استاد: حجت الاسلام مهدی زمانی فرد
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قال الله الحکیم فی محکم کتابه الکریم: «يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»
یکی دیگر از مباحث توحید و خداشناسی در آیه چهارم تحت عنوان «علم باری تبارکوتعالی» است. یکی از صفات حضرت حق تبارکوتعالی علم مطلق و نامتناهی او است که در این آیه به آن اشاره شده است. در این آیه میفرماید: خداوند سه علم دارد:
یک: «يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» خداوند به تمام آنچه در آسمانها و زمین میباشد علم دارد. آنچه در اعماق زمین و دریاها است، در داخل کوهها و غارها و آنچه در آسمانها و در اوج کهکشانهای بسیار عظیم و بزرگ است، خداوند به همه اینها علم دارد؛ زیرا خداوند به همه موجودات احاطه دارد و لازمه احاطه پروردگار متعال به موجودات علم به آنها است. چون هر محیطی به محاط خود علم دارد و او را میشناسد. این نکات پیرامون علم اول بود.
دو: علم به پنهانیها و آشکار است، «وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ» آنچه اسرار و پنهانیهای شما است را خداوند علم دارد، آنچه را که آشکارا است، به آن نیز علم دارد؛ یعنی علم خدا به پنهانی و آشکار یکسان است.
پنهان و آشکار ازنظر ما است ولی ازنظر پروردگار متعال همهچیز برای او آشکار است. وقتی آن معلومات را به چیزهایی که در خلوت و چیزهایی که در جلوت است تقسیم میکنیم، این ازنظر ما است. ولی ازنظر پروردگار متعال همهچیز برای او آشکار است، پنهان معنا ندارد. چرا؟ چون او باهمه موجودات است، با ما هست «هو مَعَکُم أینما کنتم» معیّت خدا با ما مستلزم آن است که به تمام اعمال پنهان و آشکار ما علم دارد.
سه: «وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» علم خداوند به اعماق نیات درونی ما است.
آنچه تابهحال گفته شد مربوط به آن چیزهایی است که بروز و ظهور اعمال ما است، «مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ» اینها افعال ما هستند، افعال ما بروز و ظهور شخصیت ما است؛ اما ما در درون شخصیت خودمان یک لایههای پنهانی نیز داریم که به آن ضمیر ناخودآگاه میگویند. آن لایههای پنهانی را که چهبسا خود ما نسبت به آنها آگاهی تفصیلی نداریم، خداوند میداند «عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»
«ذات الصدور» یعنی آن چیزی که در اعماق سینهها، در لایههای درونی ذهن و قلب ما است، خداوند متعال به آن نیز علم دارد.
بنابراین سه علم مطرح شد؛ علم به آسمانها و زمین و آنچه در آنها است، علم به آشکار و پنهان، علم به لایههای درون که مربوط به اعماق فکر و قلب است که حتی برای خود انسان شناختهشده نیست اما پروردگار متعال نسبت به آنها علم دارد.
همه این موارد لازمه همان احاطه است «أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ» خداوند متعال احاطه وجودی به همه موجودات دارد.
بنابراین خداوند حتی به آن لایههای درونی ما نیز آگاهی دارد. «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» ما از رگ گردن به انسان نزدیکتر هستیم. لازمه این قرب، معیت و احاطه همین سه علم میشود؛ علم به «ما فی السموات و الارض»، علم به «ما تسرون و ما تعلنون» و علم به لایههای درونی فکری و قلبی انسان است.
در این آیه صفت پروردگار متعال را برای ما توضیح میدهد، نکتهای که در این آیه قابلتأمل است و باید به آن دقت کنیم اثر تربیتی و اخلاقی چنین باوری است؛ اگر انسان به این باور برسد که خداوند متعال علم و آگاهی دارد و این باور، باوری عمیق و مستحکم باشد، اثر تربیتی و اخلاقی آن خود مراقبتی و خودکنترلی است.
