آیتالله سید کاظم شریعتمداری در سال ۱۲۸۳ متولد شد. در کودکی پدرش که از علمای تبریز بود، را از دست داد. تحصیلاتش را در تبریز آغاز کرد و بعد از مدتی و در شرایطی که با تلاشهای آیتالله حائری یزدی حوزهی علمیهی قم در آستانهی شکوفایی بود به قم مهاجرت نمود. مدتی را نیز در نجف به تکمیل تحصیلاتش پرداخت و پس از کسب اجازهی اجتهاد از علمای نجف در سن سی سالگی به تبریز بازگشت.
سالهای ۱۳۲۰ یعنی دو سال پس از آغاز جنگ جهانی دوم تا ۱۳۲۴، ایران شاهد حضور اشغالگران روسی و انگلیسی در خاک خود بود. دولت روسیه که در پی ایجاد پایگاه دائمی در ایران بود، اقدام به ایجاد گروهی کمونیست در آذربایجان نمود. این گروه که به فرقهی دموکرات آذربایجان مشهور شد، به رهبری جعفر پیشهوری در سایهی ضعف حکومت مرکزی در پاییز ۱۳۲۴ خودمختاری آذربایجان را اعلام نمود. به دلیل کمونیست بودن فرقهی دموکرات، دورهی یک سالهی حاکمیت این فرقه با سختگیری بر مردم مذهبی آذربایجان و به خصوص علمای منطقه همراه بود. در این شرایط آقای شریعتمداری مخفیانه از تبریز خارج شد و مدتی را در قم و تهران و عتبات عالیات سپری کرد. هنگامی که بر اثر توافقات پشت پرده بین ایران و روسیه، روسیه حمایت خود را از پیشهوری قطع نمود، نفرت عمومی از دموکراتها سبب شورش مردمی و سرنگونی حکومت خودمختار آذربایجان در پاییز ۱۳۲۵ شد. ارتش شاهنشاهی با کمترین درگیری شهرها و روستاهایی که به دست مردم آزاد شده بود را فتح میکرد.
انزجار مردم نسبت به فرقهی دموکرات فرصت مناسبی برای شاه فراهم آورد تا خود را در منطقه و کشور با عنوان ناجی آذربایجان معرفی کند. با این تصور و در راستای این هدف، بعد از پاکسازی آذربایجان از عوامل پیشهوری، شاه برای انجام سفری به تبریز برنامهریزی نمود. مقامات دولتی منطقه برنامهی استقبالی را در بیرون از شهر تبریز تدارک دیدند. اما با وجود فشارهای مقامات، هیچ یک از علمای طراز اول شهر حاضر به شرکت در مراسم استقبال از شاه نشدند. با این حال برخی از علمای درجهی دوم شهر از جمله آقای شریعتمداری در مراسم استقبال شرکت جستند. همچنین آقای شریعتمداری در برنامهی ویژهای که برای ملاقات روحانیون و علمای آذربایجان با شاه در یکی از مدارس علمیهی تبریز به نام طالبیه تدارک دیده شده بود، بر خلاف علمای اصلی شهر، حضور یافته و نطقی نیز در تجلیل و تمجید از شاه ارائه نمود.
بعد از درگذشت آیتالله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰، رژیم شاه با فرستادن پیام تسلیتی خطاب به آیتالله حکیم (یکی از مراجع ساکن نجف)، مرجعیت ایشان را به رسمیت شناخت. اما اساتید و بزرگان حوزهی علمیه با تشکیل جلسهای مشورتی با حضور همهی افرادی که در مظان مرجعیت بودند، آقایان آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی، آیتاللهسیدکاظمشریعتمداری و آیتاللهشهابالدینمرعشینجفی را به عنوان مراجع تقلید پس از آیتالله بروجردی به مردم معرفی کردند. امام خمینی در این مقطع به شدت از این که نامشان به عنوان مرجع تقلید شناخته شود، امتناع میورزیدند.
