واقعه غدیر خم و تداوم ولایت

واقعه غدیر خم و تداوم ولایت

در آخرین سال عمر پیامبر(ص)، مراسم حجةالوداع باشکوهی هرچه تمام تر و با حضور مسلمانان مدینه و سایر نقاط عربستان برگزار شد. روز پنج شنبه سال دهم هجرت بود و درست هشت روز از عید قربان می گذشت. ناگهان از سوی پیامبر(ص) به همراهان دستور توقف داده شد. مسلمانان هم با صدای بلند، آنها را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند، به بازگشت فراخواندند و صبر کردند تا عقب افتادگان قافله به غدیر خم برسند. پیامبر(ص) پس از اقامۀ نماز ظهر بر منبر بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود، قرار گرفت و با صدای بلند خطاب به حاضران فرمود:

«آیا شما گواهی نمی‌دهید که جز خدا، خدایی نیست و محمد بندۀ خدا و پیامبر اوست؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخیز بدون شک فراخواهد رسید و خداوند کسانی را که در خاک پنهان شده‌اند، زنده خواهد کرد؟ یاران پیامبر(ص) گفتند: آری، آری، گواهی می‌دهیم.

پیامبر(ص) در ادامه فرمودند: من در میان شما دو امر گران بها به یادگار می‌گذارم؛ چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ در این هنگام ناشناسی از رسول خدا(ص) پرسید: مقصود از این دو چیز گران بها چیست؟ پیامبر(ص) فرمودند:

ثقل اکبر کتاب خداوند است، که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شما است. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. ثقل اصغر نیز عترت و اهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمی‌شوند. هان ای مردم! بر کتاب خدا و عترت من پیشی نگیرید و از آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید».

در این هنگام بود که پیامبر(ص) دست مبارک حضرت علی(ع) را گرفت و بالا برد؛ تا جایی که سفیدی زیر بغل او بر همۀ مردم نمایان شد و همه حضرت علی (ع) را در کنار پیامبر (ص) دیدند و او را به خوبی شناختند و دریافتند که مقصود از این اجتماع مسئله‌ای مربوط به حضرت علی (ع) است. پس از لحظاتی پیامبر(ص) فرمودند: هان ای مردم! سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟ حاضران و یاران پیامبر(ص) پاسخ دادند: خداوند و پیامبر او بهتر می‌دانند.

پیامبر(ص) چنین ادامه داد: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولی و سزاوارترم. هان ای مردم! «هر کس که من مولا و رهبر او هستم، علی هم مولا و رهبر اوست».

رسول اکرم(ص) این جمله آخر را سه بار تکرار کرده و سپس فرمودند:

پروردگارا! دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد. خدایا! یاران علی را یاری کن و دشمنان او را خوار و ذلیل گردان. پروردگارا! علی را محور حق قرار ده.

سپس حضرت افزود لازم است حاضران به غایبان خبر دهند و دیگران را از این امر مطلع کنند. هنوز اجتماع باشکوه حجاج به حال خود باقی بودند که فرشته وحی فرود آمد و به پیامبر گرامی اسلام(ص) بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد و نعمت خویش را بر مؤمنان به تمامه ارزانی داشت. در این لحظه صدای تکبیر پیامبر رحمت(ص) بلند شد و فرمود: خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید و از رسالت من و ولایت علی پس از من خشنود شد.

پیامبر(ص) پس از بیان خطبه غدیر از جایگاه خود فرود آمد و یاران او دسته دسته نزد امیرمؤمنان علی(ع) آمده و به ایشان تبریک می‌گفتند و او را مولای خود و مولای هر مرد و زن مؤمنی می‌خواندند.

