سخنران: حجت الاسلام و المسلمین میرباقری
انذار و بشارت
آنچه پیش رو دارید ششمین جلسه سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری در دهه اول محرم الحرام سال ۹۴ است که در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در ابتدای بحث با اشاره به انذارها و بشارت های قرآن، محور همه این انذارها و بشارت ها را توحید عنوان کردند.
در میان مخاطبین انبیاء(ع) عده ای با رضایت دادن به زندگی دنیا گوش خود را بر این انذارها و بشارت ها می بندند و خود را در جهنم وارد می نمایند؛ چرا که اینان دنیا را پناهگاه خود قرار داده اند و به آن پناه آورده اند در حالیکه همین پناهگاه موجب ورود آنان به جهنم خواهد شود. به همین دلیل انبیاء(ع) همواره بشر را به فرار از این تکیه گاه ها به سوی خدای متعال فرا خوانده اند. ایشان در ادامه به تعریف قرآن از توحید پرداختند و توحید را در یک جمله، سجده تام همه قوای انسان در برابر خدای متعال دانستند، نه فقط انجام مناسک و شریعت. از طرفی به این نکته اساسی اشاره کردند که عبودیت تام در همه عوالم فقط از آن نبی اکرم صلی الله علیه وآله است که البته برای عبادت خود دارای جنودی هستند که در حدیث عقل و جهل شرح آن آمده است. براساس این حدیث، صفات حمیده قوای بندگی حضرت هستند و صفات رذیله نیز قوای ابلیس در دشمنی با حضرت. در این میان انسان ها برای موحد شدن ناچار به تبعیت از نبی اکرم صلی الله علیه وآله و تولی به حضرت و از طرفی تبری از ابلیس و اولیای طاغوت و صفات رذیله هستند. لذا با تولی به حضرت و تبری از صفات رذیله و پاک شدن از آن ها، صفات حمیده در وجود آن ها جاری و محقق می شود. ایشان ادامه داده اند که توحید در قرآن به شجره طیبه تمثیل شده است که فقط یک لفظ نیست بلکه حقیقتاً شجره ای همراه با ریشه و شاخه و برگ است که اصل آن در سماوات و فرع آن در ارض است؛ در مقابل آن نیز به شجره خبیثه اشاره شده که همان شرک و کفر و محیط ولایت اولیای طاغوت و ابلیس است که شجره ای بدون ریشه می باشد. براساس روایات اصل شجره طیبه، معصومین(ع) و فرع آن نیز محیط ولایت ایشان است. به عبارت دیگر وادی توحید همان وادی ولایت اهل بیت(ع) است؛ این دو شجره طیبه و شجره خبیثه همواره در تقابل با یکدیگرند و می کوشند عالم را در بر بگیرند و با خود همراه کنند. با توجه به این درگیری که باطن و ظاهر عالم را در بر می گیرد، موحد شدن به نوعی ورود به این میدان درگیری است. در حقیقت جهاد اکبر و جهاد اصغر حضرت با ابلیس و اولیای طاغوت در همه عوالم جریان دارد که از آن جمله عالم باطن و ظاهر انسان هاست؛ پس جهاد انسان ها به نوعی شعاعی از جهاد نبی اکرم(ص) است.
توحید، محور همه انذارها و بشارت های قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم.
قرآن کریم می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الَر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ * أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ»(هود/۱-۳) در مباحث گذشته عرض شد که عصاره دعوت همه انبیاءی الهی(ع) و دعوت خدای متعال در دو کلمه خلاصه می شود؛ «أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ» انذارها و بشارت های وجود مقدس نبی اکرم(ص) ـ که نذیر و بشیر در همه عوالم بوده و حامل خبر هستند و از سر خبر انذار می کنند و بشارت می دهند ـ در همین آیه خلاصه می شود. وقتی حضرت مأمور به دعوت علنی شدند عشیره خود را جمع کرده و فرمودند: آیا اگر بگویم دشمنی مهیا و مجهز در بیرون شهر کمین کرده و در انتظار شماست، سخن مرا باور می کنید؟ آن ها گفتند: بله. حضرت فرمودند: اگر اعلام خطر کنم من را امین و صادق می دانید و خودتان را مهیا می کنید؟ گفتند: بله. حضرت بار دیگر فرمودند: من حالا یک انذار بزرگ برای شما دارم؛ سپس آن ها را نسبت به امر توحید و شرک انذار دادند. معنای سخن حضرت این است که ایشان مخاطراتی که مردم را تهدید می کند می بینند؛ مانند یک دیده بان امین که کمین دشمن را می بیند و خبر می دهد تا از خطر با خبر شده و از غفلت بیرون بیایید و آماده شوید؛ پس انذارها و بشارت های حضرت این گونه هستند.