انسان از درون یک عامل اعتقادی پیدا میکند و خود را کنترل میکند تا کار خطایی از او صادر نشود. چون اعتقاد دارد که خداوند من را میبیند و به افعال من آگاهی دارد. لازمه این اعتقاد ایجاد حیاء و شرم از وجود خداوند تبارکوتعالی میباشد.
بهعنوانمثال مکانی را فرض کنید که هنگام ورود به این مکان با تابلویی مواجه میشوید که نوشته شده باشد «این مکان مجهز به دوربین مداربسته میباشد» یعنی از زمان ورود تا زمان خروج، تمام حرکات و سکنات شما با دوربین در حال ضبط است. در این مکان انسان مراقبت و مواظبت میکند که حرکت نادرست و یا ناشایست غیراخلاقی از او صادر نشود، چون هرلحظه فیلم او در حال ضبط شدن است.
اگر انسان همین احساسی که در چنین مکانی دارد را در زندگی نسبت تمام عالم هستی داشته باشد، به این معنا که خداوند متعال دائماً او را مشاهده میکند «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى» در اعمال او بسیار اثرگذار است.
علاوه بر این، باور ما این است که مکان نیز در حال فیلمبرداری از ما میباشد؛ یعنی در هر مکانی که هستیم آن مکان در حال فیلم گرفتن از ما است و روز قیامت آنچه را که انسان عمل کرده است حاضر مییابد «وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا».
باور و اعتقاد اینچنینی خود مراقبتی میآورد، یعنی انسان به هیچ عامل بیرونی برای مراقبت احتیاج ندارد و خودش از درون این احساس را دارد که من هیچگاه تنها نیستم، همیشه خداوند با من است، آن فرشتگانی که مأمور ثبت اعمال هستند همیشه با من هستند که در قرآن میفرماید: «رَقِيبٌ عَتِيدٌ» یکی نامش رقیب است و دیگری عتید که اینها مأمور ثبت اعمال هستند.
در آیه دیگر میفرماید: «بَلَى وَ رُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» آری، فرستادگان ما در نزد آنها اعمال آنها را مینویسند. «رُسُلُنَا» منظور همان فرشتگان الهی هستند که کاتبان اعمال هستند. «لَدَيْهِمْ» یعنی نزد انسانها «يَكْتُبُونَ» اعمال آنها را مینویسند.
با توجه به این توضیحات مشخص میشود که علم خداوند چه شاخهها و شعبههایی پیدا میکند.
ما معتقد هستیم که خدا میداند، رسول خدا میداند، ائمه هدی میدانند، فرشتگان ثبت اعمال میدانند و علاوه بر اینها مکان، اعضاء و جوارح ما که با آنها این اعمال را انجام میدهیم میدانند.
پس باید توجه داشت که ما در چه محدوده علمی عجیبی قرار داریم که همه نسبت به رفتارهای ما آگاه و ضبط کننده هستند. اگر یک انسان مؤمن به این باور برسد، دیگر دست از پا خطا نمیکند و در همهجا مراقبان خودش را مشاهده میکند که به او نظارت دارند.
این یک باور بسیار مهمی است که برای انسان باورمند و مؤمن راهگشا است. چنین انسانی دیگر به پلیس، دادگاه و جریمه احتیاجی ندارد؛ یکی از هنرهای ادیان الهی همین است که انسانها را بهگونهای پرورش میدهند و تربیت میکنند که خودشان خودبهخود کارِ درست را انجام میدهند و کار نادرست را ترک کنند ولو اینکه هیچ عامل کنترلکننده بیرونی وجود نداشته باشد. این هنر ادیان الهی است که این باور را به انسان میدهند که انسان به این اعتقاد برسد که جهان هستی جهانی بیدار، هوشیار و آگاه است؛ در رأس آن خداوند متعال است، بعد ائمه و اولیاء الهی هستند و بعدازآن زمین و زمان و اعضاء و جوارح و فرشتگان الهی هستند.
اینها سبب میشود که انسان واقعاً کارهای زشت خودش را ترک کند و از درون خودش را مراقبت میکند و به بیرون هیچ کاری ندارد که کسی باشد و یا نباشد، او اعمالش را درست انجام میدهد؛ زیرا برای او مهم نیست که انسانی او را ببیند یا نبیند، برای او مهم است که خدا او را میبیند.
