جلسه دوم؛ ویژگی‌های مکتب اخلاقی اسلام

ویژگی‌های مکتب اخلاقی اسلام

اشاره
در جلسه گذشته بحثی مقدماتی درباره کاربردهای واژه اخلاق داشتیم و گفتیم: واژه اخلاق در محاورات عرفی درباره رفتار انسان با انسان‌های دیگر به کار می‌رود و به کسی که با دیگران با خوش‌رویی، لبخند و مهربانی سخن بگوید، خوش اخلاق و به کسی‌که با دیگران با تندی و عصبانیت برخورد کند، بداخلاق می‌گویند. ولی در مباحث علمی کاربرد این واژه بسیار وسیع‌تر می‌شود و قضاوت درباره خوبی و بدی‌ آن نیز تفاوت می‌کند. هم‌چنین گفتیم که در علم اخلاق نیز همانند همه مباحث علمی عالم، مکاتب و دیدگاه مختلفی وجود دارد که به برخی از معروف‌ترین آن‌ها اشاره کردیم.

ارزش‌های اخلاقی از نگاه دین
در همه مکاتب اخلاقی غیر دینی، ارزش اخلاق به نتایجی است که در همین عالم برای فرد و جامعه حاصل می‌شود. صاحب‌نظران بشری معمولا مباحث اخلاقی را درباره امور اجتماعی مطرح می‌کنند و نتایج آن را چیزهایی مثل راحتی، آسایش، اعتماد، زندگی آرام و… می‌دانند که به جامعه می‌رسد و همه انسان‌ها از آن بهره‌مند می‌شوند. برای مثال می‌گویند: اگر دروغ‌گویی و خیانت رایج شود، هیچ کس در زندگی اجتماعی آرامش پیدا نمی‌کند؛ بنابراین فایده اخلاق، همین منافعی است که در همین عالم نصیب جامعه می‌شود و انگیزه‌ مردم برای کسب اخلاق فاضله این است که اولا نزد دیگران محترم و محبوب باشند و ثانیا زندگی راحت و آسوده‌ای داشته باشند، اما اخلاق دینی تقریبا نقطه مقابل این نظر است. در این مکتب همه زندگی دنیا مقدمه است و نسبت به نتایجی که از رفتارها و کسب ملکات اخلاقی حاصل می‌شود، توجه اصلی به مرحله بعد از دنیاست. از دیدگاه دین بحث از منافع دنیوی تطفلی است و ارزش‌های اخلاقی ارزش‌هایی است که نتیجه‌ آن‌ها در عالم ابدی برای انسان حاصل می‌شود.

در جلسه گذشته اشاره کردیم که از نظر اسلام ارزش‌های اخلاقی مراتب دارد و از اندکی بالاتر از صفر شروع می‌شود و به سوی بی‌نهایت پیش می‌رود و ما حد و حصر خاصی نمی‌توانیم برای آن‌ها تعیین کنیم، ولی از یک نظر می‌توان گفت: ارزش‌های اخلاقی از دیدگاه دین، حد نصابی دارد که اگر کمتر از این باشد، ارزش اصیلی نیست. از این نگاه ارزش اصیل مربوط به رفتار یا کسب ملکاتی است که نتیجه‌ای برای زندگی ابدی داشته باشد که در سایه ایمان به خدا و عمل به دستورات دین حاصل می‌شود.

مراتب ارزش
به عبارت دیگر اولا از نگاه دین اخلاق منحصر به ملکات نیست و در آن بیشتر بر افعال تکیه می‌شود. ملکات نیز نتایج افعال است، بر خلاف اخلاق ارسطویی که در آن تکیه روی ملکات است. ثانیا از این نگاه ارزش اصیل مربوط به نتایجی است که بعد از این عالم حاصل می‌شود و حد نصاب نیز این است که ارتباطی با خدا، پاداش الهی یا ترس از عذاب خدا در آن باشد؛ به عبارت دیگر انتسابی با ارتباط با خدا و بندگی داشته باشد. مرتبه نازله‌ این ارزش این است که به خاطر ترس از عذاب جهنم باشد، مرتبه عالی‌تر برای کاری است که به انگیزه رسیدن به درجات بهشت باشد. هم‌چنین مرتبه فوق حد نصابی هم وجود دارد که مخصوص اولیای خداست و آن برای کاری است که فقط به خاطر رضای خدا انجام گیرد. در این مرتبه انسان چیزی در مقابل عملش نمی‌خواهد؛ می‌گوید: خدایا! تو را دوست دارم و چون تو از این کار خوش‌ات می‌آید، این کار را انجام می‌دهم. مطلوب من رضایت توست، چیزی نمی‌خواهم؛ مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَلَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ بَلْ‏ وَجَدْتُكَ‏ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ.[۱] یا در تعبیری دیگر می‌گوید: خدایا! اگر تو این‌گونه بخواهی که من را تکه‌تکه کنند و هفتاد مرتبه به سخت‌ترین وضع کشته شده و دوباره زنده شوم، خواست تو را خوش‌تر می‌دارم و همه این‌ها را به خاطر این‌که تو دوست می‌داری تحمل می‌کنم و خم به ابرو نمی‌آورم؛ لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَأُقْتَلَ سَبْعِینَ‏ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَب.[۲] در این‌جا صحبت از جهنم و بهشت و پاداش‌های آن‌جا نیست. می‌گوید: من هیچ قصد دیگری غیر از رضایت تو ندارم؛ إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى.[۳] شاید برخی از تربیت شدگان مکتب اهل‌بیت‌علیهم‌السلام بهره‌ای از این معانی برده باشند، ولی این مرتبه بسیار فراتر از چیزی است که افراد عادی ممکن است به آن برسند.

