مسئله، داستان یک قوم سرگردان بی وطن به نام یهود بوده که در دوره امپراطوری مسیحی روم و نیز در دوره های جدید و یکی دو قرن گذشته، در اروپای مسیحی تحت فشار بوده و همیشه سرکوب شده است و اکنون می خواهد به سرزمین اجداد خودش برگردد.این قوم مظلوم یکبار در اروپا قربانی هولوکاست شده و قتل عام گشته است و اکنون دوباره مسلمان ها، ایرانی ها و عرب ها می خواهند قتل عام راه بیندازند. در همین سه گزاره بیش از ده تحریف وجود دارد.
پاسخ: رونمایی از تحریف هایتاریخی
تحریف اول: بیت المقدس تحت اوامر امپراطوری روم بوده و دست یهودی ها نبوده است.
رومی ها و مسیحی ها، یهودی ها را از قدس بیرون کرده بودند؛ پس وقتی قدس به دست مسلمین افتاد، اصلا یهودی ها آنجا نبودند؛ بلکه مسیحی ها حضور داشتند.
چگونگی حضور یهودیان در فلسطین در سالهای اخیر
می دانیم که روی آوردن تدریجی یهود به فلسطین از قرن نوزدهم آغاز شد. ابتدا باید پرسید چرا تا قبل از قرن نوزدهم میلادی چیزی به نام ناسیونالیسم سیاسی یهود مطرح نبوده و یک مرتبه در قرن نوزده مطرح شده است؟ زیرا در قرن نوزدهم تهاجم کلاسیک استعماری اروپا به جهان اسلام احتیاج داشت تا این مفهوم صهیونیسم سیاسی را که اساس آن نژادپرستی قرن نوزدهمی اروپایی است، به وجود بیاورد. آنها از کلمات مذهبی مثل اسرائیل که همان نام حضرت یعقوب(ع) است یا صهیون استفاده کردند، ولی در پشت پرده فقط نگاه سیاسی و مبتنی بر سکولاریرم غربی و ایدئولوژی های توسعه طلب و نژادپرستانه اروپایی و غربی است. قبل از انگلیسی ها، فرانسوی ها و ناپلئون می خواستند از این خط استفاده کرده و یهودی ها را در جهان اسلام مستقر کرده، تا بتوانند در این سرزمین ها نفوذ کنند. اما در تهیه مقدماتش موفق نبودند. آنها مصر را اشغال کردند، ولی نتوانستند به فلسطین مسلط شوند؛ ولی انگلیسی ها در قرن ۱۹ این کار را کردند.
«هرتسل» معتقد است وقتی ما از قوم یهود حرف می زنیم، منظورمان مسئله ای با یک هویت دینی نیست؛ بلکه ما از یک پدیده سیاسی و استراتژیک سخن می گوییم! وگرنه یهودیان فلسطین که تا قبل از صهیونیسم در قدس و همه جای جهان اسلام زندگی می کردند. گفته شد فلسطین اصلا یهودی نداشته است و تا قبل قرن نوزده یک گروه خیلی کوچک پراکنده ای در آنجا زندگی می کردند. به طورکلی این اواخر که اسرائیل و رژیم صهیونیستی به دست غربی ها بنیان گذاری شد، بیشتر از ده یا پانزده هزار یهودی در فلسطین زندگی نمی کرده اند و آنها نیز آزادی کامل دین داشتند.