این روحیهای بسیار عظیم است و ازنظر تربیتی و اخلاقی برای انسان بسیار مؤثر و مفید است. در همه امور اگر شخص طلبه باشد، طلبهای درستکار میشود، اگر دانشجویی با این باور باشد، دانشجویی درستکار میشود، اگر کاسب یا کارمندی باشد که این باور را دارد، کاسب و کارمندی درستکار میشود؛ زیرا دائم خودش را در مواجه با خداوند متعال میبیند و تحت مراقبت و نظارت الهی خودش را مشاهده میکند. این عمل آثار ارزشمند زیادی را به دنبال دارد.
مناسب است یک روایتی را از حضرت صادق آل محمد صلیالله علیه و آله و سلم بیان کنیم. در کتاب اصول کافی جلد دوم در باب «خوف من الله» از حضرت صادق علیهالسلام یک روایتی در قالب بیان داستان نقل شده است که حضرت صادق علیهالسلام میفرمایند: روزی یکی از عابدان بنیاسرائیل با شخصی که عابد هم نبود و از انسانهای معمولی بود، همسفر شدند؛ خورشید مستقیم میتابید و هوا بسیار گرم بود و این دو نفر باهم در حال حرکت در مسیری بودند.
عابد به شخص غیر عابد گفت: بیا باهم دعا کنیم تا خداوند متعال یک ابری را بالای سر ما بفرستد تا سایهای بیندازد که تابش مستقیم خورشید ما را اذیت نکند؛ آن شخص گفت پیشنهاد خوبی است، شما دعا کنید و من هم آمین میگویم.
عابد دعا کرد که خدایا، یک ابری بر روی سر ما بفرست که ما را از این گرما و تابش مستقیم آفتاب نجات دهد، شخص غیر عابد نیز آمین گفت.
بعد از دعای این دو نفر بلافاصله ابر آمد و معلوم شد که اینها مستجاب الدعوة هستند، مستجاب الدعوة یعنی انسان به یک مرحلهای میرسد که در آن مرحله هر آنچه از خدا بخواهد خداوند متعال درخواست او را رد نمیکند؛ یعنی تا این اندازه پیش خداوند، عزیز و گرامیشده است. شما وقتی یک دوستی دارید که عزیز و گرامی است، هرچه به شما بگوید شما قبول میکنید.
ابر آمد و این دو نفر در زیر سایه ابر حرکت کردند تا به یک دوراهی رسیدند که مسیرشان از هم جدا میشد، در زمان جدایی وقتی از هم خداحافظی کردند عابد از سمت راست و شخص معمولی هم از سمت چپ حرکت کردند؛ یکمرتبه باکمال تعجب مشاهده کردند که ابر آمد بالای سر شخصی که عابد نبود! عابد وقتی این صحنه را مشاهده کرد آن شخص را صدا زد که یکلحظهای بایست تا من بیایم. از راهی که رفته بود برگشت پیش این شخص و گفت: ازاینجاکه از هم جدا شدیم ابر آمد بالای سر تو و معلوم میشود که دعای تو مستجاب شده است نه دعای من! اگرچه من در ظاهر عابد هستم و شما عابد نیستی، اما اینجا که راهمان از هم جدا شد و این ابر بر روی سر تو قرار گرفت، فهمیدم که آمین تو بوده که مستجاب شده است نه دعای من! چون اگر دعای من مستجاب شده بود، ابر باید بالای سر من قرار میگرفت. تقاضای من این است که بگویی چه کاری انجام دادهای که مستجاب الدعوة شدهای و خداوند دعای تو را مستجاب کرد؟
شخص غیر عابد تأملی کرد و گفت: در زندگی من یک زمینه گناه فراهم شده بود و من بهواسطه آن ترک گناه مستجاب الدعوة شدم.
