مقدمه
جنگها در طول تاریخ همواره ترکیبی از شیوهها، ابزارها و روشهای متنوع بودهاند. جنگ نظامی بدون جنگ تبلیغاتی و تضعیف روحیه دشمن نمیتواند موفقیتی کسب کند؛ همانگونه که جنگ اقتصادی و تحریم بدون روایتسازی و ضعیفسازی روحیۀ رقیب نمیتواند کاری از پیش ببرد؛ بنابراین جنگ ترکیبی مسئلۀ جدیدی نیست، بلکه در طول تاریخ همواره توسط قدرتها استفاده میشده است. سؤال این است که چرا اصطلاح جنگ هیبریدی یا ترکیبی در عصر کنونی مطرح شده است؟ شاید یکی از مهمترین دلایل این قضیه، ظهور ابزارهای نوینی همچون شبکههای اجتماعی و فضای اینترنت و توسعۀ رسانههای نوین در عصر حاضر است. این نوشتار به موضوع جنگ هیبریدی و جهاد تبیین که نوعی پاتک به این جنگ است، میپردازد.
مفهوم و تاریخچۀ جنگ هیبریدی
«جنگ هیبریدی» به معنای ترکیبی از جنگهای مختلف با ابزارها و نیروهای متعدد برای عقبراندن استراتژی رقیب است؛ بنابراین جنگ هیبریدی دربرگیرندۀ همۀ انواع جنگهای نظامی، اقتصادی، تبلیغاتی، شهری، نفوذ نیروهای مختلف امنیتی و دیپلماتیک میشود.
کنفرانس امنیتی مونیخ در سال ۲۰۱۵ نقطه عطفی در پذیرش جنگ هیبریدی در جایگاه مدلی جنگی بود. این کنفرانس چنان اعتباری یافته است که به آن «داووس امنیتی» میگویند. در این کنفرانس گفته شد جنگهای ترکیبی دربردارندۀ مؤلفههای مختلف جنگی است؛ جنگ اقتصادی، حمله سایبری، جنگ با نیروهای منظم، جنگهای نامنظم (چریکی)، جنگ اطلاعاتی و تبلیغاتی، حمایت از ناآرامی های داخلی و دیپلماسی، هشت مؤلفۀ ارائهشده دربارۀ جنگ ترکیبی بوده است.
به طور کلی میتوان گفت جنگ هیبریدی از دو خط موازی کنار هم تشکیل یافته است که این دو خط موازی بهمثابۀ یک ریل، قطار اهداف دشمن را هدایت میکنند و میکوشند قطار رقیب را که ایستگاه به ایستگاه در حال حرکت است، عقب برانند.
این دو خط موازی عبارتاند از:
۱- واقعیت میدانی؛
۲- برساخت ذهنی و روایی.
دشمن تلاش میکند میدان واقعی مطابق میل او پیش رود؛ اما اگر اینگونه نبود، سعی میکند روایتی از واقعیات بسازد که بهکلی وارونه و خلاف واقعیت یا با اندکی بهرهگیری از واقعیت، اما با بزرگنمایی و پروپاگانداشده باشد.
به این بیانات رهبری توجه کنید:
تحریف واقعیتها: «امروز یک سیاست قطعی رسانههای معاند جمهوری اسلامی و معاند اسلام این است که واقعیتها را تحریف کنند و مشغولاند. دائم دارند کار تحویل میدهند در تحریف واقعیتها و دروغپردازی؛ خبرهای مربوط به جمهوری اسلامی را با انواع و اقسام دروغها (دروغهای حرفهای، دروغهایی که نشستهاند و روی آن کار کردهاند و حساب کردهاند) مَشوب (مخلوط) میکنند و آمیخته میکنند و چهره زشت و فاسد رژیم طاغوت را بزک میکنند و آرایش میدهند و هزاران جنایت و خیانتی را که آنها کردند، پوشیده نگه میدارند».
