۲۴. استقامت با هجرت – آیه ۳۰ فصلت

مهاجرت برای رقم زدن شرایط بهتر

آیه مورد بحث

«إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ
ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ
» 

بی‌‌تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند [و می‌گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند، بشارت باد. (سوره فصلت، آیه۳۰)

انگیزه‌‌سازی

شروع هجرت بزرگ اسلام

در لیلةالمبیت، شبی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) خود را فدایی پیامبر(صلی الله علیها) قرار داد و آماده جان‌فشانی بود، ابوذر مأموریتی دیگر داشت.

در برخی از منابع اهل سنت آمده است که پیامبر اکرم(صلی الله علیها) به ابوذر فرمودند: «مرا از این خانه بیرون ببر!».

ابوذر اطاعت کرد و به این ترتیب پیامبر در میان روپوشى (کیسه‌‌اى) قرار گرفتند و ابوذر کیسه را به پشت خود گرفت و از خانه بیرون آمد.

مزدوران قریش که خانه پیامبر(صلی الله علیها) را زیر نظر داشتند، وقتی ابوذر را دیدند، گفتند: آن کیسه چیست که بر پشت حمل می‌کنی؟

ابوذر با خود گفت: هر چه بگویم، ممکن است آنها تحقیق کنند، و از طرفى مى دانست که «النَّجاةُ فِی الصِّدقِ، كَما أنَّ الهلاكَ فِی الكِذبِ»؛ نجات انسان در صداقت، و هلاكت در دروغ است.

گرچه در این امر خطیر، دروغ مصلحت‌‌آمیز اشکال نداشت، لکن ابوذر راستش را گفت و جواب داد: در این کیسه، پیامبر خدا؟ص؟ است!

آنها با خود گفتند: ابوذر در این موقعیت حساس، ما را مسخره مى‌‌کند. غیرممکن است او جاى پیامبر را به ما نشان دهد. لذا از ابوذر دست کشیدند.

ابوذر آن حضرت را در بیرون مکه بر زمین گذاشت. رسول خدا(صلی الله علیها) فرمود: اى ابوذر! چطور شد در این موقعیت پرخطر راستش را گفتى؟!

ابوذر گفت: هرچه بر خود فشار آوردم که دروغى بگویم، دیدم دروغی بلد نیستم!

این است که رسول گرامى اسلام(صلی الله علیها) فرمودند: «مَا أظَلَّتِ الخَضراءُ، ولا أَقلَّتِ الغَبراءُ عَلى رَجُلٍ أصدَقَ لهَجَةً مِن أبی‌‌‌ذَرٍّ»؛[۱] آسمان بر سر کسی سايه نيفکند و زمين در برنگرفت کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد.

پیامبر؟ص؟ همان شب به مدینه هجرت کرد و شروع بزرگ‌ترین هجرت تاریخ اسلام رقم خورد.

اقناع اندیشه

شاید بپرسید: بیان جریان هجرت پیامبر(صلی الله علیها) در لیلة‌‌المبیت از مکه به مدینه چه ارتباطی به مباحث جلسات گذشته ما در بحث ولایت دارد؟

بگذارید من چند سؤال از شما عزیزان بپرسم:
به نظر شما علت هجرت پیامبر چه بود؟
ترس از دست دادن جان؟!
ترس از دست دادن مال؟!
ترس از به خطر افتادن جایگاه اجتماعی؟!
ترس از به خطر افتادن جان اطرافیان؟
پیامبر خدا(صلی الله علیها) ترسیده بود که هجرت کرد؟

نه برادران و خواهران ایمانی من! نه؛ این مسائل در راه پروردگار عالم برای رسول‌‌اللّه(صلی الله علیها) حل شده بود. پیامبر اعظم غصه این‌‌‌ها را نمی‌‌خورد. او منتظر بود که همه اینها را در راه یگانه خدای عالم فدا کند.

علت هجرت پیامبر از مکه به مدینه چندان برای ما تازگی ندارد.

