مقدمه
فراموشی و غفلت از «یاد و ذکر خدا» در آیینه آیات و روایات، یکی از مهمترین عامل سقوط انسانها به درههای گمراهی است؛ زیرا انسان برای عبودیت و معرفت خداوند پا به عرصه دنیا گذاشته است تا در پرتو آن به اوج ارزشهای معنوی و تعالی روح دست یابد. از اینرو کسى که به بیماری غفلت و نسیان مبتلا شود، حقیقت انسانى خویش را از یاد مىبرد و فراموش مىکند که در نظام عالم، ذرهاى ناچیز است و براى تداوم حیات هر لحظه نیازمند فیض و عطاى الهى است. بنابراین یکی از موضوعات تربیتی و اخلاقی که بخشی از آیات قرآن را به خود اختصاص داده و به صورت ویژه مخاطبان خود را به تأمل و درسآموزی از آن دعوت نموده است؛ موضوع غفلت است. تحلیل همه جانبه از این موضوع تربیتی و اخلاقی و دست یافتن به میزان تأثیرگذاری این موضوع در شکلگیری شخصیت انسانی، نیازمند به بیان و شرح تفصیلی چند نکته به هم پیوسته دارد که در این نوشتار بدان میپردازیم.
تعریف غفلت
غفلت از ریشه «غفل» در لغت به معنای غایب شدن چیزی از خاطر انسان و عدم توجه به آن است و گاهی در مورد بیتوجهی و رویگردانی از چیزی نیز استعمال شده است. «غفلت» داراى مفهوم وسيع و گستردهاى است كه هرگونه بىخبرى از شرايط زمان و مكانى كه انسان در آن زندگى مىكند و از واقعيتهاى فعلى و آينده و گذشته خويش و از صفات و اعمال خود و از پيامها و آيات حق و همچنين هشدارهايى كه حوادث تلخ و شيرين زندگى، به انسانها مىدهد را شامل مىشود و در اصطلاح به معناى سهوى است كه به جهت كمى مواظبت و هشيارى، بر انسان عارض مىشود. بنابراین غفلت، بیتوجهی کردن از هر آن چیزی است که میتوانست زمینهساز سعادت و رشد معنوی و مادی، دنیایی و اخروی انسان باشد.
عوامل غفلت در آیینه آیات و روایات
در آیات قرآن کریم و روایات، اسباب و عوامل فراوانی به عنوان زمینهساز غفلت آمده است که اگر این عوامل به درستی شناسایی شود، طبیعی است هر انسانی تلاش خواهد کرد که از این عوامل فرصتسوز اجتناب نماید و مسیر و راهی که فلاح و رستگاری، خوشبختی و سعادت مادی و معنوی دنیایی و اخروی را تأمین و تضمین میکند؛ در پیش بگیرد. برای آشنایی بیشتر چند عامل برجسته غفلت را به صورت اجمالی توضیح میدهیم.
- غرق شدن در مظاهر دنیوی
از منظر آیات و روایات، توجه داشتن بیاندازه به دنیا و غرق شدن در مظاهر دنیوی و غافل شدن از آسیبها و ضررهایی که در پشت این دل بستگی دنیوی وجود دارد، یکی از عوامل مهم غفلت است؛ چرا که اگر مظاهر دنیوی به اندازه خودش توجه شود، نه تنها فرصتسوز نیست؛ بلکه زمینهساز سعادت دنیا و آخرت و فراهمکننده آرامش روحی و روانی است. این در حالی است که اگر بیش از آنچه که لازم است مورد توجه قرار گیرد، فرصتسوز و موجب حسرت و ناامیدی و زمینهساز خسران دنیا و آخرت خواهد بود. قرآن کریم به انسان هشدار میدهد که نباید دلبستگی به مظاهر دنیوی پیدا کند و در آن غرق شود؛ از همین روست که خداوند میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ؛ ای اهل ایمان! مبادا مال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل کند».
