ظرف دنیا برای لذتها کوچک است
آیه مورد بحث
«ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِينَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَيۡنَكُمۡ وَتَكَاثُرٞ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ كَمَثَلِ غَيۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡكُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِيدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ»
بدانید که زندگی دنیا فقط بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشیتان به یکدیگر و افزونخواهی در اموال و اولاد است. [چنین دنیایی] مانند بارانی است که محصول کشاورزان را به شگفتی آورد، سپس پژمرده شود و آن را زرد بینی، سپس ریز ریز و خاشاک شود! در آخرت عذاب سختی است و از سوی خدا آمرزش و خشنودی است، و زندگی دنیا جز کالای فریبنده نیست. (سوره حدید، آیه۲۰)
انگیزهسازی
یکی از بازیهایی که افراد خانواده گاهی در خانه انجام میدهند و بازی سالمی است، بازی گل یا پوچ است. اگر دو تیم چهار پنج نفره این بازی را انجام دهند، از میان نفرات آن تیمی که گُل در دست آنهاست، فقط در دست یک نفر گُل است، آن هم در یکی از دستهایش و دستهای بقیه افراد آن تیم پوچ است.
حالا اگر انسان به یک نفر از اعضای آن تیم شک کند و احتمال قوی بدهد که گُل در دست اوست و فقط با آن یک نفر بازی کند و حواسش را متمرکز در او کند و سرانجام حدس بزند که گل در دست چپ یا راست اوست، وقتی طرف مقابل، دستش را باز میکند و میبیند هر دو دست او پوچ بوده و گل از ابتدا در دست او نبوده، میفهمد که در طول این مدت فریب خورده و با دو دست پوچ بازی میکرده است!
نکتهای که میخواهم با گفتن این مثال به آن اشاره کنم، این است که دو دست دنیا پوچ است؛ پس بیخود به آن مشغول نشویم. به سراغ کسی برویم که در هر دو دستش گُل است و احتمال برنده شدن ما در بازی با او صددرصد است. بسیاری از انسانها ۵۰ یا ۷۰ سال با دنیا بازی میکنند و هنگام مرگ متوجه میشوند که هر دو دست دنیا پوچ بوده و در طول این مدت فریب خوردهاند.
در قرآن کریم بارها (پنج یا شش مورد) به این نکته توجه داده شده است که دنیا هر دو دستش پوچ است و فقط با شما بازی میکند. دنیای بدون آخرت، تماماً بازی و سرگرمی است؛ مثل بازی کودکانه است؛ منتها بازیچههایی بزرگ و کوچک دارد. گاهی بازیچهٔ آدم یک تیله است؛ گاهی یک توپ است و گاهی کره زمین! بازیچهها عوض میشود، ولی در هر حال، بازی است و کار حکیمانهای نیست.
حکمت غیر از بازی و سرگرمی است. حکمت یعنی برای این دنیا باطنی ببینیم و با توجه به آن باطن حرکت کنیم؛ وگرنه بدون توجه به آن باطن، دنیا لهو و لعب است. «لَهوْ» یعنی سرگرمی و دلمشغولی. «دنیا لهو است» یعنی محیط غفلت از خدا و غفلت از مأموریتهاست. آدمهایی که در حیات دنیا هستند، غافل از مأموریتاند؛ غافل از موقف خودشانند. نه میدانند کجا هستند و چه امکاناتی به آنها داده شده، و نه میدانند با این امکانات تا کجا میشود پیش رفت. چشمبسته مشغول لهو و بازیاند. هر کاری که میکنند، در غفلت از آن مأموریتها و امکانات و نعمتها و نعیمی است که دارند.
دیدهاید که گاهی بچه را برای گرفتن نان به نانوایی میفرستید، وقتی رفقایش را در کوچه میبیند، مشغول بازی میشود، ولی همزمان که تن و جسم او مشغول بازی شده و دنبال توپ میدود، دل او نیز مشغول شده و از مأموریتی که به او سپرده بودهاند غافل شده است و هنگام غروب با دست خالی و بدون نان به خانه بازمیگردد!
ظاهر دنیا آنقدر جذاب و زینت داده شده است که بسیاری افراد با دو دست پوچ آن سالها بازی میکنند و از مأموریت اصلیشان در این دنیا غافل میشوند.
