دنیا دوستی

سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی” (دعای ابوحمزه ثمالی)
ایجاد انگیزه
روزی جابر بن عبدالله انصاری خدمت امام علی (ع) بود و آه عمیقی کشید. امام (ع) فرمودند: گویا برای دنیا، این گونه نفس عمیق و آه طولانی کشیدی؟
جابر عرض کرد: آری به یاد روزگار و دنیا افتادم و از ته قلبم آه کشیدم. امام فرمودند: ای جابر! تمام لذت ها و عیش ها و خوشی های دنیا در هفت چیز است: “خوردنی ها” و “آشامیدنی ها” و “شنیدنی ها” “بوئیدنی ها” و “آمیزش جنسی” و “سواری” و “لباس”
اما لذیذترین خوردنی عسل است که آب دهان حشره ای به نام زنبور است؛
گواراترین نوشیدنی ها آب است که در همه جا فراوان است؛
بهترین شنیدنی ها غناء و ترنم است که آن هم گناه است؛
لذیذترین بوئیدنی ها بوی مشک است که آن خون خشک و خورده شده از ناف یک حیوان (آهو) تولید می شود؛
عالی ترین آمیزش، با همسران است و آن هم نزدیک شدن دو عضو پست است؛
بهترین مرکب سواری اسب است که آن هم (گاهی ) کشنده است؛
بهترین لباس ابریشم است که از کرم ابریشم به دست می آید.
دنیایی که لذیذترین متاعش این طور باشد، انسان خردمند برای آن آه عمیق نمی کشد!
جابر گوید: “فَوَ اللَّهِ مَا خَطَرَتِ الدُّنْیَا بَعْدَهَا عَلَی قَلْبِی؛
سوگند به خدا بعد از این موعظه، دنیا در قلبم راه نیافت.”
متن و محتوا
عالم دنیا، یکی از عوالمی است که خداوند متعال بنا به مصلحت و از روی حکمتش در سر راه انسان قرار داده است.
این عالم را هیچ کسی بهتر از خداوند نمی شناسد. خداوند نظام دنیا را “نظام راستین”(۱) و “نظام حق”(۲) می داند و در آیاتی به موجودات و مخلوقات این عالم از جماد و نبات و حیوان گرفته تا خورشید و ماه و شب و روز، سوگند یاد می کند.(۳) این نشان دهنده ارزش و اعتباری است که خدا برای آن ها قائل است.
خداوند متعال در آیه ای ما را به سوی بهره بردن از دنیا راهنمایی کرده است:
“وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ(۴)؛ و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و هم چنان که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن.”
پیامبر اسلام (ص) دنیا را مزرعه آخرت معرفی کرده که انسان می تواند با کشت در این مزرعه در زمان نیاز برداشت کند و استفاده کند. “الدُّنْیَا مَزْرَعَهُ الْآخِرَه”(۵)
برخی از روایات بر استفاده از لحظه به لحظه این عالم، حتی تا لحظه مرگ از دنیا و نعمت های آن سفارش کرده اند. “اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً(۶)؛ برای دنیای خود چنان کار کن که گویی همیشه زنده خواهی ماند.”
بنابراین اصل وجود عالم دنیا مورد پسند و بر اساس ضرورت و حکمت الهی و هدف خلقت شکل گرفته است.
از سوی دیگر، دوستی نسبت به دنیا و متعلقات آن، از فطرت درونی انسان سرچشمه می گیرد و همین محبت فطری، زمینه ای برای کار و تلاش و تحرک در زندگی می شود، از این رو، محبت فطری و ابتدایی نسبت به دنیا و متعلقات دنیایی نهی نشده است.
از طرفی نیز دنیا، عالمی پر زرق و برق است که هر گوشه ای از آن، دل می برد، دیدگان را به خود مشغول می دارد و انگیزه های مختلف را در درون آدمی بیدار می کند، تا در کشاکش این انگیزه ها و درخشش این زرق و برق ها و چهره های دل انگیز و دلربا، افراد را فریب دهد.