کلمه «تلهی» از مصدر «الهاء» گرفته شده است و این کلمه به معنای مشغول و سرگرم شدن به کاری و غفلت از کاری دیگر است. منظور از «الهاء اموال و اولاد از ذکر خدا» این است که اشتغال به مال و اولاد، انسان را از یاد خدا غافل کند؛ چون خاصیت زینت حیات دنیا همین است که آدمی را از توجه به خدای تعالی باز میدارد؛ همچنانکه میفرماید: «المالُ وَ البَنُونَ زيِنَة الحیاةِ الدُّنیا». اشتغال به این زینت دل را پر میکند و دیگر جایی برای ذکر خدا و یاد او باقی نمیماند. خداوند در سوره یونس نیز میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُواْ بِالحْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّواْ بهِا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَاتِنَا غَافِلُون؛ آنها که ایمان به ملاقات ما (در قیامت) ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافلاند، (همه) آنها جایگاهشان آتش است، به خاطر کارهایی که انجام میدادند».
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره دنیا و حسرت مردم دلبسته به دنیا در آخرت فرموده است:
إنَّ الدُّنيا خَدّاعَةٌ صَرّاعَةٌ، مَكّارَةٌ غَرّارَةٌ سَحّارَةٌ، أنهارُها لامِعَةٌ، وثَمَراتُها يانِعَةٌ، ظاهِرُها سُرورٌ، وباطِنُها غُرورٌ، تَأكُلُكُم بِأَضراسِ المَنايا، وتُبيرُكُم بِإِتلافِ الرَّزايا، لَهُم بِها أولادُ المَوتِ، وآثَروا زينَتَها فَطَلَبوا رُتبَتَها … ؛ دنيا، حيلهگر است و به خاكافكن و نيرنگباز و فريبنده و افسونگر. جويبارهايش درخشان و ميوههايش رسيدهاند و ظاهرش، خوش و باطنش، پوچ است. با دندانهاى مرگ، شما را مىخورد و با بلاهاى ويرانگرش، نابودتان مىكند. مردم در دنيا براى مرگ زاده مىشوند؛ با اين حال زينت دنيا را برگزيدند و جاه آن را طلبيدند.
حسن بصری از امام علی(علیه السلام) چنین روایت کرده است:
دَخَلَ سُوقَ الْبَصْرَةِ، فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ يَبيعُونَ وَيَشْتَرونَ فَبَكا بُكاءً شَديداً، ثُمَّ قالَ: يا عَبيدَ الدُّنْيا وَ عُمّالَ أَهْلِها! إِذا كُنْتُمْ بِالنَّهارِ تَحْلِفُونَ وَبِاللَّيْلِ فى فراشِكُمْ تَنامُونَ وَ فى خِلالِ ذلِكَ عَنِ الْآخِرَةِ تَغْفُلُونَ، فَمَتى تَجَهَّزُونَ الزَّادَ وَتَفَكَّرُونَ فى الْمَعادِ؛ وارد بازار بصره شد و ديد مردم مشغول خريد و فروشند. پس به شدت گريست. سپس گفت: اى بندگان دنيا و عملههاى دنياپرستان! روز خود را كه به خريد و فروش تمام مىكنيد و شب را در رختخواب به صبح مىرسانيد و در خلال اين امور از آخرت غافل هستيد، پس چه وقت براى آخرت زاد و توشه برمىداريد و كى به فكر معاد مىافتيد؟ - سلطه شیطان
شیطان با ابزارهای فریبندهای که در اختیار دارد، تلاش میکند انسان را از یاد و ذکر الهی غافل کند: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُون؛ شیطان بر آنان مسلط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده است. آنان، حزب شیطاناند. بدانید حزب شیطان زیانکارانید». بر اساس این آیه، نسیان یاد خدا از عادتهای لشکر شیطان شمرده میشود. بنابراین تمام تلاش حزب شیطان، آن است که سرمایه خداخواهی را از جوامع بشری بگیرد تا آنها را به اوج مذلت بکشاند. از اینرو خداوند در آیهای دیگر به انسانها هشدار میدهد که مانند کسانی نباشند که خدا را فراموش کردند: «وَ لَا تَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ و مانند کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرد». همچنین میفرماید: «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ؛ پروردگارت را در دل خود، از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان مباش».
