با نزدیک شدن به ۲۲ بهمن روز پیروزی انقلاب اسلامی بازخوانی رابطه انقلاب با نهضت امام حسین ع خالی از لطف نیست. گزیده ای از کتاب مباحثى پیرامون انقلاب اسلامى به قلم شهید باهنر را می خوانید:
اسـلام جـلوه ها و ابـعاد گـوناگونى دارد و در مجموع نظامى به هم پـیوسته بـراى تجلى دادن همه شئون یک انسان راستین است. اما به طـور خاص ، هر یک از امامان و رهبران و پیشوایان ما ، اسوه یکى از ابـعاد بـرجسته اسـلام هستند: مقتدا و شهید و گواه براى ما و بـراى مـسلمانانى کـه مـى خواهند راه و رسم اسلام را در عمل و در شیوه و در اقدام امامانشان بیابند و لمس کنند و پیروى نمایند.
واژگونه جلوه دادن حقیقت قیام امام حسین ع حـسین بن على ع را با خون ، با مبارزه ، با انقلاب و با شهادت عـجین مـى یابیم. یـعنى باید گفت مظهر جهاد ، مظهر شهادت ، مظهر حـرکت و نهضت و پرخاش و خشم انقلابى و الهى السلام ، حسین بن على ع اسـت. طـاغوت و طاغوتیان و همه عمال بیگانه مى خواستند عنصر اسـلام را در درون امـت ما به صورتى پوسیده ، رخت آور و مسخ شده درآورند.
بسیارى از سرمایه هاى عظیم معنوى ، اجتماعى و اسلامى ما را در بـین جامعه ما آنچنان کوچک و محدود و واژگونه جلوه دادند کـه روح و حـقیقتش تهى شد و تنها قالبى بسیار مسخ شده از آن بر جـاى مـاند. امام حسین ع که درس عدالت ، مبارزه ، ایستادگى و مقاوت مى داد ، در جامعه و در امت ما ، او و یاران و خاندانش به تـدریج به صورت مظهرى از ضعف در آمده بودند ، بطوریکه به تدریج عـاشوراها و مـجالس عزادارى در بین ما شیعیان نه تنها شورانگیز بـیدارکننده و تـحرک آفـرین نـبود بلکه متأسفانه به صورتى سرد کننده و رخوت انگیز و ضعف آور و زبون پرور منعکس شده بود. دشمن مـى خواست هـمه سرمایه هاى ارزشمند را از ما بگیرد و آنها را مسخ کـند تا ما محروم شویم و نتوانیم با تکیه به آنها راهمان و راه حق اسلام را ادامه دهیم.
امام حسین ع مظهر خشم خدا در برابر مفسدان
امـام حـسین ع در زنـدگى اش ، حتى قبل از آنکه ماجراى کربلا را آغـاز کـند ، مـظهر خـشم خدا در برابر ظالمان بود.معاویه در یک نـامه ، بـه خـیال خـود ، امام حسین ع را نصیحت کرد که: گویا شـنیده ام با این و آن رابطه برقرار کرده اى ، کسانى با تو آمد و شـد دارنـد و گـویا خیال فتنه انگیزى و ایجاد تفرقه در بین امت اسلام دارى.
مـن تو را بیم مى دهم از آنکه مبادا خود را در فتنه گرفتار سازى و دست به تفرقه افکنى در بین امت اسلامى بزنى ! در ایـن نـامه بـه چهره نصیحت گر اندرز گوى با حسین بن على ع وارد صـحنه شـده بـود؛ با عوامفریبی و با ظاهرى آراسته حضرت را دعـوت بـه آرامش و حفظ امنیت و جلوگیرى از اخلال و تفرقه اندازى مـى کند و درخـواست ایجاد یک محیط امن و از این قبیل توصیه ها را در نـامه اش دارد. امـا آن حـضرت در پـاسخ نـامه فرازهایى تند و روشـنگر در پـاسخ معاویه فرمود. از جمله این بود که فرمود تو به مـن گفته بودى که من خود را در فتنه نیفکنم و گرفتار فتنه نکنم.
در حالى که ریشه فتنه تو هستى و اصلاً مظهر فتنه و سرچشمه فساد تو هـستى. تـو گـفته اى کـه مـن به فکر در افتادن با تو نباشم ، من مى ترسم اگر چنانچه به این فکر نباشم مسئول باشم.