از این رو در بیان قرآن و روایات، دنیا به دو قسم تقسیم شده است: دنیای “مذموم” و دنیای “ممدوح”.
قرآن در آیات متعددی، زندگی دنیا را عامل غرور و فریب می داند و به انسان هشدار می دهد تا متاع و زرق و برق های فریبنده این جهان او را غافل نکند.”(۷) گاه زندگی دنیا به “لعب و لهو” توصیف شده است.(۸)
از نظر اسلام، رابطه با دنیا نهی شده و آنچه اسلام در تعلیمات خود مبارزه ای بی امان با آن دارد، “وابستگی” و “علاقه شدید” به دنیا و مظاهر آن است. زیرا اگر رابطه و علاقه بین انسان و دنیا به صورت وابستگی انسان و طفیلی بودنش درآید، موجب محو و نابودی تمام ارزش های عالی انسان می گردد و پیامدهای شوم و ناگواری را هم در جنبه فردی و هم از جنبه اجتماعی در پی دارد.
پیامبر اسلام (ص) مردم را در رابطه با دنیا دو گروه معرفی کرده است:
“اَلدُّنیا دارُ بَلاءٍ وَ مَنزِلُ بُلغَهٍ وَ عَناءٍ قَد نَزَعَتْ عَنها نُفُوسُ السُّعَداءِ وَ انتَزَعَت بالْکُرهِ مِن أیدِی الأْشْقیاءِ فَأَسعَدُ النّاسِ بِها أرغَبُهُم عَنها و أشقاهُم بِها أرغَبُهُم فیها(۹)؛
دنیا سرای بلا و گرفتاری و محل گذران زندگی و زحمت است: خوشبختان از آن دل کنده اند و بدبختان آن را به زور می گیرند؛ پس خوشبخت ترین مردم، بی میل ترین آنان به دنیا و بدبخت ترین مردم، مایل ترین آنان به دنیاست.”
امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه ثمالی این چنین از خدا رهایی از حب دنیا را طلب می کند:
“سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَی وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه؛
ای آقای من! محبت دنیا را از دلم بیرون کن، و میان من و مصطفی پیامبرت و خاندانش، بهترین برگزیدگان از آفریدگانت و پایان بخش پیامبران محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) جمع کن!”
بنابراین عالم دنیا، ذاتاً عالم فساد تباهی و شر نیست، بلکه افراط در علاقه و دوستی با دنیا مذموم است و باید به دنبال راه هایی برای رهایی از حب دنیا باشیم.
عوامل رهایی از حب دنیا
الف) شناخت خود و رابطه انسان با جهان
انسان باید خود را به خوبی بشناسد و بداند موجودی است، آسیب پذیر که فاصله میان مرگ و زندگی او بسیار کم است، امروز سالم است و پرنشاط، فردا ممکن است گرفتار سخت ترین بیماری ها یا اندوه بارترین مصایب گردد، امروز قوی و غنی و قدرتمند است، فردا ممکن است از ضعیف ترین و فقیرترین افراد باشد و نمونه های آن صفحات تاریخ بشریّت را پر کرده است.
از طرف دیگر انسان باید بداند در قلب و دل او محبت دو نفر جمع نمی شود؛ و دل او ظرفیت و قابلیت همزمان محبت دنیا و محبت خدا را ندارد. در قرآن چنین آمده:
“ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِه(۱۰)؛
خداوند برای هیچ کسی دو دل در درونش نیافریده است.”
علاوه بر شناخت های گذشته، انسان باید بداند برای عالم دنیا خلق نشده و زندگی او در عالم دنیا، همچون عبور از پلی است برای رسیدن به مقصد اصلی که عالم آخرت است و علاقه شدید به دنیا و مظاهر آن، انسان را از آخرت و سرای ابدی باز می دارد. او باید بفهمد هر نفسی که می کشد، قدمی به سوی مرگ نزدیک تر می شود.
