
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو، نامه کِی کنم باز؟
برنامه امروز را میخواهیم با چند سؤال درباره اذان شروع کنیم.
همانطور که میدانید، ما شش مرتبه در اذان شهادت میدهیم:
دو مرتبه «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا ٱللَّهُ»
دو مرتبه «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّهِ»
دو مرتبه هم «أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولیَّ الله»
قبل از اینکه سؤالات را بپرسم، شمس جمال رسول خوبیها(صلی الله علیه) و امیر مؤمنان حضرت علی(علیه السلام) بلند صلوات بفرستید.
«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
حالا سؤال:
این شهادتها برای چیست؟ ما شهادتین را هم در اذان داریم، هم در اقامه و هم در نماز. این شهادتین یعنی چه؟ یعنی من به وحدانیت خدا، نبوت پیامبر(صلی الله علیه) و امامت حضرت امیر(علیه السلام) ایمان دارم. اما سؤال اصلی اینجاست که آیا این اقرارها و شهادتین کار مهمی را در زندگی بر عهده ما میگذارند یا صرفاً یک اقرار زبانی است؟
دوستان قرآنی من! نکته بسیار مهمی که این شهادتدادنها به ما یادآوری میکند، این است که ما در قبال این شهادتین، باید عملی را هم انجام بدهیم. این شهادتی که من میدهم، صرفاً به معنای اقرار زبانی نیست؛ بلکه به این معناست که تعهدی نیز بر دوش ما هست.
متأسفانه برخی از مردم خیال میکنند که صرف شهادتین و اقرار زبانی کافی است و همین که گفتند ما پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام) را قبول داریم، نیازی به انجام کار دیگری نیست! از نظر این افراد پذیرش توحید، نبوت و امامت در دل کفایت میکند و همین که با زبان اعلام و اقرار کردند، کار تمام است و از مرز جهنم عبور کرده و راهی بهشت شدهاند!
اما این افراد کاملاً در اشتباه به سر میبرند و باید به آنها گفت: زهی خیال باطل! درست است که اقرار زبانی لازم است، اما آن چیزی که مهمتر است، پذیرش و انجام تعهدات مربوط به آن است. ایمان افراد به میزان اطاعتپذیری و انجام تعهدات آنهاست. ایمانِ همراه با تعهدات است که ایمان واقعی میشود.
با امروز، هجده روز است که از کتاب پرمغز و معنای «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» مطالبی را بازگو میکنیم؛ کتابی که مربوط به بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در سال ۱۳۵۳ است. بیایید دوباره سراغ این کتاب برویم و ببینیم رهبری درباره بحث امروز ما چه فرمودهاند. ایشان میفرمایند:
در دنیای مسیحیت، یک نفری در رأس مقامات روحانی قرار دارد به نام پاپ، که میدانید این پاپ فقط یک مجسمهای است در حقیقت که مردم باید به او احترام کنند. نه یک نظریۀ تازهای در عقاید مسیحیت ابراز میکند، نه یک حکم تازهای در احکام مسیحیت، مختلف با احکام قبلی ابراز میکند. بودن و نبودن او فقط مثل بودن یا نبودن یک مجسمۀ زیباست در اتاق پذیرایی شما! اگر بود، دکور اتاق کامل است؛ اگر نبود، از نظر آدمهای تجملپرست ناقص است.[۱]
حضرت آقا در ادامه میفرمایند:
اما ایمان به پیغمبر، تعهداتی را با خود بهدنبال میآورد. به هر اندازه که آن تعهدها انجام گرفت، ایمان انسان به همان اندازه درست است. اگر چنانچه ایمانی بر زبان یا حتی در دل داشت، ولی هیچ تعهدی را که این ایمان برای انسان معیّن میکند، متعهد نشد… این انسان اگرچه بهظاهر مؤمن است، اما مؤمن واقعی نیست. مؤمن آن وقتی است که به تعهدات و مسئولیتهایی که ایمانِ به نبوت برای انسان میآورد، پایبند باشد.[۲]
یعنی لازمه ایمان، انجام تعهدات است؛ یعنی بلند بگو: چشم!
