۲۴. شرط پیروزی!

بسم الله الرحمن الرحیم 

(توضیحاتی پیرامون استقامت در راستای ایمان)

ارتباط اولیه

به نام آن خداوندی که یادش آرام‌بخش قلب‌های بندگان است.

غیورمردان ایران‌زمین سلام.

الهی که حال دلتان همیشه خوب باشد و قرآنی.

به رسم برنامه شیرین و معنوی هر روز برویم سر سفره هدیه الهی بنشینیم و برنامه و کلاس امروزمان را هم با قرآن شروع کنیم. امروز روز بیست‌‌وچهارم ماه مبارک رمضان است و باید آیات جزء بیست و چهارم قرائت شود؛ پس یکی از عزیزان آیات ۳۰ تا ۳۸ سوره فصّلت را برایمان قرائت بفرماید.[۱]

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ

أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ ﴿۳۰﴾

نَحۡنُ أَوۡلِيَآؤُكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ

وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَشۡتَهِيٓ أَنفُسُكُمۡ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿۳۱﴾

نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِيمٖ ﴿۳۲﴾

وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا

وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ﴿۳۳﴾

وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ

فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ ﴿۳۴﴾

وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ

وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ ﴿۳۵﴾

وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ

إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ﴿۳۶﴾

وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ ٱلَّيۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ

وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ ﴿۳۷﴾

فَإِنِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ فَٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا يَسۡ‍َٔمُونَ ﴿۳۸﴾

ممنون و سپا‌س‌گزاریم از دوست عزیزمان برای قرائت زیبایی که داشتند. الهی که سراسر زندگی‌تان قرآنی باشد. سلامتی این عزیز قرآنی و خانواده محترمشان بلند صلوات بفرستید.

«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»

شروع

ای نام تو بهترین سرآغاز            بی ‌نام تو، نامه کِی کنم باز؟

بحث امروزمان را می‌‌خواهیم با اولین آیه‌‌ای که خواندیم، شروع کنیم؛ یعنی آیه ۳۰ سوره فصّلت. خداوند در این آیه می‌‌فرماید: «إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ»

کدام‌‌یک از دوستان زحمت ترجمه این آیه را می‌‌کشد؟[۲]

احسنت به شما!

خداوند مطالب بسیار مهمی را در این آیه برای ما بیان می‌کند؛ لذا خواهش می‌کنم با دقت بیشتری به بحث امروز گوش بدهید.

خداوند می‌فرماید: «إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ»؛ کسانی که گفتند پروردگار ما الله است و فهمیدند همۀ امورشان به دست خدا مدیریت می‌شود و این را پذیرفتند، «ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ»؛ و سپس بر این استقامت کردند و با سختی‌های مسیر و هجرت و فداکردن اموال و… آن را رها نکردند، «تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ»؛ ملائکه پیوسته و مدام بر خود آن‌ها نازل می‌شوند، برای چه کاری؟ «أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ»؛ به قلب آن‌ها الهام می‌کنند که از آینده نترسید و برای گذشته ناراحت نباشید! «وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ»؛ و این مژده بر شما باد که سرانجام به بهشت خواهید رفت، «ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ»؛ همان بهشتی که به آن وعده داده می‌شدید.

دوستان بیایید برخی از نکات این آیه را یک بار با هم مرور کنیم.

الف) آن چیزی که باعث می‌شود ايمان بارور شود و به نتيجه برسد، مقاومت در این راه است؛ وگرنه چه بسیار کسانی که در ابتدا ایمان آوردند، اما بدعاقبت شدند. «قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ» اینکه فقط بگویم به خدا ایمان دارم، به‌‌تنهایی فایده‌‌ای ندارد. قطعاً مورد آزمایش‌‌های گوناگون قرار می‌گیرم؛ حتماً مورد آزار و اذیت دشمنان خدا قرار می‌گیرم؛ یقیناً سختی‌‌های فراوانی را قرار است به جان بخرم. اگر استقامت کردم و جا نزدم، آن وقت است که ایمان، خودش را نشان می‌‌دهد.