برای توضیح صحنه گناه گفت: من یک شخص مجردی بودم که در یک جزیرهای زندگی میکردم، روزها میان جزیره میگشتم و از میوههای درختان جنگلی ارتزاق میکردم. یک روز که در جزیره در حال گردش بودم ناگهان با یک خانمی مواجه شدم که او هم تنها بود. از او پرسیدم شما از انس هستی یا از جن؟ چون در این جزیره غیر از من کسی نیست.
خانم گفت: من از انس هستم.
گفتم: پس اینجا چکار میکنی؟
گفت: من، همسر و فرزندانم در یک کشتی سوار بودیم و در دریا حرکت میکردیم که امواج آمدند و کشتی ما در اثر برخورد با موج شکست و همسر و فرزندانم از بین رفتند و من به یک تکه تختهپارهای چسبیدم و در اثر امواج دریا آرامآرام به ساحل آورده شدم.
طبیعی است که وقتی مرد و زن نامحرمی تنها باشند، شیطان بسیار فعال میشود و نیرنگها و حیلههای خودش را برای کشاندن انسانها به فساد آغاز میکند و لذا در روایت داریم که هیچگاه مرد و زن نامحرم در مکانی تنها نباشند و حرام است و فقها نیز فتوا دارند که در یک مکان درب بسته زن و مرد نامحرم بهصورت تنها حضورشان حرام است.
شخص غیر عابد گفت: شیطان من را وسوسه کرد و من قصد خیانت کردم؛ آن خانم تنها و بیپناه بود و در برابر من هم قدرتی نداشت و گفت: اگر تو هر قصدی داری یکجایی برویم که کسی ما را نبیند.
گفتم: اینجا جزیره است و کسی ما را نمیبیند! برای اطمینان بیا نقطهای امن برویم. او را در دهانه کوه که غاری در آنجا وجود داشت بردم. وقتی به داخل غار رسیدیم دیدم این خانم در حال گریه و لرزیدن است! گفتم: چرا گریه میکنی؟ چرا میلرزی؟
گفت: قرار بود تو من را جایی بیاوری که کسی ما را نبیند.
گفتم: کسی نیست!
گفت: چگونه میگویی کسی نیست؟! الآن پنج نفر با ما هستند و ما را مشاهده میکنند.
گفتم: چه کسانی هستند؟
گفت: خدا، دو فرشتهای که مأمور ثبت اعمال تو هستند و دو فرشتهای که مأمور ثبت اعمال من هستند. اینجا پنج نفر هستند که من و تو را میبینند، چطور میگویی ما جایی هستیم که کسی ما را نمیبیند.
این سخن زن و حال انقلاب او که برخاسته از باور او بود من را منقلب کرد و با خودم گفتم: تو چرا چنین اعتقادی نداری؟ ببین چطور این اعتقاد این خانم را به اشک و زاری انداخته است.
از همانجا گناه را ترک کردم و گفتم: خدایا، وقتیکه فهمیدم تو من را میبینی و ناظر من هستی، دیگر بر گِرد گناه نمیگردم.
امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی
گناه را ترک کردم و برگشتم، از همان لحظه احساس کردم که مستجاب الدعوة شدم. من حرف خدا را گوش دادم و خدا هم حرف من را گوش داد.
در حدیث قدسی داریم که حضرت حق تبارکوتعالی میفرماید: «عبدی أطعنی اُطِعک» از من اطاعت کن، از تو اطاعت میکنم، حرف من را گوش بده، من هم حرف تو را گوش میدهم.
ما اگر بر اساس مسیر تقوای الهی حرکت کنیم و حرف خدا را گوش دهیم، بایدها و نبایدها را رعایت کنیم، خداوند هم دعاهای ما را گوش میدهد.
رمز آنهایی که مستجاب الدعوة میشوند چیست؟ همین است دیگر؛ تقوای الهی است «أطِعنی اُطِعک»
خداوند متعال همیشه دوست دارد رابطه ما با او همیشه دوطرفه باشد نه یکطرفه، ما معمولاً رابطه یکطرفه میخواهیم یعنی میخواهیم ما حرف خدا را گوش ندهیم ولی خدا حرف ما را گوش دهد. بعد میگوییم چرا دعای ما مستجاب نمیشود؟ خب خداوند هم از آنطرف میگوید شما چرا حرف من را گوش نمیدهید؟
همیشه در قرآن وقتی رابطههای خوب بین خالق و مخلوق مطرح میشود دوطرفه است. به این آیه توجه فرمایید «رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ» خدا از آنها راضی است، آنها از خدا راضی هستند.
