مقدمه
یکی از ویژگیهای مناجات با خدا بهویژه در ماه مبارک رمضان، جذاب و شیرینبودن آن است و این خود، موهبتی افزون بر موهبت یاد خداست؛ چراکه در آن بنده هم به نعمت یاد خدا و ثمرههای آن دست مییابد و هم از موهبت شیرینی این یاد برخوردار میشود؛ چنانچه امام سجاد(علیه السلام) عرضه داشت: «اللَّهُمَّ … مَتِّعْنَا بِلَذِیذِ مُنَاجَاتِكَ وَ أَوْرِدْنَا حِیاضَ حُبِّكَ وَ أَذِقْنَا حَلَاوَةَ وُدِّكَ وَ قُرْبِكَ»: بار خدایا! ما را از لذّت مناجاتت بهرهمند گردان و در آبگیرهاى محبتت وارد گردان و شیرینى دوستى و قرب خودت را به ما بچشان. در دعای جوشن کبیر نیز میخوانیم: «یا مَنْ ذِكْرُهُ حُلْوٌ»: ای آنكه یاد او شیرین است. همچنین در دعای عرفه آمده است: «یا مَنْ أَذَاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلَاوَةَ الْمُؤَانَسَةِ»: ای آنکه شیرینی انس خود را به دوستان چشاندهای. استاد شهید مطهری میگوید: « … دنیاى عبادت دنیاى دیگرى است. دنیاى عبادت آكنده از لذت است؛ لذتى كه با لذت دنیاى سهبعدى مادى قابل مقایسه نیست. دنیاى عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است، … دنیاى عبادت شب و روز ندارد؛ زیرا همه روشنایى است، تیرگى و اندوه و كدورت ندارد، یکسره صفا و خلوص است».
بااینحال گاهی اسبابی سبب میشود این شیرینی از کام آدمی گرفته شود. بعضی میگویند: برای هر کاری حال دارم؛ اما هنگام نماز و قرآن و اینطور اعمال، بیحال میشوم؛ نمیدانم چرا حال عبادت ندارم؟
در این نوشتار ابتدا معنای توفیق و سپس به اسباب موجب سلب توفیق از انسان با توجه به فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی میپردازیم.
معنای توفیق
توفیـق از نظـر لغـوی بـه معنـای موافق گردانیدن اسـباب، دست یافتن بـه کاری، کارسازی و تأیید الهی است. در اصطلاح نیز یعنی خداوند مقدمات وصول به مقصود را برای بندهاش فراهم کند؛ «سلب توفیق» به معنای ازمیانبردن آنهاست. توفیق در روایات با تعبیرهای مختلفی آمده است؛ مانند: «عنایت، رحمت، جذبات الرّب، عنایة الرحمن، اول النعمة، قائد الصلاح، رأس النجاح، رأس السعادة، مفتاح الرفق». علاّمه طباطبایی مینویسد: «توفیق ضد خذلان، آن است که خدا اسباب را به نحوی منظّم کنـد که بنده را به عمل صـالح بکشـاند یـا پارهای از علل معصیت را ایجاد نکند». قرآن از زبان حضرت شعیب(علیه السلام) میفرماید: «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ»: من جز اصلاح در حدّ توانم، منظور دیگری ندارم و در این کار، غیر از خدا کسی را توفیقدهنده و سببساز نمیدانم. به قول سعدی:
نخست او ارادت به دل در نهاد
پس این بنده بر آستان سر نهاد
گر از حق نه توفیق خیری رسد
کی از بنده خیری به غیری رسد؟
در بعضی روایات از توفیق در جایگاه بهترین راهبر یاد شده است: «لَا قَائِدَ كَالتَّوْفِیقِ». بر این اساس یکی از درخواستهای مؤمنان از خداوند،طلب توفیق در انجام وظیفه بندگی است: «أَیدْنَا بِتَوْفِیقِك». از سوی دیگر از روایات معصومین استفاده میشود بیحالی هنگام دعا، نشانۀ سلب توفیق از آدمی است. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «خداوند به حضرت داوود(علیه السلام) وحی کرد: کمترین عقوبتی که در برابر بندهای که به علم خود عمل نمیکند، قرار دادهام، این است که شیرینی ذکر و عبادت خود را از دلش بر میگیرم».