اگـر مـن در فـکر مـبارزه بـا تـو نـباشم در پـیشگاه خدا احساس نـافرمانى و عـصیان مـى کنم. مگر تو نبودى که حجر بن عدى و یاران دلاور و مـبارزش را که جز حق نمى گفتند شهید کردى ؟ مگر تو نبودى کـه فرمان دادى هر کس بر دین على ع است او را از حکومت عزل و بـرکنار کـنند و حـقش را بگیرند و حقوقش را قطع کنند ؟ مگر دین عـلى ع جز دین خداست ؟ مگر دین على ع جز دین محمد ص و جز دین قرآن است ؟ تو با حق درافتادى.
آنـچنان تند در این نامه معاویه را مورد پرخاش و هجوم قرار داد که از همان ابتدا پیدا بود که حسین بن على ع سر ناسازگارى با طاغوت و با ظلم را دارد.
وقتى معاویه على رغم قرار دادى که با امام حسین ع بسته و بنا بـود کـه بـه جـاى خودش کسى را به عنوان جانشین تعیین نکند اما فرزند نابکارش یزید را به عنوان جانشین تعیین کرد ، این یکى از مـایه هاى بـر افـروختن خـشم آن حضرت بود.براى اینکه دید با این بدعت بزرگى که معاویه گذارده است و مى خواهد خلافت را در خاندانش مـوروثى کـند ، و على الاسلام السلام . اگر خلفاى پیشین بهناحق بـر مـسند خـلافت تـکیه زده بودند ، اما این امید بود که بعد از آنـکه آن خلیفه رفت لااقل مردم دخالت کنند و بتوانند از راههایی وارد شـوند و کـسى را کـه صـالح اسـت بـیابند و یا به سراغ اما راسـتینشان و خـلیفه واقـعى پیامبر بروند و او را انتخاب کنند.
اما وقتى بنا شد که خلافت در خانواده اى موروثى باشد و حکومت دست بـه دست در یک فامیل بگردد ، دیگر بعد از آن تدبیر از دست مردم و از دسـت اسـلام و قـرآن و از دسـت همه خارج مى شود و تمام قدرت اسلام و قدرت امت در یک فامیل و در یک خاندان متمرکز مى گردد.
ایـن مـقدمه مرحله جدید پرخاش و موضع گیرى تند حسین بن على ع در برابر خلافت خاندان بنى امیه بود.
مـعاویه مرد و یزید بر حسب وصیت غیر قانونى و خلافت پیمان او به جاى معاویه نشست. یزید به عمال و مأمورانش در سراسر سرزمینهای اسـلامى دسـتور داد کـه از مردم بیعت بگیرند و ضمناً به عاملش در مـدینه دستور داد که از امام حسین ع هم بیعت بگیرد. از اینجا نـطفه حـادثه کـربلا بـسته شد. بیعت با یزید یعنى تسلیم و پیمان سـازش و همکارى در برابر طاغوت. او بیعت را بر حسین بن على ع عـرضه کـرد و حضرت هم امتناع فرمود. عرصه بر حسین ع تنگ شد و مقدمات قیام و انقلاب را علیه خاندان بنى امیه فراهم کرد.
حـسین بـن على ع مدینه را ترک کرد و به مکه آمد تا در مکه که مـحل عـبور و مرور قبایل است و از همه اقوام و ملتهای اسلامى از گـوشه و کـنار کشور پهناور اسلام بدانجا میآیند و ضمناً خانه امن الهى و حرم خداست بتواند با نمایندگان مردم براى بیدار ساختن و ارشـاد و برانگیختن آنها و زنده کردن احساسات آنها علیه دستگاه بـنى امیه تـماس فـراوان بـگیرد و از هـمانجا هـم نـامه نوشتن و نماینده فرستادن را به سوى کوفه آغاز کرد.
کـوفه مـرکز قـسمت عـمده اى از کشور پهناور اسلام بود و ایران هم وابـسته بـه کوفه بود و مردم هم با سابقه اى که از حکومت على بن ابـى طـالب ع داشتند ، آشناتر با برنامه هاى على ع و خاندان او و نـزدیکتر بـه اظـهار وفادارى و همکارى با حسین بن على ع بـودند. بـنابر ایـن ، اقـدامات خود را براى ارشاد مردم کوفه و فـراهم سـاختن مـقدمات و بـسیج یک نیروى مخفى در سراسر این شهر عـلیه دسـتگاه ظـلم و طـغیان بـنى امیه شروع کرد. لذا از یک طرف مشغول ارشاد مردم شد ، یعنى مرتب حسین بن على ع براى قبایل و افـراد و نـمایندگان مـردم کـه از گـوشه و کـنار مـملکت میآیند سـخنرانى مـى کند، بـحث مى کند، پیام مى فرستد، نامه مى نویسد و از طرف دیگر هم مرکزى را که مساعدترین مکان براى آماده ساختن مردم عـلیه دستگاه بنى امیه است ، براى اجتماع مردم و همبستگى آنها و فراهم کردم مقدمات انقلاب ، آماده مى کند.
