همسر ایده آل 

همتایى در ازدواج‏
زن و مرد مؤمن، همتا و کفو یکدیگرند؛ اگرچه یکى از آن دو، یا هر دو، بعضى یا هیچ یک از امتیازات ظاهرى را دارا نباشند. لذا پیامبر(ص) می‌فرمود:
«… المُؤمنُ کُفْوٌ للمؤمِنَةِ والمُسلِمُ کُفْوٌ لِلمُسلِمَة؛۱ … مرد مؤمن، همتاى زن مؤمن و مرد مسلمان، همتاى زن مسلمان مى‏باشد.»
در روایات متعددى از امام صادق‏ علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود:
«اَلْکُفْوُ أن یَکُونَ عَفیفاً وَ عِنْدَهُ یَسارٌ ۲
همتاى مناسب براى زن، آن شوهرى است که با عفت و پاکدامن باشد و مخارج زندگى خود را بتواند اداره کند (نه این که داراى ثروت کذائى و غیره باشد).»
امام صادق‏ علیه السلام مى‏ فرماید: خداوند متعال آنچه مورد نیاز بشر مى‏باشد، به پیامبرش تعلیم داد؛ یکى از تعلیمات خداوند متعال به حضرت رسول‏( َص )این است:
روزى آن حضرت بالاى منبر رفت، پس از حمد و ثناى الهى، فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و این پیام را از طرف خداوند متعال به من داد و فرمود: «دوشیزگان همانند میوه‏ هاى روى درختان هستند که اگر رسیده شوند، باید آنها را چید، و گرنه تابش خورشید، آن میوه ‏ها را تباه مى‏کند، و باد، اجزاء فاسد شدة آنها را پراکنده مى‏سازد. همچنین دوشیزگان وقتى که به سنّ رشد رسیدند، دوائى براى آنها جز شوهرانشان نیست، و در غیر این صورت، در پرتگاه خطر فساد هستند؛ زیرا آنها بشر هستند (و غریزة جنسى دارند، فرشته نیستند).»
در این هنگام، مردى برخاست و گفت: اى رسول خدا! با چه کسى ازدواج کنم؟
پیامبر( َص ) فرمود: «أَلأَکْفاء؛با همتاهاى خود.»
او پرسید: همتاهاى ما کیانند؟
پیامبر( َص ) فرمود: «أَلْمُؤمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَکْفاءُ بَعْضٍ؛ مؤمنان همتاهاى یکدیگرند.» و این جمله را دوبار تکرار کرد.
بنابراین ملاکِ همتایى، اسلام و ایمان است نه قیافه و نژاد و…
ازدواج جُوَیبر و ذُلفا
ابوحمزة ثمالى مى‏گوید:
در خدمت امام محمدباقرعلیه السلام نشسته بودم که خادم حضرت آمد و براى مردى (منجح بن ریاح) اجازة ورود خواست، امام نیز اجازه داد. «منجح» سلام کرد. حضرت به او جواب داد و خوش آمد گفت و او را نزدیک خود جاى داد و از حالش جویا شد. «منجح» گفت: فدایت شوم! من دختر فلانى را که از دوستان شماست، خواستگارى نموده‏ام؛ ولى او به علت چهرة زشت من و فقر و غربتم، دست رد به سینه‏ام زده و مرا شایستة دامادى خود نمى‏داند؛ به طورى یأس از زندگى و غصه و اندوه، قلبم را فشرده است که مرگ خود را از خداوند خواسته‏ام!
حضرت فرمود: خودت به عنوان فرستادة من مى‏روى نزد او، و مى‏گویى: محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى‏طالب مى‏گوید: دخترت را به «منجح بن ریاح» که از دوستان من است، تزویج کن و جواب رد به او مده!
«منجح» شادمان شد و با شتاب به عنوان فرستادة امام باقرعلیه السلام براى خواستگارى مجدّد روانة خانة پدر آن دختر شد…
بعد از رفتن او، امام محمد باقرعلیه السلام رو به حضّار نمود و فرمود:
مردى از اهل «یمامه» به نام «جویبر» به منظور جستجوى آیین اسلام به حضور پیامبر( َص ) شتافت و با اشتیاق اسلام آورد. دیرى نپایید که از خوبان اصحاب پیغمبر به شمار آمد. «جویبر» سیاه پوست و فقیر و برهنه بود؛ قامتى کوتاه و چهره‏اى زشت داشت.