عوامل و موانع سلب توفیق
امام سجاد(علیه السلام) در دعای ابوحمزه ثمالی از زبان ما گناهکاران به این امر پرداخته است و از عوامل مانع درک باطن عبادت و لذت از عبادت یاد کردهاند:
«اللَّهُمَّ إِنِّی كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلاَةِ بَینَ یدَیكَ وَ نَاجَیتُكَ أَلْقَیتَ عَلَیَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّیتُ وَسَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَكَ إِذَا أَنَا نَاجَیتُ مَا لِی كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَینِی وَ بَینَ خِدْمَتِكَ»: اى خدا، من چندانكه به عزم و جزم با خود گفتم و خویش را مهیا و آماده طاعتت ساختم و در پیشگاه تو به نماز ایستادم؛ آن هنگام مرا به خواب انداختى و حال رازونیاز از من باز گرفتى. اى خدا، چه شد كه هرچه با خود عهد كرده و گفتم كه از این پس سریرتم نیكو خواهد شد و به مجامع اهل توبه و مقام توابین نزدیك مىشوم، بلیه و حادثهاى پیش آمد كه به عهد ثابتقدم نماندم و آن بلیه میان من و خدمتت حایل گردید؟
حضرت در ادامۀ این دعا یازده دلیل برای سلب توفیق بیان میکند که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد:
۱- دوری از درگاه الهی
«سَیدِی لَعَلَّكَ عَنْ بَابِكَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّیتَنِی» شاید تو از درگاه لطفت مرا راندهاى و از خدمت بندگیات دورم ساختهاى.
میدانیم خداوند منزه از طرد انسانهاست. در دعای کمیل میخوانیم: «هَیهَاتَ أَنْتَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیعَ مَنْ رَبَّیتَهُ أَوْ تُبَعِّدَ مَنْ أَدْنَیتَه»: بسیار بعید است و تو بزرگوارتر از آن هستى كه پروردهات را تباه كنى یا آن را كه به خود نزدیك نمودهاى، دور نمایى. با توجه به این دعا، معنای جمله آن است که انسان با دست خود و با انجام گناه، مطرود الهی قرار میگیرد که منجر به ازدستدادن توفیقات دیگر میشود.
۲- سبکدانستن حق بندگی
«أَوْ لَعَلَّكَ رَأَیتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّكَ فَأَقْصَیتَنِی»: شاید مرا چنین دریافتهای که حقّت را سبک دانستهام که دورم کردهای.
امام سجاد(علیه السلام) در «رساله حقوق» بزرگترین حق خدا را خداپرستی و شک نورزیدن میداند: «فَأَمَّا حَقُّ اللَّهِ الْأَکْبَرُ فَإِنَّکَ تَعْبُدُهُ لَا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً»: حق خداوند که بزرگترین حـق است بر گردن تو آن است که فقط بندۀ او باشی و در عبادت و بندگی شرک نورزی. بر خلاف تصور عوام که شرک را فقط در پرستش بتها و مثل آن میدانند، منابع دینی شرک را در تبعیت از هواهای نفسانی و شیطان میدانند. با این بیان که تبعیت از هواهای نفسانی، پرستش نفس به حساب میآید که ملازم با سبکدانستن حق بندگی خداست و همین امر سبب سلب توفیق میشود.
۳- رویگردانی از یاد خداوند
«أَوْ لَعَلَّكَ رَأَیتَنِی مُعْرِضاً عَنْكَ فَقَلَیتَنِی»: شاید دیدهای از تو رویگردانم؛ بدینسبب بر من غضب کردهای.
إعراض مصدر باب افعال از ریشۀ «عرض» به معنای رویگردانیدن است. رویگردانی از یاد خدا در دنیا پیامدهای فراوانی دارد که مهم ترین آنها، قساوت قلب و سنگدلی است. خداوند میفرماید: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلْقاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فیضَلالٍ مُبینٍ»: آیا کسى که خدا سینهاش را براى اسلام گشاده کرده است و بر فراز مرکبى از نور الهى قرار گرفته [همچون کوردلان گمراه است؟] واى بر آنان که قلبهایى سخت در برابر ذکر خدا دارند؛ آنها در گمراهى آشکارى هستند. بنابراین یکی از مهمترین وظایف مؤمنان، یاد خداست؛ چنانکه خداوند میفرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثیراً»: اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را بسیار یاد کنید.
