استاد: حجت الاسلام محمدرضا اعوانی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین حمداً لامنتهی لحده و لا حساب لعدد و لا مبلغ لغایته و لا انقطاع لأمده، الصلاة و السلام علی امین وحیه و خاتم رسله و بشیر رحمته و نذیر نقمته سیدنا و نبینا محمد و آله و العن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
امروز که روز شهادت جانسوز امام موسی بن جعفر (ع) است صلواتی با توجه به روح پرفتوح این امام هما هدیه کنید؛ و البته شهادت ایشان را به فرزندان بزرگوارشان بهویژه امام رضا (ع) و حضرت فاطمۀ معصومه (س) و فرزند دیگرشان که در شیراز هستند با صلواتی دیگر از طرف این بزرگواران امام موسی بن جعفر (ع) را یاد کنید؛ و شایسته است که به امام عصر (ع) هم این روز را با یک صلوات تسلیت بگوییم. صحبت در مورد دعای هشتم از کتاب شریف صحیفۀ سجادیه امام زینالعابدین (ع) بود. دعای بسیار مهمی که ایشان از بعضی از مکاره سیئه اخلاق و مذام افعال به خدا پناه میبردند. ما مفصل در مورد آن صحبت کردیم. به این عبارت شریف رسیدیم که حضرت فرمودند: «وَ نَعُوذُ بِک أَنْ نَنْطَوِی عَلَی غِشِّ أَحَدٍ، وَ أَنْ نُعْجِبَ بِأَعْمَالِنَا» خدایا به تو پناه میبریم از اینکه نسبت به اعمالمان عجب داشته باشیم. مفصلاً در این مورد که چرا امام (ع) به خدا پناه میبرد را محضر شریفتان گفتم؛ اما به دلیل مضیق وقت ناقص بیان شد. خدای متعال کمک کند انشاءالله امروز آن را تمام میکنم. در موضوع عجب مفصل صحبت شد. نکتهای را علاقهمندم در ضمن عجب توجه بدهم و بعد بگویم حالا باید چهکار کرد. این قضیۀ عجب آنقدر خطرناک است که گاهی خدای متعال اراده میکند – اراده میکند منظور ارادۀ تکوینی است البته نه بهنحویکه از فرد سلب اختیار بشود – که ولو من یک گناهی انجام بدهم، ولو شده من که مثلاً هر شب اهل نماز شب هستم نماز شب مرا قضا کند. من که نگاهم مثلاً چیزهای نامربوط نمیافتد یکباره نگاهی نامربوط جلوی من بیندازد. خلاصه به نحوی ورود کند برای اینکه من مرتکب عجب نشوم؛ یعنی شمایی که هر شب اهل نماز شب هستید اگر دیدید یکشب نماز شب خواب ماندید. اگر شمایی که همه بهعنوان انسان شریف شمارا میشناسند یکدفعه گناهی مرتکب شدید که خودتان از خودتان خجالتتان آمد بهگونهای که واقعاً یاد آن قضیه میافتید دردتان میآید. بعد خودتان را شماتت میکنید که خجالت بکش. گاهی ارادۀ خدا بر این تعلقگرفته این اتفاق بیفتد تا به عجب مرتکب نشویم. اینکه عرض کردم این منبع روایی دارد. شما این کافی شریف ر ا نگاه کنید. همین کتاب ایمان و کفر اصول کافی، باب العجب است. ظاهراً همین حدیث اول هم باشد. امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ» بعد عجیبش این بخش است که فرمود: «وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا ابْتُلِيَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَداً.» خیلی عبارت عجیب است. فرمود خدا به سبب علمی که دارد دانست. به خاطر علمی که دارد بالاخره خودش من را خلق کرده و میداند چه خلق کرده است. چه بشود این مشکلات درست میشود و چه بشود این پیشرفت میکند. فرمود خدا دانست که گناه برای مؤمن بهتر از عجب است. اگر این نبود هیچ مؤمنی ابداً گناهی مرتکب نمیشد؛ یعنی خدا همهجوره اراده میکرد که این را حفظش کند که گناه نکند ولی این کار نکرد. در را باز گذاشت که هرازگاهی این شخص مورد امتحان قرار بگیرد و گناهی هم مرتکب بشود – البته با اختیار خودش- اما خدا ارادۀ تکوینیاش بر این تعلق نگرفته است که هر جور شده نگذارد مؤمن گناه کند. خداوند این کار را در طول تاریخ کرده است. مگر در مورد حضرت یوسف (ع) نکرد؟! حضرت یوسف برای زلیخا آماده بود. «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا …» او هم او را کرد. او نیز را میکرد اما «لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ» اگر خدا چیزی نشانش نمیداد حضرت یوسف هم لغزش پیدا میکرد. پس ارادۀ خدا بر این تعلقگرفته است تا ورود کند که برخی مطلقاً یک گناه هم مرتکب نشوند؛ اما این اراده را در مورد مؤمنین نوعاً ساری و جاری ندانسته است. چرا؟ به خاطر جلوگیری از ارتکاب عجب. چقدر قضیه اهمیت دارد که چند روز ماه رجب را روزه میگیرد. چند شب نماز شبی باحال دارد. مدتی احساس میکند دستگیری از مردم را سیرۀ خودش قرار داده و سایر مسائل. این عجب که ایجاد میشود یکدفعه خدا سیلیای به آدم میزند آدم از خودش خجالت میکشد. اگر عجب بیاید آدم بیش ازآنچه گیرش آمده ضرر میکند. پس این قضیۀ عجب بسیار مهم است. رسول بزرگوار اسلام – بنا بر آنچه در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) است- به ابن مسعود فرمودند: یابن مسعود، اگر فردی به تو گفت: «اتَّقِ اللَّهَ»، لاتغضب خشمگین و ناراحت نشو. چون خدا در قرآن فرموده است: «وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ»
این آیه مصادیق مختلفی دارد اما یکی از این مصادیقش که ظهور دارد که در این آیه گنجانده شود عجب است؛ یعنی طرف نه اینکه اهل تقواست آدم خوبی است او حالا مثلاً به مناسبتی به او میگویید تقوا رعایت کن. این بدش میآید میگوید حالا به من میگویند تقوا رعایت کن. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله خوشبخت را، یکی از کسانی که با ایشان در مکه بود برای من تعریف میکرد؛ یعنی باواسطه تعریف میکردند؛ که یکی از بزرگان – که معروف و مشهور هستند. ایشان اسم همنبرد و خوب هم نیست اسم ببرد. رفته بود پیش ایشان و گفته بود موعظهای داشته باشید. انتظار داشت یک دستورالعمل یا ذکری یا وردی بدهند. خب بالاخره ایشان اهل راه بود انسان راهرفتهای بود گاهی مرحوم آیتالله بهجت به ایشان حواله میداد. رهبر انقلاب چقدر به ایشان حواله میداد. چقدر علاقهمند بودند به ایشان. به هر طریق مرحوم علامه طباطبایی میزدند پشت ایشان میگفتند: «این عزیز خداست و سوار بر راه است.» یک همچنین شخصیتی که خدا انشاءالله بر درجات ایشان اضافه کند. پیش ایشان میآید و میگوید یک موعظهای، وردی، ذکری بفرمایید. ایشان میفرمایند: «تقوا را رعایت کنید» این ناراحت شده بود، آمده بود به این بنده خدا میگفت: «من رفتم به آقا گفتهام موعظهای بفرمایید ایشان میگویند تقوا را رعایت کنید» ما خودمان این حرفها را داریم به مردم میزنیم. خبری نیست. معلوم شد واقعاً هم خبری نبود. درست تشخیص داده بود که برو تقوا را رعایت کن. این آیه این را میگوید که وقتی به او میگویند: «اتق الله» «وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ» اما این أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ این غروری که مجازی و غیر واقعی است، این عزتی که غیر واقعی است چه طوری به وجود آمده است. «بِالْإِثْمِ» یعنی انسان اگر درونش، فکر و نیتش مشکل داشته باشد آن گناهان باعث میشود که عجب انسان را بهگونهای در بربگیرد که وقتی به او میگویند تقوا را رعایت کن. بدش میآید. میگوید: «به من میگویی تقوا رعایت کنم؟!» این خیلی نکتۀ مهمی است که عرض میکنم. بهراحتی از کنار این عبور نکنید. نگاه نکنم من کی هستم شما کی هستید اگر ما همدیگر را به یک کار خوب توصیه کردیم. این نشانهاش این است که وقتی به شما میگویند ناراحت میشوید یا ناراحت نمیشوید.
