استاد: حجت الاسلام محمدرضا اعوانی

بسم‌الله الرحمن الرحیم
در ادامه دعای هشتم کتاب صحیفۀ سجادیه که در باب طلب پناه از خدا بود، به این عبارت رسیدیم «ايثارِ الْباطِلِ عَلَى الْحَقِّ» خدایا از اینکه باطل را بر حق برگزینم و انتخاب کنم به تو پناه می‌برم.
کلمه «ایثار» در این عبارت شریفه یعنی انتخاب کردن و «الْحَقِّ» آن باوری است که مطابق با واقع و حقیقت باشد و طبیعی است آنچه مطابق با واقع و حقیقت است، متناسب با آن چیزی است که خدای متعال امر یا نهی کرده است. چون وجود مبارک خدا عین حق است. ازجمله اسامی خداوند «حق» است. لذا در آیه ۶۲ سوره مبارکه حج خدای متعال می‌فرماید: «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ» خدا حق است و هر چیزی که به‌غیراز او اطاعت شود و انسان آن را بخواند، باطل است. این نکته خیلی مهم است؛ بنابراین اینکه انسان باطل را برگزیند، از همین آیات مشخص شد که مشکل قضیه کجا است. چون بیان شد که برای هرکدام از عبارات در دو فراز باید صحبت کنیم. فراز و نکته اول؛ اینکه چرا امام به ما تعلیم می‌دهند که از این قضیه به خدا پناه ببریم؟ نکته دوم؛ وظیفه ما چیست؟ لازم است که چند نکته را توجه دهم.
اولاً؛ باطل حتماً نابود شدنی است و ارزش این را ندارد که شخص روی یک‌چیز نابود شدنی سرمایه‌گذاری کند و او را برگزیند. چون قطعاً محکوم‌به شکست است. در آیه ۸۱ سوره مبارکه اسراء این‌طور خواندیم «قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» ای رسول ما! به این‌ها بگو که حق آمد. (خود پیغمبر خدا، قرآن، فرامین خدا) و باطل رفت «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا» همانا باطل رفتنی و نابود شدنی است یا مثلاً در آیه ۲۴ سوره مبارک شورا فرمود: «يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَ‌» خدا باطل را محو و نابود می‌کند و حق را با اراده و خواست خودش تثبیت می‌کند. وقتی خدا اراده کرده است باطل حتماً محو و نابود شود و حق پابرجا باشد اگر کسی باطل را بر حق برگزیند، مشخص است خودش را در مقابل خدا قرار داده است و چون اراده خدا است که همیشه غالب و نافذ است. خدا قهار است لذا آنی که محکوم‌به شکست است، من هستم پس ارزش ندارد که شخص باطل را بر حق انتخاب کند. اگر بخواهد دودوتاچهارتای عقلی هم بکند ارزش ندارد.
نکته بعدی که موردتوجه است، آیه هشتم از سوره مبارکه اعراف است. «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»، «ال» در حق را دقت کنید؛ نمی‌خواهد به‌صورت مبتدا خبری بگوید روز قیامت این است که میزان و ترازو تشکیل می‌شود حقیقت دارد بلکه می‌فرماید در روز قیامت میزان، حق است یعنی حق را در کفه ترازو می‌گذارند و بعد اعمال ما را در کفه دیگر می‌گذارند و هرچقدر با آن حق مطابقت داشت، از ما می‌پذیرند و الا نه. این برای آدم نگران‌کننده است اگر باطل را انتخاب کنیم چون کلیشه و تطبیقی که در آن دنیا می‌شود حق است و ما باطل را انتخاب کردیم پس ما جزو زیانکاران هستیم لذا در ادامه همین آیه ۸ خدای متعال این‌طور فرمود: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» اگر کسی کفۀ ترازویش از حق سنگین بود، رستگار است اما «وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ» اگر کسی آن کفۀ ترازویش از حق سبک بود این آدم ضرر کرده است. این نکته خیلی مهم است؛ با توجه به اینکه حق، میزان است ما نباید باطل را برگزینیم لذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در خطبه ۲۸ نهج‌البلاغه این‌طور فرمایش کردند: «أَلَا وَ إِنَّهُ مَنْ لَا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْبَاطِلُ» آگاه باشید همانا آن‌کسی که حق به او سودی نرساند، باطل به او ضرر خواهد رساند؛ بنابراین، اینکه انسان باطل را بر حق برنگزیند، موضوعیت دارد.