آیتالله جوادی آملی میگوید:
یک وقت عازم زیارت بیتالله الحرام بودم، میخواستم به مکه مشرف شوم. مصادف با زمستان بود، آن روز هم هوا سرد بود و برف میبارید. برای عرض سلام و تودیع و خداحافظی محضر علامه طباطبایی رفتم. در زدم، تشریف آوردند دمِ در. عرض کردم: عازم بیت اللَّه هستم، خداحافظی میکنم. بعد عرض کردم: نصیحتی بفرمایید که به کار من بیاید و در این سفر توشه راه من باشد. این آیه مبارکه را به عنوان نصیحت و به عنوان زاد راه قرائت کردند و فرمودند: خدای سبحان میفرماید: «فاذکرونی اذکرکم» [: به یاد من باشید تا به یاد شما باشم.] فرمود: به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد. اگر خدا به یاد انسان بود، انسان از جهل نجات پیدا میکند. اگر در کاری مانده است، اگر خدای قدیر به یاد انسان بود، هرگز انسان عاجز نمیشود و نمیماند. اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد، خدایی که دارای اسمای حسنی است و متصف به صفات عالیه به یاد انسان خواهد بود. گره اخلاقی را هم میگشاید و انسان را از آن مشکل رهایی میبخشد. این بود که فرمودند: این آیه را به یاد داشته باشید که خدا فرمود: «فاذکرونی اذکرکم».
۴- قرارداشتن در زمرۀ دروغگویان
«أَوْ لَعَلَّكَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْكَاذِبِینَ فَرَفَضْتَنِی»: شاید دیدهای که در جایگاه دروغگویانم که از چشمت مرا انداختهای.
دروغگو از نظر قرآن کریم از هدایت خداوند دور است: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ»: خداوند اسرافکار و دروغگو را هدایت نمیکند.یکی از مصادیق دروغ، دروغگویی در اظهار بندگی است. علمای اخلاق گفتهاند: «کسى که [هنگام نماز یا هر زمان دیگری] مىگوید: “وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ” [: روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را پدید آورده است] و در دلش غیر این است یا مىگوید: “ایّاک نعبد و ایاک نستعین” [: فقط تو را مىپرستیم و تنها از تو مدد میجوییم]؛ درحالیکه با دلبستگی به دنیا آن را مىپرستد، چنین شخصى دروغگوست». این دروغگویی سبب سلب توفیق میشود.
۵- ناسپاسی
«أَوْ لَعَلَّكَ رَأَیتَنِی غَیرَ شَاكِرٍ لِنَعْمَائِكَ فَحَرَمْتَنِی»: شاید مرا ناسپاس در مقابل نعمتهایت یافتهای که محرومم داشتهای.
در آیات «وَاللَّهُ لَا یحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِیمٍ» و «إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ» بهصراحت بیان شده است خداوند ناسپاسها را دوست نمیدارد. محرومیت از محبت الهی به معنای ورود به دایرۀ کسانی است که دوزخ آنها را در بر گرفته است؛ چراکه تنها اهل امنیت و آرامش دنیوی و اخروی محبوب خدایند و کسانی که خداوند بر آنان خشم گرفته و محبوب خدا نیستند، در دوزخ فراق در دنیا و دوزخ آتش در قیامت خواهند سوخت؛ ازاینرو در روایات به سپاسگزاری از خداوند تأکید شده است. امام سجاد(علیه السلام) به فرزندانش توصیه مینمود: «یا بُنَیَّ اُشْكُرِ اَللَّهَ فَمَنْ أَنْعَمَ عَلَیكَ وَ أَنْعِمْ عَلَى مَنْ شَكَرَكَ فَإِنَّهُ لاَ زَوَالَ لِلنِّعْمَةِ إِذَا شُكِرَتْ وَ لاَ بَقَاءَ لَهَا إِذَا كُفِرَتْ»: اى فرزندم، در برابر كسى كه در حق تو احسان نموده، شكر خداوند را بهجاى آور و در قبال كسى كه از تو تشكر میكند، احسان كن كه اگر سپاس نعمت انجام شود، ادامه یافته و از دست نمیرود و اگر كفران نعمت شد، بقا و دوام نخواهد یافت.
امام باقر(علیه السلام) در حدیثی مىفرمایند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شبى نزد عایشه بودند [و پیوسته مشغول عبادت بود]. عایشه گفت: چرا اینقدر خود را به زحمت مىافكنى؛ درحالىكه خداوند گذشته و آینده تو را بخشوده است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: اى عایشه، «اَلاّ اَكُونَ عَبْداً شَكوُراً»: آیا من بنده شكرگزار خدا نباشم.
از این تعبیر معلوم مىشود انگیزه عبادت اولیاءاللّه، شكر نعمتهاى او بود. هشام بن احمر ـ از اصحاب امام موسى بن جعفر(علیه السلام) ـ مىگوید: همراه حضرت در اطراف مدینه بودم، ناگهان دیدم امام از مركب پیاده شده و به سجده افتادند؛ سجده حضرت طولانی شد، سپس سر از سجده برداشته و سوار بر مركب شدند. عرض كردم فدایت شوم، سجدۀ طولانی بهجا آوردید؟ فرمودند: «إِنَّنِی ذَكَرْتُ نِعْمَةً أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَیَّ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْكُرَ رَبِّی»: من به یاد نعمتى افتادم كه خداوند به من ارزانى فرمود، دوست داشتم شكر پروردگارم را بهجا آورم. بنابراین شکر خدا سبب توفیق و ناسپاسی سبب سلب توفیق است.