«در مورد انقلاب، هرچه میتوانند چهره انقلاب را، چهره امام را، فعالیتهای این چهل سال را مخدوش میکنند تا آنجایی که از عهدهشان بر میآید سعی میکنند این را مخدوش کنند. از پیشرفتها، از نقاط مثبت، نقاط قوت، مطلقاً نشانهای در این مجموعه امپراتوری رسانهای غرب شما مشاهده نمیکنید؛ کتمان حقایق».
«یک نقطه ضعف کوچک را صدبرابر بزرگ میکنند و نشان میدهند».
«امروز یک قلم بر این دیکتاتوریها (سیاسی، اقتصادی ….) افزودهاند و آن دیکتاتوری رسانهای است؛ یعنی مثلاً فرض کنید که شما در مجموعه فضای مجازی اسم شهید سلیمانی را نمیتوانید بیاورید، حذف میکنند. در فضای مجازی که کلیدش دست آنهاست و زیر کلید آنهاست، تحمل اسم شهید سلیمانی را ندارند، تحمل عکس او را ندارند؛ امروز اینجور است. البته قبلاً هم این دیکتاتوریها بود».
بنابراین با وجود اینکه جنگ هیبریدی اصطلاحی نو و جدید است، در طول تاریخ بشری وجود داشته است و دشمن میکوشید از این شیوهها به گونۀ ترکیبی علیه جبهه حق استفاده کند تا واقعیت بیرونی را به گونۀ دیگری جلوه دهد تا این برساخت روایی تحریفشده، منجر به عقبنشینی و دستبرداشتن از اهداف استراتژیکی شود.
برای نمونه با بررسی قرآن با چهار چالش بزرگ پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) روبرو میشویم که یکی از آنها چالش خارجی قریش است و سه چالش داخلی که عبارتاند از:
۱ـ اهل کتاب با محوریت یهودیان و مسیحیان مدینه؛
۲ـ سران اشراف و منافق و نفوذیهای رخنهکرده در مدینه؛
۳ـ طبقات ضعیفالایمان که بهشدت تحت تأثیر فضاسازی و تحریف اهل کتاب و منافقین بودند.
قرآن گواهی میدهد در بسیاری موارد این چالشها به گونۀ ترکیبی و هدفمند با هم حرکت میکردند تا حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و اصحاب و یاران دست از اهداف راهبردی خود بردارند. برای مثال قبل از جنگ احد که حرکتی چالشبرانگیز از سوی چالش خارجی یا قریش برای حمله به حکومت نبوی بود، اهل کتاب داخل مدینه از طریق منافقین، جامعۀ هدفشان را تحت تأثیر جنگ روانی قرار میدادند و توانمندی نظامی قریش را بیش از حد بزرگنمایی میکردند و از سوی دیگر توانایی جبهۀ خودی را بیش از حد پایین جلوه میدادند تا اینگونه ترس و وحشت را در دل مؤمنین بیندازند و آنها را از ادامۀ مسیر بازدارند. خداوند با اشاره به یک جریان نفوذی و جریانی از اهل کتاب که میکوشید بین مسلمین نفوذ کند و آنها را از مسیر تبعیت از قرآن و حاکم سیاسی جامعه، یعنی رسول الله(صلی الله علیه و آله) که عزم جنگ با مشرکین دارند، منحرف کند و سد سبیل کند، خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «قُلْ یا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنتُمْ شُهَدَاء وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»: بگو ای اهل کتاب، به چه سبب آنها را که ایمان آوردهاند از راه خدا باز میدارید و میخواهید که به راه کج روند؟ و شما خود به زشتی کار خویش آگاهید و خدا نیز از آنچه میکنید، غافل نیست.
در واقع تلاش جبهه دشمن این بود که با دو خط موازی میدان واقعی و برساخت ذهنی که مثلا هر کدام از لشکریانی که دشمن (قریش) از حبشه خریداری کرده است، ده نفر از شما را حریفاند؛ مؤمنین را دچار چالش جدی کند و از این طریق به اهدافش برسد و آنها را به اطاعت از خود وادار کند.