اما اینکه باید چه کرد؟
برای اینکه انسان از خدای متعال کمک بگیرد انشاءالله سمت او نیاید یا حداقل عجب در او به حداقل ممکن برسد. نکتهای را من عرض میکنم بلکه اولین نکته این است که انسان واقعبین باشد. واقعبین یعنی همان عبارات دعای ۳۷ صحیفه. چه اشکال دارد از شما خواهش کنم این عبارات دعای ۳۷ بیاورید که نگاهتان به کلام نورانی معصوم بیفتد. واقعبین بودن یعنی این، یعنی بند دوم دعای ۳۷ که «وَ لَا یبْلُغُ مَبْلَغاً مِنْ طَاعَتِک وَ إِنِ اجْتَهَدَ إِلَّا کانَ مُقَصِّراً دُونَ اسْتِحْقَاقِک بِفَضْلِک.» فرمود احدی به آن واقعیت شکر و طاعت تو نمیرسد اگرچه که بسیار هم کوشا باشد. هر چه هم کوشا باشد بازهم مقصر است. واقعیت این است. این بند سوم آن است که: «فَأَشْکرُ عِبَادِک عَاجِزٌ عَنْ شُکرِک» شاکرترین بندگان بازهم به درگاه تو عاجز است. واقعیت این است. واقعیت این است که «» اهل نماز شب، اهل ذکر، ورد، دعا، قرآن تلاوت، هر چی … عابدترین مردم بازهم مقصر است ازآنچه تو باید اطاعت بشوی. واقعیت این است. پس برای اینکه انسان دچار عجب نشود نکتۀ مهم این است که نگاهش را تصحیح کند و واقعبینانه به اعمال خودش نگاه کند. واقعیتش این است که هیچ خبری نیست. در انتهای همین دعای ۳۷، بند سیزدهم امام سجاد (ع) فرمودند اگر خدا بخواهد قصاص کند آن نعماتی که به ما داده است، عوض یکدانه از آن نعمات را از ما بگیرد. عوض این سلامتی که داده است. عوض این اسلامی که داده است. عوض این بچهای که داده است؛ و هر چه که هست. حضرت فرمودند اگر یکدانه را بخواهد بگیرد:
«لَذَهَبَ بِجَمِيعِ مَا كَدَحَ لَهُ وَ جُمْلَةِ مَا سَعَى فِيهِ» تمام آن زحماتی که کشیده است؛ و هر چه عبادت کرده است. هر کاری کرده است در مقابل یک دانه از نعمات کم میآورد. بعد فرمود این: «جَزَاءً لِلصُّغْرَى مِنْ أَيَادِيكَ وَ مِنَنِكَ» این پاداش کوچکترین نعمات تو ممکن است بشود. بعد فرمودند: «وَ لَبَقِيَ رَهِيناً بَيْنَ يَدَيْكَ بِسَائِرِ نِعَمِكَ، فَمَتَى كَانَ يَسْتَحِقُّ شَيْئاً مِنْ ثَوَابِكَ، لَا» بعد خودش بهواسطۀ عوض سایر نعماتی که خدا داده است گرو میماند. واقعیت این است… صاحب این کتاب با این نگاهی که دارد اصلاً عجب به سراغش میآید؟! پس نکتۀ اول این است که واقعبین باشد. امام (ع) نیامده است یک فرمایشی را مطرح کند و بگوید این است دیگر. کاری ندارید خداحافظ. خیر این واقعیت است.
اینیک واقعیت است که من هر کاری هم که کرده باشم این جزا برای کوچکترین نعمت از نعمات خدا نیست. «جُمْلَةِ مَا سَعَى فِيهِ» هر کاری کرده باشم.