گام‌های عدم انتخاب باطل بر حق
گام اول؛ حق و باطل را خوب بشناسیم. چطور؟ قرآن کریم به‌عنوان زبان خدای متعال که تماماً حق است به ما معرفی شده است. وجود مبارک امام سجاد علیه‌السلام در دعای ۴۲ بند ۳ فرمودند «وَ جَعَلْتَهُ… مِيزَانَ قِسْطٍ لَا يَحِيفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ» خدایا تو قرآن را میزان قرار دادی از نوع ترازوی عدالت (آنی که متناسب با عدالت خدا است.) که این ترازو و میزان، زبانش از حق منحرف نمی‌شود. پس اگر کسی حق را بخواهد بشناسد، قرآن را خوب بفهمد و با قرآن انس بگیرد؛ چون کلام خدا است و ازآنجایی‌که کلام خدای متعال، ما را به رسول بزرگوار اسلام و حضرات معصومین توجه داده است، بنابراین، اینکه انسان به قرآن و فرمایش پیامبر بزرگوار ما و حضرات معصومین علیهم‌السلام معرفت و شناخت پیدا کند، این باعث می‌شود که انسان باطل را برنگزیند. پس گام اول این است که حق و حقیقت را بشناسیم و باطل را هم بشناسیم تا از آن به خدا پناه برده و باطل را بر حق برنگزینیم ولی وقتی نشناسیم چطور می‌توانیم این اتفاق را برگزینیم؟ پس ما باید با قرآن انس داشته باشیم و سعی کنیم خوب بفهمیم؛ از آن‌طرف هم با کلام حضرات معصومین کما اینکه خود قرآن هم در این مسیر ما را رهنمون می‌کند، مثلاً در آیه ۸۰ از سوره مبارکه نساء فرمود «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» هر کس از رسول بزرگوار خدا اطاعت کند، درواقع از خدا اطاعت کرده است. در مورد حضرات معصومین که خدا آن‌ها را اولی الامر معرفی می‌کند باز ما مأمور شدیم «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ» پس علم پیدا کردن و معرفت و شناخت پیدا کردن به کلام حضرات معصومین و خود خدای متعال در قرآن کریم به‌عنوان گام اول موردتوجه است لذا همین انسی که شما با صحیفه دارید، یک گامی است در همین مسیر. امام سجاد علیه‌السلام در دعای ۱۷ حتی در مورد همین شیطانی که می‌خواهد ما سمت حق گرایش پیدا نکنیم و درواقع زیانکار شویم، امام این‌طور می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ وَ مَا سَوَّلَ لَنَا مِنْ بَاطِلٍ فَعَرِّفْنَاهُ، وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ» خدایا آنچه شیطان از باطل در ذهن ما تسویل و زینت می‌دهد ما را با او آشنا کن (باطل را بشناسیم). آن شیطان به تعبیر خود امام سجاد در دعای ۳۷ بند ۹ می‌فرماید: «وَ لَوْ لَا أَنَّهُ صَوَّرَ لَهُمُ الْبَاطِلَ فِی مِثَالِ الْحَقِّ مَا ضَلَّ عَنْ طَرِیقِک ضَالٌّ» شیطان باطل را در لباس حق به ما نشان می‌دهد. پس گام اول شناخت باطل است؛ یعنی نقطه مقابل آن حق است.
گام دوم؛ بعد از شناخت حق و باطل، باید از خدا کمک گرفت که توفیق یار آدم شود. این نیست که تصور کنیم بعد از شناخت باطل و حق موفق خواهیم شد! نه خیلی مواقع حق برای عده‌ای مثل خورشید واضح بود ولی به سمتش گرایش پیدا نکردند. خدای متعال در سوره نمل آیه ۱۴ در مورد فرعون و خدمتکارانش فرمودند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا» فرعون و حامیانش یقین کردند که موسی و نشانه‌های معجزاتش حق است اما انکارش کردند! چرا؟ چون ظالم بودند و طلب برتری می‌کردند. پس انسان در کنار شناخت حق باید از خدا هم کمک بگیرد. لذا امام در ادامه می‌فرماید: «وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ» پس این خیلی نکته مهمی است که امام توجه می‌دهند.