مرحوم آقاشیخ عباس تهرانی، شاگرد حاج میرزا جوادآقای تبریزی از اساتید اخلاق بودند که روزهای جمعه در مدرسه حجتیه درس اخلاق می‌گفتند. ایشان زخم معده داشت. می‌گفت: شبی معده‌ام درد گرفت و از خواب بیدار شدم. همین که احساس درد کردم، طبق چیزی که یاد گرفته بودیم که انسان باید صبر کند و به قضای الهی راضی باشد، گفتم: حالا صبر می‌کنم. کمی گذشت، درد شدیدترشد و دیدم نمی‌توانم تحمل کنم. گفتم: خدایا! اگر صلاح می‌دانی، شفا بده! کمی گذشت و حالم بدتر شد. این بود که از خداوند خواهش کردم که دردم را تسکین دهد، ولی خبری نشد. من نیز به رسول خدا و ائمهصلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین متوسل شدم و گفتم: کاری بکنید! من دارم از این درد می‌میرم! ولی هرچه کردم، ‌حالم بدتر شد. دیگر طاقتم تمام شد و گفتم: کسی نیست که به فریاد من برسد؟! همان وقت آرام شدم و فهمیدم این حالت به خاطر این بود که به من بفهمانند که اگر ما به تو کمک نکنیم، تو حتی درد شکم را نمی‌توانی تحمل کنی، مبادا مغرور شوی! این عین مطلبی است که مرحوم آقاشیخ عباس تهرانی در کتابخانه مدرسه حجتیه فرمود. اما برخی از اولیای خدا این‌گونه نیستند؛ امام سجاد‌علیه‌السلام در دعای نیمه شب ماه رمضان خود شوخی نمی‌کند، بلوف نیز نمی‌زند. او می‌‌گوید: لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَأُقْتَلَ سَبْعِینَ‏ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَب. این همان عشق است که چیزی جز رضایت معشوق را نمی‌خواهد. اصلا به این نمی‌اندیشد که من چه هستم و چه می‌خواهم. این عالی‌ترین ارزشی است که در دین (به‌خصوص دین اسلام) برای رفتار اخلاقی مطرح است. در نظام ارزشی اسلام حتی ارزش زیر حد نصاب نیز وجود دارد، و این برای کسی‌ است که کارهای خوب زیادی کرده است ولی ایمان ندارد. خداوند به خاطر کارهای خوب چنین کسی به او در عذاب تخفیف می‌دهد.

رفتار یا ملکات؟!
باز تأکید می‌کنم که در نظام ارزشی اسلام بر کلمه اخلاق تکیه نمی‌شود و منظور رفتارهای ارزشی است. در آیات و روایات نیز همه‌جا صحبت از کار خوب است و بر ملکات تکیه نمی‌شود. اما همان‌گونه که گفتیم در فلسفه یونان، بر ملکات تکیه شده است. شاید دلیل این تأکید این باشد که آن‌ها دیده‌اند وقتی کار خوب برای انسان ملکه نشده باشد، گاهی آن را انجام می‌دهد و گاهی انجام نمی‌دهد، و این حالت نشان‌گر این است که هنگام انجام آن کار انگیزه‌ ضمیمه‌ای دارد. از این‌رو گفته‌اند از آن‌جا که در غیر ملکه حالات تغییر می‌کند، ملاک ارزش نیست. برای مثال انسان باید در هر حال راستگو باشد. اگر برخی از اوقات راست و برخی از اوقات دروغ بگوید، معلوم می‌شود وقتی راست می‌گوید که برایش نفعی داشته باشد، اما هنگامی که راستگویی برایش ضرر داشته باشد، دیگر راست نمی‌گوید و دروغ می‌گوید. به هر حال در تعالیم اسلامی تکیه بر روی افعال است؛ البته وقتی افعال دوام پیدا کند و تکرار شود، ملکات نصیب انسان می‌شود.