ب) نکته بعدی که در این آیه به ما گوشزد شده، این است که استقامت، در کنار ایمان، ارزشمند است؛ وگرنه بسیاری از کفار هم در مسیر باطل خود استقامت دارند: «قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ» یعنی چه؟ یعنی علاوه بر نکته اول، به این نکته هم باید توجه داشته باشیم که استقامت بدون ایمان، هیچ ارزشی نخواهد داشت. استقامتی که در راه کفر و نفاق باشد، ارزشی نخواهد داشت.

یک مثال می‌زنم:

شما دو نفر را در نظر بگیرید که هر دو از صبح تا شب گرسنگی می‌کشند و هر دو سختی گرسنگی را به جان می‌خرند، اما یکی از آن‌ها نیت روزه می‌کند. پُرواضح است که تحمل این گرسنگی بسیار ارزشمند خواهد بود؛ چراکه برای رضای خداوند روزه گرفته است.

اینکه من در جلسه قرآن شرکت می‌کنم و تمسخر برخی از دوستان را تحمل میکنم، این ارزشمند است. اینکه من برای نشکستن دل امام زمانم، دست از برخی کارها برمی‌دارم و سختی‌‌اش را تحمل می‌کنم، این نشان از ایمان من دارد و ارزشمند است!

ج) نکته بعدی این است که ايمان و مقاومت، فرشتگان را به خود جلب مى‌كند؛ نه به این معنا که از فردا باید سر کوچه بنشینیم تا ملائک و فرشته‌‌ها را ببینیم! حواستان باشد که در این صورت، به ما برچسب انسان جاهل و کم‌عقل را خواهند زد! «تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ» به زبان خودمانی یعنی ایمان و استقامت که با هم همراه شدند، این‌جاست که امدادهای الهی خودش را نشان می‌‌دهد؛ این‌جاست که ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه به یاری شما می‌‌آیند.

د) آخرین نکته‌‌ای که باید اشاره کنیم، این است که نتیجه مقاوت در راه حق، حداقل سه چیز است:

اولاً «أَلَّا تَخَافُواْ» ترس از آينده را برطرف مى‌كند؛ ثانیاً «وَلَا تَحۡزَنُواْ» غم و اندوه گذشته را رفع می‌کند؛ ثالثاً «وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ» بهشت را بشارت می‌دهد.

ارائه محتوا

خلاصه اینکه ایمان همراه با مقاومت است که پیروزی را نتیجه خواهد داد. وقتی به کتابی که این روزها زیاد از آن بهره بردیم، یعنی «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» مراجعه می‌‌کنیم، همین معنا را دقیقاً از آنجا برداشت می‌کنیم. حضرت آقا می‌‌فرمایند: پیروزی دو شرط دارد که یکی از آن‌ها ایمان یا همان اعتقاد از روی آگاهی و البته همراه با پذیرش تعهدات آن است و دیگری مقاومت در آن راه:

یکی از آن دو شرط [پیروزی] ایمان است؛ اعتقادی از روی آگاهی است؛ باوری است همراه با تعهدپذیری؛ قبولی همراه با تلاش و حرکت. این شرط اول. شرط دوم صبر [است]. صبر یعنی چه؟ یعنی مقاومت، از میدان درنرفتن، کار را در لحظۀ حساس و خطرناک رهانکردن. هر جا شما در طول تاریخ نبوت‌ها می‌بینید یک پیغمبری شکست خورده از طاغوت زمان، برای خاطر این بوده که پیروانش، اطرافیانش، ایمان کافی یا صبر کافی نداشتند.[۳]

بعید می‌‌دانم کسی از فصل بهار لذت نبرد! به فصل بهار دقت کرده‌اید؟ بارش باران بهاری، گل‌‌ها و سبزه‌‌ها، حیات و نشاط، طراوت و خرّمی، همه و همه لذت‌‌‌بخش است؛ اما کسی به این نکته توجه نمی‌‌کند که این همه لذت، از رهگذر استقامت، صبوری، پایداری و بردباری است که در پاییز و زمستان از خود نشان داده‌‌اند. اگر تحمل سختی‌‌های زمستان نبود، هرگز زیبایی‌‌های بهار به چشم نمی‌‌آمد. اگر تحمل سرمای استخوان‌‌شکن زمستان نبود، هرگز طراوت و نشاط و شادابی نداشتیم.