حضرت علی (ع) در نامه ای خطاب به فرزندش امام حسن(ع) چنین می نویسد: “پسرم! بدان که تو برای آخرت آفریده شده ای نه برای دنیا، و برای رفتن نه ماندن، و برای مرگ نه زندگی جاودانه، که هرلحظه ممکن است از دنیا کوچ کنی و به آخرت درآیی.”(۱۱)
همه سود دنیا زیان است و بس جهان است از بهر مؤمن قفس
به مردن رها گردد از بند خویش بود نوش در آخرت جای نیش(۱۲)
حکایت:
روزی بهلول در وسط پلی نشسته بود. از قضا هارون الرشید از آنجا می گذشت. بهلول با بی اعتنایی، سرش را پایین انداخت! آنگاه که هارون الرشید نزدیک وی رسید، گفت: ای بهلول دیوانه! چرا وسط پل نشسته ای و راه را بسته ای؟ از اینجا برخیز!
بهلول در جواب او گفت: ای هارون! این حرف ها را به خودت بگو که این چنین روی پل قرار گرفته ای و مسکن گزیده ای، دنیایی که خودت را به آن وابسته کرده ای و نسبت به آن عشق می ورزی، گذرگاه است. تو خود بر روی آن مانده ای آنچنان به دنیا مشغول شده ای که آن طرف را فراموش کرده ای. ای هارون! بدان که این پل چندان دوام نخواهد داشت و همه آمال و آرزوهایت در کامت تلخ خواهد شد.(۱۳)
اگر انسان خود را شناخت و رابطه خویش با جهان را درک کند، در زندگی هدفی سازگار با غایت آفرینش خود در نظر می گیرد و آن هدف، تنها حیات جاودان است.
ب) شناخت دنیا و عواقب سوء حب دنیا
اگر انسان بداند و به این باور برسد که دنیا بی اعتبار و فانی است، از دام وابستگی به دنیا رها می شود. از این رو خداوند در قرآن کریم، بندگانش را از دام وابستگی به دنیا بر حذر داشته و دنیا را بازیچه و بیهوده معرفی کرده است.(۱۴)
امام علی (ع) می فرماید: “در عزت و ارجمندی دنیا رغبت نکنید. فخر دنیا بریده شدنی و آرایش و نعمتش تمام شدنی است.”(۱۵)
امام علی (ع) در روایت دیگری می فرماید:
“مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا الْتَاطَ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا یُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا یَتْرُکُهُ وَ أَمَلٍ لَا یُدْرِکُه (۱۶)؛
هر که دل به دنیا بندد، به سه خصلت دل بسته است: اندوهی که پایان ندارد و آرزویی که به چنگ نیاید و امیدی که بدان نرسد”
خسرو پرویز از شاهنشاهان بزرگ ساسانی بود که همواره در غرور و تکبر غوطه می خورد. روزی به همسرش شیرین گفت: “پادشاهی خوش است؛ اما ای کاش دائمی بود!
همسرش پاسخ عبرت آمیزی به او داد. به او گفت: “اگر دائمی بود، به تو نمی رسید.!”(۱۷)
منسوب به امام صادق (ع) است که در روایتی فرمودند: “دنیا همچون اندامی است که سر آن کبر، چشم آن آز، گوش آن ولع، زبان آن ریا و خودنمایی، دست آن شهوت، پای آن عجب، قلب آن غفلت و بی خبری، بودش نیستی و ثمره اش زوال است. پس هر کسی آن را دوست گیرد، کبر و خود بینی به او دهد، و به هر که نیکوش پندارد حرص و ولع ارزانی کند، و کسی را که طالب او گردد، به آز و طمع در اندازد، و بر کسی که او را بستاید جامه ریا پوشاند، و کسی را که اراده آن کند گرفتار عجب و خودبینی کند، و کسی را که به او اعتماد کند غافل سازد، و کسی را که متاع های او پسند وی افتد نابود سازد، و کسی را که متاع های دنیوی جمع کند و بخل بورزد به جایگاه و قرارگاهش، آتش، روانه کند.”(۱۸)
فریبنده دامی است، دام جهان نباشد از آن هیچ کس در امان
جز آن کس که بشناسد از دانه دام کند توسن نفس اماره رام(۱۹)
خود دنیا هم بی وفائیش را به شیوه های متعددی برای ما ثابت کرده است. از مرگ عزیزان و مصیبت ها گرفته تا فقر و نداری ثروتمندان و قربت و تنهایی افراد نامدار و پرآوازه!