۶- مجالست نکردن با علما
«أَوْ لَعَلَّكَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی»: شاید مرا در مجالس عالمان نیافتهای که خوارم نمودهای.
در روایات معصومین بر حضور در مجالس علما تأکید زیادی شده است. رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «لا تَجْلِسوا إلاّ عندَ كُلِّ عالِمٍ یدْعوكُم مِن خَمْسٍ إلى خَمسٍ: مِن الشَّكِّ إلى الیقینِ، و مِن الرِّیاءِ إلى الإخْلاصِ، و مِن الرَّغْبَةِ إلى الرَّهبَةِ، و مِن الكِبْرِ إلى التّواضُعِ، و مِن الغِشِّ إلى النّصیحَةِ»: تنها در محضر دانشمندانى بنشینید كه شما را از پنج چیز به پنج چیز فرا مىخوانند: از دودلى به یقین، از ریا به اخلاص، از دنیاخواهى به دنیاگریزى، از تكبّر به فروتنى و از ناخالصى به خلوص. امام علی(علیه السلام) میفرمایند: «جالِسِ العلماءَ یَزْدَدْ علمُكَ و یَحْسُنْ أدبُكَ وَ تَزكُ نَفْسُكَ»: با علما همنشین باش تا علمت زیاد و ادبت نیکو و جانت پاک گردد. بنابراین کمتوجهی به علما و استفادهنکردن از محضر نورانی آنها منجر به سلب توفیق میشود.
۷- غفلت از وظایف بندگی
«أَوْ لَعَلَّكَ رَأَیتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ آیسْتَنِی»: شاید مرا در زمرۀ غافلان دیدهای که از رحمتت ناامیدم ساختهای.
برخی از دوستان، بعضی از محیطها و انجام برخی کارها سبب غفلت آدمی میشوند. برای مثال جلسات لهو و لعب، محیطهای پرزرقوبرق و اشرافى، انسان را به سوى «غفلت» مىكشاند. غفلت یکی از مسیرهایی است که در نهایت انسان را به هلاکت و شقاوت میکشاند. انسان غافل از عقل و چشم و گوش خود برای شناخت و یاد خدا بهره نمیگیرد و دوست دارد زندگی غافلانه و بدون ارزشهای الهی داشته باشد. خداوند میفرماید:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»: بهیقین گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها [= عقلها]یی دارند که با آن [اندیشه نمیکنند، و] نمیفهمند؛ و چشمانی که با آن نمیبینند؛ و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپایاناند، بلکه گمراهتر؛ اینان همان غافلاناند [چراکه با داشتن همهگونه امکانات هدایت، باز هم گمراهاند].
۸- شرکت در مجالس گناه
«أَوْ لَعَلَّكَ رَأَیتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَینِی وَ بَینَهُمْ خَلَّیتَنِی»: شاید مرا از جمله شرکتکنندگان در مجالس مفسدان دیدهای که رهایم کردهای.
یکی از دلایل کمتوفیقی، همنشینی با اهل باطل است. این همنشینی هیچ ردۀ سنّی را نمی شناسد؛ میتواند از کودکی آغاز گردد یا حتی در سنین پیری اتفاق بیافتد و پیامدهای متناسب با همنشینان را در پی داشته باشد. قرآن مجید یکی از عوامل جهنمیشدن را مجالست با اهل باطل میداند: «وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ»: و با اهل باطل در سخنان باطل فرو مىرفتیم.
تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بـد
مار بد تنها همی بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند
متأسفانه بسیاری از مجالسی که امروزه توسط برخی افراد و خانوادهها برگزار میشود، مصداق مجالس گناه است؛ مانند برخی مجالس عروسی، مجالس جشن تولد، جلسات مربوط به جشن فارغالتحصیلی و … . اسلام با مجالس شادی مخالف نیست، بلکه با مجالس گناه مخالف است. ممکن است مجلسی، مجلس شادی باشد؛ ولی در آن گناهی صورت نپذیرد که اسلام نیز با چنین مجالسی موافق است و ممکن است مجلسی حتی برای عزاداری باشد؛ اما شرکتکنندگان در آن مجلس به گناه مشغول شوند. در برخی از مجالس به جای پندگیری و یادآوری مرگ و روز قیامت، شرکتکنندگان در کنار یکدیگر نشسته و به غیبت و گاه تهمت دیگران مشغولاند. مجالسی که ذکر خدا و اهلبیت در آن نباشد، موجب حسرت و سبب سلب توفیق میشود.