مسئله ولایت امیرمؤمنان(ع) به سند قرآن

بیشتر علمای اهل سنّت و تمامی علمای شیعه در مورد انتساب آیه «اکمال دین» بر واقعه غدیر خم اتفاق نظر دارند و تنها نکته اختلافی، معنای واژۀ «مولا» می‌باشد، چنان که علمای اهل سنّت این واژه را به معنای دوست و یاور دانسته‌اند. در توضیح این مطلب باید گفت که تأکید بر دوستی علی(ع) به آن همه مقدمه چینی و گردآوری مسلمانان و خواندن خطبه در آن بیابان سوزان و نیز گرفتن بیعت از مردم نیازی نداشت. چراکه مودّت و دوستی مسلمانان با یکدیگر پیش‌تر از این در اسلام مطرح شده و مورد اتفاق و پذیرش همه مسلمانان بوده است. به تعبیری، این مسئله امری نبوده که توسط پیامبر(ص) ابلاغ نشده باشد و یا پیامبر(ص) از ابلاغ آن بیم داشته باشد. چنان که در آیه ۶۷ سوره مائده خداوند به پیامبر(ص) اطمینان می‌دهد که او را از خطرات نگاه خواهد داشت. بنابراین این گردهمایی و اجتماع عظیم نمی‌تواند تنها برای اعلام دوستی ساده با یکی از صحابه مشهور پیامبر(ص) و پسر عموی ایشان با آن سابقۀ بس درخشان در اسلام باشد.

نکتۀ مهم دیگر اینکه اگر مقصود تنها اعلام دوستی با حضرت علی(ع) بوده، پس چرا پیامبر(ص) پیش از اعلام آن از مردم اقرار می‌گیرد که من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر و نیز صاحب اختیار شما هستم! آیا این جمله تناسبی با بیان یک دوستی ساده با یکی از صحابه دارد؟ تا جایی که مردم به امیرمؤمنان علی(ع) تهنیت گویند و خلیفه دوم با جمله «اصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه»؛ ای علی! تو مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی، به آن حضرت تهنیت بگوید؟ آیا عبارت «مولا» در این ماجرای تاریخی به معنای رهبر و جانشین پیامبر(ص) نیست؟

شاخص ترین آیات درباره غدیر خم

۱. آیه ابلاغ

«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ».

ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده‌ است، کاملاً (به مردم) برسان و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای.

امام‌ باقر(ع) در بیان این آیه فرمودند: خداوند به پیامبر(ص) دستور داد تا مردم را به ولایت امیرمؤمنان علی(ع) خبر دهد و از سویی آیۀ اطاعت از اولی الامر نازل شد. این درحالی بود که مردم به این امر تردید داشتند که خداوند به پیامبر(ص) دستور داده تا ولایت اولی الامر را تفسیر کند و شخص ولی را -که کسی جز علی بن ابی‌طالب(ع) نیست- به مردم معرفی نماید. در این موقعیت پیامبر(ص) خوف داشت که منافقین بر علیه او اقدامی کنند و کار ایشان ناتمام شود، پس خداوند این آیه را نازل نمود. چنان که در مصحف شریف می خوانیم خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می‌دارد و خداوند جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی‌کند.

۲. آیه اکمال دین

«الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ….الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتممْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْاسْلَامَ دِیناً». امروز کافران از (زوال) آیین شما مأیوس شدند؛ بنابراین از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید. امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.

گفته شده بعد از اینکه پیامبر(ص) در حضور مسلمانان ولایت علی(ع) را اعلام نمود، این آیه نازل شد.

۳. آیه درخواست عذاب

«سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِع».

در شأن نزول این آیه شریفه آمده که به هنگام منصوب شدن حضرت علی(ع) به مقام خلافت و ولایت در غدیر خم، فردی سائل، به نام حارث بن نعمان فهری بسیار خشمگین شد و خدمت رسول خدا(ص) آمد و گفت: ای محمد! امر کردی ما را که شهادت بدهیم خدایی جز خدای واحد نیست و اینکه تو فرستاده از جانب چنین خدایی هستی، ما هم آن را پذیرفتیم. امر کردی پنج بار در روز نماز بخوانیم و زکات اموالمان را بدهیم و ما قبول کردیم. امر کردی که در هر سال یک ماه روزه بگیریم و حج بگزاریم و ما پذیرفتیم؛ ولی به اینکه پسر عمت را بر ما برتری دهی، هیچ گاه راضی نمی‌شویم. آیا آنچه گفتی، از جانب خودت بود یا از جانب خدا؟ پیامبر(ص) فرمودند: به آن خدایی که کسی غیر از او خدا نیست قسم، که آن را از نزد خداوند گفتم. پس در این هنگام حارث گفت: خدایا! اگر آنچه محمد می‌گوید، حق است؛ از آسمان بر ما سنگی فرود آر، یا عذابی بر ما نازل کن!