علت مهاجرت پیامبر از یک شهر به شهر دیگر، یک وجه اشتراک با علت مهاجرت بعضی از افراد جامعه از کشوری به کشور دیگر دارد. البته وجه افتراق هم دارد که به آن می‌‌رسیم.

وقتی صحبت از مهاجرت می‌‌شود و از کسانی که از کشور ما به کشور‌‌‌‌‌های دیگر مثل: ترکیه، استرالیا، کانادا، دانمارک، آلمان و… مهاجرت می‌‌کنند، سؤال کنیم به چه علتی کشورت را رها می‌‌کنی و برای زندگی به کشور غریب می‌‌روی؟ پاسخ اغلب آن‌ها این جمله است: آنجا شرایط زندگی بهتر است.

عده‌‌‌ای اندک نیز برای رقم زدن شرایط بهتر مهاجرت می‌‌کنند.

اینکه زندگی در کشورهای اروپایی و آمریکایی و اقیانوسیه واقعا شرایط بهتری دارد یا فقط صدای دُهُل از دور خوش است، محل بحث ما نیست. نکته قابل تأمل بحث ما این است که اتفاقا علت هجرت پیامبر از مکه به مدینه، با این هموطنان عزیز ما مشترک است.

پیامبر هم مهاجرت کرد؛ مهاجرت برای رقم زدن شرایط بهتر؛ اما شرایط بهتر برای پیامبر(صلی الله علیها) صرفاً شرایط راحت‌‌‌تر نیست. این وجه افتراق بین هجرت پیامبر و برخی از مهاجرت‌‌‌‌‌های امروزی است.

ما مهاجرت می‌‌کنیم که راحت‌‌تر زندگی کنیم؛ اما ایشان مهاجرت نکرد که راحت‌‌تر زندگی کند. چه‌‌بسا زندگی در مدینه سخت‌‌تر از زندگی در مکه هم بود؛ نه خانه و کاشانه‌‌ای، نه قوم و خویشی، نه دوست و آشنایی، نه دولت و حکومتی که بخواهد رفاهش را تأمین کند.

پیامبر(صلی الله علیها) ازولایت طاغوت‌‌‌ها و شیطان‌‌‌ها به سمت تحقق ولایت اللّه مهاجرت کرد؛ حتی اگر شرایط سخت‌‌‌تر باشد. هجرت یکی از شئونات ولایت است.

خلاصه بحث

در جلسات گذشته بعد ار مباحث مربوط به ایمان، توحید و نبوت، در مسئله ولایت باهم مباحثه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ولایت در معنای اولیه قرآنی به معنای اتصال و هم‌بستگی و هم‌‌‌جبهگی آحاد ملت است که برای رسیدن به هدفی واحد که همانا به دوش کشیدن بار رسالت است، تلاش می‌کنند.

برای به دست آوردن ولایت به این معنا نیاز به یک نخ تسبیح و محور داریم تا ملت گرد آن جمع شده و پراکنده نشوند. آن نقطه اتصال، آن محوریت همگانی و آن نخ تسبیح، خود خداست. فقط پذیرش ولایت اللّه می‌تواند مردم جامعه را حول یک محور جمع کند.

حضرات اهل‌‌بیت(علیهم السلام) و اولیای الهی، از آنجا که مظهر و تجلّی ولایت اللّه بر روی زمینند، ولی شمرده می‌شوند. اتصال همیشگی و مستمر به اولیای الهی و گسسته و منفصل نبودن از آنها، هم‌بستگی و هم‌جبهه‌گی و اتصال مردم جامعه را بیشتر می‌کند.