این مثال زندگی ما انسان‌‌هاست. کسانی که گفتند صاحب اختیار ما و اختیاردار ما خداست و پای این حرف هم پایمردی کردند و ایستادند، همان‌‌هایی که زمستان سرد و سخت و تاریک طاغوت را پشت سر گذاشتند و زیر بار طاغوت و طاغوتیان نرفتند و همه سختی‌‌ها را به جان خریدند، همان‌‌ها منتظر بهار و تابستانی دلنشین هستند: «إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ». بهار و تابستان سبز و زیبای این افراد هم فرامی‌رسد.

درسی که امروز باید از قرآن یاد بگیریم، این است که اگر می‌خواهیم در تمام مراحل زندگی‌مان، پیروز و موفق باشیم، شرط آن، استقامت و ثبات قدم است؛ حالا چه در کارهای مرتبط با دنیای ما و چه در کارهایی که به آخرت ما گره می‌خورد. پیروزی در دنیا و آخرت، بستگی به مقاومت و استقامت ما دارد.

اگر حسن یزدانی بهترین کشتی‌‌گیر ما می‌شود، به خاطر تحمل سختی‌‌هایی است که در این مسیر تحمل کرده است. حسن یزدانی یک‌‌شبه که قهرمان نشد؛ استقامت کرد تا به پیروزی رسید. اگر حسین رضازاده قهرمان وزنه‌‌برداری جهان شد، پس از استقامتی بود که در این مسیر داشت.

چون بحث ما قرآنی است، حاج‌‌آقای قرائتی را هم مثال می‌زنم. اگر ایشان به یک مُبلّغ موفق در این مسیر تبدیل شدند، همه و همه به خاطر تلاش‌‌ها و مقاومت‌‌ها در این مسیر بوده است.

کدام‌‌‌‌یک از دوستان خاطره‌‌ای در این زمینه دارد که پس از استقامت در کاری، به موفقیت دست یافته باشد؟[۴] البته این خاطره می‌‌تواند از خودتان باشد یا از بستگانتان یا حتی از یک شهید.

ممنونم از لطف همه دوستان قرآنی.

دوستان! نتیجه استقامت کردن این است. اگر استقامت کردیم، سنگ وجود ما با قطرات آب حیات الهی صیقل خواهد خورد و هرچه قدر هم که سخت و ناصاف باشد، بالأخره اثر خودش را خوهد گذاشت.[۵]

اما یک سؤال: به نظر شما چه عواملی باعث می‌شود که بتوانیم در کارهایمان استقامت داشته باشیم؟[۶]

سپاس فراوان از پاسخ‌‌های درستی که دادید.

راه‌‌های زیادی در این باره وجود دارد، اما می‌خواهم به دو راهکار بسیار مهم در این باره اشاره کنم.

۱. ایمان: اولین موردی که به نظر می‌رسد می‌تواند عامل استقامت باشد، ایمان حقیقی است. ایمانی که حقیقی باشد، تلاشی وصف‌‌ناپذیر را به دنبال دارد و ناامیدی را از انسان دور می‌کند. ایمان حقیقی یعنی عمل کردن به تعهداتی که بر عهده ماست. امام صادق(علیه السلام) درباره نقش ایمان در ایجاد روحیه استقامت می‌فرمایند:

«إنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبُرِ الْحَدِیْدِ»؛ افراد باایمان از قطعات آهن محکم‌‌ترند. «إنَّ زُبُرَ الْحَدِیْدِ إذأُ دْخِلَ النّارَ تَغَیَّرَ»؛ زیرا آهن هنگامى که وارد آتش شود، تغییر مى‌کند «وَ إنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِل ثُمَّ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ لَمْ یَتَغَیَّرْ قَلْبُهُ»؛ اما مؤمنان اگر کشته شوند و سپس زنده شوند و باز کشته شوند، تغییرى در روحیه آن‌ها پیدا نمى‌شود.[۷]

