استاد: حجت الاسلام محمدرضا اعوانی
بسمالله الرحمن الرحیم
در ضمن دعای هشتم به عبارت «وَ مُبَاهَاةِ الْمُکْثِرِینَ» رسیدیم. «مُبَاهَاة» از ماده بهاء است که در باب مفاعله رفته است. کلمه «الْمُکْثِرِینَ» یعنی ثروتمندان؛ کسی که «کَثُرَ مالُه» است.
مباهات یعنی فخرفروشی کردن و معنای مجموع دو کلمه اینطور میشود؛ خدایا به تو پناه میبرم از فخر ورزیدن ثروتمندان. اینزمانی است که من کلمه مباهات را که به باب مفاعله رفته است و معنی غالبی مفاعله بین اثنینی است یعنی بین دو نفر یا چهار نفر است، بهصورت مشارکتی. مثلاً وقتی میگوییم مشارکت، یعنی چند نفر باهم شرکت کردند. مباهات یعنی همینکه دو نفر نسبت به آن داراییهای خودشان باهم دیگر فخرفروشی کنند پس اگر بنا باشد به این معنای غالبی توجه دهیم، اینطور ترجمه میکنیم، «خدایا به تو پناه میبرم از اینکه با ثروتمندان مباهات کنم.» این یعنی من هم ثروتی داشته باشم که ثروتمندان دیگری هم ببینم و نسبت به آنها فخرفروشی کنم؛ من بیشتر دارم، ماشین من فلان مدل است. سال فلان تولید شده و خانهام فلان است و… من هم فلان هستم و… دائماً به رخ هم بکشند و تفاخر کنند. باب مفاعله به این معنا است. ماده این فعل بین دو نفر یا چند نفر اتفاق میافتد. اگر اینطوری ترجمه کنیم یعنی اینکه منِ ثروتمند با طرف مقابل که ثروتمند است به رخِ هم بکشیم. طبق این ترجمه امام از این به خدا پناه میبرند اما ممکن است که بگوییم یکی از معانی باب مفاعله، ثلاثی مجرد است؛ یعنی خدایا به تو پناه میبرم از فخرفروشی ثروتمندان؛ یعنی اینکه ثروتمندان اموال خودشان را به رخ بکشند، من از حالت آنها به تو پناه میبرم. حال ممکن است من از افراد طبقه متوسط باشم و یا از طبقه ضعیف باشم. پس این دو تا قضیه شد.
چه معنای اول را بگیریم یعنی باب مفاعله به معنای مشارکت و چه معنای دوم باب مفاعله که ثلاثی مجرد است، اجمالاً مشکل آن این است که اولاً انسان باید داشته باشد آنی که داری، چه با زحمت خودت یا با ارث یا هدیه و…، اولاً واقعبین باش؛ آن چیزی که داری، مربوط به کیست؟ مال دیگران است و یعنی با مال دیگران فخر میفروشیم. چون هیچکدام از آن چیزی که در این دنیا است، برای من نیست. امام صادق علیهالسلام در حدیث عنوان بصری فرمود: بندۀ خوبِ خدا که خدا قلبش را به علوم واقعی نورانی کرده است، اینطور است که «يَرَونَ المالَ مالَ اللّه» مال را مال خدا میبیند. مشکل قضیه این است، وقتی من اهل مباهات مکثرین شدم، یا طرف مقابل من ثروتمند است و من فخرفروشیاش را نگاه میکنم، بنا بر هردو ترجمه واقعیت این است که او با مال دیگری دارد فخرفروشی میکند. پس مشکل قضیه مباهات مکثرین این است که طرف مقابل من یا خودم اگر ثروتمند هستم با داراییهای خود نیست که فخرفروشی میکنم. همه اینها مربوط به کسی دیگر است. خدای متعال تمام دنیا و ما فیها را بهعنوان عاریه توجه داده است. در آیه ۲۹ سوره بقره میفرماید «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُم ما فِي الأَرضِ جَميعًا» خدا هر چه روی زمین است برای شما خلق کرده است. از آنطرف هم بلافاصله در آیه ۳۷ میفرماید «وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ» محل استقرار شما روی زمین است اما یادتان باشد که متاعی هم قرار دادم که امورات دنیاییتان را بگذرانید اما «الی حین» یک مدت معینی است؛ یعنی مال تو نیست و بعد از یک مدتی باید بگذاری و بروی.