گاهی اوقات شیطان از طریق حرامخوری، پرخوری و شکمبارگی، ثروت و قدرت و …، انسان را از یاد خدا غافل میکند؛ چنانکه امام سجاد(علیه السلام) فرموده است:
وَیْحَکَ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَّ قَسْوَةَ الْبِطْنَة وَ کِظَّةَ الْمِلْأَةِ وَ سُکْرَ الشِّبَعِ وَ غِرَّةَ الْمُلْکِ مِمَّا یُثَبِّطُ وَ یُبْطِئُ عَنِ الْعَمَلِ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ وَ یُلْهِی عَنِ اقْتِرَابِ الْأَجَلِ حَتَّى کَأَنَّ الْمُبْتَلَى بِحُبِّ الدُّنْیَا بِهِ خَبَلٌ مِنْ سُکْرِ الشَّرَاب وَ أَنَّ الْعَاقِلَ عَنِ اللَّهِ الْخَائِفَ مِنْهُ الْعَامِلَ لَهُ لَیُمَرِّنُ نَفْسَهُ وَ یُعَوِّدُهَا الْجُوعَ حَتَّى مَا تَشْتَاقَ إِلَى الشِّبَعِ وَ کَذَلِکَ تُضَمَّرُ الْخَیْلُ لِسَبْقِ الرِّهَان؛ وای بر تو اى فرزند آدم، شکمبارگی و پرخوری و تمایل نفسانی و سرمستی و یا مستی سیری و غرور ثروت و قدرت، همه از چیزهایى است که آدمى را در کارها کُند مىکند و از عمل باز مىدارد و یاد خدا را به فراموشى مىسپارد و انسان را از نزدیک شدن مرگ غافل مىکند و چنان است که گویى انسان مبتلا به دوستى دنیا، از میگُسارى گیج و منگ شده است. مردی خردمند که در اندیشه خدا و خداترس است و کارهایش خدایی است، باید نفس خود را تمرین دهد و آن را با گرسنگی آشنا سازد تا عادت کند که به انباشته ساختن شکم تمایلی از خود نشان ندهد؛ اسبهای ویژه مسابقات را با این روش آماده و لاغر میکنند. - عبرت نگرفتن از حوادث دنیا
یکی دیگر از عوامل مهم غفلت، بیاعتنایی به عوامل هشداردهنده و بیدارکننده چون مرگ و عبرت نگرفتن از سرنوشت پیشینیان است. از همینروست که در سوره طه آمده است: «أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِأُولِی النُّهَى؛ آیا برای هدایت آنان کافی نیست که بسیاری از نسلهای پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم و اینها در مسکنهای (ویران شده) آنان راه میروند». مسلماً در این امر، نشانههای روشنی برای خردمندان است. در راستای همین عبرتگیری است که امیرمؤمنان علی(ع) در تشییع جنازه مؤمنی شرکت نموده بود، ناگهان صدای خنده بلند کسی را شنید. حضرت از این حرکت دلخور شد و فرمود:
کَاَنَّ الْمَوْتَ فِیها عَلی غَیْرِنا کُتِبَ وَکَأَنَّ الْحَقَّ فِیها عَلی غَیْرِنا وَجَبَ وَکَأَنَّ الَّذِی نَری مِنَ الاْمْواتِ سَفْرٌ عَمّا قَلِیلٍ اِلَیْنا راجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ وَنَأْکُلُ تُراثَمُ کَاَنّا مُخَلَّدُون بَعْدَهُمْ ؛ گویی مرگ برای غیر ما مقرر شده و حق [تنها] بر دیگران واجب شده است، و گویی [این] مردگانی را که میبینیم، [مثل] مسافرانی هستند که به زودی به سوی ما باز میگردند. ما آنها را در قبرشان میگذاریم و میراثشان را میخوریم؛ گویی بعد از آنها عمر جاودان داریم.