همه انذارها و بشارت های حضرت در این آیه خلاصه می شود که می فرماید: «أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ» همه رسالت من هم برای شماست، نه علیه شما؛ این رسالتی که به نفع شماست از طرف خود من نیست و من از پیش خود نیاورده ام که قیمتی نداشته باشد؛ بلکه من از طرف او آمده ام تا انذار کنم و بشارت دهم. همه بشارت های قرآن بشارت به توحید و همه انذارهای قرآن، بیم از پرستش غیر خداست؛ در سوره مبارکه ذاریات خدای متعال شبیه این مطلب را می فرماید و بعد از بیان سرنوشت گذشتگان و عقوبت هایی که دامن آن ها را گرفته، می فرماید: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبین * وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبین»(ذاریات/۵۰-۵۱)؛ پس به سمت خدا فرار کنید و غیر خدا را عبادت نکنید. من شما را انذار می دهم تا سرنوشت دیگران را ببینید.
همه عقوبت ها و گرفتاری های انسان ناشی از این است که سر در دامن غیر گذاشته و دعوت غیر را اجابت کرده است؛ پس به سوی خدا فرار کنید؛ من شما را انذار می کنم، تک تک شما تهدید می شوید؛ فرار کنید. گویا خطر همه را محاصره کرده و در پناهگاه های ما وارد شده است؛ به گونه ای که همین پناهگاه های ما، باعث خطر شده اند؛ «إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ»(یونس/۷)؛ کسانی که به لقاء الله امید ندارند و خود را در حد دنیا می بینند و به سفره دنیا راضی بوده و بر آن آرام هستند، اگر دنیا را هم داشته باشند بیش از دنیا را نمی خواهند؛ «الذین هم عن آیاتنا غافلون» ما آیات خود را برای کسانی که با وجود آیات پیاپی همچنان بر سفره دنیا نشسته اند و آرام و غافل، راضی به سفره دنیا هستند، می فرستیم؛ هشدارها را می فرستیم و زنگ خطرها را به صدا در می آوریم؛ ولی آن ها با هشدارهای ما هم بیدار نمی شوند؛ تک تک تعلقاتشان را می گیریم؛ مال و جوانی را می گیریم و هشدار می دهیم که این ها ماندنی نیستند. امیرالمؤمنین علیه السلام در دوران خلافتشان هر شب در مسجد این نکته را بیان می فرمودند: «تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیل»(۱)؛ آوای کوچ داده شده است، آماده شوید؛ خدای متعال می فرماید: ما زنگ خطرها را به صدا در آورده ایم؛ نزدیکانتان یک به یک رفتند؛ اگر بمانید و به کهن سالی برسید، همه قوایتان از دست می رود؛ ولی از این آیات هم غفلت کردند؛ کسانی که بر سفره دنیا نشسته اند، راضی به دنیا هستند و بیش از دنیا را طلب نمی کنند و هشدارهای خدای متعال را هم نادیده می گیرند؛ «أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»(یونس/۸)؛ پناهگاه آن ها جهنم است؛ دنیایی که به آن تکیه می کنند، عالم عقوبت آن ها خواد بود؛ مکتسبات خودشان است و هیچ کس مقصر نیست.
پس همه هشدارها «ففروا الی الله» است؛ گویا این پناهگاه ها و این آلهه ما که به آن تکیه کرده ایم، برای ما خطرناک هستند و باید از همین ها فرار کنیم؛ مفسرین «ففروا الی الله» را معنا کرده و گفته اند: گناهانی که شما را از خدا دور می کند، عامل عقوبت شما هستند؛ اگر می خواهید مثل اقوام گذشته گرفتار نشوید به سمت خدا فرار کنید که من شما را انذار می دهم؛ بعضی مفسرین بزرگوار هم آیه بعد را تفسیر کرده و می گویند: «ولا تجعلوا مع الله الهاً آخر» یعنی از آله خود فرار کنید و با خدای متعال اله دیگری نگیرید که من منذر آشکاری هستم.
معنای توحید براساس معارف قرآن
در جلسه گذشته اشاره شد که اله فقط یک لفظ نیست؛ اله وجود مقدسی است که اسمای حسنای او در عالم جاری است و عالم با آن اسما اداره می شود؛ مخلوقات خواه ناخواه به آن اسما وابسته هستند و او می شود اله؛ بنابراین اگر در کنار او برای خود اله گرفتیم، همین آلهه ما عامل عقوبت ما می شود؛ همین ها جهنم ما هستند؛ به همین دلیل به ما می گویند: از این ها فرار کنید.
