیچ پشتوانهای ندارد، مثل ساختمانی بدون پایه و اساس است که چون سست است با کوچکترین لرزهای هم فرومیریزد. به نظر من ایمان این افراد، ایمان مُفت و آسان است و برای آن هیچ تلاشی نکردهاند.
حالا میفهمیم چرا برخی افراد که نماز شبشان ترک نمیشود و بچه هیئتی هستند، بعد از مدتی همه چیز را رها میکنند و گاهی معاند هم میشوند. دلیلش همین ایمان مقلّدانه آنهاست که هیچ مبنا و پشتوانهای ندارد. امیر بیان و کلام، حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) درباره این نوع ایمان مثال جالبی میزنند و میفرمایند: «المُتَعبِّدِ عَلى غَيرِ فِقهٍ كَحِمارِ الطّاحونَةِ يَدورُ و لا يَبرَحُ»؛ كسى كه بدون فهم و شناخت عبادت كند، مثل الاغ آسياب است كه دور میزند و از جاى خود حركت نمیكند.[۷]
نمیدانم تا الآن آسیاب سنگی را دیدهاید یا نه. الاغی که به سنگ آسیاب بسته شده، گاهی از صبح تا شب در حال راه رفتن است، اما چون دور یک سنگ کوچک میچرخد، به همین دلیل انگار هیچ حرکتی نکرده و دقیقاً سر جای اولش ایستاده است. ایمان نوع اول که تقلیدی است نیز مثل همین است که آن شخص یک عمر در حال تلاش و کوشش است، اما باز هم درجا میزند و انگار در نقطه صفر ایستاده است.
۲. ایمان آگاهانه
بفرمایید که ایمان آگاهانه چیست؟[۸]
احسنت به همه شما عزیزان! ایمان آگاهانه برخلاف مقلدانه، نهتنها ایمان مفت و آسان نیست، بلکه توأم با درک و شعور است؛ ایمانی است که از روی بصیرت، آگاهی و همراه با شناخت است.
آیه اصلی که امروز مدنظر ما بود و در ابتدای کلاس قرائت کردیم، این آیه بود:
«ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ
مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ
وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ
سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ»
ایمان از روی آگاهی را در این آیه میتوان مشاهده کرد که میفرماید: «قَالُواْ سَمِعنَا وَأَطَعنَا»؛ یعنی شنیدیم و اطاعت کردیم. «شنیدیم» در اینجا به معنای به گوشمان خورد نیست؛ بلکه یعنی فهمیدیم و متوجه مطلب شدیم و بعد اطاعت کردیم؛ یعنی ایمان از روی آگاهی.
نکته بسیار مهم در اینجا این است که ایمان این افراد آنقدر بالاست که با هیچ چیزی از بین نمیرود؛ حتی با شکنجهها و عذابهای سنگین دشمن.
یکی از نامداران تاریخ در اینگونه ایمان و دینداری، شخصی است به نام «خَبّاب بن أرَت. خبّاب از بردگانی بود که به ندای پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) لبیک گفت و با وجود شکنجههای بسیار، در کنار ایشان ماند. پس از رحلت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز خبّاب در جنگهای صفین و نهروان همراه حضرت امیرالمؤمنین علی؟ ع؟ بود و امام پس از وفات او، در وصفش چنین فرمودند: «خدا خبّاب را رحمت کند که با رغبت اسلام آورد؛ برای اطاعت از فرمان خدا هجرت کرد؛ به مقدار کفایتش قناعت ورزید؛ از خداوند خشنود بود، و زندگیاش را با جهاد سپری کرد».[۹]
خَبّاب بن أرَتّ از اولین افرادی بود که دعوت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را پذیرفت و اسلام آورد. برخی از مورخان او را ششمین مسلمان دانستهاند[۱۰] و همچنین او را در زمره معدود مسلمانانی دانستهاند که اسلام خویش را ظاهر کرد.[۱۱] جالب است بدانید که او قبل و بعد از هجرت، در زمره مسلمانان فقیر بود. خود خبّاب میگوید: هنگامی که به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ایمان آوردم، درهمی پول نداشتم.[۱۲]
مشرکان و دشمنان اسلام، خبّاب بن اَرَتّ را بهشدت شکنجه میکردند تا از اسلام برگردد. سن او حدود ۲۳ تا ۲۵ سال بود. حضرت آقا در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» به گوشهای از شکنجههای خبّاب اشاره میکنند و میفرمایند:
آهن را داغ میکنند، به گردنش میچسبانند! شوخی نیست! آهن گداخته را به بدنش نزدیک میکردند و به پوست بدنش میچسبانیدند. این به خاطر آن ایمان آگاهانه عمیقش دست برنمیداشت. ایمان این است.