حکایت
هنگامی که اسکندر مقدونی خود را در آستانه مرگ دید، به مادرش گفت: بعد از مرگم سفره طعامی پهن کنید و همه مردم کشور را به آن دعوت نماید و اعلام کنید که همگان این دعوت را بپذیرند، مگر کسانی که عزیز و دوستی را از دست داده اند. و کسانی که عزیز از دست داده اند هرگز در مجلس شرکت نکنند تا شرکت کنندگان در عزای اسکندر خوشحالی خوشحالی کنند و مجلس عزای اسکندر مانند مجلس عزای دیگران با حزن و غم توأم نباشد.
وقتی که اسکندر از دنیا رفت، مطابق وصیت اسکندر، به همه مردم کشور، اعلام کردند که در مراسم عزا و اطعام شرکت کنند، به شرط اینکه شرکت کنندگان، به مصیبت مرگ دوست و عزیزی گرفتار نشده باشند! مادر اسکندر و دیگر اعضای خانواده، ساعت ها در انتظار نشستند؛ ولی هیچ کسی دعوت آنان را اجابت نکرد، از خدمت گذاران مجلس از علت این امر جویا شدند.
در پاسخ گفتند: شما خود آنان را از اجابت این دعوت منع کرده اید؛ پرسیدند: چطور؟ “گفتند: شما امر کردید که همه شرکت کنند، به شرط آنکه عزیز و محبوبی را از دست نداده باشند! در میان این همه مردم کسی نیست که دارای این شرط باشد. وقتی که مادر اسکندر این مطلب را شنید به اصل ماجرا پی برد و گفت: “فرزندم با بهترین راه تسلیت مرا تسلی خاطر داد.”(۲۰)
شناخت عواقب و پیامدهای ناگوار دل بستگی به دنیا نیز می تواند انسان را از این رذیله بازدارد. پیامبر (ص) حب دنیا را منشأ گناهان و نابودکننده نیکی ها می داند:
“حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ مِفْتَاحُ کُلِّ سَیِّئَهٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کُلِّ حَسَنَه(۲۱)؛
حب دنیا رأس هر خطا و اشتباهی، و کلید هر زشتی و گناهی و سبب نابودی هر کار خیری می باشد.”
آری کسی که اعتقاد دارد:”کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ(۲۲)؛
همه کسانی که روی زمین هستند فانی می شوند” و نیز اعتقاد دارد:”ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ باقٍ(۲۳)؛
آنچه نزد شماست، از بین می رود و آنچه نزد خداست باقی می باشد.” هرگز به این دنیا و متعلقات آن دل نمی بندد و حب و دلبستگی به آن را از دل خود بیرون می کند و همواره با نفس خود چنین نجوا می کند:
دل بر این پیرزن عشوه گر ده مَبند کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
خیمه اُنس مزن بر سر این کهنه رُباط که اساسش همه بی موقع و بی بنیاد است(۲۴)
ج) یاد مرگ و سرای آخرت
با تفکر و تأمل در مرگ و یاد آن، به تدریج دیدگاه انسان نسبت به دنیا تغییر می کند؛ به طوری که به مقدار اندکی از آن راضی می گردد و دل بستگی بین او و دنیا ایجاد نخواهد شد.
حضرت علی (ع) می فرماید:
“مَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْیَسِیر(۲۵)؛آنکه یاد مرگ بسیار کند، از دنیا به اندک خشنود شود”
ابوعبیده می گوید: به امام محمد باقر (ع) عرض کردم: مرا موعظه کن و سخنی به من بفرما تا به سبب آن بهره مند گردم. حضرت فرمودند: “یَا أَبَا عُبَیْدَهَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ یُکْثِرْ إِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا(۲۶)؛
ای ابو عبیده! زیاد مرگ را یاد کن! زیرا هر انسانی آن را بسیار یاد کند، نسبت به دنیا بی رغبت می شود.”