انگلیسی ها در سال ۱۹۱۴ به طور مداوم یهودی ها را از اروپا به این سرزمین آورده و به عدد هشتاد و پنج هزار رساندند و بدین ترتیب پروژه پاکسازی قومی و دینی در ۱۹۳۱ در فلسطین آغاز شد. انگلیسی ها در ادامه تعداد یهودی ها را به صد و هفتاد هزار نفر رسانده و در طی هفت الی هشت سال شاهد تعداد نزدیک نیم میلیون جمعیت یهودی در فلسطین بودیم. تنفر انگلیسی ها از یهودیان باعث شده بود تا بخواهند اروپا را از یهودی ها تسویه کنند. در بیان علت این امر میتوان به اختلاف نظرهای اعتقادی اشاره کرد؛ چراکه مسیحیان معتقدند یهودیان عیسی مسیح را به صلیب کشیده اند و از طرف دیگر یهودیان نیز فکر می کنند حضرت عیسی (العیاذ بالله)، یک کذاب دروغگوی کلاه بردار بوده است. در این میان قرآن بین مسیحی و یهودی را آشتی داده است و می فرماید یهودی ها قاتل خدای مسیحیان نیستند. چراکه مسیح به صلیب نرفت بلکه شخص دیگری به صلیب کشیده شد؛ دوم اینکه عیسی خدا نیست، پسر خدا نیز نیست، بلکه بنده صالح خداست و بدین ترتیب قرآن جنگ مسیحی و یهودی را خاتمه داد. در مقابل یهودی و مسیحی که با هم دشمن بودند، با هم علیه اسلام متحد شدند! در سال ۱۹۴۸ که رژیم صهیونیستی تشکیل شد حدود شصت الی هفتاد درصد از جمعیت این رژیم اروپایی بود. پس می توان گفت یهود امروزی که خود را آواره و سرگردان میداند، هیچ ارتباطی با نژادهای خاورمیانه ای عبری و فلسطینیان سه هزار سال پیش ندارد. این در حالی است که فلسطینیان کنونی از جای دیگری نیامده و بچه های همان ساکنان فلسطین هستند که یهودی بودند، سپس مسیحی شدند و اکنون نیز مسلمان هستند. کل یهودیان موجود در فلسطین، زیر چهار درصد بودند؛ درحالی که سرمایه داری یهود اروپایی، آن را به سی درصد رساند.
ترور، قتل عام و شکنجه، نزدیک هفتاد سال است که ادامه دارد. البته لازم به ذکر است که بدون حمایت اروپا و آمریکا این جنایات ممکن نبود. سازمان ملل دست نشانده آمریکا و غرب نیز، این ظلم را تأیید کرده و به آن رسمیت داد. وی خود از همه بهتر می داند پدیده ای به نام نژاد یهود یک دروغ بزرگ است و اسطوره ای به نام نژاد یهود توسط نازی ها و هیتلر ساخته شده است. در اثبات این ادعا میتوان اشاره کرد که اولین کسی که در اروپای جدید کلمه نژاد یهود را به کار برد، هیتلر بود. نسل هیتلر یهودی بوده و خود نیز یهودی زاده می باشد. سازمان ملل توسط چند قدرت استکباری اتمی اداره می شود و او مسئول مرگ کودکانی است که به خاطر نبود دارو و غذا و به خاطر شکنجه از بین می روند.
تحریف دوم: فتح قدس با جنگ رخ نداده است
پس اشغال و خشونتی در کار نبوده بلکه جهاد اسلامی بوده است. درحالی که صلیبی ها خودشان معترفند که تا سگ و گربه های قدس را کشته اند!
مقایسه نحوه پیوستن قدس به حکومت اسلامی و نحوه پیوستن آن به صلیبی ها
بیت المقدس در زمان خلیفه دوم بدون جنگ به جهان اسلام پیوست. تاریخ حاکی از آن است که خود مردم قدس در مدینه پیغام به خلیفه مسلمین داده و ضمن گله از جنگ ها و ستم های امپراتوری ایران و روم و دست به دست شدن آنها بین این دو امپراتوری که یکی مسیحی و دیگری زرتشتی است، خواستار رهایی از بند حکومت روم و الحاق به حکومت اسلامی به علت رفتار محترمانه و دوستانه مسلمین، اعتقاد آنان به برابری حقوق و دین سایر ادیان و تمدن سازی و آبادی ساختن آنها در شهرهای فتح شده، گشتند. خلیفه دوم با مشورت حضرت امیر (ع) این امر را پذیرفت و خود با الاغی ساده راهی آنجا شد. با این تفاسیر بدون جنگ و خونریزی قبله اول مسلمین آزاد شد. مسلمین بسیار حقوق قدسیان را رعایت می کردند.