این گونه بود که عذاب الهی بر حارث نازل شد و حقانیت ولایت امیرمؤمنان علی(ع) به همگان ثابت شد.

جایگاه ولایت از منظر شیعیان

شیعیان برخلاف اهل سنّت، به مسئله ولایت چونان رکن اساسی دین و جزئی از اصول مذهب می¬نگرند. به اعتقاد شیعه، امامت و ولایت منصبی الهی است که خداوند با توجه به علم خود درباره شرایط و نیازهای بندگان آن را تعیین نموده و مردمان را به پیروی از او مکلّف می¬کند. از منظر شیعیان ولایت بر انسان ها از شئون امامان معصوم می باشد. بر این اساس باید همواره حجت خدا در روی زمین حاضر باشد، تا احکام شریعت را به مردم بیاموزد و هدایتگر ایشان باشد.

در حقیقت خداوند سبحان هیچ گاه زمین را از وجود حجتی برای بندگان، اعم از نبی، یا وصی ظاهر و آشکار، یا غایب مستور، خالی نمی گذارد. چراکه اگر این حجت الهی میان بندگان نباشد، قطعاً همۀ انسان‌ها گمراه خواهند شد. از این رو پیامبر(ص) به چنین حجتی تصریح کرده و علی(ع) را جانشین خود اعلام داشته و امیرمؤمنان(ع) نیز به فرزندش امام حسن(ع) وصیت نموده و همو به برادرش حسین(ع) و اینچنین ولایت تا امام دوازدهم، حضرت مهدی (عج) منتقل شده است. زیرا این سنّت خداوند در جمیع انبیا از آدم تا خاتم (ع) بوده است.

در مجموع باید گفت که جامعه اسلامی همواره به ولایت معصوم (ع) نیاز دارد؛ از سوی دیگر، آخرین امام معصوم شیعه بنا بر ضرورت ها و دلایلی غیبت کرده است. باوجود این در دوره غیبت حضرت، شیعیان از برکات وجود امام و ولی فقیه محروم نیستند، بلکه ایشان با تمسّک و پیروی از مقام ولایت فقیه می توانند از افاضات و عنایات حضرت حق همواره بهرمند شوند.

ضرورت ولایت در جامعه اسلامی از منظر روایات

امام رضا(ع) ضمن روایتی مى‏ فرماید: «اگر کسى بگوید که چرا خداوند اولى الامر براى مردم قرار داده و آنان را به پیروى از ایشان امر فرموده است، پاسخ داده مى‏شود که این امر علل بسیار دارد. از جمله اینکه خداوند حدود و قوانینى براى زندگى بشر تعیین فرموده و به مردم فرمان داده است که از آن حدود و قوانین تجاوز نکنند؛ چراکه براى آنان فساد و تباهى به ارمغان مى‏آورد. اما اجراى این قوانین و رعایت حدود شرعى تحقق نمى‏پذیرد؛ مگر آنکه خداوند زمامدارى امین براى آنان بگمارد، تا آنان را از تعدّى از حدود و ارتکاب محرمات باز دارد.

در غیر این صورت چه بسا افرادى باشند که از لذت و منفعت شخصى خود به بهاى تباه شدن امور دیگران صرف نظر نکنند. دیگر آنکه ما هیچ گروه یا ملتى را نمى‏یابیم که بدون زمامدار و سرپرست زندگى کرده و ادامه حیات داده باشد؛ زیرا اداره امور دینى و دنیوى آنان به زمامدارى مدبّر نیازمند است و از حکمت بارى تعالى به دور است که آفریدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها کند. حال آنکه خود به خوبى مى‏ داند که مردمان به ناچار باید حاکمى داشته باشند، که جامعه را قوام و پایدارى بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبرى کند و اموال عمومى را میان آنان تقسیم کند و نماز جمعه و جماعات آنان را برپا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگیرى نماید. گفتنى است که مردم داراى آرا و افکار و تمایلات مختلف‏اند، پس اگر حضرتِ حق زمامدارى را تعیین نمى‏فرمود، مردمان فاسد و تباه مى‏شدند؛ آیین و سنّت و احکام خداوندى تغییر مى‏ یافت و ایمان آنان متزلزل مى‏شد و تمامى خلق به تباهى و ضلالت مى ‏افتادند.

question