اهمیت دوستی اهل بیت علیهم السلام
- دلیل دوستی: عن النبی صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «حُبِّی و حُبُّ أهلِ بَیْتی خَالِطٌ دِماءَ أُمَّتی مِنها یُؤْثِرُونَنِی عَلی الآباءِ وَ عَلَی الأُمَّهاتِ وَ عَلَی أنفُسِهِمْ[۹۴]؛ دوستی با من و خاندانم با خون امتم آمیخته شده، از این رو است که آنها مرا بر پدران و مادران و بر خودشان ترجیح می¬دهند.»
- عنوان نامه عمل مؤمن: عن النبی صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «عُنوانُ صَحِیفَةِ المُؤْمِنِ حُبُّ عَلَیِّ بنِ ابی طالبٍ[۹۵]؛ سر لوحة نامة اعمال هر مؤمنی، دوستی و محبت علی ابن ابی طالب علیه السلام است.»
پاداش دوستی اهل بیت علیهم السلام - ایمنی روز قیامت: عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قال: «مَنْ أحَبَّنا أهْلَ البَیْتِ حَشَرَهُ اللهَ آمِناً یَوْمَ الْقِیمَةِ[۹۶]؛ هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت ایمن محشورش می¬کند.»
- ایمنی در عقبه¬های هفتگانه مرگ: عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالً: «حُبِّی و حُبُّ أهلِ بَیْتی نافِعٌ فِی سَبْعِ مَوَاطِنَ أهوَالُهُنَّ عَظِیمةٌ؛ عِندَ الوَفاةِ وَ فِی الْقَبْرِ و عِنْدَ النُّشُورِ و عِنْدَ الْکِتابِ وَ عِنْدَ الْحِسابِ وَ عِنْدَ الْمِیزانِ وَ عِنْدَ الصِّراطِ[۹۷]؛ دوستی با من و اهل بیتم در هفت جایگاه که ترس از آن عظیم است سودمند خواهد بود؛ هنگام مردن، در قبر، هنگام برانگیخته شدن، هنگام تحویل گرفتن نامه اعمال، هنگام حساب¬رسی اعمال، هنگام سنجش اعمال و هنگام گذشتن از پل صراط.»
شیعه، یا دوست اهل بیت علیهم السلام
شخصی به امام حسن علیه السلام عرضه داشت: « من از شیعیان شما هستم.» حضرت فرمود: ای بندة خدا! اگر مطیع اوامر و نواهی ما هستی که راست گفته¬ای وگر نه به صرف ادعایت به گناهان خود افزوده¬ای، زیرا به چنین مقامی نرسیده¬ای پس ادعای آن را هم نباید بکنی. بنابراین مگو من شیعه شما هستم. بلکه بگو من از دوستان و محبین شما هستم و با دشمنان شما دشمن می¬باشم. در این صورت تو خوبی و به سوی خوبیها حرکت می¬کنی.[۹۸]»
شفایابی در نتیجه دوستی اهل بیت علیهم السلام
مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله فرموده¬اند: «در دورانی که در بروجرد بودم یک مدت چشمانم کم نور شده بود و به شدت درد می-کرد. تا این که روز عاشورا هنگامی که دسته¬های عزاداری در شهر به راه افتاده بودند، مقداری گِل از سر یکی از بچه¬های عزادار دسته ـ که به علامت عزاداری گل به سر مالیده بود ـ برداشتم و به چشم خود کشیدم و در نتیجه چشمانم دید و نور خود را بازیافت و دردش تمام شد.[۹۹]»
[۹۴]. همان، ج ۱۶ ، ص ۳۶۱.
[۹۵]. همان، ج ۲۷، ص ۱۴۲، ج ۳۹، ص ۲۲۹.
[۹۶]. همان، ج ۲۷، ص ۷۹.
[۹۷]. شیخ صدوق، الخصال، قم ، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ ق ، ص ۳۶۰؛ بحار الانوار، ج۷، ص ۲۴۸.
[۹۸]. بحار الانوار، ج ۶۵، ص ۱۵۶.
[۹۹]. سیمای فرزانگان، ص ۱۹۰.