رفتار مسلمین با مردم فلسطین
نمونه اول:
وقتی مسلمین به مسجد الاقصی رسیدند(مکانی بود که پیامبر (ص) از آنجا به معراج رفتند) مسیحیان و یهودیان همانجا داوطلبانه به کمکشان آمدند و آن مکان را پاکسازی کردند؛ چرا که معراج در زمان رومی ها
صورت گرفته بود و قدس دست رومی ها بوده و آنجا را به مکان نامناسبی تبدیل کرده بودند.
نمونه دوم:
مسیحیان به خلیفه مسلمان ها اعلام کرده بودند که مسلمین می توانند در کلیسا نماز بخوانند و مانعی از طرف مسیحیان برای این امر نیست؛ چراکه قدس تحت امر مسلمانان است؛ اما خلیفه مخالفت می کند؛ او در بیان علت این رفتار متذکر می شود که من اگر آنجا نماز بخوانم، ممکن است بعدها مسلمان ها بخواهند کلیسای بزرگ مسیحیان در بیت المقدس مسجد بشود. پس ما کنار کلیسای شما یک مسجد میسازیم و از کلیسا استفاده نمی کنیم.
نمونه سوم:
مسیحیان برای پذیرش حکومت اسلامی یک شرط گذاشتند و خواهان راه ندادن یهودیان به آنجا بودند! چراکه آنها با حضور خود فتنه کرده و اختلاف راه می انداختند. آنها همچنین با رباخواری در مسائل اقتصادی مدام توطئه و شیطنت داشتند. مسلمین اعلام کردند اگر توطئه ای باشد، آماده مبارزه هستند؛ اما مخالفت و جلوگیری ادیان از آمدن به زیارت درست نیست و از این کار اجتناب کردند.
نمونه چهارم:
در یکی از جنگ های صلیبی که قدس از دست مسلمین خارج شد، نمایندگان فاطمیون در آخرین لحظاتی که شهر را ترک می کردند تا دورتر بروند و موضع بگیرند، همه مالیاتی که از مردم مسیحی و یهودی بیت المقدس جمع کرده بودند را به آنها پس دادند. مسیحیان در کمال تعجب جویای علت این امر، آن هم با وجود نیاز شدید مالی مسلمانان در اثنای جنگ شدند. فاطمیون در پاسخ گفتند که این پول شرعا متعلق به آنها نیست؛ چراکه این مالیات بوده و باید در شهر، خرج مالیات دهندگان می شده است. اکنون که شهر سقوط کرده و دست دشمن می افتد، امکان خرج کردن مالیات نیست؛ پس مالیات هایتان را به شما برمی گردانیم.
نمونه پنجم:
مردم در شهر قدس با اینکه خود مسیحی بودند اما خواستار رها نشدن به دست صلیبی ها بوده و می خواستند در کنار مسلمین با صلیبی ها بجنگند؛ چراکه اسلام با آنها مهربان بود و با عدالت رفتار می کرد. این ها بیانگر بخشی از رفتار محترمانه مسلمین با قدسیان است.
رفتار مسیحیان با مردم فلسطین
زمانی که قدس در اختیار مسیحیان و صلیبی ها افتاد، یهودی ها، مسلمین و بعضی مسیحیان شرقی را بیرون کردند یا کشتند و بعدها که دست صهیونیستها افتاد، مسلمین را قتل عام کردند و بسیاری از مسیحیان را نیز به جز کسانی که با صهیونیست ها همکاری کردند، بیرون کردند. اما در قرن هایی که بیت المقدس در اختیار مسلمین بود، مسیحی و یهودی کاملا آزاد، محترم، با رعایت همه حقوق شهروندی رفت وآمد کرده و خود مسیحیان و یهودیانی که ساکن قدس بودند، در رفاه و آزادی مطلق بودند. هیچ نوع توهین، فشار یا تهدیدی علیه مسیحیان و یهودیان در بیت المقدس و فلسطین نبوده و همه صلح آمیز با هم زندگی می کردند.