یعنی اگر هزار بار هم در مسیری اذیت شود یا شکست بخورد، دست از تلاش و کوشش و مقاومت برنمی‌دارد. قابل توجه کسانی که به بچه‌‌های غزه می‌گفتند: بی‌خیال شوید! این افراد نمی‌دانند که ایمان و استقامت، پیروزی را به همراه خواهد داشت.

۲. عقل: دومین چیزی که استقامت می‌‌آورد و کمتر به آن توجه داریم، استفاده از عقل است. عقل است که به ما می‌گوید برای رسیدن به لذت‌‌های بیشتر باید سختی‌‌های مسیر را تحمل کرد. عقل است که می‌گوید تا زمستان سرد را تحمل نکنی، خبری از بهار دلچسب و زیبا نخواهد بود. انسان با عقل خود می‌تواند خیر و شرّ و حق و باطل را تشخیص دهد. استقامت در راه دین، همان مداومت بر تشخیص راه حق است. امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) می‌فرمایند: «ثَمَرَةُ اَلْعَقْلِ اَلاِسْتِقَامَة»؛ میوۀ عقل و خرد، استقامت است.[۸]

بچه‌‌های عزیز! می‌دانید مشکل اصلی کجاست؟ مشکل ما این‌جاست که اصلاً حاضر نیستیم به عقلمان فشار بیاوریم! و خدا را شکر دست‌نخورده عقلمان را راهی قبر می‌کنیم!

وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) برای اینکه مردم را از زیر سلطه طاغوت خارج کند، اولین کاری که کرد، مدینه را مقر و پایگاهی برای مسلمانان قرار داد؛ یعنی عقلای عالم، اگر می‌توانید حکومت اسلامی تشکیل دهید، بسم‌‌الله؛ وگرنه هجرت کنید و پیش ما بیایید.

موضوع امروز ما استقامت بود و گاهی استقامت در هجرت کردن است. یعنی چه؟ یعنی برای اینکه بتوانی از سلطه طاغوت نجات پیدا کنی، باید سختی‌‌هایی را تحمل کنی؛ حتی هجرت کردن از شهری به شهری دیگر.

مقام معظم رهبری درباره این موضوع در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» می‌فرمایند:

مسئلۀ هجرت مربوط می‌شود به مسئلۀ ولایت. اگر پذیرفتیم که انسان باید با جمیع عناصر وجودش بندۀ خدا باشد، نه بندۀ طاغوت… پس ناچار این را هم باید قبول کنیم که اگر یک جایی وجود ما و هستی ما و همۀ نیروها و نشاط‌های ما تحت فرمانِ ولایت الهی نبود، بلکه تحت فرمان ولایت طاغوتی و شیطانی بود، تعهد الهی ما این است که ما خودمان را از قیدوبند ولایت طاغوت رها کنیم، نجات بدهیم، آزاد کنیم و برویم تحت سایۀ پرمیمنت ولایتِ الله. خارج‌شدن از آن ولایت ظالم و واردشدن به آن ولایت عادل، اسمش هجرت است. می‌بینید که مسئلۀ هجرت، یکی از مسائلی است که در دنبالۀ ولایت مطرح است.[۹]

دوستان! اگر بخواهیم در یک خط بگوییم که هجرت به چه معناست، خواهیم گفت:

هجرت یعنی گریختن از قید و بندهای نظام جاهلی و رساندن خویش به محیط آزاد اسلامی؛ محیطی که جریان طبیعی جامعه به سمت تکامل مادی و معنوی است؛ یعنی جامعه اسلامی.

ببینید دوستان! عقل می‌گوید که اگر جامعه‌‌ای اسلامی نبود، تو باید آن را بسازی! تو حق نداری زیر سلطه طاغوت زندگی کنی. باید بدانید که جمهوری اسلامی بر این اساس و مبنا شکل گرفت.