مسئلهای که امروزه نیز همینگونه است و آمریکا تلاش میکند از طریق نفوذیهای داخلی، مردم و مؤمنین درون نظام اسلامی را دچار سستعنصری و اطاعتنکردن از مسیر درست کند.
همچنین در جنگ احزاب وقتی منافقین صحنۀ آرایش جنگی دشمن و انباشت و اتحاد احزاب را در برابر جبهۀ حق دیدند، دچار ضعف تحلیل شدند؛ حتی نسبتهای ناروایی به خداوند و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) دادند و اینگونه جریان تحریف به کمک جریان تحریم و محاصره جنگی دشمن آمدند. آیات ۱۱ تا ۱۳ سوره احزاب به این ماجرا اشاره دارد.
اهداف راهبردی در جنگ هیبریدی آمریکا علیه ایران
همانطور که گذشت، جنگ هیبریدی بر روی دو ساحت واقعیت میدانی و برساخت روایی متمرکز است. بنابراین آمریکا در واقعیت میدانی یک کلاناستراتژی دارد ودر ساحت روایی نیز یک کلانروایت کلی از ایران را دنبال میکند.
راهبرد میدانی آمریکا در برابر ایران
حیاتیترین و کلیدیترین نقطۀ دنیا غرب آسیاست؛ جایی که هر قدرتی آن را در اختیار داشته باشد، میتواند حاکمیت دنیا را در اختیار داشته باشد. جالب اینکه در غرب آسیا مهمترین کشور از حیثهای مختلف ایران است؛ بنابراین آمریکا برای ایران قبل از انقلاب نقشی مبتنی بر راهبرد و استراتژی جهانی ایالات متحده تعریف کرده بود؛ اینکه ایران «حافظ منافع» آمریکا در خاورمیانه یا غرب آسیا و ژاندارمی که نقطه ثقل سیاستهای آمریکا برای تداوم نظم آمریکایی باشد. با پیروزی انقلاب اسلامی و استقلال راهبردی که نقطه کلیدی انقلاب اسلامی است و طراحی نقشی جدید برای ایران مبتنی بر اهداف راهبردی انقلاب، آمریکا مهمترین شریک راهبردی و کشور منطقه را از دست داد؛ ازاینرو راهبرد میدانی آمریکا در طول این سالها همواره بازگرداندن ایران به نقش راهبردی پیش از انقلاب است. آمریکا ایرانی را میخواهد که ذیل استراتژی جهانی آنها حرکت کند، نه اینکه خودش استراتژی و کنشگری مستقلی در مقابل آنها داشته باشد. در حقیقت یک گاو شیرده که نفت و گازش را بفروشد و تبدیل به دلار کند و با آن دلارها تجهیزات نظامی از آمریکا خریداری کند و آن وقت با آن تجهیزات منافع آمریکا را در منطقه حفظ کند؛ نکتهای که متأسفانه بسیاری از نخبگان به آن توجه ندارند.
در طراحی و اجراییکردن این هدف راهبردی، هر دو حزب آمریکایی متفقالقول هستند و تنها تفاوت آنها در شیوه اجرایی این راهبرد است. جمهوریخواهان شیوه دفعی و فشار حداکثری برای تغییر رژیم را دنبال میکنند؛ اما دموکراتها با شیوه تدریجی به دنبال استحالۀ درونی نظام ایران هستند. برای دستیابی به این هدف راهبردی در عرصه میدان تلاشهای زیادی در طول ۴۳ سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجام شده است که همۀ آنها در میدان شکست خورده است. برخی از این تلاشها عبارتاند از:
۱ـ نفوذ در نهادهای تصمیمساز و تصمیمگیر دولت موقت و دولت بنیصدر برای استحاله درونی که با تسخیر لانه جاسوسی در زمان دولت موقت و هوشیاری امام در عزل بنیصدر و به دنبال آن طرح عدم کفایت او در مجلس با شکست روبرو شد.