آیه «لاتعبدوا الی الله» در قرآن توضیح داده شده است؛ اصلاً قرآن تفسیر همین آیه است؛ لوازم پرستش خدای متعال و همه ثواب ها و نتایج خیری که در قرآن ذکر شده، لوازم توحید هستند. همه عقوبت ها، تلخکامی ها و شکست های دنیا و آخرت به دلیل پرستش غیر خدا و شرک است. حالا توحید چیست و موحد شدن یعنی چه؟ قرآن توحید را توضیح می دهد و ورود به وادی توحید و موحد شدن را در مواقف متعددی معنا می کند؛ توحید یعنی همه مقامات وجودی انسان در مقابل خدای متعال ساجد و خاشع و متواضع باشد و سجده محض کند؛ رفتار و افکار و حالات قلبی و سرّش همگی در مقابل خدای متعال ساجد باشند؛ «سَجَدَ لَکَ سَوَادِی وَ خَیَالِی وَ آمَنَ بِکَ فُؤَادِی»(۲)؛ همه مقامات وجودی من در مقابل تو ساجد هستند؛ این توحید یعنی عبادت خدای متعال؛ یعنی از غیر خدا نخواستن علی الاطلاق و از او خواستن، به غیر او تکیه نکردن و به او تکیه کردن، از غیر او نترسیدن و از او ترسیدن؛ توحید یعنی همه اعمال انسان و اعتقادات و احوال قلبی انسان، اعمال صالح شوند؛ یعنی همه صفات حمیده در انسان محقق شود؛ همه صفات رذیله از انسان دور شود؛ البته فقط این ها نیست؛ بعضی از بزرگان می گویند: اگر این راه ها را طی کردید تازه در ابتدای وادی توحید هستید. توحید در بیان قرآن و اهل بیت(ع) یعنی همه مقامات وجودی انسان در مقام بندگی باشد؛ صفاتش صفات بندگی باشد؛ احوالش احوال بندگی باشد؛ افکارش افکار بندگی باشد.
عبودیت تام نبی اکرم(ص) با جنود صفات حمیده
در حدیث عقل و جهل این مطلب توضیح داده شده است. خدای متعال عقل را که مقامی از مقامات وجود مقدس ختمی مرتب صلی الله علیه و آله است، از نور از جانب راست عرش آفرید و به او فرمود: «أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَر»(۳) خدای متعال هر چه به عقل فرمان داد، پذیرفت؛ چون همه طاعات ما در اقبال و ادبار است و از این دو حال خارج نیست؛ عقل تحت فرمان بود و خدای متعال او را تکریم کرد و ۷۵ لشکر برای او آفرید تا با این قوا بندگی کند؛ لشکر عقل همگی صفات حمیده هستند؛ مانند توکل، یقین، رضا، صبر، زهد، خشوع و… ؛ همه این ها قوای نورانی نبی اکرم(ص) هستند که با او عبادت می کنند؛ عبودیت یعنی همه قوای ایشان در مقابل خدا ساجد است و هیچ صفتی که ریشه در استکبار داشته باشد و منتهی به طغیان شود، در حضرت نیست؛ همه وجود حضرت و سرّ وجود ایشان ساجد است؛ خدای متعال هم برای این وجود مقدس صفاتی آفریده است؛ همه صفات قلبی، قوای نبی اکرم(ص) هستند و با این قوا در عالم بندگی می کنند؛ افکار و رفتارشان، هر شأنی که دارند، با همه مقاماتشان از عوالم قبل تا این دنیا، از عوالم بحار علوم و عوالم حجب و هر عالمی که تصور شود، و به تعبیری همه عوالم وجودی ایشان، در مقابل خدای متعال ساجد و در حال سجده هستند؛ ایشان به همه عوالمی که به تبع ایشان آفریده شده وارد شده و عبادت کرده اند و تسبیح گفته اند؛ بنابراین عبودیت یعنی همه عوالم وجود انسان، متواضع و ساجد باشد؛ یعنی همه شئون او متناسب با بندگی باشد. صفات رذیله اصلاً با بندگی تناسب ندارد؛ بالعکس صفات حمیده، قوای طاعت و بندگی و قوای نورانی هستند؛ پس همه وجود انسان باید سجده باشد.
تبعیت از نبی اکرم صلی الله علیه وآله تنها طریق عبودیت
سجده در مقابل خدای متعال چگونه حاصل می شود؟ آیا هر انسانی مستقل از دیگران، می تواند کاملاً راه خودش را به سوی خدا انتخاب کرده و پیش برود و بگوید من می خواهم خدا را طاعت کنم؛ یا این شدنی نیست؛ براساس معارف می توان فهمید که این کار ممکن نیست؛ یکی از پیامدهای سقیفه این است که هر کسی تصور می کند می تواند به خودی خود [به خدا برسد] و یک مناسک سلوکی برای خود درست می کند و در پایان هم به توحید برسد! هرگز این گونه نیست؛ براساس معارف، عبادت و حقیقت توحید در نبی اکرم و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین محقق شده است؛ آن ها حقیقت عبادت و عبد مطلق خدا هستند؛ مابقی اگر بخواهند عبادت کنند باید به این انوار مقدس ملحق شوند؛ همه حقایق توحید در تبعیت و مطابعت از ایشان حاصل می شود؛ معارف فراوانی این امر را اثبات می کند؛ قرآن هم مملو از این حقایق است؛ هر کسی نمی تواند مستقلاً به سمت خدای متعال حرکت کند؛ صراط مستقیم فقط یکی است و باید در آن یک راه حرکت کرد که آن هم مسیر نبی اکرم و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین است؛ بنابراین به اندازه ای که قوای ما در این صراط قرار گیرد، ما به حضرت متولّی و فانی و تابع و موحد می شویم؛ صفات حمیده نیز این گونه هستند؛ خدای متعال صفات حمیده را تنها به یک نفر یعنی نبی اکرم(ص) داده است و ما به اندازه ای که به ایشان تولّی پیدا کنیم و از دشمن فاصله بگیریم به توحید می رسیم؛ در این باره حدیث عقل و جهل را ملاحظه بفرمایید.