نکتۀ بعدی که در نبود عجب یا به حداقل رساندن عجب اثرگذار است یادکرد عظمت خدا و عذاب خداست. این را از کجا آوردم؟ شما به بند نه دعای سوم نگاه کنید. این دعای سوم دعای مهمی است. دعایی که امام سجاد (ع) در مورد فرشتگان بیان میفرمایند و اصناف ملائک خدا را برمیشمردند و صلوات بر آنها میفرستند. ازجمله کسانی که امام بر آنها صلوات میفرستند فرشتگانی هستند که مأموران جهنم هستند. «وَ الَّذِینَ یقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَی أَهْلِ مَعْصِیتِک» اینها چه میگویند: «سُبْحَانَک مَا عَبَدْنَاک حَقَّ عِبَادَتِک فَصَلِّ عَلَیهِمْ» وقتی آتش جهنم را میبینند که چطور بر اهل معصیت تو زبانه میکشد یکدفعه متعجبانه برمیگردند و میگویند که: «ای خدا تو پاک و منزه هستی و ما آنطور که باید تو را عبادت کنیم عبادت نکردهایم.» فرشتههایی که ممحض در عبادت خدایند یعنی اصلاً بهغیراز یاد خدا به چیز دیگری مشغول نیستند – این را میخواهید متوجه شوید باید از اول دعای سوم بخوانید تا متوجه عرض بنده بشوید که این چیزی که امام سجاد (ع) فرمودند یعنی چه. – ممحض در یاد خدا هستند و بعد به فرمایش حضرت – که البته ریشه در قرآن دارد- اصلاً خسته هم نمیشوند مثل من که ماده ندارند، وراء از ماده هستند. این ذوات مقدسه با آن سابقۀ عبادیای که دارند وقتی عذاب خدا را میبینند عظمت خدا به ذهنشان متبادر میشود از آن عظمت به این فکر میافتند که ما باآنهمه کاری که کردیم هیچ کار نکردیم. خب این عجب پیدا میکند؟! این موجودی که همهجوره احساس میکند که هیچ کاری نکرده است اما چه شد که به این نتیجه رسید؟ به یاد جهنم و از آن عظمت جهنم به یاد خالق آن افتاد و آن را تسبیح کرد و در ضمن تسبیح مقصر بودن خودش را ابراز کرد. این نگاه اجازه نمیدهد عجب بیاید. اگر دقت کرده باشید نکتۀ دومی که عرض کردم در طول نقطۀ اول است یعنی انسان واقعبین باشد نسبت به اعمال خودش. هر کار بکند هیچ کاری نکرده است. اشکال این آدم این است که پایینتر از
خودش را میبیند. بالاتر از خودش را نمیبیند. در مسائل مادی انسان باید پایینتر از خودش را ببیند؛ اما در مسائل معنوی انسان باید بالادست خودش را ببیند. وقتی انسان نگاه میکند که این فرشتهها با آن سابقهای که دارند چنین حرفهایی میزنند – بالادست هستند دیگر – انسان هم میگوید من که دیگر چیزی نیستم وقتی امام سجاد زینالعابدین (ع) که آنقدر اهل بندگی خدا و سجدههای طولانی بود اینطور میگویند معلوم است که من که دیگر وضعیتم کجاست. وقتی امام سجاد (ع) به فرزندش میفرماید نامۀ صحیفۀ امیرالمؤمنین (ع) را بیاور. صحیفهای که در آن عبادات امیرالمؤمنین نوشتهشده بود آهی میکشد و میفرماید چه کسی میتواند مثل امیرالمؤمنین (ع) عبادت کند خب اینکه دیگر عجب پیدا نمیکند. حالا این وجود مبارک کسی است که پانصد درخت نخل داشت پای هر درخت دو رکعت نماز میخواند. اهل سجدههای طولانی بود. وقتی اینها اینطوریاند ما که دیگر مشخص است. پس انسان واقعبین باشد که عجب به سراغش نیاید. اگر همین دو نکتهای که عرض کردم که هردوی اینها طول هم هستند را رعایت کنیم به خواست و یاری خدا کمر عجب را میشکنیم. فقط آن نکتهای که عرض کردم یادمان نرود. این نشانهاش است همدیگر را وقتی توصیه میکنیم. اگر به من و شما توصیهای کرد و به قبای من و شما برخورد این نشان میدهد که وضع من خراب است. این یک نشانه است برای من اعوانی، اگر شما به من گفتید آقای اعوانی تقوا را رعایت کن. چنانچه من ناراحت شدم نشان میدهد وضع من خراب است. باید بهصورت متواضعانه میپذیرفتم. گذشتم.
