۲۹. ضرورت خوف از آخرت – آیه ۱۰ انسان

«يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا» 

آیه مورد بحث

إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا . إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوۡمًا عَبُوسٗا قَمۡطَرِيرٗا .

ما شما را به خاطر خدا اِطعام می‌کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی‌خواهیم. ما از پروردگارمان در آن روزی که عبوس و بسیار هولناک است، می‌ترسیم.  (سوره انسان آیه۱۰)

انگیزه‌‌سازی

نقل کرده‌‌اند در غزوهٔ خیبر، یکی از فرماندهان یهودی به نام «مَرحَب» که فردی قدبلند و عظیم‌‌الجثه بود وه یهود به خاطر قدرت او خیالشان راحت بود، در روزهای اول جنگ خیلی گرد و خاک کرد و هیچ‌‌کس از لشکر اسلام حریف او نشد. یا از دستش فرار می‌‌کردند و یا در مقابلش تاب مقاومت نداشتند و کشته می‌‌شدند.

نقل کرده‌‌‌اند که مَرحَب دایه‌ای منجّم و پیشگو داشت که او را بزرگ کرده بود و به او گفته بود که با هرکس در میدان مبارزه خواستی، بجنگ و بدان که پیروز خواهی شد و کسی نمی‌‌تواند با تو بجنگد و تو را شکست دهد؛ جز کسی که نامش «حیدر» است. اگر در مقابلش بایستی، کشته خواهی شد؛ چون او نترس‌‌ترین و شجاع‌‌‌ترین انسان‌هاست.

در جنگ خیبر، اصحاب پیامبر(صلی الله علیه) از قدرت‌‌‌نمایی مرحب به پیامبر شکایت کردند و می‌گفتند یهودی‌‌‌ها غولی دارند که در میدان کسی حریف او نمی‌‌شود و چند نفر از فرماندهان لشکر اسلام را شکست داده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه) فرمود:

«لَأُعْطِینَّ الرَّایةَ غَدًا رَجُلاً یحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، وَ یحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ یَفَتَحَ اللَّهُ عَلَی یَدیَهِ لَیسَ بفَرَّار(کَرَّارَاً غَیرَ فَرّارٍ)»؛ فردا این علم و پرچم را به مردی که خدا و رسولش را دوست دارد و نیز خدا و رسول، او را دوست دارند، خواهم داد که او حمله کننده‌‌ای است که فرار نمی‌‌کند.

فردا همگی آماده بودند، تا بار دیگر فرمان حمله بگیرند. یاران پیامبر(صلی الله علیه) شب را به صبح رساندند، درحالی‌‌که در این فکر بودند که پرچم فتح سرانجام به چه کسی واگذار می‌‌رسد.

صبح که شد، رسول اکرم(صلی الله علیه) امام علی(علیه السلام) را خواست و فرمود: «أَینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) ؟»؛ علی(علیه السلام) کجاست؟ گفتند: علی(علیه السلام) به درد چشم مبتلا شده و استراحت می‌‌کند.

پیامبر(صلی الله علیه) فرمود: او را بیاورید: «فَلَمَّا جَاءَ بَصَقَ فِی عَینَیهِ وَ دَعَا لَهُ، فَبَرَأَ حَتَّی کأَنْ لَمْ یکنْ بِهِ وَجَعٌ»؛ وقتی امام علی(علیه السلام) آمد، حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه) برای شفای چشم او دعا کردو آب دهان مبارک را به چشم او زدند و به برکت دعای ایشان امام علی(علیه السلام) بهبود یافت.

آن‌گاه رسول اکرم(صلی الله علیه) فرمود: «خُذْ هَذِهِ الرَّایةَ فَامْضِ بِهَا حَتَّی یفْتَحَ اللَّهُ عَلَیک»؛ این پرچم را بگیر و آن را با خود ببر تا خدا خیبر را بر تو بگشاید.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) با لشکر اسلام به سوی خیبر و مَرحَب رفت. نخستین کسی از یهودیان که همراه با کاروان خود بر مسلمانان حمله کرد، حارث، برادر مرحب بود. مسلمانان پا به فرار گذاشتند؛ ولی امام علی(علیه السلام) به تنهایی پایداری فرمود و ضرباتی به یکدیگر زدند و سرانجام حارث به ضربت شمشیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) کشته شد.

یاران حارث به طرف قلعه فرار کردند و داخل قلعه رفتند و در را بستند. مرحب خشمگین بیرون آمد و این رجز را خواند:

قَدْ عَلِمَتْ خَیبَرُ أَنِّی مَرْحَبٌ؛ در و دیوار خیبر می‌‌داند که من مرحب هستم.

شَاکی السِّلَاحِ بَطَلٌ مُجَرَّبُ؛ سراپا سلاح و پهلوان کار آزموده.