رسولخدا(صلی الله علیه و آله) نیز فرموده است: «أغفَلُ الناسِ مَن لَم يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ الدنيا مِن حالٍ إلى حالٍ؛ غافلترين مردم، كسى است كه از دگرگونى احوال دنيا پند نگيرد». - پیروی از هوای نفس
پیروی از نفس اماره و هوی و هوس و اطاعت کردن از خواستهها و هواهای بیپایان تمایلات درونی، میتواند انسان را چنان سرگرم خود کند که دیگر اصل و فلسفه زندگی را فراموش کند. رفاهزدگی و آسایش زیادی، موجب میشود که آدمی سرگرم پاسخگویی به هواهای نفسانی شود و از مسیر کمالی و فلسفه آفرینش دور و غافل شود. نفس اماره، اژدهای نهفته درباطن انسان، آنچنان خطرناک است که حضرت یوسف(علیه السلام) با آن مرتبه بلند از آن میترسد و خطاب به خداوند عرض میکند: «وَاِلاّ تَصْرِفْ عَنّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَاَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ؛ [خدایا!] اگر کید و مکر زنان [مصر] را از من برنگردانی، به آنها گرایش میکنم و [در آن صورت] از جاهلین خواهم بود». هنگامی که از مجلس پیروز بیرون آمد، فرمود: «خدایا! اگر تو نباشی بدبخت میشوم». اگر نفس اماره کاری به انسان نداشته باشد، برای این است که زمینه ندارد تا کاری کند؛ به قول مولوی:
نفست اژدرهاست او کی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
از مرحوم مقدس اردبیلی، مرجع تقلیدی که بارها خدمت امام زمان رسید، سؤال کردند: «آقا! اگر شما در خانهای باشید، کسی نباشد جز یک زن نامحرم، آیا مرتکب زنا میشوی؟». مرحوم مقدس نفرمود: «نه»؛ بلکه فرمود: «پناه میبرم به خدا که چنین صحنهای برای من پیش بیاید». بنابراین نفس اماره، پیر و جوان و زن و مرد و مقدس و غیر مقدس نمیشناسد و همه و همه باید از آن بترسند؛ زیرا دائماً با ما در جنگ است. از همین روست که رسولخدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «اَفْضَلُ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتی بَیْن جَنْبَیْهِ؛ بالاترین مجاهدت، جهاد با نفس است».
به راستی که جنگ با نفس اماره، جنگ بزرگی است و این جنگ همیشه در درون ما وجود دارد و بُعد ملکوتی ما با بُعد ناسوتیمان همیشه در جنگ است. عموماً نیز نفس اماره است که بر آدمی غلبه دارد. یک لحظه غفلت از نفس اماره، یک عمر پشیمانی را به دنبال دارد . - پست و مقام
ریاست به معنای خدمتگزاری، نه تنها مذموم نیست؛ بلکه ممدوح و توفیق برای شخص است. ریاست به معنای «جاهطلبی» که از نظر حاکمیت بر مردم برای کسب قدرت، شهرت و ثروت باشد؛ یکی از رذایل اخلاقی است و در قرآن و روایات اسلامی مورد نکوهش قرار گرفته و موجب کفر، نفاق، ریاکاری و بی دینی معرفی شده است. تاريخ نمونههای بسیاری همچون سلاطين و فرماندهان بىخبر عالم دارد كه از باده مقام مغرور شدند. يزيد و معاويه و ديگر خلفاى بنىاميه و بنىعباس، هيتلرها،چنگيزها و موسولينیها از اين دسته بودند. یکی از نمونههاى بارز، عمرسعد است [كه لعنت ابدى بر او باد] كه مقامپرستى او را از راه تذكر و توجه، به بىراهه غفلت و فراموشى از خدا كشاند و دست خود را به خون امامش حسين بن على(علیه السلام) آلوده كرد و هرگز به مقام و حكومت رى هم نرسيد. این سلاطین به جای محبت خدا و آخرت، گرفتار محبت دنیا و زینتهای دنیوی شدند؛ چنانکه قرآن فرموده است:
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ محبت و دلبستگی دنیا در دل آنان زینت داده میشود و آنان را به خود مشغول میسازد. دوستی خواستنیها [ی گوناگون] از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسبهای نشاندار و دامها و کشتزار[ها] برای مردم آراسته شده، [لیکن] این جمله مایه تمتع زندگی دنیاست، و [حال آنکه] فرجام نیکو نزد خداست.