بازیها و دلمشغولیهای دنیا همراه با زینت است. در روایت است که خدای متعال وقتی جهنم را آفرید، ملائکه نگاهی به جهنم کردند و گفتند: هیچکس در این جهنم نمیرود. خدای متعال تزئینش کرد و آن را در پوشش لذات و شهوات قرار داد. سپس ملائک گفتند: نه، این خیلی خوب است؛ خیلیها به دنبالش میروند و مشتری دارد![۱]
«وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞۚ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِيَ ٱلۡحَيَوَانُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ».[۲] حیات اصلی در آخرت است و این دنیا مقدمهای برای رسیدن به آن حیات است؛ وگرنه پنج ویژگی که در آیه مورد بحث امروز بیان شده، برای حیات بدون توجه به آخرت است. این پنج ویژگی که خداوند در آیه شریفه برای دنیا بیان فرموده، «لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِينَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَيۡنَكُمۡ وَتَكَاثُرٞ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِ» منظور، دنیایی است که در آن، حیات آخرت نیست؛ دنیایی که در آن باطن این عالم لحاظ نشده است؛ دنیایی که صرفاً ظاهری است و انسان میبایست نسبت به این دنیای صرفاً ظاهری زهد بورزد؛ وگرنه دنیایی که مزرعهٔ آخرت است و در آن، حیات آخرت و باطن این عالم لحاظ شده، ترک کردنی نیست؛ بلکه ابزار کار مؤمن است.
هیچگاه در متون دینی، ما را تشویق به تَرک دنیا و زهد ورزیدن به آن نکردهاند. دنیایی که آخرت را میسازد و حیات آخرت را در پی دارد، در جایگاه خود مهم است. پس این مغالطه و خطای فکری که در بین برخی باب شده است که دنیا را در هر حال رها کن، حتی اگر موجب حیات آخرت شود، از افکار نادرستی است که ریشه در سلطهٔ مستکبرین دارد. آنها چنین زهدی را ترویج میکنند تا مؤمن دنیا را رها کند و آنها با همین دنیا بر امور مسلمین مسلط شوند و آنها را به استعمار و استحمار ببرند.
زهد یعنی در نیا محدود به خودت نمیشوی و دنیا را برای لعب و لهو و زینت و… خودت نمیخواهی؛ بلکه با آن کار میکنی و با دستگیری از محروم و زدودن فقر و مبارزه با مستکبرین، حیات آخرتت را آباد میکنی.
اینکه میگویند: دنيا بد است، پس تو رها كن و بگذار آمريكا بخورد، همان حرف ناصرالدينشاه است كه به انگليسىها مىگفت: «نفت، سياه و كثيف است؛ آن را ببريد!» و اینکه میگویند امیرالمؤمنین(علیه السلام) دنیا را سهطلاقه کرده بود، منظور دنیایی است که تمام وسعت و بزرگیاش در همین اهداف پنجگانه است (لعب، لهو، زینت، تفاخر، تکاثر).[۳] حضرت امیر(علیه السلام) به ما میآموزد که زهد یعنی برداشتن و آوردن.
میگویند دنیا بد است، آن را رها کن؛ دنیا رنج است، از آن بگذر؛ دنیا مردار است، از آن فرار کن. درحالیکه دنیا بد نیست، بلکه کم است. باید آن را زیاد کرد. باید با آن تجارت کرد. گندمی است که باید به خاکش سپرد و آبیاریاش کرد و خرمنش را برداشت.[۴]
آیه این خصوصیات را برای دنیا بیان نمیکند تا ما دنیا را رها کنیم و مستکبرین بردارند؛ بلکه این خصوصیات را برای ما بیان میکند تا ما چنین دنیایی را برداریم، ولی بهگونهای برداریم که بتوانیم با خودمان به آخرت ببریم؛ بهگونهای برداریم که بتوانیم با آن حیات آخرت را کسب کنیم. نماینده مجلس شدن، وزیر شدن، وکیل شدن بد نیست؛ ولی باید بهگونهای نماینده و وزیر شد که با آن حیات آخرت را کسب کنیم؛ یعنی بهگونهای وکیل و وزیر شوم که بتوانم وزارتم را در شب اول قبر با خودم به باطن این عالم ببرم و اگر به من گفتند که چه آوردهای، بگویم وزارت و وکالت و نوکری مردم! ولی اگر وکالت و وزارت من فقط بازی با صندلی ریاست بود، فقط لهو بود، به صورتی که مرا از یاد آخرت غافل کرد، اگر وزراتم فقط زینت بود، فقط النگوهای دست بانو و زینت او را زیاد کردم! اگر فقط فخرفروشی آقازادهام بود، اگر رانتخواری و تکثر و تکاثر در امتیازات و زمینخواری و شرکت به نام زدن بود، این جز آتش و ظلمت چیزی برای شب اول قبرم ندارد.
نباید دنیا انسان سالکی که اهل حرکت است را در این پنج جلوه (لعب، لهو، زینت، تفاخر، تکاثر) زندانی کند و او را به چنین جلوههایی که در باران بهاری جلوه میکند، دلخوش کند. «كَمَثَلِ غَيۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡكُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ » جلوههایی که بعد از مدت کوتاهی همه آنها زرد میشود و میبینی که همه دستهای دنیا، پوچ بود و در آن گُل نبود! «فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمٗا» پس هیچ بهرهای از حیات آخرت ندارد: «وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِيد».