إِذَا السُّیوفُ أَقْبَلَتْ تَلَهَّبُ، أَطْعَنُ أَحْیانًا، وَحِینًا أَضْرِبُ؛ غالبا ضربه می‌‌زنم و گاهی هم ضربه می‌‌خورم.

امام علی(علیه السلام) جلو آمد و در مقابل رجز او این ابیات را خواند:

أنا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیدَرَةْ؛ من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر خوانده.

کلَیثِ غَابَاتٍ کرِیهِ الْمَنْظَرَةْ، مرد دلاور و شیر بیشه‌‌ها.

أُوفِیهِمُ بِالصَّاعِ کیلَ السَّنْدَرَةْ، بازوان قوی و گردن نیرومند دارم و در میدان نبرد همانند شیر بیشه صاحب منظری مهیب هستم.

هنگامی که مرحب اسم «حیدر» را شنید، گریخت؛ چون دایه‌‌‌اش به او گفته بود هیچ‌گاه با کسی که نامش حیدر است، نجنگ، که اگر در مقابل او بایستی، شکست می‌‌خوری و تو را می‌‌کشد.

دیگران جلویش را گرفتند و گفتند کجا فرار می‌‌کنی؟! تو تابه‌‌‌حال در هیچ نبردی شکست نخورده‌ای؛ حالا دایه‌‌ات چیزی گفته که معلوم هم نیست حرفش درست باشد. برگرد به میدان؛ وگرنه آبروی خودت و ما را می‌‌بری.

مرحب به میدان برگشت و یکی دو ضربهٔ شمشیر بیشتر نزده بود که حضرت امیر(علیه السلام) با ضربه‌‌‌ای بر فرق سرش او را به درک واصل کرد و بقیه یهودی‌‌‌ها فرار کردند.[۱]

از شجاعت و نترسی حضرت امیر(علیه السلام) زیاد شنیده‌‌اید و این داستان یک نمونه از شجاعت ایشان بود.

نکته‌‌‌ای که در این جلسه می‌‌خواهیم در مورد آن صحبت کنیم، نترس بودن و شجاعت مولا(علیه السلام) نیست. اتفاقا برعکس، در این جلسه می‌‌خواهیم در مورد ترس مولا صحبت کنیم!

همین امیرالمؤمنینی که در میدان‌‌‌های جنگ در مقابل دشمن چنین نترس و شجاع بوده، بنا به فرموده قرآن، جایی هست که خیلی می‌‌ترسد! اینکه علی(علیه السلام) می‌‌ترسد را در روایت نیامده تا بگویی ضعیف‌‌السند است و دشمنان ایشان آن را درست کرده‌‌اند؛ بلکه قرآن می‌‌فرماید علی(علیه السلام) از یک کسی و یک روزی می‌‌ترسد!

علی و ترس؟! بله، در سوره مبارکه انسان، خداوند از جایگاه و مقام حضرت امیر(علیه السلام) و خانواده ایشان می‌‌گوید و یکی از خصوصیات ایشان را «ترسیدن» بیان می‌‌کند.

داستان سوره انسان را شنیده اید. خلاصه‌اش این است که یکی از فرزندان حضرت بیمار می‌‌شوند و اهل خانه نذر می‌‌کنند که اگر شفا یافت، سه روز روزه بگیرند. بچه شفا می‌‌گیرد و اهل خانه به نذر خود عمل می‌‌کنند و در سه روزی که روزه بودند، هر شب موقع افطار مسکینی، یتیمی و اسیری به در منزل می‌‌آیند و آنها غذای خود را به آنها می‌‌دهند.

در آیات شریفه سوره انسان دو سه مرتبه به ترس این خانواده اشاره می‌‌کند و می‌فرماید: یکی از علل اینکه این خانواده از شکم خودشان می‌‌زنند و به مسکین و یتیم و اسیر کمک می‌‌کنند، برای این است که آنها «می‌‌ترسند»!

سؤال: آنها از چه می‌‌ترسند؟

طبق بیان آیه، آنها از دو چیز می‌‌ترسند:

یک: از آن روزی که درباره آن می‌‌فرماید: «إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا»

دو: از ربّ «إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوۡمًا عَبُوسٗا قَمۡطَرِيرٗا»

اینکه حضرت امیر(علیه السلام) از قیامت می‌‌ترسند، برای این است که نعوذباللّه ایشان عمل خیر و نیکی ندارند؟ به خاطر این است که دستشان خالی است و می‌‌ترسند؟ یا به خاطر این است که شدت و عظمت آن روز وحشتناک است؟

در روایت داریم که حضرت امیر(علیه السلام) خیلی اهل خیر بودند. یک کار خیر ایشان این بوده که بنابر نقل‌ها یک‌‌هزار برده را آزاد کرد؛ نه از پول بیت‌‌المال، مثل برخی از ما که فقط بلدیم با پول بیت‌‌المال کار فرهنگی بکنیم یا از کیسه خلیفه ببخشیم! نه، حضرت امیر این هزار برده را با پول دسترنج خودش که مانند یک کارگر کار می‌‌کرد، آزاد کرد. نهال می‌‌کاشت و باغ درست می‌‌کرد و آن را می‌‌فروخت و با پول آن، برده می‌‌خرید و آزاد می‌‌کرد.