سؤال شاگرد: رابطۀ عجب با کبر چیست؟
پاسخ استاد: در کبر انسان خودش را از دیگری بزرگتر میبیند. در عجب صحبت سر دیگری نیست. در کبر یک نفر ثانی یا ثالثی باید باشد تا مقایسه کنی اما در عجب کسی دیگری نیست انسان خودش است و خودش. انسان پیش خودش این حس به او دست میدهد؛ که این اعمالی که من انجام دادم الحمدلله کسی هستم. خوشش می آید به گونۀ مستانه.
عبارت بعدی حضرت (ع) «و نمد فی آمالنا» خدایا به تو پناه میبریم از اینکه آرزوهایمان دورودراز باشد. سه واژه است در روایات است که حضرات (ع) این سه واژه را استخدام کردهاند هر سه این واژهها یک معنی میدهد و در مفهوم و نتیجه یکی است:
- طول أمل
- مد أمل
- بُعد أمل
هر سه واژه به یک معنی است و حضرات (ع) بهکاربردهاند. آرزوهای دورودراز که حضرت از آنها به خدا پناه میبرد هم کمی است و هم کیفی. انسان ممکن است «آمال» یعنی آرزوها داشته باشد. خب این به لحاظ کمیت یکی دوتا نیست. چندین آرزو دارد. ممکن هم است یک آرزو بیشتر نداشته باشد اما به لحاظ کیفی خیلی طولانی است محقق شدنش. از هر جفت آن امام به خدا پناه میبرد.
خود آرزو و أمل رسول بزرگوار اسلام (ص) فرمودند: رحمت است.«الأمل رحمة لامتی» آرزو برای امت من رحمت است. یک مادر اگر آرزو نسبت به بچهاش نداشته باشد تیمارش نمیکند. شیرش نمیدهد. حضرت فرمودند یک زارع نسبت به کشتش آرزو نداشته باشد آن زراعت را پی نمیگیرد که آب بدهد و هرس کند. پس اصل آرزو مشکل ندارد آن طول أمل است که مشکل دارد. مشکلش چیست؟ اولین مشکلش – اینهایی که بهعنوان اولین و دومین مطرح میکنم مصادیق آن است والا همه در طول هم است. مشکل خطبۀ ۴۲ است امیرالمؤمنین (ع) در قسمتی از این خطبه اینطور میفرمایند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» فرزندان عزیزم از دو چیز بیشتر از هر چیز نسبت به شما میترسم: «اتباع الهوی» و «طول الأمل». اتباع الهوی را قبلاً توضیح دادم که مشکلش چه بود. خود حضرت میفرماید: «فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ» کسی که دنبال هوی و هوس باشد از حق منحرف میشود. این را مفصل در جلسات قبل توضیح دادم. مشکل «طول الأمل» چیست؟ « أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ» آرزوهای دورودراز مشکلش این است که آخرت را از یاد شما میبرد. یادتان امیرالمؤمنین در دعای کمیل چه فرمود؟ فرمود «وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی (آمَالِی)» خدایا، من را از سودم حبس میکند و مانع میشود که به سود برسم چه چیزی مانع میشود؟ بُعد آرزوها. برای اینکه به آن آرزوها چهارنعل دنبال آنها میروم و یادم میرود که الان باید چهکار کنم درحالیکه الان هم وظایفی دارم. از آن وظایف غفلت میکنم و ممکن است تا آن انتها اصلاً عمرش کفاف ندهد و این فرد در حالی از دنیا رفت که از حال غفلت داشت و به آینده فقط نگاه میکرد. مشکل طول الأمل این است «فَيُنْسِي الْآخِرَةَ». خب وقتی «فَيُنْسِي الْآخِرَةَ» شد چه طور میشود؟ این کلمات قصار ۳۶ نهجالبلاغه است که امیرالمؤمنین (ع) فرمودند «من أطال الأمل أساء العمل» هر کس که آرزوهایش طولانی شد. اعمالش بد میشود. چه میشود که اعمالش بد میشود. وقتی بهواسطۀ طول أمل «فَيُنْسِي الْآخِرَةَ» شد. آخرت را فراموش کرد آن اعمالی که انجام میدهد. دیگر با نگاه به آخرت انجام نمیدهد؛ که من در آخرت عین این عمل را برای من حاضر میکنند که «وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» دیگر با این نگاه کار نمیکنم. وقتی انسان بهواسطۀ طول أمل از آخرت غفلت کرد مشکلش این است که اعمالش هم بد میشود.