۹- گناه
«أَوْ لَعَلَّكَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی»: یا شاید دوست نداشتى دعایم را بشنوى، از درگاهت دورم كردهاى.
خدایی که عاشق بندگانش و «أَسْمَعَ السَّامِعِینَ» [:شنواترین شنوایان] است، گاهی به دلیل گناه و ارتکاب اعمال زشت بندهاش دوست ندارد صدایش را بشنود. امام صادق(علیه السلام) میفرماید:
«همانا بندهای دعا کند؛ پس خدای عزوجل به دو فرشته میفرماید من دعای او را به اجابت رساندم؛ ولی حاجتش را نگه دارید؛ زیرا من دوست دارم آواز او را بشنوم و همانا بندهای هم هست که دعا کند؛ پس خدای تبارک و تعالی فرماید زود حاجتش را بدهید که آوازش را دوست نمیدارم».
۱۰- مجازات اعمال زشت
«أَوْ لَعَلَّكَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی كَافَیتَنِی»: یا شاید به جرم و گناهم مكافات كردهای.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «یقولُ اللّهُ تَعالی: إِنَّ أَدْنی ما أصْنَعُ بِالْعَبْدِ إذا اثَرَ شَهْوَتَهُ عَلی طاعَتی أنْ اُحَرِّمَهُ لَذیذَ مُناجاتی»: خداوند متعال میفرماید: هنگامی که بندۀ من خواهشهای نفسانی خویش را بر طاعت من ترجیح دهد، کمترین کیفری که در حق او روا میدارم، آن است که او را از لذت مناجات خودم محروم میسازم.
در روایتی قدسی آمده است: «حضرت موسی(علیه السلام) به مناجات میرفتند؛ آدم سنگدل بیحیایی به حضرت موسی(علیه السلام) گفت به این خدایت بگو چقدر گناه کنم، اما تو مرا عقوبت نکنی؟ حضرت رفتند و مناجاتشان که تمام شد، میخواستند برگردند، خطاب شد: چرا پیغام بندهام را نمیدهی؟ گفت: خدایا خجالت میکشم که نقل کنم. خطاب شد: به او بگو که بالاترین بلا را به تو دادم، اما متوجه نیستی. مگر تو از مناجات من، از رابطه با من لذت میبری؟ همین که شیرینی مناجاتم را از دلت بردم، این بالاترین بلاست. این بالاترین مصیبت است».
این داستان را مولوی در اشعار خود برای حضرت شعیب(علیه السلام) آورده است:
آن یکی میگفت در عهد شعیب
که خدا از من بسی دیدست عیب
چند دید از من گناه و جرمها
وز کرم یزدان نمیگیرد مرا
حق تعالی گفت در گوش شعیب
در جواب او فصیح از راه غیب
که بگفتی چند کردم من گناه
وز کرم نگرفت در جرمم اله
عکس میگویی و مقلوب ای سفیه
ای رها کرده ره و بگرفته تیه
چند چندت گیرم و تو بیخبر
در سلاسل ماندهای پا تا بسر
۱۱- بیحیایی نسبت به خداوند
«أَوْ لَعَلَّكَ بِقِلَّةِ حَیائِی مِنْكَ جَازَیتَنِی»: یا شاید به بىشرم و حیایى از حضرتت مجازاتم نمودهاى.
یکی از مصادیق حیای ممدوح، حیا از خداست. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»: از خداوند چنان که شایسته است، حیا داشته باشید. کسی به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) عرض کرد: چه کسی از خدا آنطور شرم میکند که سزاوار شرمکردن از او است؟ فرمود: «مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا طَوَى وَ لَا یَنْسَى الْمَقَابِرَ وَ الْبِلَى»: حیاداشتن از خداوند آن است که سر و آنچه را در سر میگذرد و شکم و آنچه را در بر دارد، حفظ کنی و مرگ و بلا را یاد کنی و هر آنکه آخرت را میخواهد، باید زینت دنیا را رها کند. پس هر که چنین کند، از خداوند چنانکه سزاوار اوست، حیا کرده است. بنابراین بیحیایی از عوامل سلب توفیق است.
مطابق این فراز از دعای ابوحمزه، کسانی که خواهان مناجات با حضرت دوست هستند و میخواهند مناجاتشان با لذت و نشاط قرین باشد، باید با عوامل سلبکنندۀ توفیق وداع کنند.
حجتالاسلام والمسلمین محمد سبحانینیا