مکاتب اخلاق بشری در مقایسه با نظام ارزشی اسلام
گفتیم که در مکاتب غیر دینی هیچ جا سخن از پاداش‌های اخروی و رضوان الهی نیست. در بین مکاتب معروف اخلاقی دقیق‌ترین و جالب‌ترین مکتب، اخلاق کانت است که می‌گوید: ما باید کار را فقط به خاطر اطاعت عقل انجام دهیم. این دیگر عالی‌ترین ارزشی است که فکر فیلسوفانه بشری به آن رسیده است، اما در بینش الهی هدف اطاعت عقل ابتدای کار است و مقدمه‌ای برای رسیدن به نتایج ابدی است.

مکاتب دیگر نیز کمابیش همین‌ طور هستند. برخی تصریح کرده‌اند ارزش اخلاق برای این است که موجب لذت برای زندگی می‌شود و گرفتاری‌ها و غصه‌ها را رفع می‌کند. البته در بین نظریات اخلاقی غیر دینی نظری نیز وجود دارد که می‌گوید: اخلاق موجب کمال نفس انسانی می‌شود. هر انسانی بالفطره می‌خواهد کامل باشد و هیچ کس نمی‌خواهد که دیوانه،کم‌فهم، ترسو یا بی‌شعور باشد.هیچ‌کس از ضعف و نقص خوشش نمی‌آید. این فطری انسان است و اخلاق از آن جهت خوب است که موجب کمال نفس می‌شود. روح انسان به واسطه اخلاق کمال پیدا می‌کند. از این جهت ارزش اخلاقی مطرح می‌شود و سعی می‌شود که افراد به کارهای اخلاقی دعوت شوند تا با انجام آن‌ها فضائل اخلاقی را کسب کنند و نفس‌شان کامل شود.

دین و دعوت به نتایج زیر حد نصاب!
گفتیم در نظام ارزشی اسلام، ارزش اخلاقی برای نتایج ابدی است، ولی این سخن به این معنا نیست که در این نظام نتایج پایین‌تر نادیده گرفته می‌شوند. از دیدگاه دین کاری ارزشمند است که برای عالم ابدی اثر داشته باشد، ولی نتایج زیر حد نصاب نیز وجود دارد که مربوط به همین عالم است و در مقام تربیت از آن‌ها استفاده می‌شود. در مقام تربیت وقتی پیغمبر خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله انسان‌ها را به فضائل اخلاقی دعوت می‌کند، ابتدا نمی‌گوید که بروید کاری کنید که «رضوان من الله» نصیب‌تان شود. بسیاری از مردم معنای رضوان من الله را نمی‌فهمند. حتی در ابتدا نمی‌تواند آن‌ها را به سعادت ابدی دعوت کند، ولی بالاخره باید همین‌ها را تربیت کرد. این است که مثل کودک که ابتدا بسیاری از چیزها را نمی‌فهمد و باید با زبان کودکی با او صحبت کرد و کم‌کم فهمش را ارتقا بخشید، با مردم سخن می‌گوید. انبیا وقتی با مردمی روبه‌رو می‌شوند که در سطح نازلی از معرفت و فضائل هستند، با زبانی با آن‌ها سخن می‌گویند که بتوانند آن‌ها را ارتقا ببخشند. این است که حتی از بیان منافع دنیوی نیز استفاده می‌کنند. برای مثال وقتی خداوند می‌خواهد مردم را به جهاد تشویق کند، می‌فرماید: وَعَدَكُم اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا؛[۴] اگر جهاد کنید، خداوند به شما وعده می‌دهد که پیروز می‌شوید و غنیمت‌های زیادی به دست خواهید آورد. در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ.[۵] یکی از چیزهایی که انسان دوست دارد و توجه به آن باعث می‌شود که به جهاد بپردازد، پیروزی است. پیروزی برای هر کسی مطلوب است؛ مؤمن باشد یا کافر. خداوند نیز به شما وعده پیروزی می‌دهد. فقط نمی‌فرماید: جهاد کنید تا کشته بشوید و به بهشت بروید، می‌فرماید: جهاد کنید! غنیمت نیز به دست می‌آورید، پیروز و سربلند نیز می‌شوید. سپس می‌فرماید: وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ. ابتدا با زبان کودکی با مردم صحبت می‌کند و کم‌کم بالا می‌رود؛ می‌گوید: غنیمت گیرتان می‌آید، پیروز می‌شوید، دنیای‌تان آباد می‌شود، پیروزی نصیب‌تان می‌شود، دنیا را فتح می‌کنید، ولی عمده، بشارتی است که به مؤمنان می‌دهد؛ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ؛[۶] آن‌ها کسانی هستند که چه سختی برایشان پیش بیاید و چه نیاید، به یاد خدا هستند و شکر خدا را به‌جا می‌آورند. أُولَـئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ؛ خداوند بر چنین افرادی صلوات می‌فرستد. ما درست نمی‌دانیم که صلوات چیست، همین‌قدر می‌دانیم که صلوات چیزی است که ما آن را برای بالاترین شخصیت عالم طلب می‌کنیم و می‌گوییم: اللهم صل علی محمد وآل محمد.