تمثیل توحید به شجره طیبه براساس آیات قرآن کریم
خدای متعال توحید را در این آیه شریفه توضیح می دهد: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ * تُؤْتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُون»(ابراهیم/۲۴-۲۵)؛ این ها مثل های قرآنی است؛ خدای متعال مثل را برای همه می گوید ولی پشت صحنه مثل را فقط اولوالاباب می فهمند. خدای متعال می فرماید: کلمه طیبه مثلی دارد که همان شجره طیبه است با اصل و ریشه ای ثابت که هرگز زائل نمی شود؛ فروع این شجره طیبه در آسمان هاست و میوه هایش همواره در دسترس می باشد؛ این کلمه طیبه چیست؟ روایات متعدد می گوید: کلمه طیبه همان کلمه «لا اله الا الله» و توحید است؛ از این آیه نورانی استفاده می شود که توحید فقط یک لفظ نیست؛ چرا که کلمه در اصطلاح قرآن هم فقط یک لفظ نیست؛ برای مثال کلمه طیبه، مثل درخت طیبه است و کلمه توحید شجره ای است که ریشه ثابت دارد، فروعی دارد و میوه می دهد؛ توحید حقیقتاً این گونه است. امام رضا ارواحنا له الفداء در حدیث نورانی سلسله الذهب می فرمایند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»(۴)؛ این کلمه، فقط یک لفظ نیست بلکه طبق این روایت یک حصن است که باید به آن ورود کرد.
اکنون سؤال این است که کلمه توحید چیست؟ کلمه «لا اله الا الله» همان شجره طیبه است که آیه آن ذکر شد. اصل و فرع و میوه این شجره طیبه چیست؟ در پاسخ به این سؤال باید از بیان معصوم(ع) استفاده کرد. در روایات فراوانی با اندکی اختلاف ـ این اختلافات معنی دار و همه قابل جمع هستند ـ آمده است: اصل ریشه این درخت وجود مقدس نبی اکرم(ص) هستند؛ ایشان اصل ثابت شجره توحید در عالم هستند و فرع آن امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ شاخه های آن ائمه علیهم السلام هستند و برگ های آن نیز شیعیان حضرت می باشند. منظور از شیعه نیز انبیاءء(ع) است؛ «و عند من شیعته لابراهیم»(؟)؛ بنابراین یک شجره توحید در عالم هست که اصل این شجره توحید وجود نبی اکرم و فرعش امیرالمؤمنین و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین و برگ های آن نیز شیعیان حضرت ـ که همه انبیاء(ع) نیز جزو ایشانند ـ می باشند؛ بعد فرمودند: میوه های این شجره، علوم اهل بیت(ع) است.
در روایت لطیف دیگری این شجره را جامعتر معرفی کرده و فرمودند: اصل شجره توحید، اهل بیت علیهم السلام هستند و فرع آن هم محیط ولایت ایشان است؛ فرعش فی السماء است و هر که بخواهد به اهل بیت(ع) برسد باید سماواتی شود؛ اگر انسان وارد محیط ولایت آن ها شود سماواتی است؛ آن گاه کسانی که در سماوات ولایت آنها، از ارض فاصله می گیرند، سماواتی و آسمانی می شوند و از تعلقات جدا می گردند؛ «تؤتی اکلها کل حین بإذن ربها» میوه های درخت ولایت و درخت توحید همواره در اختیار آن هاست و قلوبشان سرشار از حقایقی خواهد شد که ثمرات این درخت توحید هستند؛ علی الدوام میوه های درخت توحید و معارف و علوم اهل بیت(ع) و سماوات به قلب آن ها می رسد و این ها میوه های درخت آسمانی اند؛ وقتی انسان میوه ای را که می خورد، همه قوای او از آن تغذیه می کند؛ وقتی سماواتیان از میوه درخت بهشتی تناول می کنند، قلوب و قوایشان نورانی می شود؛ این اثر علوم اهل بیت علیهم السلام است؛پس توحید فقط یک لفظ نیست.
ورود به محیط ولایت معصومین(ع)، شرط موحد شدن
حال باید دید که موحد شدن چیست؟ موحد شدن یعنی به برگ های این درخت توحید تبدیل شدن؛ یعنی وارد محیط ولایت شدن؛ یعنی «لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصن امن من عذابی» یعنی ورود به وادی توحید. ورود به وادی توحید در معارف توضیح داده شده است. وادی توحید چیست؟ «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها»(بقره/۱۸۹)؛ معصومین(ع) فرموده اند: ما باب توحید هستیم، اگر کسی می خواهد وارد وادی توحید شود باید از مدخل ولایت امام علیه السلام وارد شود؛ سبیل توحید ما هستیم؛ صراط توحید ما هستیم؛ وجه الله ما هستیم؛ مقامی بالاتر از این وجود ندارد. در کافی آمده است که امیرالمؤمنین ارواحنا فداه فرمودند: «لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ»(۵)؛ خدای متعال اگر می خواست، خود را مستقیم و بی واسطه معرفی می کرد؛ ولی بر اساس حکمت ما را باب و صراط وسبیل و وجه خود قرار داده است؛ بنابراین باید از باب معصومین(ع) وارد وادی توحید شد و در ولایت امام علیه السلام سیر کرد تا به اصل صراط که خود حقیقت ولایت امام علیه السلام است دست یافت؛ چرا که ولایت امام علیه السلام فروعی دارد که برای رسیدن به حقیقت ولایت باید با آن سیر کرد و به وجه الله رسید؛ این همان معرفت الله است؛ معرفت الله ما معرفت به وجه است؛ زیرا کنه خدا در دسترس هیچکس قرار نمی گیرد؛ اکتناه به ذات ممکن نیست و ما فقط می توانیم وجه الله را بشناسیم؛ همه معرفت ما معرفت به وجه است؛ معصومین(ع) فرموده اند: خدای متعال ما را وجه خود قرار داده است.
