قرآن کریم در دستهبندیهایی که آدمها را تقسیم میکند، شش محور را مدنظر قرار میدهد. از آن شش تا من یک مصداق را آوردهام؛ یعنی دستهبندی آدمها بر اساس سطح عملشان که قرآن میفرماید:
دستۀ اول: قاعدین
آدمها سه دستهاند: یک عده قاعد هستند إذا أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ، این افراد آدمهای بهدردنخوری هستند که جایشان خالی نیست برای کسی و اتفاقاً عدهای هم ممکن است از نبود این افراد خوشحال بشوند. خور و خواب و خشم و شهوت مبنای عملشان است. نه دستی میگیرند و نه دلی را به دست میآورند. اینجور افراد کسانی هستند که خلأیی با رفتنشان به وجود نمیآید.
خاطرهای عرض کنم: در سالهای دور، یک آقایی میآمد به دنبال ما که مثلاً برویم برای منبر ماه مبارک رمضان. یک پیکان قراضهای هم داشت. یک شب او ما را میبرد، یک شب ما او را هُل میدادیم! گفتم آقا ماشینت را عوض کن! گفت حاجآقا اینقدر مشکلات دارم که به ماشین نمیرسد! گفتم چطور؟ گفت همسرم مریض است. سردردهای بسیاربسیار وحشتناک دارد. پدرم در حسابش ۴۰۰ میلیون تومان هست (به پول بیست سال پیش!) ولی نمیدهد. گفتم دو تومان بده تا همسرم را درمان کنم. در پاسخم گفت که ما باباها فقط پندواندرز به شما میدهیم.
خلاصه اینها گذشت و شد سال بعدی! سال بعد دیدم که ماشین شاسیبلند گرفته و ادکلن فرانسوی زده و کتوشلوار مارک دارد! گفتم: آقا! گنج پیدا کردی؟ با خنده گفت: نه، الحمدلله بابایم مرده است.
دستۀ دوم: قائمین
دستۀ دوم را خدا میگوید که قائمین هستند. قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ قائمین یعنی کسانی که در مسیر خدا راه افتادهاند، یک کاری انجام میدهند. من دارم اینها را مختصر پنج دقیقهای میگویم. کسانی که در امورات خیر یک دستی دارند. از کربلا بردن و شله دادن و شلهزرد نذری دادن و نمیدانم مثلاً زیارت امامرضا بردن و بستۀ معیشتی وکارهای عامالمنفعه…
دستۀ سوم: مجاهدین
و دستۀ سوم مجاهدین هستند. مجاهدین فَضَّلَ اللّهُ المُجاهِدِينَ عَلَی القاعِدِينَ أَجراً عَظِيماً، مجاهدین کسانی نیستند که کار خوب انجام میدهند، کسانی هستند که کار خوبی انجام میدهند که دشمن دوست ندارد. اگر انتخابات مهم نمیبود، دشمن اینقدر نمیگفت رأی ندهید، تمام.
مجاهدین آنهایی هستند که در میدانی کار میکنند که دشمن آن میدان و سنگر را دارد میزند. شهادت رزق قائمین و آدمهای خوب نیست بلکه رزق مجاهدین است. قاضی روحالله شوشتری یکی از دو شهید ثالث است. ایشان بعد از اجتهاد رفت به هند و ۲۶سال در لباس مولویهای اهلسنت، به بچههای سُنی آنجا درس تشیع داد. البته این آقا در زمانهای به هند رفت ه میگفت: شنیدم در آنجا دارند در قنوتشان علی را لعن میکنند و در این زمان به معاویه درود میفرستند! میدان جنگ من نجف نیست. جهاد من هند است.
ایشان بعد از اجتهاد که تازه زمان آرامش و آسایش است، رفت به هند و ۲۶ سال در آنجا زحمت کشید. وهابیها یک نفوذی فرستادند در خانهاش! میگویند هر شب جمعه به مدت یک سال آمد درِ خانۀ قاضی نورالله شوشتری. شب جمعه زیارت عاشورا و روضه میخواند تا او اعتماد کرد و در را باز کرد. آمد درون منزل و دید قاضی دارد احقاق الحق و ازهاق الباطل را مینویسد. برگهها را برداشت و داد به مفتیهای وهابی! این مفتیها آمدند و او را به بدترین وضع ممکن شهید کردند.
