فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ . قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ .[۱]
بنیاسرائیل از خوف فرعون، به همراه رهبرشان پابهفرار گذاشتند. بعد از مدتی فرار پراضطراب، به دریایی رسیدندکه همچون سدی بزرگ، مانع از فرار آنها بود. رود نیل در پیش، و پشت سرشان سپاه فرعون. عدهای بر طریق ولایت طاغوت و عدهای بر ولایت «الله».
اصحاب حضرت موسی(علیه السلام)گفتند: لشگر فرعون به ما رسید و کارمان تمام است! آیه نمیفرماید «بنیاسرائیل» چنین گفتند؛ بلکه میفرماید «اصحاب موسی». شاید وجه آن این باشد که حتی آن افرادی که نزدیک حضرت بودند و عقیده محکمتری از دیگران داشتند، آنان نیز چنین اندیشیدند. ولی حضرت موسی(علیه السلام)در پاسخ فرمود: خدایم با من است و هدایتم میکند.
با توجه به محاسبات مادی، چنین فکری کاملاً موجه است که آنها گرفتار شدهاند و فرعون آنها را خواهد کشت. بنیاسرائیل قواعد دنیا را میدانستند، ولی رهبر الهیشان علاوه بر قواعد دنیایی، قواعد آسمانی را نیز میدانست؛ لذا بدون تردید گفت: ما هدایت میشویم؛ و شد آنچه او میگفت. قومی که رهبری الهی دارد، باید بتواند مرتبه درک و فهم راهبر خود را درک کند؛ وگرنه در مقاطع حساس، از رهبر و ولیّ خود جا خواهد ماند.
بر طبق آنچه درباره هدف نبی و فرستادگان الهی بیان کردیم، آن بزرگواران در پی ایجاد یک جامعه و محیط الهی بودند تا در سایه آن، انسانهای صالح تربیت یابند. آیا پیغمبر برای این جامعه نیاز به جمعی یا تشکیلاتی ندارد تا بتواند این جامعه را بسازد و آن را پیش ببرد و از امواج پرتلاطم حوادث سالم بیرون آورد؟
بشر در مسیر پرتلاطم عبور از پیچوخمهای زندگی دنیا، محتاج به راهبری است که مسیر حرکت را بشناسد و پرتگاهها و لغزشگاهها را هشدار بدهد. قاعدتاً تکیه بر بشری که بخواهد با عقل خودبنیاد خویش پیچوخمها را رد کند، ثمری جز هلاکت و نابودی ندارد. نبی و امام، همان است که راه را با هدایت الهی کاملا میشناسد و به پرتگاهها آگاه است.
اما وجود چنین راهبری در میان بشر، بهتنهایی موجب رسیدن بشر به سرمنزل مقصود نخواهد شد. همچون یک داروی شفابخش که وجودش مساوی با مداوای بیماران نیست. اگر به طبیب مراجعه نکنند یا دستور او را بهکار نبندند، یا فقط به بعضی دستورات عمل کنند، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. بشر در نسبت با نبی و امام باید نوعی ارتباط خاص داشته باشد.
در ادبیات دینی، مفهومی به نام «ولایت» داریم که متأسفانه در میان عموم مردم بهدرستی تبیین و فهمیده نشده است. ولایت صرفا به معنای محبت و دوستی با اهلبیت؟عهم؟ نیست.
در اصطلاح اولی قرآنی، ولایت یعنی بههمپیوستگی و همجبههگی و اتصال شدید یک عده انسانی که دارای یک فکر واحد و جویای یک هدف واحدند؛ در یک راه دارند قدم برمیدارند؛ برای یک مقصود دارند تلاش و حرکت میکنند؛ یک فکر را و یک عقیده را پذیرفتهاند. هرچه بیشتر این جبهه باید افرادش به همدیگر متصل باشند و از جبهههای دیگر و قطبهای دیگر و قسـمتهای دیگر خودشان را جدا و کنار بگیرند؛ چرا؟ برای اینکه از بین نروند، هضم نشوند. این را در قرآن میگویند ولایت.[۲]
مؤمنان به راه پیغمبر، خود را مرتبط و متصل به خداوند متعال میکنند. در پی این اتصال و ارتباط است که خداوند هدایت خاص خود را شامل آنها میکند:
«ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡلِيَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ يُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ»[۳]
در طول ولایت «الله» ولایت رسول و برخی مؤمنان قرار دارد:
«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ»[۴]
و در مقابل ولایت «الله»، ولایت شیطان و طواغیت قرار دارد. این دو جبهه، همواره در برابر یکدیگر بودهاند. قرآن این دو جبهه را اینگونه تصویر مینماید:
«ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا»[۵]
قرآن به عنوان یک راهبرد کلی، بهشدت مؤمنان را از اینکه با جبهه شیطان مخلوط شوند یا ارتباط بگیرند، بر حذر میدارد و میفرماید:
«يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينًا»[۶]
همچنین از هرگونه تأثیرپذیری از جبهه شیطان نهی میکند و میفرماید که شیطان اولیای خود را میترساند. شما تحت تأثیر خوف شیطان واقع نشوید. شما باید خوف از خدا داشته باشید:
«إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ»[۷]
در رابطه ولایی، ما دوگونه پیوند داریم:
یکی پیوند و اتصال عرضی میان مؤمنین با یکدیگر که قرآن مؤمنین را ولیّ و همجبهه با یکدیگر میداند: «وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ»[۸] و در این جهت مراقبت بسیاری کرده و احکام و آداب فراوانی برای حفظ و تقویت آن بیان نموده است.