نسبت توحید با حقیقت کلمه طیبه و کلمه خبیثه
پس توحید شجره ای است که اصلش نبی اکرم(ص) است و در عالم یکی بیشتر نیست؛ بحث از درخت های توحید نیست؛ شجره توحید در عالم یکی است که اصلی دارد و فرعی؛ «السَّلامُ عَلَى الاَْصْلِ الْقَدیمِ، وَالْفَرْعِ الْکَریمِ»(۶)؛ اصل و فرعش وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمؤمنین صلوت الله علیهما هستند؛ «کلمه لا اله الا الله حصنی» یا « وَلَایَةُ عَلِیِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»(۷)؛ پس موحد شدن به حرف نیست بلکه باید با همه قوا وارد وادی توحید شد؛ البته ورود به وادی توحید امتحان می خواهد؛ در همان ابتدای ورود باید همه انانیت ها و انیت ها و خیلا و استکبار از انسان جدا شود؛ وگرنه به وادی توحید وارد نمی شود؛ امام علیه السلام «و الباب المبتلی به الناس»(۸) هستند؛ یعنی همه به موضوع ولایت ایشان امتحان می شوند؛ اگر از امتحان سربلند بیرون آمدند، وارد وادی توحید می شوند؛ در غیر این صورت وارد وادی توحید نمی شوند؛ «وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ»(بقره/۵۸)؛ باید از این باب سجّداً وارد وادی ولایت شد؛ این همان سجده بر آدم علیه السلام است. سجده ملائکه، عبادت حضرت آدم علیه السلام نبود؛ بلکه ملائکه با سجده بر ایشان، وارد وادی توحید شدند و مقامی از مقامات توحید برای آن ها گشوده شد. براساس خطبه قاصعه با این سجده خیلا و استکبار از آن ها برداشته شد؛ این سجده، عبادت خدا از طریق سجده بر ولی الله و خلیفه الله است؛ با این سجده ورود اتفاق می افتد؛ پس از این ورود، خدای متعال انسان را تطهیر می کند؛ آن گاه انسان در وادی طهارات، از شرک و غیرخدا و خطا پاک می شود؛ انسان این سبیل و صراط را باید طی کند تا به معدن العظمه برسد؛ این حقیقت با بیان های دیگری هم در آیه نور و آیات دیگر توضیح داده شده است؛ باید از بیت النور شروع کرد و وارد مشکات نور شد و از مشکات به مثل نور رسید؛ در اینجا سیر در عوالم نور اتفاق می افتد.
پس موحد شدن فقط یک لفظ نیست؛ البته نماز و روزه و حج و… در جای خود هستند؛ ولی این ها فرع توحیدند؛ موحد شدن یعنی وارد وادی توحید شدن؛ یعنی سجده تام در مقابل خدای متعال؛ سجده تام زمانی محقق می شود که همه شئون انسان به بندگی تبدیل شود. وقتی انسان به این شجره طیبه ای که اصل توحید است، پیوند بخورد و برگ این درخت شود، از این درخت تغذیه کند، با این درخت رشد و نمو کند، چیزی جز توحید در انسان پیدا نمی شود؛ اینجا وادی امن و ایمن است؛ ولی اگر کسی از این درخت فاصله بگیرد، دچار شرک و کفر می شود؛ پس «ففروا الی الله» یعنی وارد وادی توحید و وادی ولایت شوید و به این شجره طیبه گره بخورید؛ یعنی وارد «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ»(نور/۳۶) شوید؛ یعنی وارد وادی ولایت و خانه نبی اکرم(ص) شوید که خدای متعال در آن خانه ها اجازه ذکر و بندگی داده است؛ ذکر خدا در آن خانه ها حاضر است؛ زیرا حقیقت ذکر، وجود مقدس نبی اکرم(ص) هستند. در تفسیر آیه «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/۲۸) فرمودند: «بِمُحَمَّدٍ ص تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ وَ هُوَ ذِکْرُ اللَّهِ وَ حِجَابُهُ»(۹)؛ خانه ای که شعاع حضرت در آن خانه است بیت النور می باشد؛ «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَ إِیتَآءِ الزَّکَاه»(نور/۳۷)؛ [در این بیوت] همه زندگی مسجد می شود؛ بیت آن ها مسجد است؛ بازارشان مسجد است؛ هیچ چیزی آن ها را از خدا غافل نمی کند؛ از اینجاست که سیر انسان در وادی توحید آغاز می شود تا به مقامات بالاتر توحید برسد و حجاب ها کنار برود و موحد حقیقی شود؛ پس حقیقت توحید این است که مناسک زندگی انسان، مناسک شریعت نبی اکرم(ص) باشد و باطن و ظاهر او تابع و متولی به ایشان گردد تا بتواند با ایشان سیر کند و به سرچشمه توحید برسد.