در جلسه گذشته از کلام‌‌اللّه مجید آموختیم که بر مبنای ولایتی که مد نظر قرآن است، اگر کسی زیر پرچم ولایت اللّه و ولایت اولیاء اللّه نباشد، اگر اتصال همیشگی با این محور نداشته باشد، قطعا ولایت طاغوت‌‌‌ها و شیطان‌‌‌ها را دارد. مسئله مورد بحث امروز این است که اگر شرایط زندگی فردی و اجتماعی ما به‌‌‌گونه‌‌‌ای پیش رفت که در دایره ولایت اللّه قرار نگرفتیم، چه کنیم؟

پاسخ این است: اگر لازم باشد هر انسانی در ولایت خدا و ولی خدا زندگی کند ـ که این را اصل ولایت در قرآن به ما آموخت ـ باید بپذیریم که اگر در جایی وجود ما و هستی ما تحت فرمانِ ولایت الهی نبود، بلکه تحت فرمان ولایت طاغوتی و شیطانی بود، تعهد الهی ما این است که ما خودمان را از قید و بند ولایت طاغوت رها کنیم و نجات بدهیم و زیر سایه ولایتِ اللّه برویم. خارج شدن از آن ولایت طاغوت‌‌‌ها و وارد شدن به ولایت اللّه، نامش «هجرت» است.[۲] اینکه خداوند در آیه تلاوت شده اول جلسه می‌‌فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» به این معناست: آن‌‌‌ها که به اللّه جل جلاله معتقدند و خود را تحت ولایت او و اولیائش قرار می‌‌دهند، باید در این راه استقامت کنند؛ حتی اگر سختی هجرت را به جان بخرند. وارد شدن به ولایت اللّه، استقامت لازم دارد؛ اگر چنین کنند: «إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ » 

محل نزول ملائکه می‌‌شوند و به آن‌‌‌ها بشارت بهشت داده می‌‌شود. «ثُمَّ اسْتَقَامُوا» در زندگی، آنکه خود را در دایره ولایت اللّه قرار می‌‌دهد و از ولایت طاغوت‌‌‌ها و شیطان‌‌‌ها خارج می‌‌شود، مهم است؛ عامل برکت است؛ عامل عنایت پروردگار است. پیامبر؟ص؟ عامل به «ثُمَّ اسْتَقَامُوا» است؛ لذا مهاجرت می‌‌کند.

 مهاجرت برای رقم زدن شرایط بهتر، البته نه شرایط راحت‌‌تر. خارج شدن از ولایت طاغوت‌‌‌ها و وارد شدن به ولایت اللّه، رسیدن به شرایط بهتر است، اما لزوماً رسیدن به شرایط راحت‌‌تر نیست؛ این یعنی استقامت.

علت هجرت از طاغوت

حال سؤال این است که چرا باید از ولایت طاغوت گریخت؟ خب همان‌‌جا می‌‌مانیم و به زندگی الهی تحت ولایت اللّه ادامه می‌‌دهیم؛ یعنی نمی‌‌‌شود در ولایت طاغوت بود و مسلمان ماند؟!

مثالی بزنم تا بحث روشن بشود:
یک ماشین را فرض کنید که در یک جاده کوهستانی پر پیچ و خم با سرعت زیاد و بدون توقف در حرکت است و می‌‌دانیم انتهای این جاده، درهٔ عمیقی است که هرکس مسافر این ماشین باشد، اگر سریع‌تر پیاده نشود، در نهایت قطعاً سقوط می‌‌کند و هلاک می‌‌شود. در چنین شرایطی مسافر این ماشین حتی اگر عارف باللّه هم باشد و زیر پرچم ولی اللّه، باید سریع‌تر از ماشین پیاده شود؛ حتی در حال حرکت و به هر شکل که شده، باید خود را از ماشین خارج کند؛ وگرنه نابود می‌‌شود.  

 قرار گرفتن در ولایت طاغوت‌‌‌ها و شیطان‌‌‌ها مثل سوار شدن در چنین چنین ماشینی است که نهایتش تباهی و نابودی است. در ولایت شیطان حتی اگر عارف باللّه باشی، در نهایت نابود می‌‌شوی. باید هرطور که شده، خودت را از دایره ولایت طاغوتی او خارج کنی.