بـعد آن نـامه معروف را خطاب به علما نوشت و سخنى را که درباره عـلمایى که در آن روز با دستگاه طاغوت ساخته بودند بیان فرمود؛ عـلمایى کـه بـا زنـدگى دنیایى و با همان عیش و عشرت ، تفاخر و منافع و مطامع خودشان ساخته بودند. آنچنان نامه حضرت این علماى سوء را که دربار خلافت ساخته بودند و تند و آتشین منقلب ساخت که هـمان نامه براى ما و براى روحانیت ما و براى حرکت علماى بیدار و انقلابى ما یک انگیزه و برنامه یک حرکت بود. اگر یادتان نرفته باشد و در گرما گرم نبرد ملت ما با طاغوت و فرمانى که امام پشت سـرهم بـراى بیدارى علماى حوزه هاى علمیه و همه علماى کشور صادر مى کرد ، گاهى هم به همین نامه حسین بن علیه ع استشهاد مى شد و هـمین نامه را بعضى از افراد انقلابى مومن به انقلاب ترجمه و پخش کـردند کـه چـگونه حـسین بن على ع مى فرماید وظایف روحانیان و دانشمندان و علماى اسلام براى یارى اسلام سنگین است.
بـنابر این نامه مى نویسد ، بیانیه صادر مى کند، سخنرانى مى کند ، تماسهای خـصوصى مـى گیرد ، نـماینده و مأمور مـى فرستد ، بـا نـمایندگان مـردم که از گوشه و کنار میآیند صحبت مى کند و اعمال انـقلابى تـند زیـر برده و علنى پرخاشگرانه علیه دستگاه سلطهگر بـنى امـیه یـکى پـس از دیگرى از حسین بن على ع صادر مى شود و دقیقاً درس انـقلاب و حـرکت تند اجتماعى علیه دستگاه ظلم حاکم و علیه دستگاه استبداد حاکم را براى همیشه به تاریخ میآموزد.
چـرا این روابط ، این خطابه ها ، این نامه ها ، این پیامها ، این تـماسها ، سالیان دراز بر منابر و در مجالس روضه خوانى براى ما تـکرار نـمى شد ؟ و چرا ما با حسین بن على طرفدار اسلام و انقلابى عدالت دوست آزادیخواه مبارز با ظلم که انواع نقشه ها و راهها را بـراى بـسیج مـردم و ارشـاد آنان و منفجر کردن جامعه علیه قدرت سلطه گر حاکم مى پیمود ، آشنا نمى شدیم ؟ چرا که حضرت را آن گونه که باید به ما معرفى نمى کردند ؟ بـا همه این مقدمات ، حسین بن ع آماده حرکت به جانب کوفه شد.
نـزدیکانش آمـدند و به او گفتند آقا ! این سفر خطر دارد ، دشمن قـوى اسـت ، مـردم کوفه هم معلوم نیست وفا کنند ، کجا مى روید ؟
فرمود: ارید ان امر بالمعروف و انهى عن المنکر.
مى روم تا امر به معروف و نهى از منکر کنم.
در آن پیامش در جملاتى بیان فرمود: مگر نشنیده اید که جدم پیامبر فرمود:
من رإى سلطانا جأرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهدالله ، مخالفا لسنه رسول الله صلى الله علیه و آله ، یعمل فى عبادالل بالاثم و الـعدوان ، فـلم یعیر علیه بفعل و لا قول ، کان حقا على الله ان یدخله مدخله. ۱
هـر کـس ببیند که سلطان ستمگرى در بین مردم حدود خدا را پایمال کـرده اسـت ، بـه مـردم ظـلم مـى کند ، منکر را احیا و معروف را لگدمال کرده است ، حاکم ضد دین و ضد عدالتى بر مردم مسلط است و سـاکت بـنشیند و در بـرابرش حرکت و قیام نکند ، بر خداست که آن شخص ساکت و سازشکار را به همان درکى ببرد که آن سلطان ستمگر را مى برد و همانجا جاى دهد که آن سلطان خائن را جاى مى دهد.