نقل می‌کنند که در یکی از باغ‌‌‌های ایشان، چشمه‌‌‌ای جوشان با آب فراوان جاری شد. کارگران به ایشان خبر دادند که مژده بدهید! در باغ شما چنین چشمه‌‌‌ای درآمده. تا ایشان این خبر را شنیدند، چند نفر شاهد حاضر کردند و همان‌جا آن باغ و چشمه را وقف کردند.

حال چنین کسی که این همه اهل خیر است و در نامه اعمالش بی‌‌‌نهایت نیکی هست، در روایت داریم که از شدت خوف خدا در سجده غش می‌‌کرد و یا هر وقت این آیه را می‌‌خواند «إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ»[۲] از شدت ترس، رنگ چهره مبارکشان تغییر می‌‌کرد.[۳]

ترس از خدا مرکبی است که همه انسان‌های سالک در هر مرتبه‌‌‌ای که باشند، به آن نیاز دارند؛ ولی دلیل وعلت ترس همه یکسان نیست. یکی می‌‌ترسد به خاطر گناهانی که کرده؛ یکی می‌‌ترسد به خاطر اینکه اطلاعی ندارد؛ یکی از عدالت خدا می‌‌ترسد؛ یکی از مقام و جایگاه خدا می‌‌ترسد و… .

ترس در همه مراتب سلوک وجود دارد؛ ولی هرکدام درجه و مرتبه‌‌‌ای دارد و ترس در این مراتب، اشتراک لفظی است؛ یعنی این‌طور نیست که هرکس به خاطر گناهانش از خدا می‌‌ترسد، از این جهت مانند حضرت امیر(علیه السلام) باشد و بگوید من با ایشان در یک صفت مشترکیم  و من هم مثل ایشان ترس دارم!

مرحوم شیخ صدوق در کتاب شریف «خصال» خوف را به پنج قسمت تقسیم می‌‌نمایند و می‌‌فرمایند: یک خوف و ترسی هست که برای گنه‌کاران است و ترسی هم هست که علما دارند و ناشی از علم و معرفت است و یک ترس دیگر هم هست که برای عابدین است. علی‌‌رغم اینکه عبادت زیادی دارند، ولی باز در دلشان ترس از تقصیر و کوتاهی در عمل است. ترس پنجمی هم هست که برای ملاقات و رجوع به ربّ است. [۴]

پس بر اساس درجاتی که برای انسان هست، این خوف وجود دارد. آن‌قدر خوف از خداوند و مقام او ارجمند است که در آیات قرآن به کسی که به مقام خوف از ربّ برسد، دو بهشت می‌‌دهند: «وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ».[۵]

همه این مطالب را خدمت شما عرض کردیم برای اینکه انسان از این «اسلام رحمانی» که برخی به صورت تک‌‌بُعدی مطرح می‌‌کنند، فاصله بگیرید و قرآنی به مسئله نگاه کنید.

وقتی بنابر نقل صریح آیات قرآن، حضرت امیر(علیه السلام) از روزی که «يَوۡمًا عَبُوسٗا قَمۡطَرِيرٗا» خائف و بیمناک است، ما جای خود داریم.

نترسیدن ما نشان دهنده جهل و بی‌‌خبری ما از باطن این عالم است. نترسیدن ما از قیامت و احوال آن، برای این است که حبّ دنیا ما را بیمار کرده است؛ وگرنه اولیای الهی برای احوال قیامت ناله‌‌ها می‌‌زدند و از شدت ترس می‌‌لرزیدند؛ چنان‌‌که رسول خدا(صلی الله علیه) می‌فرمایند: «مَنْ أَحَبَّ اَلدُّنْيَا ذَهَبَ خَوْفُ اَلْآخِرَةِ مِنْ قَلْبِه»؛[۶] هر كه دنيا را دوست داشته باشد، ترس آخرت از دلش برود.