۲ـ حملۀ نظامی به صحرای طبس برای پایاندادن به جمهوری اسلامی که اسیر طوفان شن شدند و شکست خوردند.
۳ـ تحریک، حمایت و کمک همهجانبه به صدام برای حمله نظامی به ایران که بعد از هشتسال جنگ تحمیلی مجبور به پذیرش شکست شدند.
۴ـ تجهیز کامل منافقین و هدایت آنها برای حمله به خاک ایران که اسیر عملیات غرورآفرین مرصاد شدند و شکست خوردند.
۵ـ شروع یکی از پیچیدهترین پروژههای چندوجهی بعد از جنگ تحمیلی با عنوان پروژه نرمالیزاسیون ایران برای آمریکا از طریق برخی نخبگان درون نظام.
۶ـ شکست در جنگهای امنیتی برای ناامنسازی جامعۀ ایرانی.
کلانروایت آمریکا از ایران در جنگ هیبریدی
وقتی آمریکا سلسله شکستهای میدانی را از ایران متحمل شد و نتوانست به اهداف راهبردی خودش دست یابد، برای اینکه مقاومت ایرانی برای دنیا الگوسازی نشود، مجبور شد شکست میدانی خودش را در عرصۀ رسانه به گونۀ دیگری روایت کند. آنها برای حفظ آبرو و البته حفظ امیدهای واهی هواداران خود که عمق استراتژیکی آمریکا در ایران به شمار میآیند، از خردهروایتهای روزانه برای تثبیت یک کلانروایت بهره میبرند؛ اینکه نظام حاکم بر ایران کاملا ناکارآمد و رو به سقوط و نابودی است و هیچ دستآوردی نداشته است.
جنگ روایتها در چند مرحله اصلی انجام میشود:
۱ـ طراحی یک «اَبَرروایت» یا کلانروایت؛
۲ـ تعیین محورهای اصلی روایتساز؛
۳ـ طراحی و پردازش خردهروایتها؛
۴ـ سوژهیابی و سوژهسازی در تولید و تأمین محتوا؛
۵ـ انتشار محتوا تحت قالب رسانهای.
مثال این گزاره: آمریکا ابرقدرت اول دنیا است و ما نه توان رویارویی با او را داریم، نه توان استقلال همهجانبه و خوداتکایی؛ به عبارت دیگر «ما نمیتوانیم»؛
به همین دلیل نتوانستیم بعد از چهلسال پیشرفت کنیم
یا انرژی هستهای برای ما دردسرساز است و باید رهایش کنیم.
بر اساس همین روایتهای کلان و خردهروایتها همچون سیاهنمایی اوضاع کشور، درشتنمایی ضعفها، دوقطبیسازیهای کاذب، شایعهپردازیهای رسانهای و انگارهسازی ذهنی که انجام میشود، اذهان و افکار مردم و سپس قلوب آنها به صورت گروگان اخبار و تحلیلهای ساختگی و غیرواقعی درمیآید.
اهداف راهبردی ایران در جهاد تبیین
متناسب با این شیوه نبرد، رهبر انقلاب نیز دکترین جهاد تبیین را بیان کردند تا با تلاش مجاهدانه نیروهای اصیل انقلابی، آمریکا متحمل شکست نهایی حتی در عرصه رسانهای شود.
گفتنی است هر نوع تبیینی جهاد نیست و نمیتوان کارهایی که در گذشته در عرصۀ تبلیغ و تبیین میکردیم، همه را با یک عنوان پیشینی جهاد بیامیزیم و جهاد تبیین بنامیم، بلکه تبیینی جهاد تبیین است که در جهت مبارزه با کلاناستراتژی و کلانروایت دشمن باشد تا اینکه با استراتژی خودی دفاع، استراتژی دشمن به چالش کشیده شود.
آنچه باید مدنظر داشت، این است که جهاد تبیین نیز روی دو خط «واقعیت» و «روایت» استوار است و اگر در عرصۀ واقعیت نتوانیم به اهداف راهبردی خود دست یابیم، در عمل جهاد تبیین را باختهایم و باید این نکته را به مردم گوشزد کنیم.