قدس بعد از جنگهای صلیبی
با ورود صلیبی ها و مسیحی های اروپایی، آنها نه فقط کل مسلمانان و یهودیان شهر ، بلکه کل مسلمانان بیت المقدس را بدون استثناء قتل عام کردند؛ به حدی که به گفته خودشان در کتب تاریخی، به طورکلی دیوار کوچه های قدس تا کمر آلوده به خون شد. حتی سگ و گربه ها را هم کشتند. آنها در بیان جنایات خود پا فراتر گذاشته و اذعان کرده اند که زنان آبستن مسلمان را پیدا می کردند، شکم هایشان را می دریدند و آن بچه جنین را از شکم مادر بیرون کشیده و او را به زمین و دیوار می کوبیدند و بعد مادر او را می کشتند! حتی یهودیان خواهان حکومت اسلامی را هم می کشتند. چند دهه بعد مسلمین دوباره بیت المقدس را پس گرفتند و قدس به دست مسلمین افتاد تا حدود هفتاد سال پیش که انگلیسی ها و غربی ها دوباره بیت المقدس را اشغال کردند و در جنگ جهانی اول از دست مسلمین خارج کردند و بعد از جنگ جهانی دوم، این سرزمین را به تروریست های یهودی و صهیونیستی تحویل دادند.
تحریف سوم
گفته شده ما می خواهیم برای یهودیان سرگردان وطن درست کنیم! مگر یهودی ها در فلسطین نبودند؟ وقتی فلسطین دست مسلمین بوده، یهودی و مسیحی و مسلمان کنار هم زندگی می کردند. قدس، مقدس برای هر سه دین است. حضرت عیسی(ع) فلسطینی است و او در فلسطین به معراج و آسمان رفت. حضرت موسی(ع) در فلسطین نخستین اقدام برای تمدن سازی توحیدی و الهی را انجام داده است و قبله اول مسلمین و محل معراج پیامبر اکرم(ص) نیز بوده است. هر سه دین در قدس حق دارند. هر سه دین، زمانی که قدس دست مسلمین بوده، آزادانه، با دین آزاد، با عبادت آزاد، دوستانه و برادرانه با هم زندگی می کردند. اما صهیونیسم کنونی نزدیک به هفت میلیون انسان را از خانه هایشان بیرون کرد، ده ها هزار نفر را از ۱۹۴۷ تا الان کشت و میلیون ها آدم را آواره و بی خانمان کرده است. ده ها هزار نفر در زندان های آنها هنوز در حال شکنجه اند. بعد گویی اینها منافاتی با حقوق بشر ندارد! بله؛ یهودیان همیشه در اروپا تحت ستم بودند؛ اما در جهان اسلام همیشه امنیت و آرامش داشتند و حتی صاحب ثروت و قدرت بودند. مثلا در همین ایران ما که بیشترین یهودی های دنیا اکنون بعد از اسرائیل در ایران و آمریکا هستند، هنوز خیلی از یهودی ها جزو ثروتمندترین های بازارند.
نکته قابل توجه آن است که کسی در جهان اسلام از جمله در فلسطین با یهودی بودن کسی مشکل نداشته است. اما این قوم با این شبهات می خواهند جای ظالم و مظلوم و جای شهید و جلاد را عوض کنند. فقه اسلام، یهودی و مسیحی را به رسمیت شناخت. هیچ وقت در اسلام کسی شعار محو یهود نداده است؛ بلکه آنها به توحید و اسلام دعوت می شدند. به آنها گفته می شد ارزش هایی که در ادیان شما هست، در اسلام نیز موجود است و نقاط ضعف آن نیست؛ ولی اجبار یا محرومیتی نبود. یهودیان در پارلمان نماینده دارند، آزادی کامل دینی دارند و اتفاقا اکثر یهودیان ایران، ضد رژیم صهیونیست هستند. چنان که در آمریکا بخش مهمی از یهودیان ضد صهیونیست در نیویورک روز قدس راهپیمایی کرده و پرچم رژیم صهیونیستی را آتش می زنند.