در طرف مقابل هم شرک و کفر هست؛ در وادی شرک و کفر هم بحث از جزایر مستقل نیست؛ بلکه کفر و شرک هم ائمه ای دارند که همان اولیای طاغوت هستند؛ اگر کسی به آن ها معتقد و مؤمن و خوشبین شود و دنبال آن ها حرکت کند، وارد وادی کفر و شرک شده است. تولّی به آن ها عین شرک است؛ «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار»(ابراهیم/۲۶)؛ اگر آن طرف کلمه توحید و کلمه طیبه هست، این طرف هم کلمه شرک و کفر هست که آن کلمه هم یک شجره است. در زیارت امین الله بعد از عرض ارادت به امیرالمؤمنین علیه السلام این دعا آمده است: «وَ أَظْهِرْ کَلِمَةَ الْحَقِّ وَ اجْعَلْهَا الْعُلْیَا وَ أَدْحِضْ کَلِمَةَ الْبَاطِلِ وَ اجْعَلْهَا السُّفْلَى»(۱۰)؛ یعنی کلمه حق که امیرالمؤمنین علیه السلام است از حجاب بیرون بیاید و این ولایت ظاهر شود و کلمه باطل نیز که ولایت غیر و شجره خبیثه و شجره کفر و شرک است رسوا شود. در روایات آمده است: شجره خبیثه ریشه و قرار ندارد ولی شاخ و برگ دارد؛ یعنی با همه هیاهویی که قرن ها بر سرنوشت بشر داشته و بر آن ها حکومت کرده، یک شجره بی ریشه است؛ «مالها من قرار» ولی اگر قرار ندارد چرا مدت هاست که باقی مانده است؟ پاسخ این است که این عمر در نگاه محدود ما طولانی است ولی از نظر قرآن همه این عمر به اندازه کف روی آب و حبابی است که روی آب می آید و از بین می رود؛ «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً»(رعد/۱۷)؛ حقیقت، چیز دیگری است و آن که می ماند، حقیقت ولایت است.
پس کفر و شرک یک شجره است؛ بنابراین دو شجره وجود دارد؛ یکی شجره طیبه و دیگری هم شجره خبیثه؛ یکی مشکات نور نبی اکرم(ص) است و دیگری وادی ظلمات؛ این دو جریان در عالم وجود دارند؛ موحد شدن یعنی ورود به بیت النور و مشرک شدن یعنی ورود به جبهه مقابل حضرت؛ موحد شدن یعنی فرع نبی اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین شدن، و مشرک و ملحد شدن یعنی در جبهه مقابل ایستادن. مذبذب شدن هم نفاق است؛ «مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء»(نساء/۱۴۳).
درگیری کلمه طیبه و کلمه خبیثه در عوالم گوناگون و ناگریزی انسان از این درگیری
براساس تعریفی که از توحید ارائه شد، شجره خبیثه می کوشد خود را بسط دهد و همه عالم را تسخیر کند؛ شیاطین انس و جن که با حضرت درگیر هستند، می کوشند همه را کافر کنند؛ حضرت فرمودند: بر منبر من بالا می روند و مردم را به قهقرا بر می گردانند؛ یعنی من روی مردم را از دنیا به سوی خدا بر گرداندم و این ها دوباره مردم را به طرف نفس و دنیا بر می گردانند و می کوشند تا مردم را به دنیا مشغول کنند؛ پس این دو جریان با هم درگیر هستند؛ ریشه این درگیری هم به شجره طیبه برنمیگردد؛ بلکه به شجره خبیثه بر می گردد که توضیح این نکته در حدیث عقل و جهل آمده است؛ ابلیس به خدای متعال عرضه داشت: من می خواهم به جنگ قوای عقل بروم؛ به من هم قوایی بده. خدای متعال هم براساس حکمت او را امداد کرد؛ البته ابتدا به او این انذار را داد که اگر درگیر شوی، از رحمت من طرد و لعن خواهی شد.