«یُحبّهم و یُحبّونه» آنها خدا را دوست دارند، خدا آنها را دوست دارد. «أطِعنی اُطِعک» تو از من اطاعت کن، من از تو اطاعت میکنم.
باباطاهر میگوید:
چه خوش بی، مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی
اگر ازیکطرف محبت باشد ولی از طرف دیگر نباشد، این دردسر است. اصلاً در محدوده الهی این خلاف حکمت است و نمیشود که ما هر کاری که میخواهیم انجام دهیم و از آنطرف توقع داشته باشیم که خدا حرف ما را گوش بدهد. این نمیشود، رابطه باید دوطرفه باشد.
شخص غیر عابد به عابد گفت: من در آنجا ترک معصیت کردم، بااینکه تمام شرایط برای من فراهم بود حرف خدا را گوش دادم؛ اما آن نظارت الهی را که آن خانم با آن کیفیت، با آن انقلاب روحی برای من بیان کرد، من را متحول کرد و من گناه را ترک کردم و بعدازآن هرآن چه از خدا میخواهم، به من میدهد.
این مسئله بسیار مهم و زیربنایی است. مرحوم آیتالله شیخ مجتهدی تهرانی از علماء طلبهپرور تهران بودند، در تهران مدرسه علمیهای داشتند که در آن مدرسه علمیه طلاب را پرورش میدادند و حتی مقام معظم رهبری حفظه الله فرزندانشان را که میخواستند وارد حوزه شوند در همین مدرسه فرستاده بودند.
ایشان همیشه برای طلاب صحبتهای اخلاقی میکردند؛ در یکی از صحبتها ایشان میفرمودند: ما استادی داشتیم و این استاد تعریف میکردند که من یک روزی در کوچه در حال حرکت بودم. یک ساختمانی در حال بنایی بود و یک کارگری پایین بود و استاد بناکار هم بالا بود، این کارگر مصالح را با چرخهای قرقره به بالا میفرستاد. در همین حالت که من داشتم رد میشدم کنار آن خانهای که بنایی بود یک بچهای کوچک روی پشتبام بود که پای او سر خورد و از لبه پشتبام به پایین سقوط کرد، یکمرتبه این کارگر ساختمانی به این بچه اشاره کرد و گفت: همانجا بایست. بچه بین زمین و هوا ایستاد! کارگر رفت بچه را گرفت و بهآرامی گذاشت روی زمین!
من رفتم جلو و گفتم: ببخشید! شما چکار کردی که چنین قدرتی پیدا کردی؟ قدرتی داری که بر جاذبه زمین غلبه کرد. جاذبه زمین اجسام را به سمت خودش میکشد ولی تو با یک اشاره جلوی جاذبه زمین را گرفتی!
کارگر ساختمانی یک جمله گفت: یک عمر من حرف خدا را گوش کردم، الآن هم وقتیکه من از خدا خواستم که این بچه بین زمین و آسمان بایستد خدا هم حرف من را گوش داد. یک عمر من حرف او را گوش دادم، یکبار هم او حرف من را گوش داد.
این همان «أطعنی اُطعک» است از من اطاعت کن تا من از تو اطاعت کنم.
آیه چهارم در سوره مبارکه تغابن دارای اثر اخلاقی و تربتی مهمی است، احساس نظارت عمیق حضرت حق تبارکوتعالی بر انسان و اینکه این احساس نظارت یک خود مراقبتی و خودکنترلی را برای انسان ایجاد میکند.
امیدواریم همه ما از برکات آیات مبارکات قرآن کریم و آثار تربیتی و اخلاقی آن به نحو احسن و اکمل بهرهمند بشویم.
والسلام علیکم و رحمتالله برکاته