حد نصاب ارزش از نگاه دین
نتیجه این‌که همه چیزهایی که در مقام تربیت مطرح می‌شود، دارای حد نصاب مطلوب نیست. در مقام تربیت گاهی اهدافی مطرح می‌شود که زیر حد نصاب است و خودبه‌خود اهمیتی ندارد. این مسایل خودبه‌خود آن قدر ارزش ندارد که برایش سرمایه‌گذاری شود و عزیزان و پاکانی با درجات معرفت بالا برای آن شهید شوند. از نگاه اخلاق دینی، حد نصاب ارزش برای نتایج اخروی است. نتایج اخروی با زندگی دنیا قابل مقایسه نیست. هر عددی که برای عمر دنیا فرض کنید، در مقابل بی‌نهایت هیچ نسبتی ندارد. حد نصاب ارزشی که اسلام برای ارزش‌های اخلاقی مطرح می‌کند، آن ارزش‌های بی‌نهایت است و نتایج دیگر برای کودکانی است که می‌خواهند آهسته‌آهسته به آن طرف مایل شوند. آن‌هایی که بالغ هستند، خودشان می‌گویند: ما عبدتک خوفا من نارک ولا طمعا فی جنتک؛ ما را با بهشت چه کار؟! از مرحوم آیت‌الله قاضی، استاد مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت‌الله بهجت، پرسیده بودند که آیا در بهشت نماز نیز هست؟ ایشان گفته بود: اگر در بهشت نماز نباشد، من چنین بهشتی را نمی‌خواهم! هم‌چنین یکی از دوستان از مرحوم آیت‌الله بهجت نقل می‌کرد که ایشان یک شب بعد از نماز فرموده بود: اگر سلاطین عالم می‌دانستند که نماز چه لذتی دارد، حاضر بودند که همه سلطنت‌شان را رها کنند،و نمازی بخوانند تا این لذت را درک کنند.

توجه به منافع مادی؛ اقتضای روش تربیتی
نتیجه این‌که هدف نهایی از انجام رفتارهای اخلاقی در اسلام این است که انسان به بلوغی برسد که جز رضای خدا چیزی نطلبد، ولی آن حد اعلی برای همه مردم کششی ندارد و حتی تصورش را نیز نمی‌توانند بکنند. آن‌چه برای عموم مردم مؤثر است، مسئله ترس از جهنم و رسیدن به نعمت‌های بهشتی است. انسان برای فعالیت نیازمند یکی از این دو عامل است؛ ۱.‌ رسیدن به منفعت وخیر؛ چیزی که سعادت‌آفرین باشد و برایش لذت داشته باشد. ۲. ترس از عذاب. در هر کاری که ما انجام می‌دهیم یکی از این دو عامل مؤثر است؛ یا امید رسیدن به خیر و مصلحتی را داریم یا از مشکل، عذاب و گرفتاری می‌ترسیم. روش تربیتی نیز غیر از این نمی‌تواند باشد. اگر بخواهند کاری کنند که کسی با اختیار خودش کار خوبی را انجام بدهد یا باید به او امید نتایج مفید را بدهند یا او از ابتلا به عذاب‌هایی بترسانند. این‌که ما با کدام عامل انگیزه عمل پیدا می‌کنیم، بسته به معرفت ماست. اگر معرفت ما تکامل پیدا کند، شاید به حدی برسیم که بویی از «رضوان من الله اکبر» نیز ببریم. اما در روش تربیتی حتی به منافع دنیوی نیز توجه داده می‌شود. در روایت آمده است که صُومُوا تَصِحُّوا؛[۷] روزه بگیرید تا بدن‌تان سالم باشد. انسان عادی سالم، یک‌ماه در سال این برنامه را اجرا کند و چندین ساعت از خوردن و آشامیدن خودداری کند، برای صحت و سلامتی‌اش مفید است. ائمه نیز برای تشویق به روزه‌گرفتن می‌فرمایند: روزه بگیرید تا سالم بمانید. یا می‌فرماید: انفاق کنید تا خداوند در همین دنیا چند برابر برکت به شما بدهد. یا این‌که اگر فلان کار را بکنید، روزی‌تان وسیع می‌شود. این به خاطر این است که بسیاری از ما انسان‌ها هنوز کودک هستیم و کودکان همین چیزها را می‌خواهند. فکر زندگی ابدی به راحتی به مغز نمی‌آید. برای این‌که انسان باور کند که زندگی ابدی در پیش دارد و تمام نعمت‌های دنیا در برابر آن هیچ است، خیلی باید زحمت کشید، ولی راه همین است: چون که با کودک سروکارت فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد.