فرمود: من وظیفه دارم ، باید بروم و بگویم و مبارزه کنم.
وان کان دین محمد لم یستقم الابقتلى فیما سیوف خذینى.
اگـر دیـن جدم پیامبر جز با قتل و شهادت من مستقر نمى گردد ، پس اى شمشیرها مرا در بر گیرید.
مـرا از مـرگ مـى ترسانید ؟ از شهادت مى ترسانید ؟ به قول امام و رهـبرمان همین شهادتها و همین خون شهید است که از هر قطره اش یک مبارز مسلمان انقلابى مى روید و زنده مى شود و بر مى خیزد.
حسین بن على ع آنکه در بین راه خبر شهادت مسلم بن عقیل و خبر شورش مردم کوفه و بى وفایى آنها و خبر بسیج عمومى دشمن را شنید ولـى مـعذالک بـه قـلب سپاه دشمن زد و پرخاش و تعرض و مبارزه و مـجاهده خود را انجام داد و هر صحنه اش ، از هر عزیزى که بر خاک افـتاد ، از جوابش ، از کودک شیر خوارش و از هر عزیزى که از او بـازماند ایـن پـرچم پـر افتخار را در اهتزاز نگاه داشت و پیام شـهادت را بـه بسیارى از مناطق اسلامى آن روز رسانید.زینبش ، ام کلثومش و همه عزیزانش به صورت الگوها و سمبلها و نمونه هاى عظیم مـجاهده و انـقلاب و مـبارزه و حق خواهى و عدالت طلبى درآمدند ، بـراى همیشه تاریخ باقى ماندند و جاودانه اسلام و دین و قرآنمان شدند.
امام خمینى ، احیا کننده نهضت امام حسین ع
امـام خـمینى عـاشورا را زنده کـرد و حسین بن على ع را از آن زوایاى تاریک تاریخ که گردوغبار رفتار ناهنجارمان در طول قرون ، چهره تابناکش را پشت ابرهاى تیره مخفى ساخته بود ، وارد صحنه کـرد.به خـاطر داریـد هـفده سـال قبل بود که ناگهان عاشورا رنگ دیگرى به خود گرفت. در عـاشوراى دو روز قـبل از پـانزده خرداد سال چهل دو ، جملات نوحه گـرى و سـینه زنـى همه ساله ، در آن سال ناگهان به شعارهاى تند عـلیه طـاغوت زمـان ، علیه ظلم و ستمگرى تبدیل شد و دیدیم همان هیئتهای متفرق که در گوشه و کنار محلات همه ساله بیرون میآمدند و بـه سـرو سـینه خودشان مى زدند ، اما دشمن بر آنها مسلط بود و هیچگاه مـشتشان را در بـرابر دشـمن پرخاشگرشان گره نمى کردند و هـمیشه بـه سـر خـودشان مى زدند ، در آن سال ناگهان این چهره هاى خـشمگین ، مـردم حـسینى مشتهایشان را در برابر کاخ مرمر به سوى دشـمن ستمگر خود گره کردند و حرکت دادند و آن شعار معروف را سر دادنـد کـه: خـمینى خـمینى خدا نگهدار تو ، بمیرد بمیرد این دشمن خونخوار تو .
هـمان نیروهایى که سالیان دراز بر باد مى رفتند و این سرمایه هاى عظیم نابود مى شد و کسى خبر نداشت که چگونه این نیروهاى عظیم در بـطن جـامعه شیعه و در بطن جامعه اسلامى وجود دارد ، ناگهان این نـیروها بـالا آمـد و بـه صورت یک موج و یک اعتراض شد و به صورت یـکپارچه گـره شد و دشمن را لرزاند. لذا رهبر را در شب دوازدهم محرم که همان شب پانزده خرداد بود دستگیر کردند و روز بعد مردم تظاهرات عظیمى بر پا کردند و دشمن هم حمله شدید و کشتار فجیع و سهمگین و وحشیانه اى به راه انداخت.
آن روز عده اى مى گفتند این حرکتها براى چیست ؟ این مشت به سندان کـوبیدن اسـت؛ مـا بـا دسـت تهى در برابر چه کسى مقاومت کنیم ؟ برویم باز هم برگردیم به گوشه مساجد و تکیه هاى خودمان و همانجا زمزمه کنیم و توسل داشته باشیم ، همین و همین.