ازجمله خصوصیات آخرت مطابق آیه شریفه، این است: «إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ‏»؛[۷] در آن هنگام پيشوايان [شرك و كفر] از پيروانشان بيزارى جويند، و عذاب را مشاهده كنند، و همه دستاويزها و پيوندها از آنان بريده شودو[۸]

حضرت آیت‌‌اللّه جاودان می‌‌فرمودند: یکی از خصوصیات قیامت این است که رابطه علت و معلولی بین همه اشیاء و… برداشته می‌‌شود: «وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ» در عالم قیامت، این جریان علیتی که در این عالم جریان دارد، نیست و قطع شده. در این عالم، من دستم را جلوی این پنکه می‌‌گیرم؛ اگر دستم یک مقداری خیس باشد، خنک می‌‌شود. دستم را به آتش نزدیک می‌‌کنم، می‌‌سوزاند. آتش علت سوختن است. مثلا آب، وسیله خنک کردن و خاموش کردن آتش است. در اینجا علیّت برقرار است. آب علت خاموش کردن آتش است و آتش علت سوزاندن است و همین‌طور بشمارید. عالم ما عالم اسباب است. همه چیز تحت اسباب منظم و مرتب است. ولو به سرسلسله اسباب و خدای تبارک و تعالی می‌‌رسد و اوست که گرداننده است؛ اما جریان اسباب کاملا برقرار است. ولی آنجا که می‌‌روی، کاملا قطع است. مثلا عرض می‌‌کنم: آنجا اگر صد تا ماشین آب‌‌پاش هم بیایند و بر سر من که دارم در جهنم می‌‌سوزم، آب بریزند، دیگر خنک نمی‌‌شوم. اصلا آن آتش با آب خاموش نمی‌‌شود. قواعدی که در این عالم هست، در آنجا نیست. همه قواعد به هم خورده است. آن عالم مانند این عالم نیست. «وَنُنشِئَكُمۡ فِي مَا لَا تَعۡلَمُونَ»؛ شما را به جایی می‌‌بریم که هیچ چیز از آن نمی‌‌دانید.

در آنجا همه ارتباط‌‌‌ها قطع می‌‌شود؛ حتی ارتباط‌‌‌های واقعی. ارتباط شما با پدرتان، ارتباط واقعی است؛ ارتباط شما با خانواده‌‌تان ارتباط واقعی است. خیالی و گمانی نیست. اینجا می‌‌گوید: شما فکر می‌‌کردی یک کسانی کاره‌‌‌ای هستند؟! نه، اینها کاره‌‌‌ای نبودند. مرخص شدند و رفتند. خب پدر و مادر چطور؟ آنها واقعاً در وجود ما تاثیر داشتند. این هم رفت.

از این‌ها بالاتر، یکی از مستحکم‌ترین ارتباطات این عالم، ارتباط مادر با فرزندش است؛ ولی آن هم در آنجا قطع می‌‌شود و حتی از هم فرار می‌‌کنند. در سوره عبس می‌فرماید:

يَوۡمَ يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ ٣٦

روزى كه آدمى از برادرش مى‏گريزد؛ و از مادر و پدرش؛ و از همسر و پسرانش.

نترسی ما ناشی از جهل و حبّ دنیاست. خوش‌‌به‌‌حال کسانی که خدا ترس از قیامت و احوال آن را در دلشان قرار داده باشد.

یکی از بهترین نعمت‌‌‌هایی که می‌‌توانیم در عید فطر از خداوند بخواهیم، این است که خدایا! اندکی حبّ دنیا را از دل ما کم کن و خوف آخرتت را در دل ما زیاد کن. آن‌‌وقت به‌‌راحتی تربیت می‌‌شویم و گویا مسیر درست حرکت را پیدا می‌‌کنیم.


[۱]. شیخ طوسی، الأمالي، النص، ص۳.
[۲]. سوره انعام، آیه ۷۹.
[۳]. دیلمی، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏۱، ص۱۰۵.
[۴]. «أَنْوَاعُ الْخَوْفِ خَمْسَةٌ خَوْفٌ وَ خَشْيَةٌ وَ وَجَلٌ وَ رَهْبَةٌ وَ هَيْبَة فَالْخَوْفُ لِلْعَاصِينَ وَ الْخَشْيَةُ لِلْعَالِمِينَ وَ الْوَجَلُ لِلْمُخْبِتِينَ وَ الرَّهْبَةُ لِلْعَابِدِينَ وَ الْهَيْبَةُ لِلْعَارِفِينَ أَمَّا الْخَوْفُ فَلِأَجْلِ الذُّنُوبِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ وَ الْخَشْيَةُ لِأَجْلِ رُؤْيَةِ التَّقْصِيرِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ  وَ أَمَّا الْوَجَلُ فَلِأَجْلِ تَرْكِ الْخِدْمَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ  وَ الرَّهْبَةُ لِرُؤْيَةِ التَّقْصِيرِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ «۴» يُشِيرُ إِلَى هَذَا الْمَعْنَى» (شیخ صدوق، الخصال، ج‏۱، ص۲۸۱).
[۵]. سوره الرحمن، آیه۴۶.
[۶]. راوندی، النوادر،  ج۱، ص۲۷.
[۷]. سوره بقره، آیه۱۶۶.
[۸]. ترجمه انصاریان.

question