مقام معظم رهبری صراحتاً میفرمایند: دلیل تحمل سختیها و دست برنداشتن از اسلام، فقط ایمان از روز آگاهی خبّاب بن أرَت بود. حضرت آقا درباره این موضوع مهم میفرمایند: «پایۀ فكری را باید قوی كرد تا انسان در پیكار اندیشهها و افكار گوناگون در امروزِ دنیا بتواند بایستد و جبهۀ خودش را حفظ كند».[۱۳]
تنوع
اما قبل از اینکه بحث امروزمان را تمام کنیم، بیایید برای شادی روح همه کسانی که در راه اسلام سختیها را تحمل کردند تا این اسلام به دست ما برسد، این صلوات زیبا را سه مرتبه به آنها هدیه بدهیم:
صلّی الله علی محمد صلّی الله علی النبیّ
صلّی الله علی محمد و علـی آل النّبیّ
هر کس دوست دارد ایمان همراه با آگاهی داشته باشد، بلند صلوات بفرستد.
«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
جمعبندی
موضوع این جلسه، ایمان همراه با آگاهی بود و گفتیم که ایمان دو جور است: یک جور ایمان، مقلّدانه و متعصبانه است که ارثی و سست است و بهراحتی فرومیریزد و به قول ما این نوع ایمان، ایمان مفت و آسان است. یک جور هم ایمان آگاهانه است که توأم با درک و شعور است.
در آخر هم این نکته بسیار مهم را گفتیم که: اثر ایمان آگاهانه آنقدر بالاست که با هیچ چیزی از بین نمیرود؛ حتی با شکنجهها و عذابهای سنگین دشمن.
تکلیف
گفتیم که باید اعتقادات و ایمانمان به مقدسات اسلامی آگاهانه باشد، نه مقلدانه؛ لذا وظیفه داریم که اهل مطالعه شویم و معرفت و آگاهی کسب کنیم. به همین خاطر کتابی را به شما عزیزان معرفی میکنم که نسخه رایانهای آن در اینترنت نیز موجود است.[۱۴] این کتاب ارزشمند از آیتالله مکارم شیرازی(حفظه الله) به نام «پنجاه درس اصول عقاید براي جوانان» است.
امیدوارم که این مباحث باعث رسیدن به ایمانی از روی آگاهی برای ما باشد.
دعای پایانی
در انتهای کلاس بیایید دست به دعا برداریم:
خدایا! به حق این ماه عزیز، توفیق اطاعت و بندگیات را به ما عنایت بفرما؛ الهی آمین!
بارالها! به حق قرآن، ایمان ما را از روی بصیرت و آگاهی قرار بده؛ الهی آمین!
پروردگارا! به رهبر عزیزتر از جان ما، امام خامنهای(حفظه الله) سلامتی و طول عمر باعزت عنایت بفرما؛ الهی آمین!
شادی دل اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) خصوصاً وجود نازنین حضرت زهرا(علیها السلام) بلند صلوات بفرستید.
«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
[۱]. مربیان گرامی توجه داشته باشند: بهتر آن است که خود متربیان آیات روزانه را تلاوت کنند؛ اما اگر نشد، بهتر است خود مربی قرائت کند و به هر دلیلی اگر مربی نیز نتوانست، میتوان از فیلم و صوت قرّاء مشهور استفاده کرد.
[۲]. صفایی حائری، آيههاى سبز، ص۱۱۳.