تحریف چهارم
اولا یهودیان استناد می کنند که شش میلیون نفر از آنها در اروپا و آلمان توسط هیتلر در خلال جنگ جهانی دوم قتل عام شده اند؛ اما سؤال قابل تأمل این جاست که اصلا شش میلیون یهودی آنجا بوده که در کوره های آدم سوزی کشته بشوند؟ ثانیا اگر شش میلیون یهودی کشته شدند، خب صد میلیون هم مسیحی کشته شدند! ثالثا اصلا با فرض صحیح بودن این شش میلیون و کشته نشدن ده برابری مسیحیان نسبت به یهود، این مسئله به فلسطینیان چه ارتباطی دارد؟ حداکثر ماجرا این است که مسیحیان اروپا یا ایدئولوژی های مدرن اروپایی مثل فاشیسم یهودیان اروپایی را کشتند. آیا این مجوز می شود که صهیونیست ها به اسم یهود با فلسطینی ها و با مسلمین چنین جنایت هایی بکنند؟
پی نوشت:
دو جریانکلی پشت اشغال فلسطین
دو جریان، دست به دست هم دادند تا مسئله قدس و جهان اسلام تحت الشعاع قرار بگیرد.
نکته اول:
سرمایه داری معتقد است مسلمان ها و فلسطینی ها تروریست هستند، پس با دموکراسی میانه ندارند؛ اما واقعیت این است که آنها تن به دموکراسی هیچ کشور اسلامی نمی دهند؛ زیرا می دانند در هر کشور اسلامی از آسیای میانه که سابقا جزو شوروی بود تا شرق آسیا و کشورهای عربی هر جا انتخابات واقعا آزاد برگزار شود، جریان های اسلامی رأی می آورند. سرمایه داری فقط شعار دموکراسی می دهد، اما دروغ می گوید. ما در چند کشور مسلمان دموکراسی داشتیم؛ اما از ترس متحد شدن شرق و غرب جلوی آن گرفته شد. برای نمونه می توان انتخابات غزه را یادآور شد. در ترکمنستان، قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، آذربایجان، ترکمنستان، پاکستان، افغانستان و شمال آفریقا در مصر نیز انتخابات شد و اخوانی ها رأی آوردند؛ اما حتی با وجود رابطه خوبشان با غربی ها، علیه آنها کودتا شد و به زندان افتادند.
نکته دوم:
مسلمان ها تروریست هستند یا غربی ها؟! هزاران جوان مسلمان را در خیابان ها گرفته و ریش هایشان را به زور می تراشند. هزاران دختر جوان مسلمان به سمت حجاب آمده اند، اما حجابشان به زور از سرشان برداشته می شود و آنها را برخلاف احکام صریح قرآن زندان می برند. نکته بعد آنکه گروه هایی که در کشورهای مسلمان کار انتخاباتی می کنند، کار تبلیغاتی عادی می کنند، اسلحه نداشته و سراغ جنگ مسلحانه نیز نرفته اند. بلکه خواهان گفتگو هستند. به محض اینکه یک انتخابات نیم بند نیز درست می شود و احتمال رأی آوردن مسلمانان زیاد می شود، در شوراهای شهر، فرمانداری، شروع به تقلب کرده و در انتخابات آرای مسلمان ها را نمی خوانند. با تمام این اوصاف اکنون اتهام تروریست بودن مسلمانان مطرح است! مسلمان ها در همه جای جهان اسلام یک حرف بیشتر ندارند و آن هم دعوت به انتخابات است. هر کشوری که با قرآن و حجاب و آزادی و انتخابات آزاد مبارزه کند، افراطی گری را در کشور خودش به وجود می آورد و باعث شکل گیری گروه های خشن زیرزمینی می شود. هر جا این جریان های تروریست و تکفیری رشد کردند، در مکانی بوده است که آزادی های قانونی وجود نداشته است. وقتی آزادی های قانونی گرفته شود، همان جوانانی که می خواستند فقط یک نماز بخوانند یا یک حجاب معمولی داشته باشند، وادار به افتادن در دام جریان های تندروی تروریستی می شوند. استبداد است که تروریزم را به وجود می آورد و فقدان آزادی و قانون است که خشونت را دامن می زند.
