قبولی زیارت

اویس قرنی می‌خواست پیغمبر را زیارت کند. از مادرش اجازه گرفت، مدینه آمد و پیغمبر در مدینه نبود. یک مدتی ایستاد، پیغمبر را ندید، گفت: من به مادرم قول دادم. سلام من را به پیغمبر برسانید. پیغمبر وارد شد گفت: بوی اویس می‌آید. یعنی او پیغمبر را ندید، اما زیارتش قبول شد. آدم‌هایی هم داریم صبح تا شام نزد پیغمبر بودند و هیچ آبرویی نزد پیغمبر نداشتند. چقدر خوب است افرادی که مکرر مشهد می‌روند، آدم‌هایی را که در عمرشان مشهد نرفتند، اینها را هم ببرند.