 در ولایت طاغوت‌‌‌ها هر قدر هم اهل دقت باشی، باز زیر سلطه او هستی و بدون اینکه خودت بخواهی، به سمت نابودی پیش می‌‌روی.

پرورش احساس

صفوان جمّال و محبت طاغوت

صفوان شتران بسیاری داشت که از کرایه دادن آنها، معیشت و زندگی خود را می‌گذراند و به همین دلیل به او «جَمّال» می‌گفتند. روزی خدمت حضرت امام کاظم(علیه السلام) رسید. آن حضرت به او فرمود: همه چیز تو خوب و نیکوست، جز یک چیز! پرسید: فدایت شوم! آن چیست؟ امام فرمودند: اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه می‌دهی. صفوان گفت: من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی‌کنم؛ چون او به راه حج می‌رود، شتران خود را به او کرایه می‌دهم. خودم هم خدمت او را نمی‌کنم و همراهش نمی‌روم؛ بلکه غلام خود را همراه او می‌فرستم. امام فرمودند: آیا از او کرایه طلب داری؟ گفت آری. امام فرمود: آیا دوست داری که او باقی باشد تا کرایه تو به تو برسد؟ صفوان گفت: آری. حضرت فرمودند: «کسی که دوست داشته باشد بقای آنها(طاغوت) را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود».

صفوان جمّال بعد از این گفت‌وگو با امام کاظم(علیه السلام)، با یک تصمیم ناگهانی تمام شتران خود را فروخت.[۳]

وقتی انسان در ولایت طاغوت باشد، ناخواسته سوار ماشین طاغوت شده و به هلاکت نزدیک است. اگر امام کاظم(علیه السلام)این نکته را به صفوان جمّال تذکر نمی‌داد، او ناخواسته در محبت طاغوت، به همان مقدار کم که او امید داشت که طاغوت سالم برگردد و کرایه او را بدهد، می‌‌ماند، و این یعنی جهنم.

رفتارسازی

بزرگواران! هجرت یکی از پایه‌‌‌‌‌های ولایت است و مصدایق بسیاری در زندگی امروز دارد. اگر در محیط شغلی بدی هستی، با امکاناتی که انقلاب اسلامی برای ما آورده، محیطت را عوض کن! درحالی‌‌که شاید برخی چنین نسخه‌‌‌ای بدهند که شغلت را عوض کن، تغییر شغل برای دورانی است که ما ضعیفیم و امکاناتی نداریم؛ ولی وقتی امکانات هست، در اینجا باید جهاد کرد تا شرایط هجرت را در محیط پدید بیاوریم.

نمونه‌‌‌ای از این هجرت را شما در برخی از برنامه‌‌‌‌‌های صدا و سیما می‌‌بینید؛ مثل شکل گرفتن برنامه «حسینیه معلّی» یا برنامه «محفل». اینها نمونه‌‌‌هایی از تعییر محیط یک برنامه است. یعنی به جای اینکه ما صدا و سیما را ترک کنیم و از صدا و سیما هجرت کنیم و آن را به برخی از برنامه‌‌‌‌‌های منفعل بدهیم، در آنجا حضور پیدا می‌‌کنیم و به جای برخورد انفعالی، فعال و خلّاق عمل می‌‌کنیم و می‌‌بینیم که می‌‌شود ماهیت برخی از برنامه‌‌‌هایی که در مدل غربی شکل گرفته، در اینجا تغییر کند. این می‌‌شود یک نوع هجرت.

اگر ما با این نگاه به مسجد محل، به اداره‌‌‌ای که در آن کار می‌‌کنیم و… نگاه کنیم، چه اتفاق مهمی می‌‌افتد؟ یعنی به جای هجرت فردی و منفعل، زمینه هجرت از محیط را فراهم می‌‌کنیم و از فرهنگ‌‌‌‌‌های جاهلی، به فرهنگ‌‌‌‌‌های اسلامی و نورانی می‌‌رسیم.