پیغمبر به ملاحظة اینکه وى، مردى غریب و برهنه بود، او را مورد تفقّد قرار داد و لباس برایش تهیه کرد و روزانه برایش غذا مى‏فرستاد.
روزى پیامبر(ص) با کمال رأفت و حالى رقّت بار به «جویبر» نگریست و فرمود: جویبر! چه خوب بود همسرى اختیار مى‏کردى تا شهوت خود را کنترل کنى و در امور دنیا و آخرت، با تو همکارى کند!
«جویبر» عرض کرد: اى پیغمبر خدا! پدر و مادرم فدایت شوند! کدام زن حاضر است به همسرى من تن در دهد؟ من که نه حسب دارم و نه نسب، و نه مال و نه جمال؛ چه زنى رغبت مى‏کند با من ازدواج نماید؟ پیامبر( َص )فرمود: اى جویبر! خداوند جهان به برکت دین حنیف اسلام، آن کس را که در جاهلیت شرافت داشت، پست نمود، و کسانى را که پست بودند، شرافت داد. و آنها را که سابقاً ذلیل بودند، عزیز گردانید. و آن همه نخوت جاهلیت و تفاخر و بالیدن به قبیله و نسب را که میان آنها مرسوم بود، به کلّى برانداخت. امروز دیگر همة مردم: سفید، سیاه، قریش، عرب و عجم برابرند. همه، فرزندان آدم هستند و آدم را هم خداوند از خاک آفرید! در روز قیامت محبوب‏ترین مردم در پیشگاه خداوند فقط پارسایان و پرهیزکارانند. اى جویبر! هم اکنون مى‏روى نزد «زیاد بن لبید» که شریف‏ترین مردم قبیلة «بنى بیاضه» است و مى‏گویى: رسول خدا، مرا فرستاده و دستور داده است که دخترت «ذلفا» را به عقد همسرى جویبر (من) درآورى!
وقتى جویبر وارد خانة زیاد بن لبید شد، زیاد با گروهى از بستگان خود نشسته و سرگرم گفتگو بود. جویبر اجازة ورود خواست و بعد از آنکه به مجلس در آمد، سلام کرد، آنگاه زیاد را مخاطب ساخت و گفت: من از جانب رسول خدا(ص) آمده ‏ام و براى انجام کارى حامل پیامى مى‏باشم. آن را به طور آشکار بگویم، یا خصوصى و پنهانى؟ زیاد گفت: چرا پنهانى؟ آشکارا بگو! من پیام رسول خدا( َص ) را موجب فخر و شرافت خود مى‏دانم!
جویبر گفت: پیغمبر( َص ) پیغام داده که دخترت «ذلفا» را به عقد همسرى من درآورى!
زیاد گفت: آیا پیغمبر، تو را براى ابلاغ این پیام فرستاد؟
جویبر گفت: آرى! من سخن دروغ به رسول خدا نسبت نمى‏دهم.
زیاد گفت: ما دختران خود را به اشخاصى که هم‏شأن ما نیستند، تزویج نمى‏کنیم. برگرد نزد پیامبر تا خودم بیایم و عذر خود را بگویم.
جویبر ناراحت شد و در حالى که مى‏گفت: به خدا قسم! این کار مطابق دستور قرآن مجید و گفتة پیغمبر اکرم( َص )نیست؛ مراجعت کرد.
«ذلفا» سخنان را شنید؛ لذا فردی را فرستاد و پدرش را به اندرون خواست و پرسید: پدرجان! چه گفتگویى با جویبر داشتى؟ پدرش گفت: مى‏گوید پیغمبر، مرا فرستاده که دخترت «ذلفا» را به من تزویج نمایى.
ذلفا گفت: به خدا! جویبر دروغ نمى‏گوید، بفرست تا پیش از آن که او به نزد پیغمبر مراجعت کند، برگردد.
«زیاد» فردى را فرستاد تا جویبر را از میان راه برگرداند؛ وقتی آمد، او را مورد تفقّد و احترام قرار داد. سپس گفت: اینجا باش تا من برگردم. آنگاه خود به حضور پیغمبر شرفیاب شد و گفت:
پدر و مادرم فدایت گردد!
جویبر پیامى از جانب شما آورده؛
ولى من پاسخ او را به نرمى ندادم. اینک شخصاً به حضور مبارک شرفیاب شده و عرض مى‏کنم که:
ما طایفة انصار، دختران خود را به افراد غیر هم شأن خود تزویج نمى‏کنیم.
پیامبر( َص ) فرمود:
«یا زیادُ جُوَیْبِرُ مؤمنٌ ، والمؤمنُ کفوٌ للمؤمنة والمسلمُ کفوٌ للمُسلمة؛
اى زیاد! جویبر، شخص با ایمانى است و مؤمن، همتاى مؤمن است و مرد مسلمان، همتاى زن مسلمان است. بنابراین (با رضایت دخترت) دخترت را همسر او گردان.»
زیاد به خانه برگشت و آنچه را پیغمبر فرموده بود، به اطلاع دخترش رسانید.
دختر گفت: پدرجان! این را بدان که اگر از فرمان پیغمبر سرپیچى کنى، کافر خواهى شد.
زیاد وقتى چنین دید، بیرون آمد و دست جویبر را گرفت و به میان بزرگان قوم خود آورد، و ذلفا را به وى تزویج نمود. مهریه و جهیزیة عروس را نیز شخصاً به عهده گرفت. ۴
پی‏‌نوشت‏ها:
۱.فروع کافى، ج ۵، ص ۳۴۱.
۲ .همان، ص ۳۴۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۲، ب ۲۸، من ابواب مقدمات النکاح، ح ۵و ۷.

  1. فروع کافى، ج ۵، ص ۳۳۷، ح ۲.
  2. فروع کافى، ج ۵، ص ۳۳۹ – ۳۴۳.

question