بندگی؛ راه رسیدن به مطلوب‌های فطری انسان
در نظام ارزشی اسلام، هدف از ارزش‌های اخلاقی به صورت کامل شامل همه آن‌چه دانشمندان اخلاقی خواسته‌اند، می‌شود. همان‌گونه که در جلسه گذشته گفتیم برخی از صاحب‌نظران هدف از ارز‌ش‌های اخلاقی را لذت، برخی کمال و برخی سعادت دانسته‌اند. همه این‌ها در ذیل قرب به خدا مندرج است. کسی که قرب به خدا داشته باشد، یعنی انسان کاملی شده است و آن قدر لیاقت پیدا کرده‌ است که با خدا سخن بگوید و خدا با او سخن بگوید. تو می‌توانی همنشین خدا بشوی. او خود می‌گوید: أَنَا جَلِیسُ‏ مَنْ‏ ذَكَرَنِی؛[۸] هر کس مرا یاد کند، من همنشین او هستم. بنابراین کمال، لذت، سعادت و قرب به خدا الفاظی است که می‌توان آن‌ها را به عنوان ایده‌آل‌های مطلوب فطری مطرح کرد تا کسانی برای رسیدن به آن‌ها تلاش و تهذیب اخلاق کنند و خودشان را بسازند. همه این‌ها در مکتب اسلام جمع می‌شود و راه کلی برای رسیدن به آن، بندگی خداست؛ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.[۹] ای انسان! تو بفهم که بنده‌ای و من خدایت هستم. در این صورت هر چه می‌خواهی و من باید به تو بدهم، بیا تا به تو بدهم! خداوند کاملا آماده است که به بنده‌اش رسیدگی کند. برخی از بندگان خدا لحظات عمرشان تدبیر شده است و شاید گاهی متوجه این مسئله می‌شوند و می‌بینند که این جریان در فلان لحظه‌ اتفاق افتاد و اگر یک لحظه زودتر یا دیرتر اتفاق می‌افتاد،‌ اثر نمی‌کرد. می‌فهمند دست تدبیری وجود دارد که همه این‌ها را تدبیر می‌کند.

این عالم خدا دارد؛ خدایی که غافل نیست و عالم را رها نکرده است. سر تا پای عالم نیاز به خداست. حقیقت ما نیز بندگی است. تکامل ما نیز در سیر بندگی است. هر چه بنده‌تر شویم، کامل‌تریم و سعادت، لذت و قرب بیشتری به خدا خواهیم داشت و کمال نفسانی‌مان بیشتر خواهد شد. همه این‌ها در سایه یک کلمه حاصل می‌شود؛ این‌که در فکر این باشیم که بنده باشیم. اگر همین یک کلمه را یاد بگیریم، درس بزرگی برای تنظیم برنامه‌های زندگی‌مان گرفته‌ایم. یکی از منت‌هایی که در این زمان خداوند بر ما گذاشته، این است که بنده‌ای را که این آثار بندگی در وجودش بروز کامل داشت، به ما معرفی کرد و او امام‌رضوان‌الله‌علیه بود. برای شادی روح ایشان صلوات بفرستید!

[۱]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏۲، ص۱۱.

[۲]. ‏إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏۱، ص۲۰۳.

[۳]. لیل، ۲۰.

[۴]. فتح، ۲۰.

[۵]. صف، ۱۳.

[۶]. بقره، ۱۵۶.

[۷]. بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۵۹، ص۲۶۷.

[۸]. ‏ الكافی (ط – الإسلامیة)، ج‏۲، ص۴۹۶.

[۹]. ذاریات، ۵۶.

question