راهبرد جمهوری اسلامی در برابر ایران
راهبردی که جمهوری اسلامی برای ایران پساانقلاب طراحی کرده است، در طول تاریخ ایران کمنظیر و بلکه بینظیر است؛ راهبردی که متناسب با ظرفیتها و موقعیت ژئوپلتیکی ایران است و عدم بهرهگیری و بهکارانداختن این ظرفیتها کفر نعمت است. از آنجا که نظام جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب اسلامی است و اسلام ذاتاً ماهیتی جهانشمول و فراگیر دارد، بهناچار در پی تشکیل تمدنی نوین برآمده از اسلام ناب در سطح جهانی است؛ این تمدن نوین بدون یک کشور و ملت پیشران شکل نخواهد گرفت؛ بنابراین راهبردی که جمهوری اسلامی برای ایران طراحی کرده است، تبدیل ایران به «کشور پیشران» تمدن نوین اسلامی است؛ کشوری مقتدر و پیشرفته با بازدارندگی راهبردی در سطح جهانی با ملتی بزرگ و الهامبخش برای سایر ملل دنیا.
«ایران پیشران» ثمرۀ «دولت اسلامی» است. مراد از دولت اسلامی یعنی دستگاه حاکمهای که هوشمندانه و با دو شیوه نرم و سخت، مبتنی بر اهدف اسلامی جامعه را جهت دهد و جامعهسازی کند. بدیهی است بدون دولت نمیتوان به جامعه و کشور پیشران دست یافت.
بر اساس درک این ضرورت، رهبر انقلاب در طراحی مراحل استراتژیک انقلاب اسلامی برای دستیابی به اهداف، دولت اسلامی را مقدم بر جامعه اسلامی میدانند و ایجاد دولت اسلامی را مرحلۀ سوم از طراحی راهبردی پنجمرحلهای بیان کردهاند. کلانپروژه ای که از این پنج مرحله شکل یافته است: قیام، نظامسازی، دولتسازی، جامعهسازی یا کشورسازی و در نهایت تمدنسازی.
اگر در رأس جامعهای، دولتی غیراسلامی و غیرمشروع قرار گیرد، جامعه نیز غیراسلامی میشود؛ اما اگر در رأس جامعه، دولتی اسلامی و مشروع باشد، میتوان جامعه را در یک فرآیند هوشمندانه مبتنی بر بهکارگیری قدرت نرم و سخت به سمت اسلامیشدن هدایت کرد و برونداد این فرآیند، جامعۀ اسلامی یا کشور پیشران شود. در واقع دستیابی به بازدارندگی راهبردی در نبرد جنگ سرد ایران و آمریکا و ایجاد ایران پیشران برای دستیابی به تمدن نوین اسلامی، شکلدهی به دولت اسلامی که همۀ بخشهای آن برآمده از مبانی اسلامی و در خدمت اهداف اسلامی باشد، امری ضروری و مقدماتی است؛ بنابراین ایران پیشران محصول دولت اسلامی است و مرحلۀ چهارم از کلانپروژۀ انقلاب اسلامی به شمار میرود.
در حقیقت ایران با جامعهای برآمده از دولت اسلامی که قدرتی بازدارنده در سطح جهانی دارد، نقش پیشرانی تمدن نوین اسلامی را ایفا خواهد کرد؛ چه اینکه تاریخ نشان میدهد هر واحد تمدنی از کنار هم قرارگرفتن چند جامعه، ملت و کشور که ذیل یک ایدئولوژی واحد و اهداف راهبردی مشخصی باشند، شکل گرفته است؛ اما بین آن جوامع، ملتها یا کشورها یک ملت و کشور نقش اساسیتری را دارد و نقش پیشرانی و هدایت کلی آن واحد تمدنی را بر عهده میگیرد؛ زیرا کشورهای کوچکتر و «غیروایبلتر» درون آن واحد تمدنی، توانایی بقای مستقل را ندارند و بهناچار به یک کشور پیشران که در کتاب جنگ سرد ایران و آمریکا تبیین شده است، اتکا میکنند. این نقش در گذر تاریخ و با رشد تکنولوژی امکان ظهور و بروز بیشتری به خود گرفته است؛ چراکه اعمال قدرت آسانتر از گذشته است.