یک شهید ثالث دیگر هم داریم به نام ملاعبدالله شوشتری. ملاعبدالله شوشتری کسی بود که اگر نمیبود، الان شما زیارت امامرضا نداشتید! در دوران ازبکها، دو تا پروژه در مشهد کلید خورد: ۱. شیعهزدایی، ۲. تبدیل حرم امامرضا به توالت.
۷هزار نفر را از کوچۀ باغ رضوان تا کوچۀ عیدگاه کشتند. چهجوری این مکتب به ما رسیده است! جلوی کوچۀ عیدگاه، خانۀ ملاعبدالله بود. گفت برای چه میکشید؟ گفت برای اینکه شما مشرک هستید. مهدور الدم هستید. ما هم میکشیم. گفت برای چه؟ گفت آمده است زیارت. گفت زیارت عین توحید است. گفت نمیخواهد ما را قانع کنی. گفت برو مفتیهای ما را در عراق قانع کن. سه شبانهروز آمد در عراق و مناظره کرد. اثبات کرد که ما مشرک نیستیم. کاغذ نوشتند و امضا کردند که دیگر شیعه نکشتند. اول کوچۀ عیدگاه، شیعهکشی تعطیل شد. آنجا را عید اعلام کردند. خود ملاعبدالله را در مسیر برگشت به ایران با چاقوی قلمبُری ریز ریزش کردند، و تمام گوشتهای بدنش را نیز آتش زدند. قبر و مزاری هم ندارد. مجاهدین یعنی کسانی که در میدان جهاد نفس بکشند.
تکلیف امروز ما در میدان جهاد
برادران، امروز بدون هیچ شکوشبههای، ولیّ جامعه دارد به من و شما میگوید که سه میدان جهاد داریم. نماز و روزه، برگزاری روضه، بسته معیشتی دادن، آزادسازی زندانیان و … همه خوب است و در نزد خدا ماجور است اما اگر انقلاب هم نمیشد، یک عدهای بستۀ معیشتی درست میکردند. انجمن حجتیه الان هم زندانی آزاد میکند!
برادر، قائمین این کارها را میکنند؛ مجاهدین چهکار باید بکنند؟ آقا میفرماید سه میدان جهاد دارید که اتفاقاً بهشدت خلوت است.
این سه میدان عبارتاند از: ۱. جهاد تبیین، ۲. امیدآفرینی، ۳. مشارکت حداکثری.
در این جلسه قرار است نسبت به مورد سوم (یعنی مشارکت) که آن دو مورد اولی و دومی مقدمهای است برای این ذیالمقدمه صحبت کنیم. مشارکت حداکثری زمانی جا میافتد که آن دوتای اول را ما درست عمل کرده باشیم.
شخصی میگفت: مداح مثل کبریت است. خودش باید آتش بگیرد تا بتواند جاهای دیگر را آتش بزند. من و شما باید کبریت باشیم. ما هنوز آتش نخوردهایم، بعد میگوییم چرا اینها آتش نخوردهاند؟ ما هنوز آتش نخوردهایم. باید معنویتافزایی شود چون خدا فرمود یارسول الله، بار هرچه سنگینتر باشد، معنویتت باید بیشتر باشد.
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَيْکَ قَوْلًا ثَقِيلًا إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا، ای پیغمبر، بار و مسئولیتت سنگین است، با مردمِ بیشعور در ارتباط هستی، إِنَّ لَکَ سَبْحًا طَوِيلًا، درست است؟
شنای عمیق با بار سنگین در یک دریای متلاطم! عربستان است دیگر. اگر میخواهی این بار را به مقصد برسانی، إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ معنویتت را تقویت کن. نماز شب بخوان. نماز شب.
بعد توانمندی علمی و مهارت. این چهار تا را دلمان میخواهد.
یک آقایی میرفت ما را معرفی میکرد. مثلاً در مدرسه میرفتیم، میگفت بچهها، هر سؤالی، در هر موضوعی، هرچیزی که ذهن شما را درگیر کرده است، استاد جواب میدهند. گفتم خدا شاهد است تنها کسی که ادعا کرد، حضرت علی بود! یک وقت یک چیزی را میگویی، من بلد نیستم.
یک نفر سؤال کرد که حاجآقا، کیپاپ نظرتان چیست؟ گفتم کیپاپ را اگر نامحرم نبیند، اشکالی ندارد. گفتند حاجآقا اون میکاپ است! کیپاپ مالِ موسیقی و رقص است. میکاپ مال آرایش دخترهاست. گفتم چرا میگویند هرچی دوست دارند سؤال بکنند؟ یعنی چیزهایی را سؤال میکردند که خدا به دادمان برسد.