من از شما دعوت میکنم این دعای بیستونه را نگاه کنید. من البته قبلاً عرض کردم که عبارات صحیفه همدیگر را توضیح میدهند. با صحیفه انس بگیرید. حالا اینهایی که داریم میگوییم ما که نرفتهایم چیزهای دیگر را بخوانیم و بیاییم به شما بگوییم این عبارات همدیگر را توضیح میدهند. مشکل دوم طول أمل بهعنوان مصداق در دعای صحیفه آمده است همان خط اول دعای بیستونه توجه کنید: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ ابْتَلَیْتَنَا فِی أَرْزَاقِنَا بِسُوءِ الظَّنِّ، وَ فِی آجَالِنَا بِطُولِ الْأَمَلِ» خدایا، تو ما را نسب بهروزی به سوءظن مبتلا کردی – حالا این را از نگاه چه کسی میگوید؟ از نگاه کسی که خلاصه بارندگی دیر شده، قحطی شده، نگران شده است و کار بهجایی رسیده است که به رازق هم سوءظن پیداشده است. درواقع دارد تضرع و تذلل میکند که تو نخواه که من نسبت به تو بدبین بشوم. تو خودت گفتی: «إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ …» متوجه هستی. تو خودت فرمودی: «وَ مٰا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاّٰ عَلَى اللّٰهِ رِزْقُهٰا» تو این چنین هستی. ما دچار سوءظن شدهایم «و فی آجالنا» و نسبت به اجلها و مرگمان ما را به طول أمل مبتلا کردهای. کار بهجایی رسیده است که آنقدر اهل آرزوهای طولانی هستیم که مرگ را دیگر نمیبینیم. انسانی که اهل آرزوهای طولانی است دیگر مرگ را نمیبیند. حواسش نیست. امکان دارد همینالان مرگ سراغ انسان بیاید. بعضی از آقایان روی منبر از دنیا رفتند. داشت میگفت ایهاالناس یکدفعه مرگ سراغش آمد. انسانی که اهل طول أمل و بعد أمل است مشکلش این است که از مرگ غفلت میکند. بعد امام در ادامه میفرماید: «حَتَّى الْتَمَسْنَا أَرْزَاقَکَ مِنْ عِنْدِ الْمَرْزُوقِینَ» این مربوط به اولی است که حالا کار ما بهجایی رسیده است که میرویم نزد کسانی که خودشان روزیخور تو هستند پیش آنها التماس میکنیم. «وَ طَمِعْنَا بِآمَالِنَا فِی أَعْمَارِ الْمُعَمَّرِینَ» مشکل طول أمل این است. ما بهواسطۀ آرزوهای دورودراز در اعمال عمرهای انسانهایی که خیلی عمر میکنند طمع کردیم. فکر کردیم ما هم جزء کسانی هستیم که قرار است صدسال، دویست سال عمر کنیم. نفس اینجوری است. نفس طمع میکند در اعمار معمرین. در عمرهای طولانی افراد طمع میکند. آدمهایی که خیلی عمر میکنند را معمر میگویند. وقتی به عمرهای طولانی طمع کرد از الان غفلت میکند. وقتی از الان غفلت کرد چه طور میشود؟ هر آن ممکن است از دنیا برود در حالی از دنیا میرود که غافل است.