کلانروایت ایران از آمریکا در جهاد تبیین
کلانروایت ایران از آمریکا که بهنوعی معرفی واقعیت آمریکاست، این است که آمریکا شیطان بزرگ و اهریمنی جهانی است که برای کل بشریت مضر است؛ باید این نکته را با خردهروایتهای روزانه تثبیت کنیم و از طرفی نگذاریم آمریکا کلانروایت خودش علیه ما را تثبیت کند. بنابراین در جهاد تبیین باید متوجه این نکات و مسائل باشیم و بهخوبی بدانیم و آن را تبیین کنیم که جهان معاصر ما با دروغ بزرگی به نام «لیبرالیسم» مبتلاست؛ چه اینکه بیتردید هر تمدنی مبتنی بر یک خاستگاه دینی و ایدئولوژیک بنیان نهاده شده است و بیشک میتوان گفت هم دین و هم ایدئولوژی که بدیل دین به شمار میرود، مثل یک نخ تسبیح عمل میکنند و دانههای تسبیح هرچند کوچک یا بزرگ، نیازمند نخی هستند که آنها را نگه دارد و از فروریختن و افول آنها جلوگیری کند.
در طول تاریخ بشریت ایدئولوژیها ایجاد شدند که جای ادیان را بگیرند و بر خلاف ادیان که در پی رشد و آگاهی صادقانه از جانب خالق هستی بودند، هدفی جز اغوا و آگاهی کاذب از جانب طاغوتها نداشتند. به همین دلیل ایدئولوژیها بر خلاف ادیان همواره به دلیل سستبودن و کاذببودن مثل تارهای عنکبوت چندصباحی به طور کاذب نقش نخ تسبیح را بازی میکردند؛ اما بهتدریج رو به افول گذاشته و با اندک تکانهای فرو میپاشیدند. تاریخ پر است از تراژدیهای فروپاشی ایدئولوژیها و تمدنهای طاغوتی، تمدنهایی که بهظاهر بزرگ بودند و قدرتمند به شمار میآمدند؛ اما به دلیل اتکا به ایدئولوژی کاذب فرو پاشیدند. فروپاشی ایدئولوژی مارکسیسم به دلیل سستبودن و بهتبع آن فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در این راستاست.
ایدئولوژی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم نیز بهمثابۀ دینی کاذب که ایالات متحده آمریکا تجلی این دین و این تمدن است، از این قاعده مستثنی نیست. نئولیبرالیسم با شعارهای پررنگولعابی همچون آزادی، برابری، همکاری، زندگی مسالمتآمیز، اقتصاد جهانی، جهانیشدن و … به صحنه آمد تا بشر را نجات دهد؛ اما همۀ این شعارهای «اتوپیاگونه» به تراژیکترین شکل ممکن تبدیل به ضدخود شدند.