در آستانهی ورود به ماه محرم در خرداد ۴۲، حضرت امام از روحانیون و علما درخواست نمودند از فرصت عزاداریهای محرم در جهت مبارزه استفاده نموده و پایهها و نقاط حساسیت حکومت شاه را به چالش بکشند. در مقابل آقای شریعتمداری به واسطهی پیشکارش رژیم را مطمئن ساخت که علیه شاه صحبتی نخواهد نمود. او که قرار بود صبح عاشورا مصادف با ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در مدرسهی فیضیه به سخنرانی بپردازد، برای نشان دادن حسن نیتش، این سخنرانی را لغو نمود. علیرغم تلاش آقای شریعتمداری، سخنرانی آتشین عصر روز عاشورا توسط امام در مدرسهی فیضیه انجام شد و به دستگیری حضرت امام خمینی در بامداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ منجر شد.
در روزهای باقیماندهی عمر رژیم، آقای شریعتمداری کوشش مینمود با طرح موضوعات انحرافی در سطح اجتماع و در پاسخ به خبرنگاران داخلی و خارجی همچون برگزاری انتخابات آزاد، عمل به قانون اساسی مصوب مشروطه و حفظ سلطنت شاه، روند رو به پیروزی انقلاب اسلامی را متوقف سازد. در نهان نیز با انجام ملاقاتهای باواسطه یا بیواسطه با شاه یا عوامل حکومتش کوشش میکرد به رژیم برای برونرفت از جو حاکم کمک کند. با این حال در روز ۲۲ بهمن و در شرایطی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود، از انقلاب حمایت نمود و از ارتش خواست به مردم بپیوندد.
اوایل سال ۵۹ طرح براندازی کودتای نوژه افشا شد. در این کودتا قرار شده بود مراکز حساس از جمله منزل حضرت امام خمینی بمباران شده و منهدم شوند. در مرحلهی بعد واحدهای زمینی کودتا وارد عمل شده و کنترل بقیهی مراکز دولتی را در دست بگیرند و زمینه را برای بازگشت بختیار به کشور و تشکیل دولت جدید فراهم آورند. برنامهریزی شده بود بعد از پیروزی مرحلهی اول کودتا آقای شریعتمداری در تلویزیون حاضر شده و به کودتا مشروعیت ببخشد.
با وجود این که اعترافات عوامل کودتا پرده از نقش آقای شریعتمداری برداشت، اما رأفت نظام مقدس اسلامی شامل حال او شد و از محاکمه و تحمل محکومیت رهایی یافت.
بار دیگر در سال ۶۱ و به دنبال دستگیری صادق قطبزاده به اتهام اقدام جهت براندازی نظام جمهوریاسلامی، نام شریعتمداری بر سر زبانها افتاد. در این پرونده نیز اتهاماتی از جمله اطلاع از توطئه و عدم اطلاعرسانی به مسئولین در مورد آن، کمک مالی به کودتاگران و نیز قول تأیید کودتا در صورت موفقیت متوجه شریعتمداری بود. ضمن آن که این بار برخی نزدیکان آقای شریعتمداری نیز در کودتا دخیل شده بودند. این بار آقای شریعتمداری مورد بازجویی قرار گرفت؛ هر چند اظهاراتش در بازجوییها بسیار متناقض و بینتیجه بود. سپس قرار شد اعلامیهای که خود او با مشورت دامادش نگاشته بود را در تلویزیون قرائت نماید. خشم انقلابی مردم از نقشآفرینی مداوم آقای شریعتمداری در اقدام علیه انقلاب اسلامی باعث شد، مردم قم مراکز تحت مدیریت او از جمله دارالتبلیغ را به تصرف در آورده و در اختیار دولت قرار دهند. با حکم امام خمینی به عنوان ولی فقیه و حاکم شرع از آقای شریعتمداری در زمینهی ادارهی این مراکز خلع ید شد.
پیامد دیگر این ماجرا اعلام نظر جامعهی مدرسین در مورد آقای شریعتمداری بود. آنان در اقدامی که بعداً مورد تأیید و تقدیر امام قرار گرفت با صدور اعلامیههایی بیان داشتند که آقای شریعتمداری از شرایط لازم برای مرجعیت تقلید ساقط شده و دیگر صلاحیت این عنوان را ندارد.
آقای شریعتمداری اواخر عمر خود را در انزوا سپری نمود. تا این که در ۷ فروردین ۶۵ در بیمارستان مهراد در تهران درگذشت. مقامات نظام، با پیشبینی این که تشییع جنازهی او ممکن است مجدداً باعث ایجاد آشوب و تشنج گردد، جنازه را در حضور تعداد کمی از خانوادهاش و طرفدارانش و به صورت شبانه در قبرستان ابوحسین قم دفن نمودند.