یک نمونه برای درک مشکل قضیه از قرآن کریم که اشاره به ثروتمندان دارد، عرض کنیم، داستان قارون را تعریف میکند. آیه ۷۶ به بعد سوره قصص «إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَی» قارون از افرادی بود که جزو قوم موسی محسوب میشد. «فَبَغَى عَلَيْهِمْ» علیهشان طغیان کرد. خدا میفرماید «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ» آنچه ما از گنجها به او داده بودیم، کلید گنجهایش را فقط باید چند تا مرد تنومند حمل میکردند! دارایی یک انسان باید به چه مرحلهای برسد که فقط کلید آن گنجها را اینطور حمل کنند؛ اما این آدم با این اوصاف، تصمیم گرفت داراییهای خودش را به رخ بکشد. هدف از بیان این داستان این است که بگوییم اگر مکثرین مباهات کنند چه اتفاقی میافتد؟ خدای متعال در ادامه میفرماید «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ» قارون برای فخرفروشی با زیورها و داراییهای خودش بین مردم آشکار شد. غرض بیان مشکل مباهات مکثرین است. وقتی مردم این مباهات و فخرفروشی مکثرینی مثل قارون را دیدند، اینطور گفتند: «قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» آنکسانی که نوعاً بُعد دنیاییشان تقویت شده بود یعنی مؤمن به موسی به آن معنا نبودند. دنیا است و جذاب است. آنها برگشتند و گفتند که ایکاش مثل آنچه به قارون داده شده بود به ما داده میشد. این جداً حظ و بهره بزرگی است. اینها آرزو کردند مثل قارون باشند. وقتی کسی آرزو میکند مثل فلان ثروتمند باشد، بهواسطه مباهات آن شخص ثروتمند، چطور میشود؟ این یا فقط صرف یک آرزو در ذهن است و یا برای اینکه به آن برسد، دستبهکار هم میشود. اگر فقط در ذهن باشد، چرا آدم یک کاری بکند که دیگران آه بکشند؟! این آه کشیدنها زندگی ثروتمند را میگیرد. بعد وقتی اینها آه میکشند یعنی دلخوش به عالم آخرت نیستند (چون انسانی که دلخوش به قیامت است، خوب میداند که اینجا هر چه بیشتر داشته باشد، آنطرف حسابوکتابش مشکلتر است.) رسول بزرگوار درهم یا دیناری به سلمان فارسی دادند و به همان اندازه هم به ابوذر دادند و فرمودند این پول را خرج کنید و فردا بیایید. رفتند و جناب ابوذر مثلاً به تعبیر ما یک کیلو سیبزمینی، یک کیلو پیاز و… خرید و جناب سلمان هم یک فقیری که واقعاً فقیر بود، در راه خدا صدقه داد و فردا سر قرار که کنار یک تخته سنگ بود، آمدند. آفتاب داغ عربستان بود و به تخته سنگ تابیده است. حضرت فرمودند هرکسی کفشهایش را دربیاورد و روی تختهسنگ بایستد و بگوید با این پول چه کرده است؟ جناب ابوذر روی تختهسنگ رفت و با بیتابی میگفت چه خریدم و چه خریدم و… و سریع پایین آمد. سلمان فارسی بالا رفت و گفت صدقه دادم و پایین آمد. حضرت فرمود فردای قیامت همیطنور از شما حساب کشیده میشود. در بعضی نقلها است که فرمودند «في حَلالِها حِسابٌ، وَ في حَرامِها عِقابٌ» طرف فکر نکند که اگر دارا است، فخرفروشی به نفع او است. پس اینکه طرف مقابل آه میکشد، نشانگر این است که حاضر نیست برای آخرتش کار کند. این ازیکطرف؛ اما واقعیت قضیه این است که وقتی طرف آرزو کرد، میرود سمت اینکه به آن آرزو برسد. مگر میشود مثلاً یکدفعه آدم پولدار شود؟ برای اینکه به آن برسد، ممکن است خدایی نکرده از یکجایی رشوه بگیرد یا ربایی به او تعلق بگیرد یا دزدی بکند و… مشکل مباهات مکثرین این است. بُعد دنیایی انسان تقویت میشود.