میخواهم یک سؤال ساده، اما مهم بپرسم:
حرف اول و آخر را در وزنکشی وسایل چه چیزی میزند؟
هر کجا که سخن از وزنکشی است، نام ترازو خودنمایی میکند! باارزشترین اجناس تا کمارزشترین آنها همه با ترازو قابل ارزیابی و وزنکشی هستند؛ از طلا و جواهرات گرفته تا زغال و پلاستیک. البته ترازوی هرکدام با دیگری متفاوت است، اما نکته اصلی اینجاست که تمام حواس ما انسانها به همان ترازوست و هیچکس حرف دیگری را بر ترازو ترجیح نمیدهد و به قول معروف، حرف اول و آخر را ترازو میزند.
این از امور مادی بود، اما باید بدانید که در امور معنوی هم همینگونه است. هر کدام از ما انسانها برای سنجش اعمالمان ترازویی انتخاب کردهایم و تمام حرکات و سکناتمان را بر اساس آن میسنجیم. البته ترازوی سنجشها هم با هم متفاوت است. ترازوی سنجش یکی، عقل خودش است و هرچه خودش میگوید، همان درست است! ترازوی دیگری، عقل دیگران است و گوش و هوشش به حرف و حدیث دیگران است و ملاک را دیگران قرار میدهند.
اما برخی هم هستند که ترازوی اعمال خود را وحی قرار دادهاند؛ یعنی هر چه خدا و پیامبر میگوید. از نظر این افراد که اهل ایمان هستند، عقل خودشان و دیگران همچون شمعی است در برابر خورشیدِ وحی الهی. نور و تابش خورشید کجا و شمعی کوچک کجا؟! این افراد نور شمع خودشان را خاموش میکنند و ملاک اعمالشان را نور وحی الهی قرار میدهند و میگویند: هر چه خدا و پیامبرش بگوید، همان درست است.
آیه مدّنظر امروز ما، آیه ۵۱ سوره نور است که خداوند میفرماید:
«إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ»؛ همانا حرف و سخن اهل ایمان وقتی که برای داوری به خداوند و پیامبرش دعوت میشوند، «أَنْ يَقُولُواْ» این است که میگویند: «سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ»؛ شنیدیم و اطاعت کردیم! «وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ»؛ و اینها همان رستگاران واقعی هستند.
انصافاً این آیه زیباست! خداوند میفرماید: این افراد میگویند: «سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ»؛ یعنی هر چه خدا و پیامبرش میگویند، بلند بگو: چَشم! شنیدن و گوش به حرفدادن یعنی بلند بگو: چَشم! اصلاً لازمه ایمان این است که بلند بگویی: چَشم!
خداوند در آیه ۵۹ سوره نساء میفرماید:
«يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! «أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي
ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ»؛ اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر (یعنی اوصیای پیامبر را) «فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ»؛ و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید و از آنها داوری بطلبید، «إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ»؛ اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. «ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا»؛ این کار برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
یعنی چه؟ یعنی هرچه خداوند میگوید، بلند بگو: چَشم! هر چه پیامبر(صلی الله علیه) میگوید، بلند بگو: چَشم! هر چه انبیای الهی میگویند، بلند بگو: چَشم! احسنت به همه. این معنای واقعی این آیه است: «يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ».
خلاصه و در یک کلام: ایمان به خدا و اهلبیت(علیهم السلام) یعنی هر چه گفتند، بیدرنگ بگویی: «سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ».
حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در دوران خلافشان سه جنگ اصلی داشتند: یکی جنگ «جمل» بود که با طلحه، زبیر و عایشه، همسر پیامبر بود. دومی «نَهروان» نام داشت که جنگ با خوارج بود، و سومی جنگ «صِفین» بود که بین سپاه حضرت با معاویة بن ابیسفیان درگرفت.
در جنگ صفین، سپاه اسلام بهخوبی جنگید و با اتحادی که بینشان بود، سپاه دشمن را تا مرز نابودی بردند؛ اما در لحظه آخر اتفاقی افتاد که موجب حیرت همه شد و حتی بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال، وقتی ما نیز میشنویم، بسیار متعجب میشویم.