از مهمترین مصادیق طول أمل قضیۀ عمر سعد را میتوانید ببینید. اینکه ملک ری را میدید…، طول أمل آدمهای خیلی گندهای را به زمین زده است. طلحهها زمینخوردهاند. سعد ابی وقاس ها خوردند زمین، عمر سعدها خوردند زمین. به خاطر طول امل. اینها خیلی مهم است. کسی فک نکند حالا چیزی گفته شد اینها در خارج مصداق ندارد. بسیار مصداق دارد. اگر بسیار مصداق نداشت امیرالمؤمنین (ع) از این دوتا برای ما بیشتر از هر چیزی نمیترسید.
ما باید چهکار کنیم که این طول أمل سمت ما نیاید؟
لسان مبارک امام سجاد (ع) در صحیفه گویاست. عبارات صحیفه همدیگر را توضیح میدهند. با صحیفه انس داشته باشید با همهچیز انس دارید. امام سجاد (ع) که یاد مرگ میافتاد یا میتی را میدید عبارات دعای چهلم با خدا صحبت میکردند. میفرمایند «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکفِنَا طُولَ الْأَمَلِ» خدایا، تو خودت ما را کفایت کند نسبت به این طول أمل، خلاصه خودت هوای ما را داشته باش. کانه از امام سجاد (ع) سؤال میکنند چه طوری این أمل طولانی را میخواهی کوتاهش کنی و دم او را بچینی؟ «وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ»، فرمود آن را از ما کوتاهش کن بهوسیلۀ صدق عمل. با صدق عمل طول أمل کوتاه میشود. صدق عمل یعنی چه؟ اینها کار با ترجمه راه نمیافتد. این ترجمهها را که نگاه بکنید میبینید که – بالاخره نقاط ضعف و قوت دارد. در این مورد نمیخواهم زیاد صحبت کنم. این صدق عمل را برای اینکه خوب متوجه بشوید ادامۀ فرمایش حضرت را ملاحظه کنید: «حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِیفَاءَ یوْمٍ بَعْدَ یوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ» از کجا بفهمم صدق عمل دارم؟ عملم راستین و واقعاً صادقانه است؟ افرادی که عمل میکنند زیاد هستند یکی نماز میخوانند، یکی روزه میگیرد؛ اما صدق عمل کجاست؟ آن صدق عملی، صدق عمل است که ما
آرزو نکنیم تمام شدن نفسی را بعد از نفسی و ساعتی را بعد از ساعتی. آدمی که آرزو ندارد. پیغمبر اکرم فرمودند من چشمم را که رویهم میگذارم هیچ امیدی ندارم که دوبره بازکنم. فرمودند لقمهای که در دهانم میگذارم امید ندارم که موفق به لقمۀ بعدی هم بشوم. میفرماید آن عملی صادقانه است که انسان امید نداشته باشد که ساعتی بعد از ساعتی را درک کند. یوری را بعد از روزی را درک بکند حتی نفسی بعد از نفسی را درک بکند. قدمی را بعد از قدمی را بتواند بردارد. خب همینالان از شما سؤال میکنم چنین فردی که بخواهد عمل کند چه طوری عمل میکند؟ من الان امید ندارم که تا یک ساعت دیگر زنده باشم به من گفتهاند بهاندازۀ دو رکعت نماز فرصت دارید این دو رکعت نماز را چه طوری میخوانم؟ آدمی که امید نداشته باش که یکنفس دیگر زنده باشد آخرین عملش را چه طوری انجام میدهد؟ در اوج نیت خالصانه میگوید دیگر مهلت من تمام شد. نگاهی به پشت سرش میکند میبیند هیچچیز در دستش نیست. میگوید یک عمل صادقانه من انجام بدهم. به چنین عملی میگویند «صدق العمل». انسان با صدق عمل طول آرزوهایش کوتاه میشود اما چه زمانی صدق عمل میآید؟ زمانی که مرگ را زیاد یاد کند. این عبارت یعنی این. لذا امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «فَيُنْسِي الْآخِرَةَ» مشکل طول أمل این است. اگر عمر سعد مرگ را یاد میکرد افق دیدش ملک ری بود؟ با سیدالشهدا (ع) چنین برخوردی نمیکرد.