پیوند دیگر، اتصال طولی مؤمنین با ولیّ الهی است؛ همانند یک گروه کوهنورد که برای عبور از مسیرهای سخت، آنها را به هم متصل میکنند تا اگر کسی از آنها پایش لغزید، دیگران او را حفظ کنند. همچنین، این گروه نیازمند یک رهبر راهشناس است تا با رهبری او گردنهها را به سلامت پشت سر بگذارند.
هر جامعه دینیِ درحالحرکتی نیازمند امام، رهبر و پیشرو است. این امام است که میتواند با نگاه به افقهای دور، مسیر را معین کند. این امام است که میتواند بدون درگیر شدن با قواعد جزئی، طرح کلان حرکت را پیش ببرد و جامعه را هدایت کند. این امام است که میتواند امید را به جامعه تزریق و جامعه را وادار به استفاده از تواناییهای ذاتی خویش کند و قوای جامعه را به فعلیت برساند. این امام است که میتواند از ظرفیت سنتهای تکوینی عالم برای پیشرفت جبهه حق بهره ببرد. نه بدنه جامعه دینی میتواند کار امام را انجام بدهد و نه امام کار بدنه را.
هرکسی وظیفهای دارد. بدنه باید با حفظ و برقراری ولایت بین خودشان، قدرت را برای امام جامعه فراهم کند و امام جامعه به مدد سنتهای الهی، از این قدرت برای پیشبرد اهداف الهی استفاده کند. اگر ولایت در جامعهای تحقق یابد، یعنی مردم به رهبری الهی اتصال پیدا کنند تا دین خدا را پیش ببرند، نصرت الهی شامل این جامعه خواهد شد؛ چراکه نصرت خدا، در نصرت ولیّ خداست.
بنابراین، پیمودن مسیر سعادت، بدون ارتباط ولایی امکانپذیر نیست. بشر هر چه در طول زمان پیش میرود، ابتلائات جدیدی به وجود میآید و نیاز به کسی دارد تا دست در دست او، قدم به قدم او را پیش ببرد. در روایات ما نیز تعابیر عجیبی درباره ولایت آمده است. امام باقر(علیه السلام)میفرمایند:
«بُنِيَ اَلْإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى اَلصَّلاَةِ وَ اَلزَّكَاةِ وَ اَلصَّوْمِ وَ اَلْحَجِّ وَ اَلْوَلاَيَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ».[۹]
در حدیث دیگری میفرمایند:
«أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلاً قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلاَيَةَ وَلِيِّ اَللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلاَلَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اَللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لاَ كَانَ مِنْ أَهْلِ اَلْإِيمَانِ»[۱۰]
ولایت، مهمترین پایه دین است و اگر کسی ولایت ولیّ الهی را نداشته باشد، هر چقدر که اعمال خوب داشته باشد، حقی بر خداوند ندارد تا ثواب اعمالش را از خدا بخواهد و از اهل ایمان نیز نخواهد بود. مؤمن همواره در پی متحد کردن برادران خود برای اتصال به امام است. بهتنهایی نمیتوان به «حبل الله» متمسک شد. باید دور امام جمع شد. انسان مؤمن، قیام و قعودش، سکوت و فریادش، أهم و مهم کردن مسائلش، همه بر اساس نگاه و اندیشه ولیّ است.
انسان وقتی قطبنمای حرکتش را با امام تنظیم نکند، مدام دچار اشتباه میشود و حتی ولی را متهم میکند. داغتر و انقلابیتر از امام میشود. امام صلح میکند، میگوید چرا سازش کردی؟ تو ما را خوار کردی! وقتی امام سجاد(علیه السلام)شمشیر به دست نمیگیرد، از او جدا میشود و به مسیر دیگری میرود. امام را که در دربار مأمون میبیند، میگوید: امام هم که درباری شد! اینها آثار دور شدن از مغناطیس امام است.
از سوی دیگر، کسی که وارد ولایت شیطان شد، جزو حزب شیطان میشود. همین ولایت، انسان را به هلاکت خواهد کشاند. «كُتِبَ عَلَيۡهِ أَنَّهُۥ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُۥ يُضِلُّهُۥ وَيَهۡدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ»[۱۱]
اگر انسان روی ریل ولایت شیطان افتاد، انتهایش آتش دوزخ است: «إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ
عَدُوًّاۚ إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ»[۱۲]
ولایت اولیاءالله، ضمانت بر دوش کشیدن باری است که خداوند تحقق آن را از انسان طلب کرده و هرگونه تعلل، انحراف و انقطاع در مسیر ولایت، هم سبب ضربه به جبهه حق و هم مستلزم عذاب الهی خواهد بود.
نام پژوهشگر: مرتضی حیدری
[۱]. سوره شعراء، آیه۶۱ و ۶۲ .
[۲]. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، جلسه بیستوسوم، دسترسی در:
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45645
[۳]. سوره بقره، آیه۲۵۷. «خداوند، ولیّ و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند؛ آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند».
[۴]. سوره مائده، آیه۵۵. «سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند.
[۵]. سوره نساء، آیه۷۶.
[۶]. سوره نساء، آیه۱۴۴.
[۷]. سوره آلعمران، آیه۱۷۵.
[۸]. سوره توبه، آیه۷۱.
[۹]. کلینی،کافی، ج۲، ص۱۸، كتاب الإيمان و الكفر، بابُ دَعَائِم اَلْإِسلام.
[۱۰]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۱۹.
[۱۱]. سوره حج، آیه۴. «بر او نوشته شده که هرکس ولایتش را برگردن نهد، مسلّماً گمراهش میسازد، و به آتش سوزان
راهنماییاش میکند».
[۱۲]. سوره فاطر، آیه۶. « البتّه شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید؛ او فقط حزبش را به این دعوت میکند که اهل آتش سوزان (جهنّم) باشند».