[۳]. برای مشارکت و همراهی متربیان، ضروری است که پاسخ کامل متربیان شنیده شود.
۱. ایمان دو جور است: یک جور، ایمانِ مقلّدانه ]و[ متعصبانه ]است[؛ چون پدران و بزرگتران باور کرده بودند، ما هم باور کردیم؛ چون در کتاب ما، در حوزه دین ما اینجور میگویند، ما هم اینجور میگوییم… ولو تو دلیل بیاوری، بیخود آوردی، حرف تو را قبول نمیکنیم. این هم یک نوع ایمان است. اما ایمانی است یا از روی تقلید یا از روی تعصب، دوجور است: یا از روی تقلید است، مثل عامه مردم. از نوع مردم اگر بپرسی آقا! از کجا گفتی که پیغمبر اسلام حق است؟ هیچ نمیدانند هیچ نمیدانند. چون پدرها گفتند، چون معلم توی مدرسه گفته، چون مردم کوچه بازار معمولاً میگویند پیغمبر حق است، این هم میگوید پیغمبر حق است. ایمان هم داردها؛ یعنی واقعاً باورش آمده که پیغمبر حق است، اما این باور از زبان این و آن و از روی تقلید و چشمبسته به دست آمده است.
ایمان ارزشمند، ایمان آگاهانه است؛ ایمان توأم با درک و شعور است؛ ایمانی است که از روی، بصیرت، با چشم باز، بدون ترس از اشکال به وجود آمده باشد. آن ایمانی که فلان مرد مسلمان دارد، برای نگه داشتنش باید بگوییم روزنامه نخواند، فلان کتاب را نخواند، در کوچه بازار راه نرود، با فلانکس حرف نزند، سرما و گرما نخورد، آفتاب و مهتاب نبیند تا بماند. این ایمان متأسفانه نخواهد ماند. ایمانی لازم است که آنچنان آگاهانه انتخاب شده باشد که در سختترین شرایط هم آن ایمان از او گرفته نشود. الا «مَن أكرَة وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنَّ بِالايمان». درباره عمار یاسر آیه قرآن میگوید: اگر در زیر شکنجه، برای خاطر آنکه دشمن را از خود لحظهای منصرف کنی، یک جمله گفتی، بگو؛ ایمان تو ایمانی نیست که با شکنجه از قلبت زائل بشود؛ آن ایمانی که خَبّاب بن اَرت دارد؛ آهن را داغ میکنند و به گردنش میچسبانند! شوخی نیست! آهن گداخته را به بدنش نزدیک میکردند و به پوست بدنش میچسبانیدند! این به خاطر آن ایمان آگاهانه عمیقش دست برنمیداشت. ایمان این است.
[۵]. طرح کلی اندیشه اسلامی، جلسه سوم، دسترسی در:
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=30129
[۶]. ابتدا مشارکتگیری صورت گیرد، سپس به ادامه بحث پرداخته شود.
[۷]. مجلسی، بحارالأنوار، ج۱، ص۲۰۸.
[۸]. ابتدا مشارکتگیری صورت گیرد، سپس به ادامه بحث پرداخته شود.
[۹]. «[رَحِمَ] يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً». (نهجالبلاغه، حکمت ۴۳).
[۱۰]. ابن ابیشیبه حرّانی، تحفالعقول، ج۸، ص۴۳؛ ابناثیر، اُسدالغابة، ج۲، ص۹۸.
[۱۱]. ر.ک: ابناثیر، اسدالغابة، ج۲، ص۹۸؛ ابنحجر عسقلانی، فتحالباری، ج۲، ص۲۲۱.
[۱۲]. ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۴۴-۱۴۳؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۸، ص۱۷۱؛ ر.ک: ابنجوزی، تفسیر ابنجوزی، ۱۴۰۷، ذیل انعام: ۵۲.
[۱۳]. بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان، ۱۷/۸/.۱۳۸۵، دسترسی در:
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3361
[۱۴]. https://www.ghbook.ir/index.php?option=com_dbook&task=viewbook&book_id=3301&lang=fa