بدین ترتیب این دو جریان، دو جریانِ درگیر با هم هستند؛ انسان با موحد شدن وارد این میدان درگیری عظیم نبی اکرم(ص) با ابلیس می شود؛ بنابراین موحد شدن با بی توجهی به این درگیری امکان ندارد؛ به همین دلیل است که فرمودند: شیعیان ما مبتلاترین هستند؛ این همان ابتلائی است که درباره اش فرمودند: «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُون»(فرقان/۲۰)؛ فرمودند: بله، صبر می کنیم. بنابراین موحد شدن برابر با ورود به این میدان درگیری است و کسی نمی تواند موحد باشد و از این درگیری کنار بکشد. شاید یک معنای جهاد اکبر همین باشد؛ چرا که این درگیری در باطن عالم است و به باطن ما هم کشیده شده است. یک سو قوای نبی اکرم(ص) است و یک طرف هم قوای ابلیس و دشمنان حضرت؛ هر دو نیز می کوشند تا مملکت وجود ما را تسخیر کنند؛ به همین دلیل در مملکت وجود ما یک جنگ جدی بر پاست. ابلیس می خواهد از طریق نفس جنگ کند؛ چون نفس از قوای ابلیس و کنار ماست؛ حضرت هم می خواهند مملکت وجود ما را فتح کنند و به خدا تحویل بدهندتا ما عبد باشیم؛ ابلیس هم می خواهد ما مستکبر علی الله و طاغی و خودپسند و خودپرست باشیم؛ حضرت می خواهند ما صفات حمیده داشته باشیم؛ ابلیس می خواهد ما صفات رذیله داشته باشیم. این جنگ در باطن ما وجود دارد و ما نمی توانیم از این میدان جنگ فرار کنیم. میدان جهاد باطنی، میدان همین درگیری است. در سطحی دیگر این میدان درگیری به میدان ظاهر و جهاد اصغر کشیده می شود که هیچ مؤمنی نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت و از آن معاف باشد؛ ما به محض ورود به این دنیا در مرکز این درگیری قرار می گیریم. البته راه دیگر این است که انسان منافق باشد؛ «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاء»(نساء/۱۴۳)؛ البته نفاق هم برادر کفر و شرک می باشد.
بنابراین توحید بدون درگیری اصلاً معنایی ندارد؛ موحدبودن با صلح کلی جمع نمی شود؛ مگر می توان دین اسلام را از آیات جهاد و نهی از منکر و شهادت جدا کرد؟! مگر می توان دین اسلام را طوری معنا کرد که تولّی و تبرّی در آن نباشد و نسبت به جریان کفر و نفاق در عالم بی تفاوت باشد؟!! مهم ترین جهاد اکبر ما تولّی و تبرّی است. حضرت ذیل حدیث عقل و جهل، خلقت آن دو را توضیح داده و می فرمایند: همه دوستان و شیعیان ما بعضی از صفات عقل را دارند؛ ولی مادامی که منقای از جهل نشوند و به تبرّی تام نرسند، همه قوای عقل و همه قوای نبی اکرم(ص) در آن ها ظهور نمی یابد؛ کمترین تعلقی به دستگاه ابلیس از اول تا انتهای آن، انسان را از حضرت جدا می کند؛ اینجاست که «وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى»(طه/۱۳۱)؛ این شکوفه های دنیایی کفار همگی شکوفه درخت شجره زقوم هستند؛ اگر کسی از آن ها ارتزاق کند، در قیامت هم باید از شجره زقوم ارتزاق نماید؛ این سختی های ظاهری، رزق مؤمنین در وادی ولایت است؛ «وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِینَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ الظِّمَاءِ لَدَیْکَ مُتْرَعَة»(۱۲)
حقیقت حمد، اعلام افتقار به حضرت حق و درخواست از او
براساس حمدهای زیارت امین الله وقتی خدا را حمد می کنیم، انتهای نگاه ما درخواست لطف از خداست؛ زیرا فقیر نمی تواند نخواهد؛ با استفاده از برخی ادعیه می توان گفت: انتهای حمد، دعاست؛ وقتی می گوییم: خدایا تو مالکی؛ یعنی به ما هم بده؛ «فسبح بحمد ربک» یعنی خدا را تسبیح کنید و بگویید: «لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ یُحْیی وَیُمِیتُ وَ هُوَ حَیّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلى کُلّ شَی ءٍ قَدِیرٌ»(۱۳)؛ یعنی انتهای نگاه ما به دست اوست؛ بنابراین براساس روایات انتهای حمد غیر از اینکه تسبیح و تحلیل و توصیف خداست، دعا و افتقار هم هست؛ گفتن «هو الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم» به معنی اعلام افتقار ماست. در انتهای گفتن هر «لا اله الا الله» نگاه انسان به اولوهیت اوست؛ این اعلام فقر و عجز و خواستن است.
