خودشیفتگی محمدرضا پهلوی

شاه، روحیه ی خود شیفتگی و عقده خود بزرگ بینی داشت که این امر ناشی از  پایین بودن ضریب هوشی و فکری او بود که باعث تخیل افراطی و بلند پروازی در نحوه رفتار و مدیریت او شده بود.

فریدون هویدا در کتاب «سقوط شاه» می‌نویسد :« توهّمات عظمت گرایانه شاه به قدری او را از حقایق دور ساخته بود که حتی سازمان سیا ضمن گزارش محرمانه ای در سال ۱۳۵۵ ه ش شاه را به عنوان «مردی که خطرات ناشی از عقده خود بزرگ بینی او را تهدید می کند »،‌توصیف کرده بود.» [سقوط شاه؛ خاطرات فریدون هویدا. برادر امیر عباس هویدا؛ صفحه ۱۵۶]

این خود بزرگ بینی در تمام خانواده‌ی پهلوی مشهود بود. منوچهر فرمانفرماییان در کتاب «خون و نفت» صفحه ۱۵۳، داستانی را بیان می کند که خلاصه آن چنین است:

شخصی را مدتی زندانی کردند و به او جرمش را نمی‌گفتند.

روزی از سربازی که برایش آب و نان آورده بود، درخواست کرد تا جرمش را به او بگوید، سرباز آهسته گفت: شما جرم سنگینی مرتکب شده اید و مجازات خواهید شد. وسط روز اتومبیل شما از اتومبیل ولیعهد سبقت گرفته است.شماره ی اتومبیلتان را برداشته اند….[برگرفته از کتاب «ما شما را آدم کردیم» صفحه ۱۶ ؛ به نقل از کتاب نفت و خون صفحه ۱۵۳]

این خودبرتر بینی ها باعث شده بود که او، برای مردم ایران کوچکترین ارزشی قایل نباشد: فریده دیبا، مادرِ فرح در خاطراتش می نویسد:

محمدرضا می گفت: مردم ایران جزو عقب افتاده ترین ملل جهان بودند که پدرش «رضاخان» آنها را از جهل و خرافات و فقر نجات داد!

محمدرضا می گفت: مردم ایران از معدود ملل عقب افتاده جهان بودند که حتی عادت به شستشوی دست و صورت خود نداشتند و این پدرش بود که مردم را به شستن دست و صورت و نظافت شخصی عادت داد.

محمدرضا می گفت: بیست سال حکومت رضا خان و سی و هفت سال حکومت او باعث تغییر و تحول اساسی در زندگی ایرانیان شده و یک ملت عقب مانده به درواز ه های تمدن بزرگ رسیده است. [دخترم فرح، خاطرات فریده دیبا، صفحه ۳۹۲]