عامل اول: جریان صهیونیستی و آمریکایی- انگلیسی
همان طور که ذکر شد این جریان به اسم حقوق بشر و آزادی و دموکراسی، هر جا دموکراسی به نفع اسلام و مسلمین می شود، جلوی آن را می گیرد یا کودتا و سرکوب می کند و یا تهمت تروریسم به آن می زند. اما هر جا احتمال دهد که انتخابات به نفع یک غربگرا تمام می شود، دموکرات می شود و چون می داند در جهان اسلام هر جا انتخابات آزاد باشد، نه کمونیست ها، نه صهیونیست ها، نه لیبرالیست ها و نه ناسیونالیست ها، بلکه مسلمان های متعادل رأی میآورند، پس با انتخابات مخالفت می کنند. جریان صهیونیستی و غربی با فضاسازی، با رسانه ها، با فشار روی دولت ها و حکومت ها در جهان اسلام، کاری می کند تا مردم نتوانند در انتخابات شرکت کنند. مسلمینی که میانه رو و معتدل هستند، صرفا خواستار انتخابات آزادند و می خواهند در چارچوب قانون سخن بگویند، و حتی می گویند قدرت دست شما باشد، ولی اجازه بدهید ما نیز به طور عادی زندگی کنیم، در پاسخ کشته و سرکوب و نابود می شوند.
عامل دوم: جریان وهابیت و تکفیری به رهبری آل سعود
آل سعود خود وهابی نبوده، بلکه سکولار است. ولی وهابیت که مذهب خریت و خشونت است را به عنوان ایدئولوژی مسلمان کشی و تبدیل جهاد ضد استعماری به جهاد ضد مسلمان انتخاب کرده است. آنها با دلارهای نفتی برای حفاظت از نفت منطقه در خدمت صهیونیسم و آمریکا، و برای دفاع از موجودیت رژیم صهیونیستی، و برای دفاع از رژیم های وابسته که همه در شرف سقوط بودند، نهضت بیداری اسلامی را تبدیل به جنگ های مذهبی و داخلی کردند.
آل سعود وهابیت را برای مسلمین می خواهد. جریان اول آزادی را سرکوب می کند، جریان دوم هم جوان های مسلمان سنی را وهابی می کند(درحالی که وهابیت اهل سنت را قبول ندارند.) برای تفصیل مطلب باید اشاره کرد به اینکه محمدبن عبدالوهاب چهار مذهب سنی را مشرک می دانست. وی پدر خودش را که قاضی و آخوند و عالم و ملای سنی حنبلی بود را نیز مشرک می دانست! اولین کسی که علیه او کتاب نوشت، برادر خودش بود. وی معتقد بود برادرش منحرف است و کل مسلمین را مشرک میداند. همچنین محمد بن عبدالوهاب توسط علمای سنی تکفیر شد. قبل از آن «ابن تیمیه» که پدر این جریان است و سخنان خوبی هم در کنار سخنان بد داشت، توسط علما و قاضی های سنی شافعی و مالکی در مصر و شام تکفیر شد و او را به زندان انداختند و در زندان قاضی سنی فوت کرد. او معتقد بود هرکس زیارت پیامبر (ص) برود، مشرک است. اما در نهایت شاهد این موضوع بودیم که وهابی هایی که اهل سنت را قبول ندارند، از بین سنی ها یارگیری می کنند.
از طرف دیگر این جریان، مسلمانان سنی متعادل حنفی را سرکوب کردند. آزادی های قانونی شان را در آسیا می گیرند و بعد با کمک صهیونیست ها و آمریکا و پول آل سعود، جریان های تکفیری خشن تروریست وهابی را ساختند و آنها را طوری تربیت می کنند که از نظرشان کل اسلام مساوی است با انواع تکنیک های سربریدن جلوی دوربین تلویزیون. در قدم بعد جهاد علیه استکبار را به جهاد علیه مسلمان ها تبدیل کردند؛ همان طور که عملیات استشهادی فلسطینیان و لبنانی ها در بین صفوف ارتش های اشغال گر و استکباری در جهان اسلام را به عملیات های انتحاری در مسجد و حسینیه و بازار و کوچه و خیابان و مدرسه، علیه مسلمانان تبدیل کرده اند.