برای اینکه تشخیص بدهید کدام طول أمل مذموم است و کدام نیست؟ ببینید آن شمارا از یاد آخرت غافل میکند یا خیر. مثلاً فردی مثل شهید طهرانی مقدم آن موقعی که من خدمت بودم فرمانده یگان موشکی بود. آنچه بین خود و خدایش بوده است ما نمیدانیم اما آنچه ما در ظاهر میدیدیم خداوکیلی صدق عمل را ما در او میدیدیم. حالا همه رفقای شهدا هستید و این حرفها را پیش شما زدن خجالت دارد. برای اینکه درک کنید و متوجه بشوید این آرزو از آنها هست یا نیست ببینید شمارا از یاد آخرت و از یاد و وظیفۀ حال غافل میکند یا نه. اگر غافل میکند مطمئن باشید خودش است و محکم از شر آن به خدا پناه ببرید پس نشانه و راه امتحان دارد.
اگر انسان صدق عملش آمد تا جای که ساعتی بعد ساعت امید نداشت عملش چه جوری میشود؟ بند سوم دعا را ببینید. فرمودند: «وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلًا نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِیرَ إِلَیک» برای ما قرار بده از اعمال صالح، عملی را که ما کُند بشماریم آمدن به سمت تو را. این یعنی چه؟ وقتی عمل به آن نحو صادقانه شد ببینید چقدر خالص است. امام میفرماید از اعمال صالح، «عملاً» – نکره بودن عملاً را دقت کنید- یعنی همان صدق عمل ولو یک عمل کوچکی، ما بهگونهای درست عمل بکنیم که آرزو بکنیم یعنی نکاهمان این باشد که ایبابا، پس کی نوبت ما میرسد. «نستبطئ» ما کند بشماریم.«معه» همراه آن عمل که اینقدر آن عمل صادقانه انجامشده است.
همراه آن عمل باارزشی که داریم بازگشت به سمت تو را کُند بشماریم.
این یعنی آدمی که صدق عمل دارد رفتن بهسوی خدا را آرزو میکشد. میگوید پس کی نوبت من میشود. این نشانۀ بعدی آن است میفرماید اگر صادقه عمل کردن من جدی بود آنقدر آن عمل بزرگ است که بهواسطۀ آن عمل، طمع کردم به آن عمل و میگویم پس کی من به تو میرسم. کند میشماریم بازگشت بهسوی تو را. کسی که کند بشمارد دائم منتظر است کی به خدا میرسد؛ و مرگ است که انسان را از عالم ماده خارج میکند و وارد عالم روحانیت میکند. این آدم را چه به طول أمل؟! طول أمل مال کسی است که به اعمار معمرین طمع کرده است اما این آدم اینقدر عملش خالصانه است که میگویند پس کی نوبت ما میرسد. شهدا اینگونه بودند. شاید برای نسل بعدی افسانه باشد که به فردی میگوییم معبر را میخواهیم بازکنیم چند نفر آدم نیاز داریم پنجاه نفر داوطلب میشوند بعد به آن ۴۵ نفر دیگر قرعه نمیافتد زار میزنند که چرا قرعه به نامشان نیفتاده تا بروند و تکۀ بزرگشان گوششان بشود! اصلاً آدم حالات اینها را نمیفهمد. اینها مرگ را به بازی گرفته بودند! چه زمانی انسان چنین برخوردی میکند؟ زمانی که صدق عمل دارد و طول أمل ندارد. نیروهای مسلح و هرکسی که میخواهد از اسلام و مسلمین دفاع کند مطلقاً نباید طول أمل داشته باشد. کسانی که کنار سیدالشهدا (ع) بودند مطلقاً طول عمل نداشتند لذا عبادات شب عاشورا، عبادتهای جاودانهای شد.