یک سؤال: گفتیم که بنابر عقل، جمهوری اسلامی را ساختیم؛ اما دیگر کار تمام است؟[۱۰]

پاسخ منفی است. کار نه‌‌‌تنها تمام نشده، بلکه تازه شروع شده است. عقل می‌گوید که انقلاب اسلامی هدف نهایی ما نبوده؛ بلکه رهاکردن عالم هستی از دست طاغوت هدف اصلی بوده است. شما فکر کنید بچه‌‌ای را به دنیا می‌‌آورند که فقط متولد شده باشد؟! یا برنامه و هدف و تربیتی خاص و آینده‌‌ای درخشان را در نظر دارند؟! انقلاب اسلامی ما نیز تولدی برای تشکیل جامعه الهی بود و هدف اصلی، رسیدن به تمدن نوین اسلامی است.[۱۱] این کار یعنی هجرت کردن از جامعه طاغوتی.

جالب است بدانید که هجرت از موضوعات مهمی است که قرآن، عنایت ویژه‌‌ای به آن داشته و در بیش از ۱۴ آیه[۱۲] از آن یاد شده است.[۱۳]

آخرین نکته امروز ما هم این باشد که هجرت، همیشه به معنای حرکت جغرافیایی نیست و گاهی نیاز به جابه‌جایی فیزیکی نداریم؛ بلکه باید هجرتی از نوع روحی و درونی داشته باشیم؛ بدین معنا که از قید و بندهای نظام جاهلی که برای خودمان ساخته‌‌‌ایم، هجرت کنیم و خارج شویم، که یکی از مصادیق آن، خروج و هجرت از برخی صفحات‌‌ها و کانال‌‌های تحت سلطه طاغوت و طاغوتیان در فضای مجازی است.

تنوع

با توجه به اهمیت موضوع بحث امروز، بیایید آیه‌‌ای که محور بحث بود را همخوانی کنیم. من ابتدای هر بخش را می‌خوانم و شما پشت سر من تکرار کنید.

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ؛
رَبُّنَا ٱللَّهُ؛
ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ؛
تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ؛
أَلَّا تَخَافُواْ؛
وَلَا تَحۡزَنُواْ؛
وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ؛
ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ.

سلامتی خودتان بلند صلوات بفرستید.
«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»

جمع‌بندی

موضوع امروز ما درباره استقامت در راه دینداری بود و گفتیم که اگر مؤمن و به آنچه اعتقاد داریم، پایبند باشیم و به‌‌راحتی از باورهایمان کوتاه نیاییم و استقامت بورزیم، حتماً پیروزی از آن ما خواهد بود.

تکلیف

برای جلسه بعدی بنویسید که چه موارد دیگری می‌تواند استقامت ما را بالا ببرد.

دعای پایانی

در انتهای کلاس بیایید دست به دعا برداریم:
خدایا! به حق این ماه عزیز، توفیق اطاعت و بندگی‌‌ات را به ما عنایت بفرما؛ الهی آمین!
بارالها! به حق اهل‌بیت(علیهم السلام) و قرآن، توفیق استقامت در مسیر حق را به ما عنایت بفرما؛ الهی آمین!
پروردگارا! به رهبر عزیزتر از جان ما، امام خامنه‌ای(حفظه الله) سلامتی و طول عمر باعزت عنایت بفرما؛ الهی آمین!
شادی دل خوبان عالم مخصوصاً سه سالۀ سیدالشهداء، حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها بلند صلوات بفرستید.