هجرت از محیط‌‌‌ها برای وقتی است که قدرت در دست جبهه حق نیست؛ مانند هجرتی که پیامبر(صلی الله علیها) از مکه به مدینه داشتند؛ ولی این یک هجرت فردی بود و فرهنگ هجرت در مدینه، در ابعاد حکمرانی و تمدنی ادامه داشته است.

امروزه هم فرهنگ‌‌‌‌‌های بسیاری در جامعه ما حاکم است که باید از آن هجرت کنیم؛ مثل اسراف یا زندگی تجملاتی و… رهبر معظم انقلاب در این مورد می‌‌فرمایند:

ولایت طاغوت و شیطان در نظام جاهلی و طاغوتی، مؤمن را با هزاران پیوند و رابطه، به قدرت طاغوت وابسته می‌‌سازد و او را با تور نامرئی نظام جاهلی محاصره کرده، آزادی را از او سلب نموده، بی‌اختیار به سوی سرانجامی که در انتظار آن نظام است، می‌‌کشاند و از به کار رفتن نیروی او در راه خدا و در مسیری که آئین و برنامه و خط مشی اسلامی مقرر نموده بازمی‌‌دارد.

این واقعیت تخلف‌‌ناپذیر، مسئله هجرت را مطرح می‌‌سازد. هجرت یعنی گریختن از قید و بندهای نظام جاهلی و رساندن خویش به محیط آزاد اسلامی. از آنجا که همه عوامل و انگیزه‌‌‌ها آدمی را به هدف خداپسند نزدیک می‌‌سازد، آنجا که جریان طبیعی جامعه به سمت تعالی و تکامل فکری و روحی و مادی است،… آنجا که راه‌‌‌‌‌های نیکی گشوده و درهای بدی و شرارت فروبسته است… یعنی جامعه اسلامی. پس بنابر اصل ولایت،هجرت یک تعهد فوری و ضروری برای مؤمن است. تعهد منتقل شدن از محیط جاهلی به جامعه اسلامی و قدم نهادن به منطقه ولایت اللّه.[۴]

امیرالمؤمنی علی(علیه السلام) می‌فرمایند:

«اَلْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَى حَدِّهَا اَلْأَوَّلِ مَا كَانَ لِلَّهِ فِي أَهْلِ اَلْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ اَلْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا لاَ يَقَعُ اِسْمُ اَلْهِجْرَةِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ بِمَعْرِفَةِ اَلْحُجَّةِ فِي اَلْأَرْضِ فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ وَ لاَ يَقَعُ اِسْمُ اَلاِسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ اَلْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ»[۵]

هجرت همچنان است كه بود و پيوسته هجرت بايد نمود، مادام كه خدا خواهد مردم زمين را پايدار دارد، از آن كه پنهانى گزيند يا خود را آشكار دارد. نام مهاجر بر كسى ننهند، جز كه حجّت روى زمين را بشناسد. پس آن كه او را شناخت و پذيرفت، مهاجر است، و آن را كه خبر وى بدو رسيد و به گوش دل شنید، مستضعف نتوان گفت.


[۱]. مجلسی، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۲۹؛ میرزای نوری، المستدرك على الصحیحین، ج۳، ص۳۸۵، ح۵۴۶۱؛ ترمذی، سنن، ج۵، ص ۶۶۹ ح ۳۸۰۱؛ ابن‌‌‌ماجة، سنن، ج۱، ص۵۵، ح ۱۵۶.
[۲]. مضمون بیانات مقام معظم رهبری در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، جلسه بیست‌وهشتم، دسترسی در: https://manviat.ir/about-the-velayat3
[۳]. رجال الکشّی، ج۲، ص۷۴۰، ح۸۲۸.
[۴]. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، جلسه بیست‌وهشتم، دسترسی در:
https://manviat.ir/about-the-velayat3
[۵]. نهج‌‌البلاغه، خطبه۱۸۹.