ای کرده شراب حبّ دنیا مستت هشیار نشین که چرخ سازد پَستت
مغرور جهان مشو که مانند حَنا بیش از دو سه روزی نبود در دستت
حکایت
مرد صالحی مقداری زرِ در خانه داشت، آن ها در خانه وزن کرد و به بازار رفت تا چیزی بخرد. صرّاف رفت، صراف زرهای او را وزن کرد و گفت به اندازه یک دینار وزن آن کم است. مرد نیکوکار آهی کشید و ناله ای از دل برآورد! صرّاف گفت: چرا در بازار چنین زاری می کنی؟ گفت: زاری من از آن است که در بازار قیامت، روز جزا که حسنات من ناقص آید حال من چگونه خواهد بود؟!
آری یاد مرگ و قیامت انسان را از تعلقات دنیایی رها می کند.
حکایت
اسکندر ذوالقرنین وارد شهری شد و چیزهای عجیب دید. او دید مغازه ها و خانه ها درب ندارند. شب ها مغازه دارها مغازه ها را رها کره و به خانه می روند.
چند روزی در آن شهر ماند و جز مهر و محبت و مهربانی چیزی ندید. از امور عجیب دیگر آن شهر این بود که قبرها را در جلوی خانه ها قرار داده بودند. دیگر اینکه روی قبرها سنین ۱۵ تا ۳۰ سالگی نوشته شده بود.
یکی از پیرمردان شهر را دید و جریان این عجایب را از او پرسید. پیرمرد گفت: اولاً در و دربان برای دزد است و اینجا کسی دزدی نمی کند و هر کس به آنچه دارد، قانع است. ثانیاً دلیل دیگر اینکه قبرها در جلوی خانه ها است و هر کس مردگان خود را در جلوی خانه خود دفن می کند. علتش هم آن است که هر روز صبح که از خانه بیرون می آییم، چشمانمان به قبر گذشتگان و دوستانمان بیفتد به یاد مرگ بیفتیم و به دنیا دل نبندیم؛ اما علت اینکه روی قبرها سنین ۱۵ تا ۳۰ سالگی نوشته شده، به خاطر این است که نصف عمر خود را در خواب می گذرانیم و ما آن ها را جزء عمر به حساب نمی آوریم.(۲۷)


  1. سخنان مقام معظم رهبری در خطبه های نماز عید فطر ۱۳/۸/۸۴
  2. ص/۲۷: “وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً”
  3. ابراهیم/۱۹: “اَلَم تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ”
  4. سوره شمس؛ سوره تکویر و …
  5. قصص/۷۷.
  6. مجموعه ورام، ج۱، ص ۱۸۳.
  7. مستدرک الوسائل و مستبط المسائل، ج ۱، ص ۱۴۶.
  8. حدید/۲۰: “وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ” و لقمان/۳۳: “فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور”
  9. محمد/۳۶: “إِنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْو”
  10. بحارالانوار، ج۷۴، ص ۱۸۵.
  11. احزاب/۴.
  12. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  13. عطاء الله مجدی.
  14. حکایت های شهر عشق، ص ۲۲ و آینه عبرت، ص ۲۸.
  15. حدید/۲۰.
  16. نهج البلاغه، خ ۹۸.
  17. بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۳۰.
  18. حکایت های شیرین، ص ۴۴۸.
  19. مصباح الشریعه، ص ۱۳۹.
  20. عطاء الله مجدی.
  21. داستان های باستان، ص ۱۳.
  22. ارشادالقلوب، ج۱، ص ۲۱.
  23. الرحمن/۲۶.
  24. نحل/۹۶.
  25. خواجوی کرمانی.
  26. نهج البلاغه، حکمت ۳۴۹.
  27. کافی، ج۲، ص ۱۳۱.