«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»


[۱]. مربیان گرامی توجه داشته باشند: بهتر آن است که خود متربیان آیات روزانه را تلاوت کنند؛ اما اگر نشد، بهتر است خود مربی قرائت کند و به هر دلیلی اگر مربی نیز نتوانست، می‌‌توان از فیلم و صوت قرّاء مشهور استفاده کرد.
[۲]. برای همراهی متربیان ضروری است که در ترجمه از آنان کمک گرفته شود.
[۳]. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، جلسه بیستم، دسترسی در:
https://manviat.ir/the-conclusion-of-prophethood/
[۴]. برای مشارکت و همراهی متربیان، ضروری است که خاطرات متربیان شنیده شده و از کسانی که همراهی می‌کنند، تقدیر و تشکر شود.
[۵]. درصورت داشتن زمان می‌توان از داستان زیر هم استفاده کرد:
نمی‌دانم تا الآن انسان‌‌های کندذهن را دیده‌اید یا نه. یعنی پدر آدم درمی‌‌آید تا چیزی را به آن‌ها بفهماند! وسط کار، هم ما و هم خود او خسته می‌شویم و رها می‌کنیم. هم ما می‌دانیم که او یاد نمی‌‌گیرد و هم خود او می‌‌داند که به درد این کار نمی‌خورد! اما من می‌خواهم داستان زندگی کسی را برایتان تعریف کنم که با مقاومتش توانست این باور غلط ما درباره کندذهن‌‌ها را نابود کند و نتیجه استقامت را به عالمیان نشان داده است!
شخصی است به نام «سراج‌‌الدین سکّاکی» که در عصر خوارزمشاهیان زندگی می‌کرد و از مردم خوارزم بود. شغل سکاکی ابتدا آهنگری بود. روزی صندوقچه‌‌ای بسیار کوچک و ظریف از آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید. آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت برد. سلطان و اطرافیان به‌‌دقت صندوقچه را تماشا کردند و او را تحسین نمودند. هنگامی که منتظر نتیجه بود، مرد دانشمندی وارد شد و همه به او تعظیم کردند و دو زانو پیش روی وی نشستند. سکاکی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: او کیست؟ گفتند: او یکی از علماست.

سکاکی از کار خودش متأسف شد و به دنبال تحصیل علم رفت. سی سال از عمرش گذشته بود، که به مدرسه رفت و به مدرّس گفت: می‌خواهم تحصیل علم کنم. مدرس گفت: با این سن و سال فکر نمی‌کنم به جایی برسی. بیهوده عمرت را تلف مکن! ولی او با اصرار مشغول تحصیل شد. اما به قدری حافظه و استعدادش ضعیف بود که استاد به او گفت: این مسئله را حفظ کن که «پوست سگ با دباغی پاک می‌شود». سکاکی تلاش زیادی کرد و بارها و بارها این جمله را تکرار کرد و فردای آن روز سر کلاس حاضر شد و قرار شد جلوی همه بگوید: «پوست سگ با دباغی پاک می‌شود». اما نوبت که به سکاکی رسید، پیش استاد گفت: «سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک می‌شود!».