چرا بیرون آمدیم و چرا مبارزه و پرخاش کردیم ؟ عده اى بنا کردند سمپاشى کردن. شاید دست مثل سمپاشی که بعد از شهادت حسین بن على ع مـى کردند. عده اى از مردم هم که ظاهراً مسلمان بودند اما روح اسـلامى در شـریان آن ها جریان نداشت ، آنها هم مى گفتند چرا حسین بن على ع رفت ؟ و چرا فرزندان و یاران خود را به کشتن داد ؟ مـگر تـوانست بـا هـفتاد و دو نفر در برابر آن خیل عظیم دشمن ایستادگى کند ؟ اما نمى دانستند از همان روزى که خون حسین بن على ع بر سرزمین کـربلا ریـخت پـایه حـکومت طاغوت یزید و خاندان آن حضرت ایستاده بـودند و مـى دیدند کـه زینب بالاى سر برادرش آمده و با او زمزمه مـى کند ، منقلب شدند و آن دگرگونى روحى و شرمندگى آغاز شد ، آن رخـنه در صفوف دشمن و طاغوت آغاز شد. بعد قدم به قدم ، هر کلامى کـه زینب مى گفت ، ام کلثوم مى گفت ، امام سجاد مسجد شام مى فرمود ، و نیز گریه ها و عزاداریها و خطبه هاى آنها حامل پیامی بود که ایـن قـطرات خون شهیدان را بر سر و روى مردم مرده و خواب آلوده عـصرشان پاشید و خون شهید در رگ و پوست این امت به جریان افتاد و چـیزى نـگذشت که موج این حرکت به تدریج دودمان بنى امیه را بر باد داد.
مردم ما هم به دنبال شهدایى که داده بودند ، مرتب این طرف و آن طـرف تـظاهرات بود ، کشتار بود ، دژخیمان حمله مى کردند و عده اى نگران بودند که آیا محرم چه خواهد شد ؟ و آیا امام درباره محرم چه دستورى خواهند داد ؟ چـند روزى بـه محرم مانده بود که بیانیه امام صادر شد. امام در این بیانیه فرمود:
مـحرم مـاه پـیروزى خون بر شمشیر است. مو بر بدنها راست شد که:
امـام چه فکرى براى این مردم کرده است ؟ چگونه مى خواهد مردم را جلوى گلوله بفرستد ؟ مى خواهد در ماه محرم سیل خون به راه بیندازد ؟ بـه دنـبال این بیان امام و بسیج او ، چگونه جلسات ما پرشکوه ، پـر حـرارت و پر تپش و چقدر جالب بر پا شد؛ در تاسوعا و عاشورا چـه راهپیمایی عظیم و اجتماع با شکوهى بر پا شد؛ در میان حمله دشمن و در قلب توطئه دشمن در سراسر کشور ، میلیونها نفر به راه افـتادند: همه یکپارچه و همه با یک شعار و با یک پیام و همه در یـک قـیام. بهخوبی ملموس و محسوس بود که چگونه عاشورا و تاسوعا سـرنوشت ساز است. پشت دشمن را لرزاند ، پشت ابرقدرتهاى پشتوانه اسـتبداد را هـم لـرزاند. بـالاخره معلوم شد که حسین بن على ع رهـبر عظیم الشان عدالت گستر و انقلابى اسلام چگونه الهام داد و چـگونه جـامعه را بـسیج کـرد. آرى ، نـهضت ما بیش از هر چیز از حادثه کربلا جان گرفت و از آنجا مایه گرفت و تغذیه و هدایت شد.
اگر تاریخ دقیق انقلاب و نهضت را از سال ۴۲ و مخصوصاً یکى دو سال اخـیر بـنویسند و مـجموع شـعارها و حرکتها و مراکزى که از آنجا حـرکت شـد و مـردمى کـه حـرکت کردند و کشته دادند ، تمام اینها واقـعه نگارى شود ، بهخوبی احساس خواهیم کرد که چگونه بیش از همه حادثه کربلا سرمشق و راهگشا و الهام بخش ما به سوى پیروزى بود و بـه هـر حـال بـه یارى خدا و با اعتماد بر او ، با همبستگى همه مردم مسلمان بر دشمن پیروز شدند. پى نوشت
1-نفس المهموم ، ص ۱۱۵