در حمدهای زیارت امین الله اگر کسی وارد وادی ولایت شود، به حضرت سلام می کند؛ سپس از خدای متعال می خواهد تا ذیل ولایت حضرت نفسش را آرام کند؛ «اللهم فاجعل نفی مطمئنه بقدرک» کسی که به ولایت می رسد همین گونه است تا اینکه به «مشغوله عن الدنیا بحمدک» می رسد؛ این صفات متعلق به کسی است که رو به امیرالمؤمنین علیه السلام می آورد و سپس وارد وادی حمد می گردد. این حمد دو طرفه است؛ «إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ وَالِهَه وَ سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شَارِعَه وَ أَعْلامَ الْقَاصِدِینَ إِلَیْکَ وَاضِحَه» خدایا قلب مخبتین حیران تو است. مخبتین و راغبین و قاصدین چه کسانی هستند؟ زیارت ادامه دارد تا می رسد به «و مناهل الظماء مترعة» این تشنگان همگی شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و [این فراز] ناظر به وادی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ در این وادی ولایت، یک طرف حضرت حق است و طرف دیگر شیعیان. این صفات شیعیان حضرت است؛ «ان قلوب المخبتین الیک والهة و سبل الراغبین الیک شارعه» یعنی خدایا شیعیان حضرت این گونه هستند و لطف تو هم به آن ها این گونه است؛ «وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِینَ مُعَدَّه» این ها مستطعم هستند و دستشان دائم به سوی سفره تو دراز است و طعام می خواهند؛ سفره هم برایشان آماده است؛ آن ها تشنه هستند؛ تو هم سیرابشان کن. چیزی جز این نیست؛ در ادامه آمده است: «اللهم فاستجب دعایی واقبل ثنائی» شاید معنایش این است که من حرفم را زدم؛ خدایا شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه هستند، تو هم با آن ها این گونه باش؛ ما را هم جزو آن ها قرار بده تا ما هم جزو ۲۲ گروهی باشیم که خصوصیاتشان ذیل حمد الهی نام برده شده است. این ها همان شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند.
تولی و تبری تام شرط تحقق توحید در وجود انسان
پس اگر آن طرف «زهره الحیاه الدنیا» است، این طرف هم «موائد المستطعمین معده» هست؛ اگر کسی گوشه چشمش به دستگاه ابلیس داشته باشد، ایمانش کامل نمی شود و موحد کامل نخواهد بود؛ «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله» هیچ خیری در دستگاه اولیای طاغوت نیست؛ خیرِ آن ها هم شرّ است، چه رسد به شرّشان. اگر کسی خیری در آنجا دید و دلش به آن طرف مایل شد و به آن ها اعتماد کرد و با آن ها به امنیت رسید، هرگز موحد نمی شود؛ «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله» پس تولّی و تبرّی از مناسک و از ارکان توحید است؛ انسان باید نسبت به اصول و فروع اولیای طاغوت تبرّی داشته باشد تا همه صفات موحدین و صفات عقل و قوای نبی اکرم صلی الله علیه و آله در او ظهور پیدا کند و مؤمن کامل شود.
توحید از نظر قرآن یعنی وارد میدان درگیری شدن و تبری تام و تولی تام داشتن؛ یعنی وارد میدان جهاد اکبر و جهاد اصغر حضرت شدن؛ این همان انذارهای قرآن است؛ «أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ» یعنی از وادی ولایت نبی اکرم صلی الله علیه وآله جدا نشویم که هر جایی غیر از آن، سراسر خطر و شرک و پرستش غیر است؛ دست خود را از دست حضرت جدا نکنید و از معیت حضرت غافل نشوید؛ آن طرف، سراسر خطر است؛ همه انذارها همین است.
بنابراین ائمه ارکان دین، دعائم توحید، خیمه توحید و رکن توحید هستند و هیچ کس جز از طریق ایشان به وادی توحید راه نمی یابد. ابلیس هم می خواست این کار را انجام بدهد و می گفت: خودم می پرستم. باید از دستگاه ابلیس فرار کرد؛ یعنی باید از الهه ها و از غیر خدا فرار کرد. نپرستیدن غیر خدا یعنی از دستگاه ابلیس و دستگاه اولیای طاغوت فرار کردن؛ ابلیس پنجه انداخته و می خواهد شما را بگیرد؛ به سوی خدا فرار کنید؛ معنی فرار الی الله چیست؟ فرار الی الله یعنی ورود به وادی ولایت نبی اکرم(ص) و وادی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ همه انذارها برای این است که به وادی ولایت غیر وارد نشویم و همه تبشیر ها نیز برای ورود ما به محیط ولایت نبی اکرم(ص) است؛ به سخن دیگر توحید یعنی «ولایت علی ابن ابیطالب حصنی» انذارها از کفر و نسبت به کفر مجسم است؛ زیرا کفر ارکانی دارد و شجره خبیثه و وادی ظلمات است.
پی نوشت ها:
(۱) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: ۳۲۱
(۲) الکافی (ط – الإسلامیة)، ج۳، ص: ۳۲۴
(۳) الکافی (ط – الإسلامیة)، ج۱، ص: ۲۱
(۴) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص: ۱۳۴
(۵) الکافی (ط – الإسلامیة)، ج۱، ص: ۱۸۴
(۶) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: ۲۱۷ – زیارت ششم علی ع در مفایتح
(۷) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص: ۱۳۶
(۸) من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص: ۶۱۳
(۹) تفسیر العیاشی، ج۲، ص: ۲۱۱
(۱۰) کامل الزیارات، النص، ص: ۴۱ – زیارت امین الله
(۱۱) کامل الزیارات، النص، ص: ۴۰
(۱۲) کامل الزیارات، النص، ص: ۴۰
(۱۳) الکافی (ط – الإسلامیة)، ج۲، ص: ۵۱۸