همان‌‌طور که شما خندیدید، استاد و همه شاگردان هم خندیدند و او را به باد تمسخر گرفتند. سکاکی ده سال تلاش کرد، ولی هیچ نتیجه‌‌ای برایش نداشت. پس به قول خودمان سر به بیابان گذاشت، تا اینکه به جایی رسید که قطره‌های آب از بلندی روی تخته‌‌سنگی می‌چکید و بر اثر ریزش مداوم خود، سوراخی در دل سنگ ایجاد کرده بود. سکاکی مدتی با دقت نگاه کرد؛ سپس با خود گفت: دل تو از این سنگ، سخت‌‌تر نیست؛ اگر استقامت داشته باشی، سرانجام موفق خواهی شد. همین جمله را گفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگی با جدیت و حوصله و صبر مشغول تحصیل شد، تا به جایی رسید که او را از علمای بزرگ اسلام می‌دانستند. جالب این‌ است که دانشمندان زمان او، در علوم عربی و فنون ادبی با دیده اعجاب به او می‌نگریستند! سکاکی کتابی به نام «مفتاح العلوم» مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی به‌‌شمار می‌رود.
https://hawzah.net/fa/goharenab/View/85
[۶]. مربیان عزیز باید ابتدا نظرات متربیان را بشنوند، سپس به ادامه بحث بپردازند.
[۷]. مجلسی، بحارالأنوار، ج۶۷، ص۳۰۳، ح۳۴.
[۸]. آمدی، غررالحكم، ح۴۵۸۹.
[۹]. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، جلسه بیست‌وهشتم، دسترسی در:
https://manviat.ir/about-the-velayat3/
[۱۰]. مربیان عزیز باید ابتدا نظرات متربیان را بشنوند، سپس به ادامه بحث بپردازند.
[۱۱]. برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در دیدار جوانان خراسان شمالی، ۱۳۹۱/۷/۲۳، دسترسی در:
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21252
[۱۲]. برای مثال: آل‌‌عمران، ‌‌۱۹۵؛ نساء، ۹۷-۱۰۰؛ انفال، ۷۲و ۷۴ و ۷۵؛ توبه، ۲۰ و… .
[۱۳]. درصورت داشتن زمان می‌توان سؤال زیر را نیز مطرح کرد:
سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است که چرا انسان باید از زیر سلطه ولایت طاغوت خارج شود؟ آیا نمی‌‌توان در ولایت طاغوت زندگی کرد و در عین حال مسلمان هم بود؟! همان‌‌طور که قبلاً گفتیم، ولایت طاغوت بدین معناست که او بر نیروها، استعدادها، ابتکارها و وجود آدمی مسلط باشد؛ لذا کسی که زیر سلطه طاغوت است، آنچه انجام می‌‌دهد، در آن خط مشی است که طاغوت معین کرده است. حضرت آقا مثال جالبی را می‌زنند:
«مثل آدمی که در جریان یک رودخانه‌‌ای افتاده باشد. یک آب تندی دارد در بستر سیلی از کوهسار می‌آید، یک نفر آدم می‌افتد توی این رودخانه؛ البته مایل نیست که به صخره‌‌‌های تنومند و تناور اصابت بکند و سرش بشکند؛ البته مایل نیست که با این آب برود و توی باتلاق بیفتد؛ البته مایل نیست که در لابه‌‌لای امواج این آب خفه بشود و غرق بشود؛ اما با اینکه مایل نیست، این جریان تندِ آب، او را دارد بی‌اختیار می‌‌برد. دست‌‌وپا هم می‌‌زند، خود را به این طرف آن طرف هم می‌‌چسباند، اما جریان آب، جریان تندی است و بی‌اختیار او را می‌‌برد.
ولایت طاغوت و ولایت شیطان یک چنین چیزیست. در جریانِ سیل دارد می‌رود، می‌‌خواهد دست وپایی بزند، نمی‌تواند. می‌‌خواهد از راه جهنم برگردد، می‌‌بیند همۀ اطراف دارند به طرف جهنم می‌روند، او را هم با خودش می‌‌کشانند. آنجاهایی که جمعیت زیادی هست، رفتید؟ گاهی دلت می‌خواهد از این طرف بروی، جمعیت بی‌اختیار تو را مثل پر کاهی می‌‌برد. می‌‌خواهد خوب باشد، خوب زیست کند، انسان زندگی کند، مسلمان بماند و مسلمان بمیرد، نمی‌‌تواند؛ یعنی جریان جتماعی او را دارد می‌‌کشد و می‌برد؛ آن چنان می‌برد که دست‌‌‌وپایی هم نمی‌‌تواند بزند. اگر دست‌‌وپایی هم بزند، جز هدر دادن یک مقدار انرژی، کار دیگری از پیش نبرده. آن‌‌‌وقت در ولایت طاغوت، مسلمان زیستن می‌شود؟! مسلمان زیستن، یعنی تمام امکانات و انرژی‌‌ها و نیروها و قدرت‌‌ها و استعدادهای یک انسان، دربست در اختیار خدا بودن. همه چیزشان، مالشان در اختیار خدا، جانشان در اختیار خدا، فعالیت و حرکت روزانه‌‌‌شان در اختیار خدا، خواب شبشان در اختیار خدا، اندیشه و فکرشان در اختیار خدا.
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، جلسه بیست‌وهشتم، دسترسی در:

https://manviat.ir/about-the-velayat3/