انسانى كه با این جلوههای پنجگانه، خودش را تبديل به سنگ و آجر كرده و به كاخها و پساندازهايش تبديل شده و تمام حركتش را در اين مدارِ بسته زندانى كرده يا به پُستها و عنوانها وابسته است، اين انسان خاسر و زیانکار است و هلاك خواهد شد. انسان بايد راكدها را به حركت وادارد، نه اینکه حركت انسانى خودش را در اينها زندانى كند و خودش را با اين «پَست»ترها معاوضه كند و با اينها مبادله نمايد.
بعضى گندم را نگه مىدارند و فقط به آن عشق مىورزند و به آن افتخار مىكنند. بعضى گندم را رها مىكنند و از آن مىگذرند. اما آنها كه وسعت خسيس زمستان را ديدهاند، يك گندم را بارور مىكنند؛ آن را به خاك مىدهند تا از خاك برخيزند و زمستان را گرسنه نمانند. چند كيلو گندم كم است؛ خوراك چند روز بيشتر نيست. پس بايد زيادش كرد. بايد به كارش گرفت. البته براى اين زياد كردن، در اول به خاك دادن است و گندم را زير خاك پوشاندن. اما فقط همين نيست، كه سپس برداشت كردن است و به خاطر برداشت، آبيارى و پرستارى و نگهدارىها هم هست.[۵]
اينها در واقع از گندمها و از دنيا نگذشتهاند، كه آن را برداشتهاند. آن را بد نمىدانند كه كم مىشمارند و به زياد كردنش مشغول مىشوند. دنيا مىشود كشتزارشان؛ مىشود بازارشان؛ مىشود مايه كارشان، و اين است كه آن را مىفروشند و به دنبال خريدارى هستند، و نهتنها دنيا را كه خودشان را هم زياد مىكنند و از كمى درمىآورند.
اينها هميشه دارا هستند. نه فقط يك ماه، كه دنيادارها و گندمخوارها بيش از يك ماه گندم ندارند و بهره ندارند. اما اينها با گندمى كه به خاك سپردهاند، هميشه تأمين هستند و با تجارتى كه شروع كردهاند، هميشه سرشار و غنى.[۶]
دنيا بد نيست؛ كم است. دنيا رنج است اگر اسيرش باشى و سود است، اگر اميرش بشوى. دنيا پا است اگر با آن راه بروى و بار است اگر او تو را راه ببرد. دنيا نور است و همچون خورشيد است. اگر با آن نگاه كنى، مىبينى؛ اگر به آن نگاه كنى، كور مىشوى[۷] و رنج مىبرى و مىسوزى. و دنيا مردار است اگر ذبحش نكنى و به كارش نگيرى و مرداب است اگر به جريانش نيندازى.
ما با دنيا و ثروتمان، بخواهيم يا نخواهيم، مردار زمين و مردهٔ زمان خواهيم بود؛ مگر آنجا كه حركتى بگيريم و حياتى به دست بياوريم و سپس خويش را ذبح كنيم و ذبيحاللّه شويم.[۸]
مؤمن دنيا را رها نمىكند، كه مىچرخاند؛ چون كسى كه از گردونه بيرون آمده، مىتواند گرداننده باشد و در پشت هر ميزى و در كنار هر پستى، هر نهاد راكدى مىتواند حركت بسازد. كسى كه خودش را به سنگ و آجر تبديل كرده، چگونه مىتواند راه بيفتد. او وجودش همان سنگها و آجرها هستند. او خودش را در ميان آجرها دفن كرده و نمىداند و بايد از آتشى بترسد كه با همين آدمها و با همين سنگها برافروخته مىشود و با همينها روشن مىماند: فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ[۹]».[۱۰]
كسانى مىتوانند وارد دنيایی با چنین ویژگیهایی بشوند (لعب، لهو، زینت، تفاخر، تکاثر) كه از دنيا فارغ و خارج شده باشند. آنها كه لذت و ثروت و وسوسههاى دنيا را تجربه نكردهاند و فقط در حرف از آن جدا شدهاند، هميشه در معرض اين خطر هستند كه با تجربه لذتها مبتلا بشوند و از دنيا دست برندارند و يا دنيا از آنها دست برندارد.