انسان خردمند دنبال اعتباریات نمیرود؛ زیرا ارزش نیست و اگر ارزش باشد، دائمی نیست و تنها در محدوده دنیا برای پیشرفت امور دنیوی است، نه اخروی؛ پس انسان باید دست از این تفاخر و فخرفروشی بردارد و دنبال مقام و جاه و منصبی نرود که اعتبار دنیوی است و هیچ ارزش ماهوی و اصیل ندارد. کسی که دنبال تفاخر و اعتباریات دنیوی میرود و هوای ریاستخواهی و منصبگرایی دارد، باید بداند که آثار زیانباری را برای زندگی خود در دنیا و آخرت رقم میزند. - همنشینی با فاسدان و مفسدان
همنشینی و مجالست با فاسدان و مفسدان و دوری از مجالست با انسانهای صالح، از دیگر عوامل غفلت است؛ از همین روست که قرآن در توصیف این دسته از مردم در عالم قیامت فرموده است: «يَا وَيْلَتىَ لَيْتَنىِ لَمْ أَتخَّذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَّقَدْ أَضَلَّنىِ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنىِ وَ كَانَ الشَّيْطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولًا؛ ای وای بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم. او مرا از یادآوری (حق) گمراه ساخت، بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است».
راز نهی از نشست و برخاست با انسانهای ناصالح، فاسد و مفسد در این است که ارتباط با این دسته از طبقه اجتماعی موجب غفلت از وظیفه اصلی و دوری از ذکر و یاد خدا و موجب از دست دادن فرصت طلایی که دخالت مستقیم در سعادت دنیوی و اخروی میشود. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) همنشینی با فاسدان و مفسدان، یکی از نشانههای غافلان شمرده شده است.
الصَّدَاقَةُ مَحْدُودَةٌ فَمَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ تِلْکَ الْحُدُودُ فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى کَمَالِ الصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْءٌ مِنْ تِلْکَ الْحُدُودِ فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى شَیْءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ أَوَّلُهَا أَنْ یَکُونَ سَرِیرَتُهُ وَ عَلَانِیَتُهُ لَکَ وَاحِدَةً وَ الثَّانِیَةُ أَنْ یَرَى زَیْنَکَ زَیْنَهُ وَ شَیْنَکَ شَیْنَهُ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا یُغَیِّرَهُ مَالٌ وَ لَا وِلَایَةٌ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ لَا یَمْنَعَکَ شَیْئاً مِمَّا تَصِلُ إِلَیْهِ مَقْدُرَتُهُ وَ الْخَامِسَةُ أَنْ لَا یُسْلِمَکَ عِنْدَ النَّکَبَاتِ؛ دوستى حدودى دارد و این حدود در هر کس نباشد، او را دوست کامل نشمار و در هر که نباشد، او را به دوستى نسبت نده: اول اینکه آشکار و نهانش با تو یکى باشد؛ دوم اینکه زینت تو را زینت خود و عیب تو را عیب خود بداند (احتمالاً یعنی فضیلتهای دوست برایش پررنگ جلوه کند و از عیبهای او چشمپوشی کند و به روی او نیاورد)؛ سوم اینکه مال و مقام، حال او را تغییر ندهد؛ چهارم اینکه آنچه در توان دارد، از تو مضایقه نکند و پنجم اینکه تو را به هنگام مصیبتها رها نکند.
امام حسن مجتبی(علیه السلام) نیز در روایتی به یکی از فرزندانش فرمود:
یا بُنَیَّ لا تُواخِ اَحَدًا حَتّی تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبطْتَ الْخُبْرَهَ وَ رَضیتَ الْعِشْرَهَ فَآخِهِ عَلی إِقالَهِ الْعَثْرَهِ وَ الْمُواساهِ فِی الْعُسْرَهِ؛ ای پسرم! با احدی رفاقت نکن تا آنکه بدانی کجاها میرود و از کجاها میآید و زمانی که از حالش خوب آگاه شدی و معاشرتش را پسندیدی، با او برادری کن؛ به شرط اینکه معاشرت بر اساس چشمپوشی از لغزش و همراهی در سختی باشد.
حجتالاسلام والمسلمین میرتقی قادری