جالب است بدانیم زمانی که اندیشمندان اقتصادی بر سرمایهداری، تجارت آزاد، دست نامرئی بازار و سایر آموزههای اقتصادی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم تاکید داشتند، هرگز فکر نمیکردند این ایدهها جهان را به جایی برساند که چنین هرمی در توزیع ثروت ایجاد شد:
هرمی که بر اساس آخرین آمارهای رسمی در سال ۲۰۱۸ نشان میدهد کمتر از یکدرصد جمعیت دنیا، در حدود ۴۵ درصد ثروت جهانی را در اختیار دارند. اگر به سطح بعدی توجه شود، متوجه خواهیم شد حدود ۹ درصد از جمعیت جهانی، ۴۰ درصد ثروت را دارند؛ یعنی ۸۵ درصد ثروت جهانی، در اختیار تنها دهدرصد از جمعیت جهان است و ۶۳ درصد از مردم جهان تنها نزدیک به ۲ درصد از ثروت جهانی را دارا هستند؛ یعنی ثمرۀ تجویزات نئولیبرالیسم به تراژیکترین شکل ممکن رخ نمود و محصول آن تشکیل هرمی نابرابر و ظالمانه است. داستان زمانی جالبتر میشود که بدانیم این هرم مخصوص دنیا نیست، بلکه در مهد نئولیبرالیسم یعنی آمریکا نیز دقیقاً با همین چینش مواجه هستیم و طبقات متوسط به پایین آمریکا، هرچه فقیرتر و فقیرتر شدهاند.
افزون بر اینکه یکدرصد الیگارشی آمریکا چون علاقه به سود بیشتر دارد، در این سالها با استفاده از شعار جهانیشدن، کارخانههای زیادی را از آمریکا به کشورهایی همچون مکزیک، چین و سایر کشورها منتقل کردهاند تا از معافیتهای مالیاتی بیشتر، نیروی کار ارزانتر و بازار مصرف بزرگتری بهرهمند شود. همچنین در داخل آمریکا سرمایه داران و صاحبان شرکتهای بزرگ آیتی و سایر شرکتها علاقه به استخدام مهاجرین با ضریب هوشی بالاتر و البته قانعتر دارند؛ بنابراین با توجه به این دو علت، هم کارخانههای زیادی در آمریکا تعطیل شد و هم آمریکاییهای اصیلتر کار خود را از دست دادند.
توقف رشد اقتصادی آمریکا و همینطور سستی تئوری نئولیبرالیسم که عامل نابرابری شدید در عرصه جهانی و داخلی آمریکا شد، منجر به افول قدرت جهانی آمریکا شده است و متاسفانه ما نتوانستهایم این مسئله را خوب روایت کنیم؛ بنابراین در جهاد تبیین و جنگ هیبریدی وظیفه ماست که بهخوبی با بهرهگیری از سوژهها و خردهروایتهای مختلف این کلانروایت را برای مردم ایران و جهان تثبیت کنیم.
منابعی برای مطالعه بیشتر
- ایوانز، گراهام و جفری نونام؛ فرهنگ روابط بینالملل؛ ترجمۀ حمیرا مشیرزاده؛ تهران: نشر میزان، ۱۳۸۱.
- خامنه ای، سیدعلی؛ طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛ چ یازدهم، مشهد: صهبا، ۱۳۹۶.
- همرزمان حسین؛ تهران: مؤسسه پژوهشی انقلاب اسلامی، ۱۳۹۶.
- خمینی، سیدروحالله؛ ولایت فقیه؛ تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸.
- رنجبر، محمدعلی و سام ترابی؛ جنگ سرد ایران و آمریکا؛ تهران: انتشارات نخبگان، ۱۳۹۹.
- شاهآبادی، محمدعلی؛ شذرات المعارف؛ تهران: ستاد بزرگداشت مقام عرفان، ۱۳۸۰.
- فرامکین، دیوید؛ صلحی که همۀ صلحها را بر باد داد؛ ترجمۀ حسن افشار؛ تهران: ماهی، ۱۳۹۵.
- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۰.
- نقیب زاده، احمد؛ تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل؛ تهران: قومس، ۱۳۸۸.
- Phillips, Kevin. The Cousins’ War: Religion, Politics, Civil Warfare and the Triumph of Anglo-America, Basic Books, 2000.
- Phillips, Kevin. Wealth and Democracy: A Political History of the American Rich. Broadway Books, 2003.
- Spykman, Nicholas J. The Geography of the Peace, New York, 1944.
- Teicher, Howard and Radley Teicher, Gayle. Twin Pillars to Desert Storm: America’s Flawed Vision in the Middle East from Nixon to Bush, New York: Morrow, 1993.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمد علی رنجبر