مسجد را باید احیاء کرد
قبل از انقلاب، امام (ره) در یکی از سفرهایشان در مسجدی دور افتاده، متروک و بسیار کوچک که بیش از یک اتاق گِلی نداشت به اقامه نماز جماعت پرداختند. این درحالی بود که عدهای از علماء به ایشان پیشنهاد کردند که در مسجد جامع شهر اقامه جماعت کنند. اما آن بزرگوار قبول نکردند و فرمودند: «در مسجد جامع کسی هست که اقامه جماعت کند ولی در این مسجد کسی نیست که اقامه جماعت کند، از این رو این مسجد را باید احیاء کرد.»
بهتر نیست کمی دست نگهدارید؟
برخی که در پاریس به ملاقات امام خمینی (ره) میرفتند و از ایشان سؤال میکردند که آیا فکر نمیکنید این خطر وجود دارد که ادامه این مبارزات در دلهای مردم یأس و دلسردی ایجاد کند، بهطوریکه اصل نهضت از بین برود؟ آیا بهتر نیست کمی دست نگهدارید و به نحوی دیگر درصدد اصلاح موقتی رژیم موجود برآیید؟
امام (ره) در پاسخ، همینقدر فرمودند: «وظیفه ما عمل به احکام الهی است و این دیگر به عهده خداست که نتیجه اعمال ما در زمان حیات ما، یا پسازآن تحقق یابد.»
درخواست سکوت
مسئول دستگیری امام خمینی(ره) در روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲میگوید: ما مأمور شدیم از طرف شاه پیامی برای امام ببریم، وقتی به حضور ایشان رسیدیم عرض کردم که شاه سلام خدمتتان رسانده و فرموده تمام مقامات و مراتبی را که دستگاه برای مرحوم آقای بروجردی قائل بوده، عیناً برای شما قائل است، منتها شما به دولت و دستگاه کار نداشته باشید.
امام در پاسخ فرمودند: «من هرجا وظیفه شرعیام ایجاب کند، نمیتوانم ساکت بنشینم.»
اگر با هم بودید …
رهبر معظم انقلاب امام خامنهای (مدظلهالعالی) میفرمایند: امام در بستر بیمارى بودند، ایشان دچار ناراحتى قلبى شده بودند و تقریباً ده، پانزده روزى در بستر بیمارى بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. حاج احمد آقا به من تلفن کردند و گفتند سریعاً به آنجا بیایید؛ فهمیدم که براى امام مسألهاى رخ داده است. خدمت امام (ره) رفتم و هنگامى که نزدیک تخت ایشان رسیدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گریه کردم. ایشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه کردند.
در آن لحظهاى که امام (ره) ناراحتى قلبى پیدا کرده بودند، ما بشدت نگران بودیم. ایشان انتظار و آمادگى براى بروز احتمالى حادثه را داشتند. بنابراین، مهمترین حرفى که در ذهن ایشان بود، قاعدتاً مىباید در آن لحظهى حساس به ما مىگفتند. ایشان گفتند: «قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکى باشید، اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم باشید، اگر با هم بودید، هیچکس نمىتواند به شما آسیبى برساند.»
به نظر من، وصیت سىصفحهاى امام (ره) مىتواند در همین چند جمله خلاصه شود.
از آمریکا میترسید؟
رهبر معظم انقلاب امام خامنهای (مدظلهالعالی) بیان میکنند: از تهران به قم خدمت امام رفتيم تا بپرسيم بالاخره اين جاسوسان را چه كار كنيم؛ بمانند، يا نگهشان نداريم. وقتي كه خدمت امام رسيديم و دوستان وضعيت را شرح دادند و گفتند مثلاً راديوهـا اين طور ميگويند؛ آمريكـا اينطور ميگويد؛ مسئولان دولتي اين طور ميگويند.
ايشان تأملي كردند و سپس با طرح يك سؤال واقعي پرسيدند: «از آمريكا ميترسيد؟»؛ گفتيم نه؛ گفتند «پس نگهشان داريد!»
بله، آدم احساس ميكرد كه اين مرد خودش از اين شُكوه ظاهري و مادي و اين اقتدار و امپراتوري مجهز، حقيقتاً ترسي ندارد.
حق ندارم امر کنم
دختر امام (ره) نقل میکند: من ندیدم در طول زندگی، امام به خانمشان بگویند در را ببندید. بارها و بارها میدیدم که خانم میآمدند و کنار آقا مینشستند ولی امام خودشان بلند میشدند و در را میبستند و حتی وقتی پا میشدند، به من هم نمیگفتند که در را ببندم. یک روز به آقا گفتم خانم که داخل اتاق میآیند، همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند.فرمودند: «من حق ندارم به ایشان امر کنم!» حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی را نمیخواستند.