مؤید گام‌های فوق
خطبه ۱۷۰ نهج‌البلاغه (خطب مرحوم دشتی و صبحی صالح) را امیرالمؤمنین علیه‌السلام در سال ۳۶ هجری در آستانه جنگ بصره بیان فرمودند: گروهی از اعراب بصره شخصی به نام کُلَیم جَرمی که نماینده گروهی از بعضی قبائل بصره و اطراف بصره و آدم کیّس و زیرکی بود (امیرالمؤمنین در جریان جنگ جمل که به سر فرماندار منصوب امیرالمؤمنین یعنی عثمان بن حُنیف، آن وضع را درآوردند، حضرت علیه‌السلام لشکر را به آن سمت مهیا کرد.)، سمت حضرت فرستادند برای اینکه از حق و حقیقت آگاهی پیدا کند و ببیند قضیه چیست که حضرت می‌خواهد سمت این‌ها حمله کند؟ اگر مطابق با واقع و حقیقت است حضرت را یاری کنند و اگر نیست که این کار را نکنند. (البته این‌ها باید توجه می‌کردند تمام وجود مبارک امیرالمؤمنین عین حق است ولی این از مظلومیت امیرالمؤمنین بود. «علی مع الحق و الحق مع علی» خود ایشان یک تراز و یک میزان حق است.) این جناب کلیم جرمی وقتی با حضرت صحبت کرد، واقعیت قضیه را متوجه شد که امیرالمؤمنین در مدار حق است لذا محض اینکه ایشان قصد رفتن کرد، امیرالمؤمنین فرمودند: «بایِع» بیعت کن. مگر متوجه نشدی که من بر حق هستم؟ پس بیعت کن. این شخص خطاب به امیرالمؤمنین گفت: من نماینده یک گروهی هستم. قبل از مراجعه به آن‌ها هیچ کاری را انجام نمی‌دهم و باید بروم و با آن‌ها طرح موضوع کنم و… امیرالمؤمنین وقتی این جمله را شنیدند فرمود: «أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ الَّذِينَ وَرَاءَكَ بَعَثُوكَ رَائِداً تَبْتَغِي لَهُمْ مَسَاقِطَ الْغَيْثِ، فَرَجَعْتَ إِلَيْهِمْ وَ أَخْبَرْتَهُمْ عَنِ الْكَلَإِ وَ الْمَاءِ» رائد به آن‌کسی می‌گفتند که پیشرو بود. مثلاً شما به یک منطقه خوش آب‌وهوا خواستید بروید و قبیله را به آنجا کوچ دهید، باید یک کسی را جلوتر می‌فرستادید که جای مناسب را تعیین کند. به این شخص پیشرو، رائد می‌گفتند. حالا ترجمه این عبارت این می‌شود که «و لو همین کسانی که تو را به سمت من فرستادند برفرض مثال تو را به‌عنوان پیشرو به آنجاهایی که باران آمده و آب آنجا تشکیل شده بفرستند و بعد به سمت این‌ها برگردی و خبر بدهی که بله فلان جا گیاه سبز شده و فلان جا آب جمع شده»، «فَخَالَفُوا إِلَى الْمَعَاطِشِ وَ الْمَجَادِبِ» اما این‌ها با تو مخالفت کنند و به‌جاهای خشک و بی‌آب‌وعلف بروند!«مَا كُنْتَ صَانِعاً؟» تو خودت چه می‌کنی؟ این‌طرف گفت: «قَالَ كُنْتُ تَارِكَهُمْ وَ مُخَالِفَهُمْ إِلَى الْكَلَإِ وَ الْمَاءِ» معلوم است می‌روم هم آنجایی که خودم پیدا کردم. امام تا این جمله را شنید فرمود: «فَقَالَ علیه‌السلام فَامْدُدْ إِذاً يَدَكَ» حال که این‌طور است دستت را برای بیعت دراز کن؛ یعنی تو که الآن فهمیدی من حق هستم و متوجه شدی که این مسیر حق است؛ حال برفرض هم آن‌ها با تو مخالفت کنند. البته این شخص می‌گوید به خدا قسم وقتی قضیه برای من روشن شد و اقامه حجت حضرت بر من تمام شد دیگر توانایی مخالفت نداشته و با امام بیعت کردم. این نکته مهم است. پس اگر انسان یک حقی را دید، بلافاصله اجابت کند برای اینکه اگر این کار را نکند (معمولاً نفس که متأسفانه نفوس ما اماره است) شیطان ما را فریب می‌دهد. این را می‌خواهم به دعای ۹ بند ۴ این کتاب شریف توجه دهم؛ امام فرمودند «وَ لَا تُخَلِّ فِی ذَلِک بَینَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِیارِهَا» خدایا بین نفوس ما و اختیار این نفوس، ما را رها نکنی. (نفس اماره و اختیارش) بین نفس اماره من (امام دارای نفس اماره نبود بلکه به من دارد یاد می‌دهد.) و اختیارش باهم رها نکن. چرا؟ چون اگر رها کنی «فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلَّا مَا وَفَّقْتَ، أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمْتَ» حتماً این نفس، باطل را اختیار می‌کند. مگر اینکه تو به آن نگاه کنی. این بسیار امر کننده به بدی است مگر تو به او رحم کنی. باید از خدا طلب توفیق کرد؛ یعنی باید از خدا طلب رحمت و رحم کرد. این نکته خیلی دقیقی است که امام توجه می‌دهند.
بنابراین انسان هر وقت باطل را شناخت سریع اجابت کند و اگر معطل کند احتمال قوی است که به سمت باطل گرایش پیدا کند. کما اینکه تاریخ پر از این مصادیق است که یک نمونه‌اش را از فرعون بیان شد و خیلی از آن‌هایی که چراغ فروزنده و خورشید درخشندۀ سیدالشهدا را ظهر عاشورا دیدند ولی آخرش هم به سمت باطل گرایش پیدا کردند این‌ها چه کسانی بودند؟ نمی‌توانستند بگویند که ما طرف را نشناختیم و خورشید را نمی‌بینیم بلکه وضوح داشت؛ بنابراین باید سریع به سمت حق گرایش پیدا کرد تا هم نفس از این فرصت سوءاستفاده نکند و همچنین شیطان نتواند استفاده کند و عاقبت به شر شود.
امیدواریم خدای متعال همه ما را در پناه خودش حفظ کند.
والسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

question