پس مباهات مکثرین یعنی بُعد دنیایی را تقویت کردن. این خوشبینانهترین حالت است؛ در بدترین حالت از دین خارج میشود. حال ببینید آنکسانی که به حضرت موسی مؤمن بودند چه گفتند: آیه ۸۰ سوره قصص «وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» از آن کسانی که به خدای ایمان آوردند و به معاد خوشباور هستند خدا تحت عنوان اوتوا العلم یاد کرده است. علم واقعی این است. اینها برگشتند و گفتند که «وَيْلَكُمْ» به آن کسانی که مباهات مکثرین قارون را دیدند و آه کشیدند، این را گفتند: «وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا» وای به حال شما! پاداش الهی خیلی بهتر از اینهایی است که به قارون داده شده است اما برای چه کسی؟ برای کسی که ایمان به خدا آورده است و زیر سایه ایمان اعمالش یکدست صالح و شایسته است. «وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» عمراً کسی به اینها دسترسی پیدا نمیکند مگر اهل صبر باشد. (از همینجا در مورد اینکه چه باید کرد هم توجه میدهم.)
انسان اگر میبینید که مکثرین دارند مباهات میکنند، نسبت به وعدههای خدا دلخوش باشد و نسبت به حسابکشی روز قیامت نگران باشد. عادتاً اینطور نیست که یک کسی در اوج ثروت مادی باشد اما خدای متعال در قرآن وقتی از او یاد میکند بگوید «نعم العبد» بلکه ما داریم در روال عادی صحبت میکنیم. اینکه استثنائاتی وجود دارد بماند. جناب سلیمان هم از سر فرح و خدا ناباوری نبود که مباهات میکرد بلکه با دیگران مخصوصاً با مشرکین میکرد که توجه کنند. اگر الله بخواهد حکومت کند، ازلحاظ مادی هم از همه جلوتر است.
لازم است گفته شود که چه باید کرد؟ انسان نسبت به آنچه خدای متعال به او داده، باید صابر باشد. اگر اهل صبر باشد به آن پاداشها دلخوش است و بعد دنبال عمل صالح میرود؛ یعنی اعمالش را خالصاً لوجه الله انجام میدهد برای اینکه به بهتر از آن برسد. چون اینها چه گفتند؟ «وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ» پاداشی که میگوییم این نیست که فقط پاداش معنوی باشد؛ خیر، بلکه خدای متعال روز قیامت ازنظر مادی هم همهجوره جبران میکند. آن بهشتی که خدا در قرآن توصیف کرده و حضرات معصومین به بعضی از اوصاف آن توجه دادند اصلاً قابل مقایسه از مال امثال قارون نیست.
بنابراین انسان اگر صبورانه برخورد کند، این مرحله از زندگی را هم رد میکند و البته در آیه ۶۸ سوره کهف وقتی جناب موسی با جناب خضر خواست همراه شود، حضرت خضر گفت نمیتوانی همراه من باشی و تحمل کنی؛ بعد اینطور فرمود: «و کیف تصبر علی ما لم تحط به خُبرا» چطور ممکن است بر یک چیزی صبر کنی درحالیکه علت آن را احاطه علمی نداری. بله ما که نمیدانیم چه خبر است اما به خدا که اعتماد داریم.
امیدوارم خدای متعال به همه ما توفیق مرحمت کند که هیچوقت این جمله امیرالمؤمنین در کلمات قصار ۱۹۲ نهجالبلاغه را فراموش نکنیم و هم در ذهن و هم در عمل که فرمود «يَابنَ آدَمَ ما كَسَبتَ فَوقَ قوتِكَ فَأَنتَ فيهِ خازِنٌ لِغَيرِكَ» ای فرزند آدم آنچه تو از این مقداری که داری بیشتر کسب کنی، درواقع یک نگهدارندهای هستی برای غیر خودت؛ یعنی همه اینها به ورثه میرسد. این صبر میخواهد. چه زمانی میتوانیم صبر کنیم؟ زمانی که دلخوش باشیم به آنچه خدای متعال فرموده است و اعتماد کنیم. پس پرده دیده نمیشود اما اعتماد باید بکنم و اصلاً حکم عقل هم این است چون اگر انسان به خدا اعتماد نکند، به که اعتماد کند؟
انشاءالله خدا به همه ما توفیق مرحمت کند تا در زیر سایه فهم صحیح فرمایش حضرات و عمل به آنها که توفیق از ناحیه خدا است، به سعادت برسیم.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته