اصل فرزندآوری و تربیت فرزند

اصول خانوادگی
اصل فرزندآوری و تربیت فرزند
یکی از اصولی که باید یک جامعه و خانواده‌ی قرآنی در خانواده رعایت بکنند، اصل فرزندآوری و تربیت فرزند است. آن خانواده‌ای که قرار است خانواده‌ی علوی و فاطمی باشد، باید یک اصل را رعایت کند و آن، تربیت فرزندانی صالح برای جامعه و یارانی برای امام زمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است. در ابتدا، باید فرزند آورده شود تا تربیت او صورت بگیرد. لازم است چند جمله‌ای در رابطه با فرزند‌آوری صحبت کنیم.

چند سال پیش، در سال ۱۳۹۱، مقام معظم رهبری مد‌ظله‌العالی در روز نوزدهم آذر ۱۳۹۱ ، در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی جمله‌ای را مطرح فرمودند که این جمله، بسیار عجیبی است. ایشان فرمودند: «یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر می‌کند، تن او می‌لرزد، این مسئله‌ی جمعیت است».[۱] مگر چه اتفاقی افتاده که مقام معظم رهبری مد‌ظله‌العالی چنین جمله‌ای را مطرح می‌کنند؟! مگر جمعیت ما ایرادی دارد؟!

ممکن است به ذهن بعضی از افراد خطور کند که ما برای همین جمعیت فعلی نمی‌توانیم شغل ایجاد کنیم؛ می‌گوییم آب کم است؛ می‌گوییم این همه مشکلات هست؛ خیلی از افراد خانه ندارند؛ خیلی از افراد مجرد مانده‌اند؛ پس، دیگر چرا این همه به فرزندآوری سفارش می‌شود؟!

اما مشکل کجاست؟

ببینیم جمعیت کشور ما در سال‌های مختلف، چه‌قدر بوده است. جمعیت کشور ما در سال ۱۳۵۵ حدود ۳۴ میلیون نفر، در سال ۱۳۷۵ حدود ۶۰ میلیون نفر، در سال ۱۳۸۵ حدود ۷۰ میلیون نفر، در سال ۱۳۹۰ حدود ۷۵ میلیون نفر و در سال ۱۳۹۵ حدود ۸۰ میلیون نفر بود.

حال، ببینیم میانگین جمعیت در این سال‌ها، چه سنی بوده است. متوسط سن جمعیت ایران در سال ۱۳۵۵ در حدود ۲۲ سال، در سال ۱۳۶۵ حدود ۲۱ سال، در سال ۱۳۷۵ حدود ۲۴ سال، در سال ۱۳۸۵ حدود ۲۸ سال و در سال ۱۳۹۰ حدود ۳۰ سال بوده است و در سال ۱۳۹۵ حدود ۳۲ سال بوده است.

طبق آمار، در سال ۱۳۵۵، هر خانواده به صورت میانگین، هفت فرزند داشته است. در سال ۱۳۹۰، این میانگین به ۱.۷ فرزند رسیده است. تمام کسانی که جامعه‌شناسی خوانده‌اند و مطالعاتشان پیرامون جمعیت است، می‌دانند که اگر در کشوری، تعداد فرزند در خانواده، به‌صورت میانگین، از ۲.۲ نفر کمتر شود، آن جامعه منقرض خواهد شد. ۲.۲ نفر یعنی این که یک فرزند به جای پدر، یک فرزند به جای مادر، ۰.۲ هم به جای افرادی که یا ازدواج نمی‌کنند یا فرزنددار نمی‌شوند. یعنی اگر جامعه‌ای، به صورت میانگین، ۲.۲ فرزندآوری داشته باشد، روی خط انقراض حرکت می‌کند. این در حالی است که میانگین فرزندآوری در کشور ما، به ازای هر خانواده، ۱.۷ است، این یعنی کشور ما با سرعت بیشتری نسبت به سرعت جریان انقراض، در حال حرکت است. به عبارت دیگر، ما با سرعت بیشتری به سوی انقراض داریم پیش می‌رویم. حال، با توجه به این آمار، عمق فاجعه مشخص می‌شود که اگر روند تولید نسل ما به همین شکل پیش برود، جمعیت ایران از سال ۱۴۲۰ رشد منفی را خواهد داشت و در ۸۰ سال آینده، جمعیت کشور به حدود ۳۱ میلیون نفر خواهد رسید، که حدود ۴۷ درصد آن را افراد بالای ۶۰ سال تشکیل می دهند، افرادی که فقط مصرف کننده اند و نمی‌توانند تولید کنند. در آن هنگام، تولیدکننده‌ای وجود نخواهد داشت؛ فردی نخواهد بود تا بتواند چیزی استخراج کند. بنابراین، ثروتی در کشور وجود نخواهد داشت و گردش پولی رخ نخواهد داد. مسلماً جمعیت چنین کشوری منقرض خواهد شد.

هیچ کشوری در دنیا نتوانسته است با سرعتی که جمعیت ما کاهش یافت، جمعیتش را کاهش دهد. در زمان گذشته، مسئولین ما با شعار دو بچه کافی است، اشتباه کردند و فریب خوردند. چرا در همان زمانی که مسئولین ما این شعار را می‌دادند و در پی کاهش جمعیت کشور بودند، هم آمریکا، هم فرانسه، هم انگلیس و هم رژیم غاصب صهیونیستی جمعیت خود را بیشتر کردند؟ آن‌ها در جمعیتشان، میانگین تعداد فرزند در هر خانواده را به چهار فرزند رساندند. اما در کشور ما برعکس شد. در کشور ما، بیمه را برای افرادی که دارای فرزند سوم شدند، حذف کردند؛ اضافه حقوق ندادند و امثال این موارد.

پس مسئولین ما نشان دادند که اگر بخواهند در مسأله‌ای ورود کنند به خوبی می‌توانند! اگر همین طور که در بحث تحدید نسل ورود کردند، در بحث اقتصادی وارد می‌شدند، الآن مشکلات اقتصادی وضعیت دیگری داشتند.

بحث کاهش جمعیت، یک برنامه‌ی حساب شده از جانب دشمن بود.

«زبیگنیو برژینسکی» سیاست‌مدار آمریکایی که مشاور امنیت ملی «جیمی کارتر»، رئیس جمهور سابق آمریکا بود، نامه‌ای به رئیس جمهور آمریکا نوشت و بعدها در مصاحبه با روزنامه آمریکایی «وال استریت ژورنال» در ماه مارس ۲۰۰۹ م. محتوای این نامه را علنی کرد: «از فکر کردن به حمله‌ی پیش‌دستانه علیه تأسیسات هسته‌ای ایران بپرهیزید و گفت‌و‌گوها را با تهران حفظ کنید. بالاتر از همه، بازی طولانی مدت را انجام دهید؛ چون زمان و آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست».[۲]

در سال ۱۹۷۴، پیمانی موسوم به «توافق‌نامه ۲۰۰» (NSSM 200) منعقد شد که طراح آن «هنری کیسینجر» بود. او در آن زمان، مشاور امنیت ملی آمریکا بود. این پیمان تا سال ۱۹۸۹ محرمانه ماند و موضوع آن، عبارت بود از بررسی رشد جمعیت در جهان و آثار آن بر امنیت ایالات متحده و منافع خارجی آمریکا. کیسینجر در این طرح، اقداماتی برای کاهش چشمگیر جمعیت پیشنهاد کرده و نوشته بود: «اکنون، جهان غرب، به واردات-صادرات مواد معدنی از کشورهای در حال توسعه وابسته است. اگر رشد جمعیت این کشورها بخواهد مانع توسعه اقتصادی ما و پیشرفت‌های اجتماعی بشود، این بی‌ثباتی، به این معنی است که تولیدات آتی و ذخایر معدنی این کشورها نیز با رکود مواجه خواهند شد». او که استراتژیست پرنفوذ آمریکایی [و یهودی و صهیونیست] است، در یادداشت محرمانه‌ی خود به رئیس جمهور وقت، «جرالد فورد» نوشت: «نظریه‌ی مالتوس که پیش‌بینی کرده بود غذا برای جمعیت جهان کافی نخواهد بود، کاهش جمعیت جهان سوم را مسأله‌ی امنیت اتازونی (امپراتوری آمریکا) به شمار آورده است». او در تحقیق خود به این نتیجه رسیده بود که به طور خاص، درباره‌ی سیزده کشور باید سیاست کاهش جمعیت در پیش گرفته شود که هفت کشور از آن‌ها کشورهای اسلامی و کشورهای دارای اقلیت‌های بزرگ مسلمان مانند هند هستند.[۳]

این شعارهای قشنگ که در کشور ما برای فرزندآوری کمتر داده می‌شد، فقط برای ایران بود و در هیچ کشور دیگری چنین حرف‌هایی نبود.

دلایل کاهش فرزندآوری
اما دو دلیل عمده که باعث کاهش فرزندآوری می‌شود، به این شرح است:

۱- ترس از فقر
یک دلیل، ترس از فقر است. گاهی، بعضی از افراد، سقط جنین انجام می‌دهند تا فرزندی به دنیا نیاید.

خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ»[۴]؛ یعنی فرزندانتان را از ترس فقر نکشید. ما به آن‌ها هم روزی می‌دهیم و به شما هم روزی می‌دهیم.

اگر انسان توکل داشته باشد، این مشکلات حل خواهد شد.

«بکر بن صالح» می‌گوید:

به حضرت کاظم علیه‌السلام نوشتم: «من پنج سال است که از بچه‌دار شدن خوددارى کرده‌ام که همسرم فرزند نمى‌خواهد و مى‌گوید به‌واسطه‌ی فقر، تربیت فرزند مشکل است».

امام جواب نوشت: «اُطْلُبِ الْوَلَدَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَرْزُقُهُمْ»[۵] فرزند بخواه (و اقدام کن) ؛ چرا که خداوند عزوجل، روزىِ آنان را مى‌دهد.

یکی از یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می گوید:

روزی پیش حضرت رفتم. ایشان به من فرمود: «آیا فرزندی داری؟»

گفتم: «بله، تازه فرزندی برایم متولد شده، ولی دوست داشتم به جای آن، به مشکلات مالی‌ام رسیدگی کنم و آن‌ها را سیر کنم».

پیامبر فرمودند: «هرگز این را مگو؛ چرا که آنان، تا زنده اند، نور چشم‌اند و هرگاه بمیرند، مایه‌ی پاداش الهی‌اند. البته اگر اعتقاد داری مایه‌ی ترس و اندوهند، بله؛ این واقعیتی است که به طور طبیعی، برای انسان، ترس و اندوهی همراه دارد».[۶]

این طبیعی است که انسان دچار استرس شود. اما نباید به آن اعتنا کرد و دلیل درستی نیست.

۲- ترس از تربیت فرزند
دومین دلیل، ترس از تربیت فرزند است. بعضی از افراد هم می‌گویند انسان پنج فرزند معتاد و قاچاقچی و … داشته باشد، بهتر است یا یک فرزند خوب؟!

اما ما به گونه‌ی دیگری سؤال را مطرح می‌کنیم و می‌گوییم آدم پنج فرزند خوب و سالم داشته باشد، بهتر است یا یک فرزند قاچاقچی؟! چه کسی گفته است که اگر انسان پنج فرزند داشت، همه‌ی آن‌ها بد تربیت می‌شوند؟ اتفاقاً کسانی که فرزندان بیشتری دارند، فرزندانشان را بهتر تربیت می‌کنند؛ چون وقتی فرزند با خواهر و برادرش اختلاف سنی زیادی نداشته باشد و تقریباً هم‌سن باشند، خودش خودکنترل بار می‌آید؛ زودتر بزرگ می‌شود و به این ترتیب، سختی‌های تربیت را از روی دوش پدر و مادر برمی‌دارد. شما یک فرزند را که خواهر و برادر ندارد، با فرزندی که چند خواهر و برادر دارد، مقایسه کنید و ببینید که از لحاظ شخصیتی چه‌قدر با هم متفاوت هستند. پس این حرف، حرف غلطی است.

اگر کسی تربیت فرزند بلد است، برای او تربیت یک فرزند یا ده فرزند فرقی نمی‌کند. اما اگر کسی تربیت فرزند بلد نیست، اصلاً چرا ازدواج کرده است؟ او باید یاد می‌گرفت که چگونه فرزند تربیت کند. وقتی ما می‌خواهیم یک گل در باغچه بکاریم، می‌پرسیم چه زمانی باید به او آب داده شود؛ آیا آفتاب به مقدار کافی به آن می‌تابد یا خیر؛ آیا خاکش مناسب است و… . آیا این درست است که وقتی ما فرزنددار می‌شویم، هیچ کدام از این مسائل را ندانیم؟ انسان باید برای تربیت فرزند، آموزش ببیند. ائمه‌ی بزرگوار معصومین علیهم السلام، نسبت به فرزند نگاه ویژه‌ای داشتند.

بهترین چیز چیست؟
نقل کرده‌اند که شخصی به نام «حسن بصری» می‌گفت: «بدترین چیز، فرزند است. اگر زنده باشد، من را به زحمت می‌اندازد و اگر بمیرد، نابودم می‌کند».

این سخن به گوش امام سجاد علیه‌السلام رسید. حضرت فرمودند: «قسم به خدا، این سخن دروغ است. بهترین چیز، فرزند است. اگر زنده باشد، هم اکنون، تو را بسیار دعا می‌کند و اگر بمیرد، پیشاپیش، برای خود، شفاعت‌کننده‌ای فرستاده‌ای».[۷]

وظایف والدین پس از تولد فرزند
بعد از تولد فرزند، پدر و مادر تکالیفی برای تربیت فرزندشان دارند.

۱-نام‌گذاری خوب برای فرزند
یکی از وظایف پدر و مادر، گذاشتن نام خوب بر روی فرزند است. در روایات ما، به بحث نام‌گذاری فرزند بسیار اشاره شده است. نام‌گذاری از این جهت اهمیت دارد که هم نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی پدر و مادر است و هم شخصیت فرزند را به همان منوال شکل می‌دهد.

وقتی دقت می‌کنیم، متوجه می‌شویم که معمولاً خانم‌های بدکاره، اسم مذهبی ندارند. انسان به هر چیزی که علاقه داشته باشد، آن اسم را روی فرزندش می‌گذارد.

حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «فرزندم را به سبب نام برادرم، عثمان بن مظعون، عثمان نامیده‌ام».[۸]

یکی از حکمت‌های نهج‌البلاغه هم راجع به صفات و ویژگی‌های عثمان بن مظعون است. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ، وَ کَانَ [یُعَظِّمُهُ] یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ […] »[۹]؛ پیش از این، مرا برادرى بود در راه خدا، که خرد بودن دنیا در نظرش، او را در چشم من بزرگ داشته بود […].

صدتا پسر به نام «علی»!
معاویه، مروان بن حکم را والى مدینه قرار داد و به او فرمان داد که براى جوانان قریش، سهمیّه‌اى از بیت‌المال قرار دهد. او نیز چنین کرد.

امام سجّاد، على‌بن‌الحسین علیه‌السلام مى‌گوید: «من به نزد او رفتم (تا حقّ خود را از بیت‌المال بگیرم). مروان به من گفت: «نامت چیست؟»

گفتم: «على‌بن‌الحسین».

پرسید: «نام برادرت چیست؟»

گفتم: «على!»

گفت: «على و على؟! پدرت چه منظورى دارد که نام همه‌ی فرزندانش را على مى‌گذارد؟» سپس، سهمیّه‌ی مرا مشخص کرد.

وقتى که به نزد پدرم بازگشتم و ماجرا را بازگو نمودم، پدرم فرمود: «وَیْلی عَلَى ابْنَ الزَّرْقاءِ دَبّاغَهِ الاُدُمِ، لَوْ وُلِدَ لی مِائَهٌ لاَحْبَبْتُ أَنْ لا اُسَمِّىَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلاّ عَلیّاً»؛ واى بر پسر زن زاغ چشمى که پوست‌ها را دبّاغى مى‌کرد! من اگر یک‌صد فرزند داشته باشم، دوست دارم جز «على» نامى دیگر براى آنان انتخاب نکنم.[۱۰]

این واضح است که انسان اگر به چیزی علاقه داشته باشد، نام آن را بر روی فرزندش می‌گذارد. اگر کسی ائمه‌ی بزرگوار معصومین را دوست داشته باشد، نام آن‌ها را روی فرزندش خواهد گذاشت. کسی که تمام عشقش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها است و تا اسم ایشان را می‌شنود، اشک در چشمانش جاری می‌شود، آیا می‌تواند نام دخترش را چیزی غیر از این‌ها بگذارد؟ ائمه‌ی معصومین، هرکدام که دختر داشتند، نامش را فاطمه گذاشته بودند. نام نیکو دست خود انسان و دست فرزند انسان را می‌گیرد.

نمونه‌اش حر بن یزید ریاحی. یکی از دلایلی که جناب حر، توفیق توبه پیدا کرد، همین نام‌گذاری و احترام به نام ائمه علیهم‌السلام بود.

حر صاحب فرزند نمی‌شد. بعد از سال‌ها، خدا به او پسری داد که با وجود قرار داشتن در خفقان زیاد در دوران معاویه، نام فرزندش را علی گذاشت. مورخان می‌گویند او هم در کربلا به شهادت رسید.[۱۱]

پسرانی که در سال ۱۳۶۸ متولد شدند، نام اکثرشان، روح الله گذاشته شده است. این به علت علاقه‌ای بود که مردم به امام داشتند؛ چرا که امام در آن سال از دنیا رفته بود. در حال حاضر، بیشترین نام پسر در دنیا، نام پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله است. بعد از توهین‌هایی که در اروپا به پیامبر شد، بیشترین نام پسر، نام حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم شد.

شخصی به امام‌صادق علیه‌السلام عرضه داشت: «ما نام فرزندانمان را اسامی ‌شما و پدرانتان می‌گذاریم. آیا این کار فایده‌ای دارد؟»

امام فرمودند: «اَی وَاللهِ وَ هَلِ الدّینُ اَلَّا الحُبّ»؛ بله، به خداقسم! آیا دین غیر از حب چیز دیگری هم هست؟[۱۲]

پیامبر مکرم اسلام می‌فرمایند: «مَنْ وُلِدَ لَهُ أَرْبَعَهُ أَوْلَادٍ لَمْ یُسَمِّ أَحَدَهُمْ بِاسْمِی فَقَدْ جَفَانِی»[۱۳]؛ هرکس چهار پسر داشته باشد و نام یکی از آن‌ها را نام من نگذارد، به من جفا کرده است.

یهودی‌ها مقیدند اسم مذهبی بر فرزندانشان بگذارند؛ مسیحی‌ها مقیدند اسم بزرگان مسیح را بر فرزندانشان بگذارند. چگونه است که وقتی می‌خواهیم بر فرزندانمان، اسم (مذهبی) بگذاریم، اگر آن اسم تکراری باشد، از این کار اجتناب می‌کنیم، اما تا یکی از اقوام، یخچال سایدبای‌ساید خرید، ما هم می‌خریم؟؛ تا قالی دست‌بافت خرید، ما هم خریدیم؛ تا خانه‌اش را بزرگ کرد، ما هم بزرگ کردیم، اما تا اسم فرزندش را فاطمه گذاشت، اسم فاطمه تکراری شد! گاهی اوقات، انسان خود را فریب می دهد. «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ»[۱۴]؛ انسان به کارهایی که انجام می‌دهد، آگاه است، هر چند که برای خودش توجیه می‌آورد.

دژی در برابر ورود شیطان
امام باقر علیه‌السلام از شخصی می‌پرسند: «نامت چیست؟»

گفت: «محمد».

حضرت پرسیدند: «کنیه‌ات چیست؟» گفت: «علی».

حضرت فرمودند: «تو به‌وسیله‌ی این کنیه بر خود دژی ساختی که شیطان دیگر بر تو راهی نمی‌یابد (خود را از آسیب شیطان در امان نگه داشتی). هرگاه شیطان بشنود که نام محمد یا علی را صدا می‌زنند، همانند سُرب ذوب می‌شود و هرگاه بشنود که کسی را به نام یکی از دشمنان ما می‌خوانند، به شادی و نشاط درآید و بر خود ببالد».[۱۵]

روایت شده است که:

در روز قیامت، مردی را می‌آورند و نامش محمد است. از طرف خدا به او خطاب می‌شود: «از من شرم نکردی و مرا معصیت کردی، درحالی‌که هم‌نام حبیب من، رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بودی؟ و من امروز شرم دارم که تو را عذاب کنم، درحالی‌که هم‌نام حبیب من هستی».[۱۶]

پس اولین و یکی از مهم‌ترین وظایف والدین، این است که نام خوب بر فرزندشان بگذارند.

۲-تربیت صحیح فرزند
اگر شما بشنوید شخصی که رانندگی بلد نیست، سوار ماشین شده است و از این‌جا به تهران رفته است، از سالم رسیدن او تعجب می‌کنید یا از نرسیدنش؟ مسلماً اگر سالم برسد، جای تعجب است. سؤال این‌جاست که ماشین‌سواری سخت‌تر است یا تربیت فرزند؟ اگر تربیت فرزند سخت‌تر است، پس چرا بدون علم و آگاهی وارد بحث تربیت فرزند می‌شویم؟ بعضی از والدین اصلاً نمی‌دانند کجا باید به فرزندشان دستور بدهند؛ کجا باید امر و نهی کنند؛ کجا باید تغافل کنند؛ کجا باید اخم کنند. آن‌ها این موارد را نمی دانند، اما به بحث تربیت، ورود می‌کند.

پیشنهاد می‌کنم که در این کلاس‌های تربیت فرزند که روان‌شناسان مذهبی در سطح شهر برگزار می‌کنند، شرکت کنید. در این کلاس‌ها، ریزه‌کاری‌های تربیتی گفته می‌شود که باعث رشد انسان در امر تربیت فرزند می‌شود.

ریشه‌ی تربیت، اجتماع نیست؛ بلکه، خانواده است. اگر فرزند در خانواده، به خوبی تربیت شود، اجتماع خیلی سخت می‌تواند او را تغییر دهد.

اصول تربیت فرزند
چند اصل که برای تربیت لازم است، بیان خواهد شد.

۱- خوب توجه کردن
اولین اصل که باید در امر تربیت فرزند رعایت کنیم، این است که فرزندانمان را خوب ببینیم. یکی از نیازهای تمام انسان‌ها، نیاز به دیده شدن است. انسان‌های خوب کار می‌کنند که خدا و امام زمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، آن‌ها را ببینند، اما خیلی از مردم دوست دارند بقیه آن‌ها را ببینند. فرزندان هم این گونه اند و دوست دارند که دیده شوند. اگر ما آن‌ها را ندیدیم و یا بد دیدیم، آن‌ها برای دیده‌شدن دست به هر کاری می‌زنند.

جوان‌هایی که سوار موتور می‌شوند و تک‌چرخ می‌زنند، خودشان می‌دانند که این کارشان خطر دارد، اما این کار را برای دیده شدن می‌کنند، حتی اگر از مردم فحش بخورند! بعضی از افراد کارهایی می‌کنند تا دیده بشوند. مثلاً در خیابان راه می‌رود، یک‌دفعه فریاد می‌زند؛ در طول سال، هیچ موقع سیگار نکشیده و یا آب معدنی نخورده است، اما در ماه رمضان، جلوی مسجد آب معدنی می‌خورد. دلیل این که بعضی از خانم‌ها در اجتماع، حجاب خود را رعایت نمی‌کنند، این است که پدر و مادرشان، آن‌ها را ندیده‌اند؛ وگرنه کسی که در خانواده از لحاظ دیده شدن تأمین شده باشد، نیازی ندارد که در خیابان دیده شود.

متأسفانه بعضی از پدر و مادرها، از این فناوری اطلاعات، به‌درستی استفاده نمی‌کنند. آن‌ها حتی وقتی در خانه هستند، فرزندشان را نمی‌بینند؛ به فرزندشان دیکته نمی‌گویند؛ مشق‌های فرزندشان را نگاه نمی‌کنند و کاری به فرزندشان ندارند. آن‌ها حتی وقتی در ماشین هستند و پشت چراغ قرمز، منتظر هستند، با فرزندشان که در ماشین نشسته است، صحبتی نمی‌کنند. این والدین آن قدر کار می‌کنند که دیگر برای فرزندشان وقت ندارند. بله، مشکلات اقتصادی زیادند، اما ما باید روزانه، حداقل ده دقیقه برای فرزندانمان وقت بگذاریم.

۲-درست دستور دادن
دومین اصلی که باید در امر تربیت فرزند رعایت بکنیم، دستور دادن به صورت صحیح است. ما باید بدانیم که کجا به فرزندمان دستور بدهیم و کجا به او دستور ندهیم.

دستورات غلط:
چند نمونه از دستورات غلط را عرض می‌کنم.

الف- دستور سخت
اولین دستور غلط، دستور سخت است. وقتی شما به فرزندتان دستور می‌دهید، باید احتمال دهید که او از دستورتان سرپیچی کند؛ چون کسی از دستور شنیدن استقبال نمی‌کند. به فرزندمان، دستور سخت ندهیم. مثلاً وقتی قدش کوتاه است و دستش به کلید برق نمی‌رسد و برایش سخت است، دستور ندهیم که چراغ را خاموش کند.

ب- کمتر و بیشتر از حد دستور دادن
دوم، دستور زیاد و پی‌در‌پی است. زیاد دستور دادن احتمال نافرمانی را بیشتر می‌کند. پس اگر پشت سر هم به فرزندمان دستور بدهیم، ممکن است چند بار اول را به حرف بکند، اما پس از چند بار، نافرمانی خواهد کرد. کمتر از حد دستور دادن هم مناسب نیست.

ج- دستور بدموقع
سوم، دستور بد موقع است. مثلاً فرزند در حال بازی با دوستانش است و جای حساس بازی است. پدر می‌آید و دستوری می‌دهد. طبیعی است که فرزند دستور را قبول نمی‌کند. یا مثلاً فرزند نشسته است و کارتون مورد علاقه‌اش را دارد می‌بیند. پدر می‌گوید برو مشق‌هایت را بنویس. طبیعی است که فرزند دستور را قبول نمی‌کند. درستش این است که پدر بگوید بعد از تمام شدن کارتون، مشق هایت را بنویس. اختلاف این دو دستور، فقط چند دقیقه است، اما فرزند، دستور به‌موقع را قبول می‌کند.

د- دستور مبهم
چهارم، دستور مبهم است. در بسیاری از مواقع، ما دستوراتی به فرزندمان می‌دهیم که او اصلاً متوجه نمی‌شود که ما چه گفتیم. مثلاً به مهمانی رفته‌ایم. فرزندمان دارد داد می‌زند؛ خواهرش را اذیت می‌کند و … . ما به او می‌گوییم نکن! خوب، او متوجه نمی‌شود که منظور ما کدام کار است. یا مثلاً به فرزندمان می‌گوییم از تو انتظار نداشتم که این کار را بکنی. خوب، ما خیلی از کارها را بد می‌دانیم، در حالی که فرزندمان بد نمی‌داند. پس مبهم دستور ندهیم و به صورت واضح با او صحبت کنیم.

و- رفتار دوگانه
مورد بعدی، رفتارهای دوگانه است. مثلاً فرزند برادرمان در خانه می‌دود. می‌گوییم اشکالی ندارد! بچه باید بدود، اما وقتی فرزند خودمان می‌دود، به او می‌گوییم بنشین. این رفتار منافقانه است. فرزندمان با خودش می‌گوید که چرا او می‌تواند بدود ولی من نه!

۳-دعا برای فرزند
یکی دیگر از وظایف والدین نسبت به فرزند، دعا کردن برای او است. این که فقط اصول دیگر را رعایت بکنیم، کافی نیست؛ بلکه، باید دعا هم حتماً باشد. خیلی‌ها بودند که این اصول را نسبت به فرزندشان رعایت کردند، اما باز هم فرزندشان، فرزند خوبی نشد.

چه‌قدر در قرآن آمده است که پیامبران برای فرزندانشان دعا می‌کردند.

در قرآن آمده است که: «وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»[۱۷]؛ زمانی که حضرت ابراهیم علیه‌السلام پایه‌های خانه‌ی کعبه را گذاشت، حضرت اسماعیل علیه‌السلام دست‌ها را بلند کرد و گفت: «خدایا، این را از ما قبول کن» و بعد، حضرت ابراهیم علیه‌السلام شروع کرد به دعا کردن برای نسلش. یکی از دعاهای حضرت این بود:

«رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»[۱۸]؛ خدایا، برای این سرزمین، در نسل من، کسی را قرار بده که آیاتت را برای آن‌ها بخواند.

پیامبر اسلام می‌فرمایند: «أَنَا دَعْوَهُ أَبِی إِبْرَاهِیمَ»[۱۹]؛ من (استجابت) دعای پدرم ابراهیم هستم.

بیایید بعد از هر نماز، برای فرزندمان دعا کنیم. یکی از صفات عباد‌الرحمن همین است که بعد از نماز، برای نسلشان دعا می‌کنند.

«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا»[۲۰]؛ و کسانى که مى‏ گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه‌ی روشنى چشم ما قرار ده، و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان!».

دعای پدر و مادر برای فرزند، بسیار تأثیرات عالی دارد.

دعای امام سجاد علیه السلام برای فرزندانش
امام سجاد علیه‌السلام در دعای بیست و پنجم صحیفه‌ی سجادیه، برای فرزندانشان دعا می‌کنند. چند فراز از آن، این گونه است:

«خداوندا، بر من منت گذار به بقای فرزندانم و به شایسته ‌نمودن ایشان برای من و به برخورداری من از آنان.

خداوندا، عمر آنان را برای من طولانی گردان، و بر ایام زندگی‌شان برای من بیفزا، و خردسالشان را برایم تربیت کن، و ناتوانشان را برایم نیرو ده، و بدن‌ها و دینشان و اخلاقشان را برایم به سلامت دار، و آنان را در جان و اعضا، و هر کارشان که به آن اهتمام دارم، عافیت بخش، و برای من و به دست من، روزی آنان را وسعت ده.

و آنان را نیکوکارانی باتقوا و صاحبان بصیرت و شنوای حق و مطیع خود گردان و نسبت به اولیای خود، عاشق و خیرخواه و نسبت به دشمنانت، دشمن و کینه‌توز قرار ده. الهی، وضع فرزندانم این چنین باد.

خداوندا، بازویم را به وجودشان نیرومند، و اختلال امورم را به آنان اصلاح و تبارم را به سبب آنان بسیار و مجلسم را به وجودشان آراسته و یادم را به آنان زنده دار و در نبودم، کارم را به وسیله‌ی آنان کفایت کن و به دست آنان در برآمدن نیازم مرا یاری ده. آنان را عاشق من گردان و مهربانانی که متوجه من و پیوسته فرمان‌بر من باشند و از من اطاعت کنند و روی در نافرمانی من ننهند و نسبت به من، نافرمانی و بدی و مخالفت و خطا نداشته باشند».[۲۱]

پی نوشت

[۱] . مقام معظم رهبری مد‌ظله‌العالی، در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۹/۹/۱۳۹۱ .
[۲] . روزنامه وال استریت ژورنال،گفت‌‌وگو با برژینسکی، مارس ۲۰۰۹ م .
[۳] . https://www.yjc.ir/fa/news/4805630
[۴] . سوره اسراء ، آیه ۳۱ .
[۵] . کافی، ج ۶ ، ص ۳ .
[۶] . مسند ابن حنبل، ج ۸ ، ص ۱۹۶ .
[۷] . مستدرک الوسائل، ج ۱۵ ، ص ۱۱۲ .
[۸] . مقاتل الطالبیین، ص ۸۴ .
[۹] . نهج‌ابلاغه، حکمت ۲۸۹ .
[۱۰] . کافى، ج ۶، ص ۱۹، ح ۷ ؛ بحارالانوار، ج ۴۴ ، ص ۲۱۱، ح ۸ .
[۱۱] . راه‌های نفوذ دشمن، سید محمدحسین راجی، ص ۱۳۳ .
[۱۲] . مستدرک‌الوسائل، میرزا حسن نوری، ج ۱۵ ، ص ۱۲۸ .
[۱۳] . الکافی(ط – الإسلامیه) ، ج ‏۶ ، ص ۱۹ .
[۱۴] . سوره قیامت، آیات ۱۴ و ۱۵ .
[۱۵] . وسائل‌الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۲۱ ، ص ۳۹۳ .
[۱۶] . مستدرک‌الوسائل، میرزا حسن نوری، ج ۱۰۱ ، ص ۹۸ .
[۱۷] . سوره بقره، آیه ۱۲۷ .
[۱۸] . سوره بقره، آیه ۱۲۹ .
[۱۹] . من لایحضره الفقیه، ج ۴ ، ص ۳۶۸ .
[۲۰] . سوره فرقان، آیه ۷۴ .
[۲۱] . صحیفه سجادیه، دعای ۲۵ .