مقام معظم رهبری در مورد اینکه دنیا مزرعه آخرت است، میفرمایند:
اسلام، دنیا را وسیلهای در دست انسان برای رسیدن به کمال میداند. از نظر اسلام، دنیا مزرعه آخرت است. دنیا چیست؟ در این نگاه و با این تعبیر، دنیا عبارت است از انسان و جهان. زندگی انسانها، تلاش انسانها، خرد و دانایی انسانها، حقوق انسانها، وظایف و تکالیف انسانها، صحنه سیاست انسانها، اقتصاد جوامع انسانی، صحنه تربیت، صحنه عدالت؛ اینها همه میدانهای زندگی است. به این معنا، دنیا میدان اساسىِ وظیفه و مسئولیت و رسالت دین است. دین آمده است تا در این صحنهٔ عظیم و در این عرصهٔ متنوع، به مجموعهٔ تلاش انسان شکل و جهت بدهد و آن را هدایت کند. دین و دنیا در این تعبیر و به این معنای از دنیا، از یکدیگر تفکیکناپذیرند. تفکیک دین از دنیا به این معنا، یعنی خالی کردن زندگی و سیاست و اقتصاد از معنویت؛ یعنی نابود کردن عدالت و معنویت. دنیا به معنای فرصتهای زندگی انسان، به معنای نعمتهای پراکنده در عرصه جهان، به معنای زیباییها و شیرینیها، تلخیها و مصیبتها، وسیلهٔ رشد و تکامل انسان است. اینها هم از نظر دین ابزارهایی هستند برای اینکه انسان بتواند راه خود را به سوی تعالی و تکامل و بروز استعدادهایی که خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنیای به این معنا، از دین قابل تفکیک نیست. اما دنیا مفهوم دیگری هم دارد. در متون اسلامی، دنیا به معنای نفسانیت و خودخواهی و اسیر هوا و هوس خود بودن و دیگران را هم اسیر هوا و هوس خود کردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احادیث و کلمات بزرگان دین در طعن و طرد چنین دنیایی است. در لسان روایات ما، دنیای مطرودی که با دین قابل جمع نیست، به معنای هوا و هوس و نفسانیت و انانیت و خودخواهی و خودپرستی است. این دنیا شاخصه فرعون و نمرود و قارون و شاخصه شاه و بوش و صدام است؛ این دنیا شاخصه مستکبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاریخ تا امروز است. البته اینها مجسمههای بزرگترِ رذایل اخلاقی و این دنیای مذموماند. یک انسان معمولی هم میتواند در دل و درون خود یک فرعون داشته باشد و به قدر توان و امکانات خود، فرعونی و قارونی و قیصری و امپراتورانه عمل کند. اگر امکاناتش بیشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقیه گردنکشان و طواغیت تاریخ خواهد بود. این دین با دنیا قابل جمع نیست. ما باید بین این دو معنای از دنیا فاصله قائل شویم.[۱۱]
[۱]. پیامبر(صلی الله علیه) فرمودند: «لما خلقَ اللهُ الجنةَ قال لجبريلَ: اذهبْ فانظرْ إليها ، فذهبَ فنظرَ إليها ثم جاء فقال: أيْ ربِّ وعزتِك لا يسمعُ بها أحدٌ إلا دخلَها ، ثم حفَّها بالمكارِهِ ، ثم قال: يا جبريلُ اذهبْ فانظرْ إليها ، فذهبَ فنظرَ إليها ، ثم جاء فقال: أيْ ربِّ وعزتِك لقد خشيتُ أن لا يدخلَها أحدٌ , قال: فلما خلقَ اللهُ النارَ قال: يا جبريلُ اذهبْ فانظرْ إليها ، فذهبَ فنظرَ إليها ، ثم جاء فقال: أيْ ربِّ وعزتِك لا يسمعُ بها أحدٌ فيدخلُها ، فحفَّها بالشهواتِ ثم قال: يا جبريلُ اذهبْ فانظرْ إليها ، فذهبَ فنظرَ إليها ، ثم جاء فقال: أيْ ربِّ وعزتِك لقد خشيتُ أن لا يبقَى أحدٌ إلا دخلَها» (مسند ابنحنبل، ج۲، ص۳۵۴).
[۲]. سوره عنکبوت، آیه۶۴.
[۳]. صفائی حائری، روش برداشت از نهج البلاغه، ص۳۳.
[۴]. صفائی حائری، روش نقد، ج۲، ص ۴۶.
[۵]. همان، ج۳، ص۷۱.
[۶]. «هَلْ ادُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ اليمٍ». (صف، آیه۱۰)؛«انَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ انْفُسَهُمْ وَ امْوالَهُمْ» (توبه، آیه۱۱۱).
[۷]. «مَن ابصَرَ بِها بَصَرَ وَ مَن ابصَرَ الَيها عَمى». نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، خطبه۸۱.
[۸]. صفائی حائری، روش نقد، ج۳، ص۷۱.
[۹]. سوره بقره، آیه۲۴.
[۱۰]. صفائی حائری، تطهير با جارى قرآن، ج۱، ص۱۵۲.
[۱۱] بیانات در شانزدهمین ساگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره)، ۱۴/۳/۱۳۸۴، دسترسی در:
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3295