مالک اشتر؟رح؟ که یکی از فرماندهان سپاه حضرت امیر(علیه السلام) بود، میگوید: فقط به اندازه یک شمشیر زدن دیگر با معاویه، سردمدار جبهه باطل فاصله داشتم که پیک حضرت علی(علیه السلام) به من رسید و گفت: حضرت فرمودهاند برگرد! من هم اطاعت امر کردم و برگشتم و این بازگشت باعث شد که سپاه اسلام، جنگ پیروز شده را با شکست بدرقه کند!
این کار مالک اشتر همان اطاعت امری است که میگوید: چَشم! «سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ». این حرکت یعنی «أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ».
مالک اشتر میداند که لازمه ایمان به نبوت و ولایت همین «سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ» است؛ اما معاویه همان کسی است که دین را فقط لقلقه زبان خود کرده و فقط هر جا که به نفعش باشد، از آن بهره میگیرد.
معاویه ۵۰۰ قرآن را بر سر نیزه کرد و گفت: میان ما و شما قرآن باید قضاوت کند تا این جنگ به پایان برسد. عدهای ساده و جاهل فریب ترفند معاویه را خوردند و به حضرت گفتند: باید با آنها سازش کنی! ما که با قرآن جنگ نداریم! نتیجه این اتفاق هم تن دادن به حکمیت و کنار گذاشتن تنها جانشین نبوت، یعنی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) از خلافت بود.
معاویه در طول زمان حکومتش از این رفتارهای منافقانه بسیار داشت و نماز هم میخواند؛ آن هم به جماعت و اول وقت! نه اینکه فقط نماز بخواند، بلکه امام جماعت هم میایستاد! هر کجا نیاز بود، از فضایل علی بن ابیطالب(علیه السلام) هم بیان میکرد و بعضی وقتها اشک تمساح هم میریخت؛ ولی جایی که منافع او به خطر میافتاد کاملا منکر دین میشد و یا آن را طوری که میخواست، تفسیر میکرد. این کار معاویه دقیقاً یعنی توجه به بخشی از آیه «سَمِعۡنَا» ولی هرگز خبری از «أَطَعۡنَاۚ» نیست!
اگر ما امری را میپذیریم، طبیعتاً باید به لوازم آن نیز پایبند باشیم. پذیرش و ایمان به نبوت و ولایت برابر است با «سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ»، برابر است با «أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ»، برابر است با چشم گفتن. نمیشود که یک مسئله را قبول کنیم، ولی تبعات آن را نپذیریم و یا آن را به صورت ناقص و نصفهنیمه قبول کنیم! انسان مؤمن، به آنچه قبول کرده و به آن ایمان آورده، متعهد است.
بهترین ضربالمثل برای اینجا «یا رومیِ روم، یا زنگیِ زنگ!» است؛ یعنی یا ایمان همراه با اطاعتپذیری یا فقط بیدینی!
اگر بخواهیم در دو جمله مباحث امروز را خلاصه کنیم، خواهیم گفت:
اولاً درست است که اقرار زبانی لازم است، اما مهمتر از آن، پذیرش و انجام تعهدات مربوط به آن است. ایمان افراد به میزان اطاعتپذیری و انجام تعهدات آنهاست.
ثانیاً لازمه ایمان به نبوت و ولایت، تعهد به «سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ» است؛ یعنی هر چه اهلبیت(علیهم السلام) گفتند، بلند بگو: چَشم!
بارالها! به حق اهلبیت(علیهم السلام) و قرآن، توفیق اطاعتپذیری و چَشمگفتن را به ما عنایت بفرما؛ الهی آمین!
پروردگارا! به رهبر عزیزتر از جان ما، امام خامنهای(حفظه الله) سلامتی و طول عمر باعزت عنایت بفرما؛ الهی آمین!
شادی دل خوبان عالم خصوصاً وجود نازنین ماه بنیهاشم، حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) بلند صلوات بفرستید.
«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
[۱]. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، جلسه بیستودوم، دسترسی در:
https://manviat.ir/commitment-of-faith-to-the-prophecy/
[۲]. همان.